0

فيلم كوتاه !

 
dragon333
dragon333
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1391 
تعداد پست ها : 8083
محل سکونت : سیستان و بلوچستان خاش

فيلم كوتاه !

ويدئو كليپ براساس سرود «شبانگاهان» .

مكان: پاي تير چراغ برق سركوچه دختر عموي همسايه خاله ام اينها!

* صحنه: خواننده با موهاي آشفته و پريشان روي پله در خانه اش به يك حالت ننه مرده گونه نشسته، زانوي چپش را بغل گرفته و دارد مي خواند.

* كلاكت زن: سه ـ دو ـ‌ يك!

خواننده: شبانگاهان تا حريم فلك چون زبانه كشد سوز......

مسؤول نظارت وزارت ارشاد بدون هماهنگي قبلي، به سبك پسرخاله كلاه قرمزي يك دفعه مي پرد وسط صحنه:

كات! كات! چي چي گفتي؟ چي چي را تا حريم «فلك»؟ بايد فلك را عوضش كنيد. مشكل دارد!

كارگردان: وا...آقا چه حرفها! چه مشكلي دارد؟

مسؤول نظارت: فكري كرده اي حالي مان نیست؟ شما داري با نشريه كيهان كه معناي فلك را مي دهد تسويه حساب مي كني... مي خواهي بگويي «فلك» كه «كيهان» در ذهن بينندگان و شنوندگان عزير صدا و سيما تداعي شود ....

(اينجا مسؤول نظارت و كارگردان دست به يقه مي شوند، يعني مي خواهند كه بشوند با پا درمياني نورپرداز قضيه ختم به خير مي شود.)

خواننده در همان حالت خمارگونه مي گويد: آقاي كارگردان! تكليف بنده چي مي شود؟

بالاخره اين سوز و آواز بنده به كجا زبانه بكشد؟ به «اطلاعات» بكشد، خوب است؟

كارگردان با ناراحتي: اصلا آن خط را ولش كن، بقيه اش را بخوان..

شش ـ پنج ـ چهار ـ سه ـ دو ـ يك!

خواننده: شرر ريزد بي امان به دل ساكنان فلك ناله سازم...

(شلوغ پلوغ مي شود و يك كاميون آدم با نيروي انتظامي سر مي رسد):

جناب سروان.... خودشه خودمان ديديم...با همين چشمهاي خودمان....كور شويم اگر دروغ بگوييم... ناله ساز همين بابا باعث شد!...

خواننده، ترسان و لرزان در حالي كه از حس خارج شده مي گويد:‌چي شده جناب سروان؟ به جان شما اگر ما كاري كرده باشيم...

جناب سروان: اين آقايان مدعي هستند كه باعث و باني آتش سوزک ساختمان برج خیابان پاييني شما هستي... راه بيفت بريم كلانتري...

خواننده: تقصير من چيه جناب سروان؟ تقصیر کارگردان است، به خدا ما هفت سر نون خور داریم، صدبار به اين آقا گفتم: «ناله ساز» بنده بردش كم شده،ديگر مثل قديم نمي تواند آن بالا بالاها شرر بريزد...خيلي هم كه زور بزند بعيد است شررش بخورد به كمركش برج خيابان پاييني!... به خدا، به جون مامانم اینها ما بي تقصیريم، جناب سروان! زن و بچه داريم...

(با وساطت بینندگان عزیز بالقوه تلویزیون كه شاهد ماجرا هستند،‌دل جناب سروان به رحم مي آيد و تا اطلاع ثانوي از صحنه خارج مي شود...)

كارگردان كه برخلاف تهيه کننده معتقد است اين ویدئو كليپ بايد چند صحنه پرخرج و اكشن دار هم داشته باشد، دستور مي دهد كه دكور صحنه را تغيير دهند. به توصيه او يك منقل آتش به اضافه چند سيخ دل و جگر مي گذارند جلوي خواننده تا علاوه بر جذّابیت صحنه، جنبه حسي فیلم هم بیشتر شود. يك تابلو هم پشت سر خواننده مي چسباند كه روش نوشته شده: «بزم غم»

خواننده كه دود آتش، اشکش را درآورده و مثل ابر بهار اشک مي ریزد، با لحن سوزناكي خطاب به دل و جگر روي منقل مي خواند:

خوشا اي دل بال و پر زدنت، شعله ور شدنت در شبانگاهی

به بزم غم دیدگان تر ي، جان پر شرري، شعله آهي

چون آن ابر نوبهارم من

مي توانم آيا نبارم من ....

(خواننده يك مشت نمك روي کبابها مي پاشد و حسابی شورشان مي كند آب از لب و خواننده و گروه فيلمبرداري و بينندگان و حتي شما خوانندگان عزيز گل آقا روان مي شود... خواننده يك تكه از كباب را به دهان مي گذارد و با ملچ ملچ شروع به خوردن آن مي كند.

خواننده بچه ها! عجب «شور شيدايي» اي شده!

اینجا دیگر طاقت گروه فیلمبرداری طاق مي شود و شورش مي آورند به سمت سيخهاي كباب ...

خواننده (با اشاره به خودش، گروه فیلمبرداری و بینندگان تلویزیون):

نه تنها من قرار دل مي ربايد اين شور شيدايي

جهاني را ديده ام يكسر غرق درياي ناشكيبايي ....!

(کارگردان كه براي غافلگیر کردن بینندگان يكي از آرتیست هاي! معروف فیلم هاي بزن بزن را براي ايفاي نقشي متفاوت در اين ويدئوكليپ در نظر گرفته او را وارد صحنه مي كند. او كه در اين صحنه نقش يك گلفروش را بازي دارد و روي لباسش نوشته شده، «پسرك گلفروش» با سري براق و نوراني وارد صحنه مي شود و از كيسه اي كه به همراه دارد بنا مي كند به گل پاشيدن روي سر خواننده)

خواننده دست به دامن گلفروش مي شود و با يك حالت عاشق گونه اي مي خواند:

بيا در جان مشتاقان گل افشان كن گل افشان كن

به روي خود شب ما را چراغان كن چراغان كن

(به يكباره باران مصنوعي از طريق يك شلنگ آب بر سر خواننده باريدن مي گيرد)

خواننده:

چو آن ابر نوبهارم من چو آن ابر نوبهارم من

مي توانم ايا نبا....

ا جناب كارگردان پس چرا آب قطع شد؟ من كه هنوز كامل نباريده بودم..!

مأمور سازمان آب (بدون آنكه نقشش در فيلمنامه پيش بيني شده باشد) وارد صحنه مي شود و مي گويد: ما كه گفته بوديم انشعاب آب مشتركين پرمصرف را قطع مي كنيم! حالا بنشين اينقدر ببار تا بارون دونت خالي بشه!

بينندگان تلويزيون كه حوصله شان سر رفته تلويزيون را خاموش مي كنند!

درباره ي نويسنده

فريبا شادمهر ساكن تهران است .

نامهاي مستعار: عيال ملا، قرةالعين، .....

دوشنبه 15 اردیبهشت 1393  11:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها