ای چراغ خانه ام سو سو نزن
مرغ حقّم ناله ی کو کو نزن
حال که دستت شکسته لا اقل
چند روزی خانه را جارو نزن
ای جوان نیمه جان پیرم نکن
زیر چادر دست بر پهلو نزن
چند روزی هم اگر شد دست بر
زخم های گوشه ی ابرو نزن
یا دگر در پیش پایم پا نشو
یا دگر پیش علی زانو نزن
خواستی برخیزی از بستر بگو
یا که بر دیوار خانه رو نزن
ای همه دار و ندار بو تراب
ای چراغ خانه ام سو سو نزن
اشعار شهادت حضرت زهرا 3
اشعار شهادت حضرت زهرا
دلم ز روز ازل مبتلای زهرا بود
غلام خانه به دوشی برای زهرا بود
نه من ، که عالم امکان سراسرش هر دم
ز روز اوّل خلقت گدای زهرا بود
و نیمه های شب شهر مصطفی آن روز
گدای نیمه شب ربّنای زهرا بود
نبی که رفت تمام مدینه ویران شد
مدینه که همه اش خاک پای زهرا بود
ز گریه های شب فاطمه شکایت داشت
شبی که زائر آن اشک های زهرا بود
میان کوچه فدک را گرفت با سیلی
شروع کوچه شب انتهای زهرا بود
همیشه بغض میان گلوش سنگین بود
کسی که شاهد آن ماجرای زهرا بود
تمام شهر به این ماجرای غم تن داد
کسی نگفت که این حق برای زهرا بود
کسی به غربت مولا علی که رحم نکرد
همان علی که همیشه فدای زهرا بود
برای آتش بیداد هیزم آوردند
صدای آه شبیه صدای زهرا بود
مگر نبود که پیغمبر خدا فرمود
رضای حضرت حق در رضای زهرا بود
به پشت درب و لگدهای کینه ، با فضّه
بیا به یاری زهرا ندای زهرا بود
مقابل علی و زینب و حسین و حسن
شکست مادر و روز عزای زهرا بود
برای بستن حیدر طناب آوردند
یگانه یاور زهرا خدای زهرا بود
گرفته دست به دیوار و در پی حیدر
تمام شهر نبی هم نوای زهرا بود
میان ذکر قنوت شبش پس از آن روز
دوای مرگ همیشه دعای زهرا بود