مرحوم حاج ميرزا حسين نوري (اعلي الله مقامه الشريف) فرمودند: يکي از برادرانم مهري از تربت آقا امام حسين عليهالسلام داشت که با آن نماز ميخواند و بعد از تمام شدن نماز در جيب خود ميگذاشت. وقتي او قبا ميپوشيد جيبهاي آن به پشت ران او ميافتاد و والدهام اين مطلب را به او گوش زد کرد و به او گفت: چرا به تربت آقا امام حسين عليهالسلام بيحرمتي ميکني؟ شايد يک وقت روي جيب خودت بنشيني و اين مهر بشکند و زير پايت بيفتد.
برادرم گفت: تا به حال دو مهر به اين صورت شکسته شده است و متوجه شد که نبايد ديگر اين کار را انجام دهد. چند روز از اين قضيه گذشت، پدرم در عالم رؤيا ديد که حضرت امام حسين عليهالسلام به ديدن او آمده و در کتابخانهاش نشسته است و با او با ملاطفت رفتار ميکند و ميفرمايد: به پسرهايت بگو بيايند تا به آنها جايزه بدهم. پسرها حاضر شدند و خدمت آقا رسيدند در حالي که لباسهاي فاخر و هداياي زيبا نزد امام بود.
حضرت يک يک فرزندان را صدا زدند و داخل اتاق طلبيدند و به آنها جايزه دادند تا اين که نوبت به برادرم رسيد که مهر تربت را پيش از اين در جيبش ميگذاشت، حضرت نگاه ناراحت کنندهاي به او کردند و به پدر او فرمودند: اين پسر تو تا به حال دو مهر از تربت قبر مرا در جيب خود گذاشته است و شکسته است، آن گاه او را مثل ديگر فرزندان طلب نکرد، وقتي پدرم از خواب بيدار شد خوابش را براي مادرم تعريف کرد، مادرم نيز جريان را براي پدرم تعريف کرد، سپس پدرم از صداقت اين خواب عجيب تعجب کرد و خدا را شکر کرد که موجب ناراحتي حضرت واقع نشده است. ( دارالسلام. )