ماجرای وفات شیخ بهایی
زمانى شیخ بهایى به همراه گروهى از شاگردانش براى خواندن فاتحه به قبرستان رفت.
بر سر قبرها مىنشست و فاتحهاى نثار گذشتگان مىکرد تا اینکه به قبر بابارکنالدین رسید. آوایى شنید که سخت او را تکان داد. از شاگردان پرسید: شنیدید چه گفت: گفتند: نه!
شیخ بهایى پس از آن، حال دیگرى داشت و همواره در حال دعا و گریه و زارى بود. مدتى بعد، شاگردانش از او پرسیدند آن روز چه شنیدى؟ گفت: به من گفتند آماده مرگ باشم.
شش ماه گذشت و دوازدهم شوال 1030 قمری (یا 1031 ق) فرا رسید و روح ملکوتی آن عارف و عالم بزرگ به سوى معبود پر کشید.
بیش از 50 هزار نفر در تشییع جنازه او شرکت داشتند. اصفهان پایتخت صفویه غرق در ماتم بود.
علامه محمدتقى مجلسى بر وى نماز گزارد و سپس پیکرش را به مشهد مقدس بردند و بنا به وصیتش در جوار مرقد امام رضا علیهالسلام به خاک سپردند.
اکنون آرامگاه شیخ بهایى(ره) در یکى از رواقهاى حرم مطهر امام رضا علیهالسلام قرار دارد.