دیدگاه عجیب ما به مربیان خارجی
شما که غریبه نیستید، ما ایرانیها دو نوع نگاه عمده به «غیر ایرانی ها» داریم. عدهای از ما به هر نحوی سایه خارجیها را با تیر میزنیم و بیگانهها را «اجنبی» مینامیم و بخشی دیگر شیفته و شیدای «خارج و خارجی ها» هستیم.
تلاش زیادی برای اثبات این فرض نیاز نیست. سالهای سال است که چنین رویهای داشته ایم. این را میشود با مطالعه تاریخ فهمید. از متجددینی که پیشرفت را در گروی تقلید همه جانبه و کارت پستالی از غرب میدانستند تا دیگرانی که هر آنکه غیر از خود را نجس خطاب میکردند. دلیلش هر چه میخواهد باشد، در اولی نبود اعتماد به نفس و خودباوری و در دومی برخورد خصمانه و زورگویانه ابرقدرتهای استعمارگر یا حتی نگاه مغرورانه و از موضع بالا. (راستش را بخواهید همین امروز که در حال نگارش این مطلب هستم، در حال گردش در اینترنت چشمم به عکسی خورد که اهالی یکی از مناطق ایران، در پارچه نوشتهای، خواستار عدم ثبت نام اتباع افغان در مدارس شان شده بودند.)
و چقدر در طول تاریخ انگشت شمار بودهاند صاحبان رویکرد سوم که در مسیر اعتدال گام برداشتهاند و معقول و منطقی و غیراحساسی به «غیرایرانیها» نگاه کردهاند. تحلیل این ماجرا باشد برای زیباکلامان و شیرین سخنان! اما نباید از انصاف گذشت که از زمان حضور فوتبال در ایران، همین رویکرد اجتماعی، به این ورزش هم تسری پیدا کرده.
دستهای حضور هرگونه سرمربی و مربی خارجی در فوتبال کشور را برنمی تابند و حتی حضور بازیکنان خارجی را هم با اکراه میپذیرند. این دیدگاه گاهی چنان رادیکالیزه میشود و خودی و غیرخودی را از اهم جدا میکند که از زبان یکی از مربیان مطرح کشور راجع به حضور «فریدون زندی» در تیم ملی ایران میشنویم: «ما این همه هافبک چپ خوب در فوتبالمان داریم. چه لزومی دارد از کسی که حتی فارسی را درست صحبت نمیکند بهره بگیریم؟!». حاکم شدن چنین تفکری، موجب ایجاد حلقهای بسته در بنده فوتبال کشور میشود که رفتهرفته از ورود مبانی نظری و عملی مدرن فوتبال دنیا به کشور جلوگیری میکند. این اتفاق، روند پیشرفت فوتبال را اگر متوقف نکند، لااقل بسیار کند خواهد کرد.
اما دسته دیگری هم در کشورمان هستند که با شنیدن هر نام غیر ایرانی، آب از لب و لوچه شان آویزان میشود. همین امر باعث میشود برخی مدیران بدون بررسی و سنجشهای لازم، اقدام به خرید شتابزده و عجولانه مربیان و بازیکنان خارجی مینمایند، که نه تنها به بهبود کمی و کیفی فوتبال کشور کمکی نمیکنند، که باعث هدر رفتن سرمایههای ملی میشود. حضور بازیکنان و مربیانی که نتایج ضعیفی در فوتبال ایران کسب کردند شاهد مثالی است بر غلط بودن دیدگاه این گروه.
اما از آن سو، اثرگذاری مربیانی چون آلن راجرز، زدراکو رایکوف، استانکو پوکله پوویچ، تومیسلاو ایویچ، میروسلاو بلازویچ و حتی برانکو و آری هان و مصطفی دنیزلی در فوتبال کشور نیز، مهر باطلی است بر تفکری که «خارجی»های فوتبال را «بد مطلق» میداند. از حق نگذریم اثر این مربیان روی فوتبال خیلی بیشتر از مربیان ایرانی بوده.
پس به امید آن روز که تفکر حاکم بر ورزش ما، «گزینش» مربیان و بازیکنان را براساس «شایسته سالاری» و میزان «کارآمدی» تاکتیکی و تکنیکی برای تیمها باشد، نه تابعیت مندرج در شناسنامه.