قرار بود خطوط تندرو بيآرتي آنقدر متفاوت باشد تا شخصي سوارها ماشينشان را در طاقچه بگذارند و دل به اتوبوسهاي تندور بسپارند اما از اين قرار و مدارها حالا تنها يك سامانه خطوط تندرو مانده است كه پر از دغدغه است؛ دغدغه مسافراني كه از انتظار طولاني گلايه دارند، از فشرده شدن در اتوبوسها بيزارند و از رفتار برخي رانندههاي شركتهاي خصوصي براي سوار كردن مسافر بيشتر و از توقف پشت چراغ سبز بهت زدهاند.
به گزارش اعتماد، اينها تنها بخشي از دغدغههاي مسافران خطوط بيآرتي تهران است. اين روزها دغدغه ديگر مسافران حضور خودروهاي شخصي در خط و سامانه تندرو بيآرتي و بيتفاوتي پليس به اين قانونشكني است.
سكانس اول، خارجي، ايستگاه بيآرتي سيدخندان
ساعت 8:45 شبي بهاري است. ايستگاه بيآرتي سيد خندان نسبت به عصرهاي شلوغش سوت و كور است. ته مانده مسافران آخر وقت چشم به راه اتوبوس تندرو هستند اما به جاي اتوبوس تنها ماشينهاي شخصي تك سرنشين يا با يك مسافر از بالاي پل سيد خندان به پايين ميلغزند و پر گاز به سمت خط ويژه حركت ميكنند. صداي ويراژ ماشينها گوش مسافران را پر ميكند. نگاهشان جايي در بالاي پل قفل شده است. درست همانجا كه ميشود شمايل اتوبوس را از دور ديد. چهره مسافران خسته شب با حرص مسير ماشينها را دنبال ميكند. كمي زودتر رسيدن به خانه آنقدر آرزوست كه ديدن هر ماشيني كه بيمحابا به خط ويژه ميزند حرصشان را بيش از نيامدن اتوبوس درآورده.
سكانس دوم: دادگاه خيالي با دو متهم
شاكي خطاب به قاضي صدايش را بالا ميبرد: نامه زدهايم. فيلم گرفتهايم. از دهان مسوولان گلايه كردهايم كه چرا مجري طبق قانون اعمال قانون نميكند؟
متهم با چهرهيي متعجب خطاب به قاضي: غيرممكن است اين اتفاق بيفتد. اصلا صحت ندارد. همه جا پر از مجري قانون است.
شاكي: شما قضاوت كنيد كه راننده چطور اتوبوس چهار تني را با 70، 80 مسافر متوقف كند وقتي يك موتوري ميپيچد جلويش؟ چه كند كه يك عابر به جاي استفاده از محل خط كشي يا پل عابر بيمحابا از بالاي ميلهها خودش را جلوي ماشين مياندازد. ميخواهيد ترمز بگيرد تا گردن سه چهار مسافر بدبخت بشكند. هزار حادثه بد رخ دهد؟ نه شما بگوييد اين راننده چه بايد بكند؟
متهم: انتظارات معقول نيست. ما كه نميتوانيم عادت مردم را عوض كنيم. خط بيآرتي كه شبها در آن اتوبوس تردد نميكند آزاد باشد و مردم كه يك لاين را به خاطر بيآرتي از دست دادهاند در ترافيك طولاني اسير باشند؟ ميخواهيد ما را مقابل مردم قرار دهيد؟
شاكي: پس اين كنترل فيزيكي يعني چه؟ عادت كردهايد كنترل نكنيد. موتوسيكلت سوارها جلويتان در بيقانوني جولان ميدهند ميگوييد چرا آنقدر موتور توليد ميشود؟ عابران از هر جا به جز خط عابر رد ميشوند، ميگوييد: فرهنگسازي وظيفه ما نيست، بيخيال ماشينهاي شخصي شدهايد تا خط ويژه اتوبوس را فتح كنند.
متهم: ميخواهيد همين مجريان را جمع كنيم، ببينيد اوضاع چه شكلي ميشود؟
شاكي ساكت است.
متهم قيافه حق به جانبش را حفظ كرده است. قاضي پرونده را ميبندد.
سكانس سوم، داخلي، اتوبوس خط پنج سامانه اتوبوسهاي تندرو
ساعت حدود 9:30 شب است. هواي داخل اتوبوس دم دارد. قيافههاي زهواردررفته مسافران گوياي گذران روزي سخت در تهران است. اتوبوس در خط ويژه تكان نميخورد. چند دقيقه يك بار، لاستيكهاي اتوبوس با بيش از 90 مسافر مورچهوار جلو ميرود. ترمز ناگهاني اتوبوس چرت مسافران را پاره ميكند و با تكاني همه را به جلو پرتاب ميكند. راننده خودرو شخصي كه به داخل خط ويژه آمده به زور سبقت گرفته است. فرياد راننده بلند ميشود: لعنت به اين جماعت كه به اندازه لباس تنشان هم كار نميكنند.
خشمش را به جملههاي بريده بريده تبديل ميكند. ميگيم چرا اين ماشينا رو راه ميديد تو خط ويژه؟ ميگن: بالادستيها دستور دادند. هيچكس چيزي نميگويد. راننده انگار كه گوش شنواي نامريي حرفهايش را ميبلعد بلندبلند ميگويد: اين خط ويژه فقط تابلوي عبور... ندارد. از همهجا ميپرند روي ميلهها. ماشين شخصيها كه خط را قبضه كردهاند. موتوريها كه امانمان را بريدهاند. راننده بيعلاج است. ده متري ايستگاه پشت رديف ماشينها مانده و حرص ميخورد كه مسافرانش نميتوانند پياده شوند.
سكانس آخر، خارجي، منولوگهاي شاكي و متهم بيرون دادگاه
شاكي : ميگم هواشونو داشته باشين. بندههاي خدا جا كمه تو خط اعصابشون بهم ميريزه جا نيست سبقت بگيرند.
متهم جواب ميدهد: شما دلتان براي خودتان بسوزد كه قانون هست. مجري هم هست اما باز دستتان به جايي نميرسد.
شاكي عصباني ميشود. حال و هواي از كوره دررفتهها را دارد. مستاصل ميپرسد با اينها چه كنيم؟
متهم خونسردانه ميگويد: خلاف ميكنند. حق با شماست. زيرشان كنيد... نگاهي عاقل اندر سفيه بين شاكي و متهم رد و بدل ميشود. پرونده براي آنها باز است اما ظاهرا هر دو به اين وضع عادت كردهاند.
وضعيت ورود خودروهاي شخصي، موتوسيكلتها و خودروهاي آرمدار در خطوط بيآرتي نشانه بارزكجسليقگي دست اندركاران براي مديريت سامانه خطوط اتوبوسهاي تندرو تهران است. ضايع شدن حق عمومي از يك سو و حق دادن به شخصي سوارها براي جولان در خط ويژه در زماني كه ترافيك غوغا ميكند از سوي ديگر گواه آن است كه تلاش براي هدايت مردم به استفاده از حمل و نقل عمومي حتي در ميان مديران بالادستي هم يك سو و جهت ندارد. استدلالها و دليلتراشيها تنها ميتواند به كلافه شدن راننده و مسافر بيآرتيهاي شهر ختم شود. نارضايتي فقط از يك خط بيآرتي نيست بلكه بينظمي در تردد اتوبوسهاي خط پنج سامانه اتوبوسهاي روايت تكراري از مشكلات ساير خطوط است كه تاكنون فكري به حال آن نشده است. افزايش هزينههاي تاكسي چارهيي جز رفت و آمد با اتوبوس براي بخش بزرگي از جامعه نگذاشته است. مردم فقط ميخواهند به موقع به خانه و كارشان برسند ظاهرا اين خواسته براي دست اندركاران آنقدر بزرگ است كه چشمشان را به عصبيت و ناراحتي مردم بستهاند و كار خودشان را ميكنند.