0

شفاي شريف حجاز

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

شفاي شريف حجاز

يکي از بزرگواران از مرجع فقيد آيت الله مرعشي نجفي نقل مي‏کند: «شريف» که از سادات حسني و اهل سنت بود و در زمان ناصرالدين شاه قاجار به ايران سفر کرد. او روزي مهمان اميرکبير بود و اميرکبير به خاطر او جمعي از بزرگان را دعوت کرد. هنگام صرف غذا «شريف حجاز» که اميرکبير او را دعوت کرده بود، از اين امر عذري آورد و از اميرکبير خواست تا خواهشي کرده باشد. اميرکبير گفت: چه خواهشي داري؟

شريف گفت: از شما آشپزي مي‏خواهم که براي من غذايي آماده کند. اميرکبير قبول کرد و قضيه را به کنيزي که آشپز او بود، خبر داد، او خيلي نگران شد و گفت: من شيعه هستم: چگونه مي‏توانم در بين اهل سنت زندگي کنم؟ 

ديگر کار از کار گذشته بود و «شريف» او را با خود به حجاز برد. بعد از مدتي «شريف» به درد چشم سختي مبتلا شد که پزشکان از معالجه آن عاجز بودند. او به درگاه خداوند دعا و توسل کرد؛ ولي فايده‏اي نبخشيد تا نابينا شد.

او به فکر فرو رفت که از آشپز ايراني سؤال کند. وقتي موضوع را با او در ميان گذاشت مقداري تربت امام حسين عليه‏السلام بر چشم شريف ماليد و چشمان او بينا شد «شريف» سؤال کرد: آيا تو جادو کردي؟ کنيز گفت: به خدا پناه مي برم. شريف پرسيد: پس چه اتفاقي افتاد؟ کنيز گفت: از اين مطلب بگذر. «شريف» اصرار زيادي کرد و بانوي شيعه ايراني گفت: به من قول بده که من در امانم تا واقعيت را برايت بگويم. شريف گفت: تو در امان هستي و از جانب من آزاري به تو نخواهد رسيد. او گفت: ما شيعيان هنگامي که خود را درمانده مي‏بينيم، به تربت امام حسين عليه‏السلام پناه مي‏بريم و شفا مي‏گيريم و آن چيز که بر چشم تو ماليدم تربت امام حسين عليه‏السلام بود. 

سپس شريف آن موضوع را به نزديکان خود خبر داد و مذهب شيعه را انتخاب کرد. ( امالي، شيخ طوسي، ص 425. )

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
یک شنبه 7 اردیبهشت 1393  2:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها