0

داستانهایی از شیخ بهایی

 
bigharar
bigharar
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آذر 1392 
تعداد پست ها : 2301

داستانهایی از شیخ بهایی

ماجرای وفات‏ شیخ بهایی

 
زمانى شیخ بهایى به همراه گروهى از شاگردانش براى خواندن فاتحه به قبرستان رفت.
 
بر سر قبرها مى‌‌نشست و فاتحه‌‌اى نثار گذشتگان مى‌‌کرد تا اینکه به قبر بابارکن‌الدین رسید. آوایى شنید که سخت او را تکان داد. از شاگردان پرسید: شنیدید چه گفت: گفتند: نه!
 
شیخ بهایى پس از آن، حال دیگرى داشت و همواره در حال دعا و گریه و زارى بود. مدتى بعد، شاگردانش از او پرسیدند آن روز چه شنیدى؟ گفت: به من گفتند آماده مرگ باشم.
 
شش ماه گذشت و دوازدهم شوال 1030 قمری (یا 1031 ق) فرا رسید و روح ملکوتی آن عارف و عالم بزرگ به سوى معبود پر کشید.
 
بیش از 50 هزار نفر در تشییع جنازه او شرکت داشتند. اصفهان پایتخت صفویه غرق در ماتم بود.
 
علامه محمدتقى مجلسى بر وى نماز گزارد و سپس پیکرش را به مشهد مقدس بردند و بنا به وصیتش در جوار مرقد امام رضا علیه‌السلام به خاک سپردند.
 
اکنون آرامگاه شیخ بهایى(ره) در یکى از رواق‌هاى حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام قرار دارد.

من مبتلایم مبتلای ابتلایت
                          من بیقرارم بیقرار کربلایت

چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393  9:25 AM
تشکرات از این پست
bigharar
bigharar
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آذر 1392 
تعداد پست ها : 2301

پاسخ به:داستانهایی از شیخ بهایی

نقل قولی شیرین از آیت‌الله مجتهدی(ره)

مناظره خواندنی مقدس اردبیلی و شیخ بهایی در حضور شاه عباس

 بین شیخ بهایی و مقدس اردبیلی سر موضوعی مباحثه‌ای شد. شاه عباس آنجا در مجلس نشسته بود و نگاه می کرد.

شیخ بهایی با مقدس اردبیلی در زمان شاه عباس به نجف مشرف می شوند.شیخ بهایی شیخ الاسلام ایران بوده که قبرش در مشهد است سر قبر ایشان بروید و فاتحه بخوانید .سه عالم مهم در مشهد است که خیلی ها متوجه نیستند بلکه چهارتا. ما هر وقت که می رویم مقیدیم یکی شیخ بهایی که داخل خود حرم است دیگر شیخ حر عاملی، شیخ طبرسی و حاج حسنعلی نخودکی را زیارت کنیم.

بین شیخ بهایی و مقدس اردبیلی سر موضوعی مباحثه‌ای شد. شاه آنجا در مجلس نشسته بود و نگاه می کرد. با اینکه حق به جانب مقدس بود، مقدس حق را به جانب شیخ بهایی می دهد و جلوی شاه عباس عرض اندام نمی کند بین آن دو مباحثه می شود و مجلس به نفع شیخ بهایی تمام می شود. فردا در کوچه مقدس به شیخ بهایی بر می‌خورد و شاه نبود. به او می گوید که آن مطلب که دیشب فرمودید به این دلایل آن نبوده و این است که من می گویم. شیخ بهایی می گوید چرا دیشب نفرمودید؟ دیشب می توانستم بگویم اما چون تو شیخ الاسلام ایران بودی و نزد شاه محترم بودی، اگر من می خواستم جلوی شاه شما را کوچک کنم ، این به ضرر اسلام بود و لذا حاضر شده بود که خودش را خرد کند که شیخ بهایی کوچک نشود. این ها درس اخلاق است و برای طلبه ها این ها خیلی چیزهای خوبی است. عیب کار این است که نفس وقتی که استاد اخلاق نبیند، تربیت نمی شود، به این چیزها اهمیت نمی دهد. مقدس اردبیلی مهم بوده، قبرش در نجف داخل حرم دست چپ و دست راست علامه حلی است.

 

من مبتلایم مبتلای ابتلایت
                          من بیقرارم بیقرار کربلایت

چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393  9:59 AM
تشکرات از این پست
ahsz110
دسترسی سریع به انجمن ها