ویژگی دیگر شعر منوچهری دامغانی شادمانی و بهجتی كه از طبع وی فرو میچكد «همه ی فكر منوچهری آن است مجلس طربی به پا كند و نغمه ی دلانگیز و نقل نبید و جام مدام را موجد شیرین كامی و لطافت طبع و طرب سازد، او در صدد است كه دو روزه ی منزل عمر را به شادی و نشاط بگذراند. جان كلام منوچهری دریافتن دم جهان گذران است»
با این كه اندیشه ی شادمانی و غنیمت شمردن لحظههای زندگی بعدها در شعر فارسی بسیار رواج یافت و در رباعیات خیام به اوج رسید اما پس از روزگار منوچهری، این شادمانی و بهجت همواره ملازم اندوه بودهاست، چنانكه در رباعیات خیام نیز اندوه و حسرت و حیرت غلبه دارد و گویی دعوت به شادخواری و دم غنیمتی، نوعی دلداری و تسلی خاطر است؛ برای گریز از آن اندوهی كه بر جان انسان سایه افكنده است. در شعر سپهری نیز در كنار روشنی، شادمانی و خوشبینی و حتی دعوتهای آشكار و نهان او به خرسندی و لذت بردن از جلوههای هستی، سایه ی اندوه و حسرت كاملاً محسوس است و شاعر انگار هر لحظه با هجوم اندوه میستیزد و در شعر و نقاشی شفای خاطر خویش میجوید. بنابراین، آن شادمانی و خرسندی بی قیدوشرط و بدون هراس از فردای ناكامی كه در شعر منوچهری جاری است در شعر سپهری دیده نمیشود. گویی لحظات بهجت و برخورداری برای سپهری آنقدر گذرا و ناپایدارند كه به رغم توصیههایش برای دیگران، اغلب همان لحظات كوتاه و گذرا نیز برای او در بیم زوال شادمانی سپری میشوند.
من چه سبزم امروز
و چه اندوه تنم هشیار است!
نكند اندوهی، سر رسد از پس كوه.
چه كسی پشت درختان است؟
تصویرگری در شعر منوچهری دامغانی اگرچه از وصف اشیاء و محسوسات عالم خارج از ذهن آغاز میشود، اما چونان همه ی هنرمندان همراه با تصرفاتی است كه ذهن خلاق شاعر در آن ایجاد میكند. «یعنی با كمك خیال و كوشش ذهنی، برای هر یك از اشیاء برابری خلق میكند و چنان نیست كه به طور طبیعی و عادی این برابرها در خارج وجود داشته باشند، اگرچه امكان بودن آن بسیار طبیعی است.»
نار ماند به یكی سفرگك دیبا |
آستر دیبه ی زرد، اَبره آن حمرا |
سفره پر مرجان، تو بر تو تا بر تا |
دل هر مرجان چو لؤلؤكی لالا |
سر او بسته به پنهان ز درون عمدا |
سر «ماسورگكی» در سر او پیدا |
«از سوی دیگر ضعف زمینه ی وجدانی را كه از خصایص شعر این دوره است، در تصاویر او به خوبی احساس میكنیم و میبینیم كه او در آنسوی مجموعه ی این تصاویر طبیعت هیچ حالتی یا معنایی و چیزی جز همان دید حسی و مادی نمیبیند و این خصوصیت كه در شعر این دوره، امری آشكار است در شعر او به طوری آشكارتر دیده میشود.»
زمینه ی وجدانی، انگیزاننده ی جستوجویی است كه در ورای تصاویر حسی و مادی برای یافتن معانی ذهنی و امور وجدانی صورت میگیرد و این همان چیزی است كه در تصاویر شعری سپهری به فراوانی دیده میشود. یعنی برابرهای آفریده ی شاعر در ازای تصاویر محسوس جهان خارج، اغلب مفهومی و ذهنیاند.
مثل بال حشره وزن سحر را میدانم
مثل یك گلدان میدهم گوش به موسیقی روییدن
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم
مثل یك میكده در مرز كسالت هستم
مثل یك ساختمان لب دریا نگرانم به كششهای بلند ابدی.
یك شاخصه ی دیگر در شعر منوچهری تصویرگری به یاری شكلها و حجمها و خطوط است و این كمیتها در تصویرهای شعری او حتی بیش از رنگ به كار رفتهاست. «بیشترین كوشش او در خلق تصویرها دقت در تناسب دقیق میان اجزای تصویر است كه بیش از آن كه وحدت رنگ در آن مطرح باشد. توجه به شكل هندسی مطرح است و از این نظر او تركیبی دقیق به وجود آوردهاست از هماهنگی هندسی اشیاء و تناسب رنگها و اجزاء تصویر، بر خلاف دوره ی قبل و حتی شعرهای دوره ی او كه بیشتر كوشش در ایجاد ارتباط بر اساس رنگها بود نه طرح هندسی یا بر روی هم زمینه ی رنگ قویتر از طرح هندسی بود، اما او با دقت خاصی كه دارد تصاویر را با توجه به مجموع این دو عامل خلق میكند و از این روی، تشبیهات او بسیار دقیق و مادی و آیینهوار است.»
در شعر سپهری، كه به اقتضای نقاش بودن او باید رنگآمیزی و توجه به حجمها و هندسه ی اشیاء شاخص باشد، آمیزهای از ویژگیهای حسی اشیاء نظیر رنگ و حجم و صدا و عطر از یك سو و خصوصیات درونی و رازهای نهان در ورای محسوسات است كه به بیان تصاویر منجر میشود؛ به نحوی كه میتوان گفت علیرغم فراوانی تصویر و تنوع رنگآمیزی و توجه به عناصر مادی در شعر سپهری در نهایت او نگاهی شاعرانه به نقشهای جهان دارد و نه آن كه نگاه نقاشانه و نگارگرانه به دنیای واژگان و تصویرهای شعری داشته باشد.
چیزها دیدم در روی زمین:
كودكی دیدم، ماه را بو میكرد
قفسی بی در دیدم كه در آن، روشنی پرپر میكرد.
نردبانی كه از آن، عشق میرفت به بام ملكوت.
من زنی را دیدم، نور در هاون میكوبید.
ظهر در سفره آنان نان بود، سبزی بود، دوری شبنم بود
كاسه ی داغ محبت بود
من گدایی دیدم، در به در میرفت آواز چكاوك میخواست
و سپوری كه به یك پوسته ی خربزه میبرد نماز.
برهای را دیدم، بادبادك میخورد.
من الاغی دیدم، یونجه را می فهمید.
در چراگاه «نصیحت» گاوی دیدم سیر.
شاعری دیدم هنگام خطاب، به گل سوسن میگفت: «شما»
***
حاصل سخن آن كه در فاصله ی هزار ساله ی میان منوچهری دامغانی و سهراب سپهری شعر و نقاشی با همه ی پیوستگیها و گسستگیها وامدار یكدیگرند. در شعر منوچهری دامغانی تصویرگری اگرچه با محمل كلمات فراهم آمده است اما توجه به اشیاء و عناصر طبیعت و توصیف دقیق جزئیات و بهرهگیری از حواس مادی انسان به ویژه حس بینایی، نگاه او را به نگاه نقاشی زبردست بدل كرده است كه افزون بر رنگها، از شكل هندسی اشیاء در آفرینش تصاویر خویش بهره برده است و بیش از آن كه اندیشه و ذهنیات خود را به دنیای پیرامون سرایت دهد با نگاهی برونگرا و توصیفی به بیان جهان آنگونه كه هست، پرداخته است.
اما در شعر سپهری اندیشه و یافتههای درونی و وجدانی مقدم بر جهان طبیعت است و در واقع جست و جوی او در جهان بیرون برای یافتن اجزای آن كلیتی است كه او پیش از آن یافته و به آن ایمان دارد. به این ترتیب بسیاری از عناصر محسوس و كمیتهای مادی در تصویرگریهای شاعرانه ی او در سایه ی كلیات و دنیای درونی شاعر قرار گرفتهاند. شاید از همین جاست كه سرور و شادمانی در شعر منوچهری طبیعی و مستمر و بدون بیم از گذر زمان و انقطاع و هجران است. اما در شعر سپهری، به رغم همه ی تأكیدها و توصیههایش، شادمانی و برخورداری ناپایدار است و هراس از ناشناختهها و به ویژه گذر زمان، اندوهی پیوسته را چونان غباری بر شادیهای زودگذر او نشاندهاست.
گزافه نیست اگر بگوییم كه منوچهری دامغانی، شاعریست كه نقاشانه به جهان مینگرد و سپهری نقاشی است كه شاعرانه میبیند و سخن میگوید و نقش میآفریند.
فهرست منابع:
1ـ تاریخ ادبیات ـ دكتر توفیق سبحانی، دانشگاه پیام نور، چاپ چهارم تهران 1372
2ـ صور خیال در شعر فارسی ـ دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی ـ نشر آگاه ـ چاپ پنجم تهران 1372
3ـ معنی هنر ـ هربرت رید ـ ترجمه ی نجف دریا بندری ـ انتشارات علمی و فرهنگی چاپ پنجم تهران 1374
4ـ باغ تنهایی (یادنامه ی سهراب سپهری) ـ به كوشش حمید سیاهپوش ـ انتشارات اسپادانا ـ چاپ اول اصفهان 1372
5ـ هشت كتاب ـ سهراب سپهری ـ انتشارات طهوری چاپ بیست و هفتم تهران 1379
6ـ اتاق آبی ـ سهراب سپهری ـ ویراستار پیروز سیار ـ انتشارات سروش ـ چاپ ششم تهران 1383
7ـ دیوان منوچهری دامغانی ـ به كوشش محمد دبیر سیاقی ـ كتاب فروشی زوار، چاپ چهارم ـ تهران1356