بنشین، مرو، هنوز به كامت ندیده ایم
بنشین، مرو، هنوز كلامی نگفته ایم
بنشین، مرو، چه غم كه شب از نیمه رفته است
بنشین، كه با خیال تو شب ها نخفته ایم
بنشین، مرو، كه در دل شب، در پناه ماه
خوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نیست
بنشین و جاودانه به آزار من مكوش
یكدم كنار دوست نشستن گناه نیست
بنشین، مرو، حكایت "وقت دگر" مگوی
شاید نماند فرصت دیدار دیگری
آخر، تو نیز با منت از عشق گفتگوست
غیر از ملال و رنج از این در چه می بری؟
بنشین، مرو، صفای تمنای من ببین
امشب، چراغ عشق در این خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشین، مرو، مرو كه نه هنگام رفتن است !...