0

پایتختی ها جواب همه انتقادها را دادند

 
mohammad_k
mohammad_k
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 190

پایتختی ها جواب همه انتقادها را دادند

 پایتختی ها جواب همه انتقادها را دادند
 
 
شهر بدون خواب. شهری که هزاران رنگ در غبارش به خاکستری می‌زند و محو شلوغی‌اش می‌شود. پرهیاهو، هیجان‌زده و بدون مکث. اینها صفت‌های شهری است که در یک قرن گذشته دست‌هایش را از هم گشاده تا هر قومیتی را در آغوش بکشد و در خود جای دهد. این مرکز متراکم، شاید حالا از هر قومیتی تعداد بیشتری را در محله‌های خود جا داده باشد و فرهنگش، بیش از آنکه از آن خود باشد، 40 تکه‌ای است، هر تکه به رنگ و صفای شهری و مردمی. ایده ساخت سریال پایتخت هم شاید از همین جرقه، شعله کشیده و در سه سال متوالی پوست انداخته تا شده پایتخت 3؛ مجال تازه‌ای برای فرورفتن در تاروپود این هویت 40 تکه. موازنه تهران و پایتخت، حتی اگر به معنی مقایسه این شهر پرجمعیت با یک سریال خانوادگی باشد باز هم شیرین و خواستنی است اگرچه حالا مخالفانی هم از میان مازنی‌ها پیدا کرده و عریضه‌ای به امضایشان روی میز قرار گرفته. اما آنچه شنیدنی‌تر و خواستنی‌تر از اینهاست، بازگشت اقوام و گویش‌ها به جعبه جادویی است که سال‌ها حتی به یمن ساخته‌های شبکه‌های محلی، از زبان و فرهنگشان بی‌نصیب بودند و حالا شاید نباشند. سیروس مقدم نوروز امسال برای سومین سال پیاپی مخاطبان بسیاری را برای تماشای بخش سوم سه‌گانه‌اش پای تلویزیون‌ها کشاند. در روزهای آغازین سال با او و دیگر عوامل این فیلم از جمله محسن تنابنده (سرپرست نویسندگان و بازیگر نقش نقی)، مهران احمدی (بازیگر نقش بهبود) و هومن حاجی‌ عبداللهی  (بازیگر نقش رحمت خروس‌باز) به گفت‌وگو نشستیم؛ گفت‌وگویی که ماجرای پایتختی‌ها را از زاویه‌ای دیگر روایت می‌کند.
‌‌‌‌‌‌
‌جدا از نقدها و اعتراض‌هایی که در این مدت به سریال پایتخت شده، در مراسم تجلیل عوامل سریال گفتید که عده‌ای به شما اتهام زده‌اند. می‌توانید متن این اتهامات را باز کنید؟

سیروس مقدم: واقعیت این است که ما با نقد مشکل نداریم و حق طبیعی همه مردم است که نظراتشان را به هنرمندان بگویند ولی وقتی نقد تبدیل به تهمت شود دردآور است...


‌ دقیقا چه چیزی گفته‌اند؟

مقدم: چیزی که مرا رنجانده این بوده که گفتند: من و تیم سازنده پایتخت آگاهانه و متعمدانه به‌عنوان تیمی که جیره‌خوار دشمن هستیم تیشه برداشتیم به ریشه فرهنگ ایران و مازندران بزنیم. بعد از این همه سال فعالیت بدون ارایه سند و مدرک به ما تهمت می‌زنند حتی از آن فراتر رفته و علیه ما اعلام جرم کرده‌اند و برای شکایت از ما امضا جمع کردند. با این شرایط خودبه‌خود ترجیح می‌دهیم دیگر کار نکنیم و عطایش را به لقایش ببخشیم.

‌ مگر برای مردم کار نمی‌کنید؟

 مقدم: خب شما اگر چیزی را دوست دارید و از آن لذت می‌برید باید پایش بایستید. اگر مردم پایش بایستند من پایتخت هزار را هم می‌سازم ولی اگر مردم از ما دفاع نکنند این آخرین پایتخت خواهد بود.

 محسن تنابنده: کسانی که اعتراض کردند موضعشان معلوم و مشخص نبود؛ یکسری کلیات را گفتند ولی واضح نیست دقیقا به چه چیزی اعتراض دارند. اگر بحث و جدلی صورت می‌گیرد باید زاویه داشته باشد تا بتوانیم به آن بخش بپردازیم. کلی‌گویی دشمن هنر است. ما برای مردم کار می‌سازیم و موظفیم اگر نقدی هست با جان و دل بشنویم اما یک عده به دلیل ناآگاهی یا به دلیل انگیزه سیاسی با ما غرض‌ورزی کردند. ما عاشق این هستیم که کار به چالش کشیده شود و درباره‌اش حرف بزنیم. قطع به یقین می‌دانیم پایتخت نقایصی دارد و نقد به ما کمک می‌کند تا برطرفشان کنیم.

‌شاید اعتراض‌ها به‌خاطر این بوده که بین ساده‌دلی و ساده‌لوحی شخصیت‌ها نمی‌توانند تمییز قایل شوند...

تنابنده: 99درصد کمدی‌هایی که در ایران اتفاق می‌افتد براساس ساده‌لوح‌بودن افراد است. الحق‌والانصاف در پایتخت خیلی این مساله کم بود. لحظات زیادی در پایتخت 3 وجود دارد که مردم با آن گریستند و شرایط به‌مراتب واقع‌گرایانه‌تر از قبل است. برای اینکه تلاش کردیم کار شیرین تامل‌برانگیز بسازیم، نه صرفا شیرین که البته اصلا بد نیست شما به صرف خنداندن فیلم بسازید. ولی شخصیت‌های پایتخت صرفا ساده‌وخل و مشنگ نیستند و عمدتا وضعیتی به وجود می‌آید که واکنش شخصیت‌ها شاید منجر به خنده شود شاید هم نشود.

مهران احمدی: به‌طور مثال شخصیت واقعی بهبود فریبا را وقتی برای نقی وصیت می‌کند، کاملا می‌توان شناخت. ضمن اینکه وقتی در حمام به او می‌گویند نقی مریض است خودش را می‌زند و گریه می‌کند، این آدم ساده‌لوح نیست، ساده است. یک وقتی شما می‌روید مکانیکی و می‌بینید شاگرد مکانیک حرف‌زدن ساده را بلد نیست ولی وقتی در مورد تخصصش صحبت می‌کند دهنتان باز می‌ماند. بهبود فریبا در سخنرانی هم درباره تخصصش صحبت می‌کند. وقتی هم نقی می‌گوید بگذار من به جایت بروم، می‌گوید: «من می‌دانم درددل محیط‌بان چیست!» ضمن اینکه وقتی بالا می‌رود، قلمبه سلمبه حرف نمی‌زند و من هم در کمال صداقت نقش بهبود را بازی کردم. شعور ذاتی در آدم‌های ساده‌دل خیلی بیشتر از خیلی‌هاست. گفته بودند چرا بهبود چپ است. به‌خاطر لوچ‌بودن که نباید به کسی خرده گرفت. ما به‌خاطر بار کمدی این شخصیت را لوچ طراحی کردیم چون آدم‌های لوچ همه‌چیز را درست می‌بینند ولی ما به اشتباه فکر می‌کنیم دوبین هستند. می‌خواستیم بگوییم این آدمی که جنگلبان است و حواسش باید جمع باشد یک عیب دارد، آن هم چشمش است و بعد اتفاقا در سکانس‌هایی مشخص می‌شود چقدر تیزبین است.

سیروس مقدم: ببینید، پایتخت موثر‌ترین کاری است که در بحث خانواده شده. آخرین اتفاق هم نامه وزیر ورزش به آقای ضرغامی بوده.

تنابنده: پایتخت تاثیرات عجیب اجتماعی داشته. کدام کار شاد اجتماعی منجر شده به اینکه کسی از چوبه اعدام پایین کشیده شود؟ خود آقای پورمحمدی وزیر دادگستری تماس گرفت و گفت: قسمت سخنرانی بهبود فریبا باعث شد خانواده مقتول رضایت بدهند.

هومن حاجی‌عبداللهی: وقتی این خبر را خواندم سریع به مهران احمدی زنگ زدم و گفتم ثواب این کار به تو می‌رسد، آنقدر سکانس سخنرانی را خوب بازی کردی که این اتفاق افتاد.

مقدم: چون بحث خانواده در پایتخت به درستی مطرح شده. حتی به ما این تهمت را زدند که شما زیاده‌روی کردید و چنان الگو‌سازی مثبتی ارایه دادید که با واقعیت مطابق نیست. یکسری از خانواده‌های مازندرانی به ما گفتند ما دیگر این شکلی هم نیستیم! منتها ما آگاهانه این کار را انجام دادیم چون می‌خواستیم بگوییم اگر خانواده به‌عنوان کوچک‌ترین نهاد اجتماعی و شکل بزرگ‌تر آن؛ جامعه و مملکت دچار بحران می‌شود باید همبستگی خودمان را حفظ کنیم.

 دقیقا شاید به همان دلیلی که گفتید حتی خود خانواده‌ها هم به نظرشان رفتار این خانواده اغراق‌آمیز بوده این سوءتفاهم بین ساده‌دلی و ساده‌لوحی این شخصیت‌ها اتفاق افتاده...

مقدم: اگر شخصیت قصه برای مخاطب باورپذیر نباشد با سریال ارتباط برقرار نمی‌کند. مثلا در سکانسی که نقی بالای سر قبر مادرش می‌رود و می‌گوید: «یک‌شب توک پا بیا به خواب بابا و آرومش کن، عشق تو دیوانش کرده» این اوج عمیق‌اندیشی یک آدم است تا ساده‌لوحی، یا وقتی مشخص می‌شود یک ساچمه در کمر بهبود باقی‌مانده همه که تا قبل از آن داشتند با هم کل‌کل می‌کردند اختلافات را کنار می‌گذارند تا بهبود را بدون اینکه خودش بفهمد به دکتر برسانند؛ حتی نقی خودش را قربانی می‌کند تا سلامت بهبود را به دست بیاورد؛ به نظرم این اوج درست‌اندیشی است تا ساده‌اندیشی. یا در پایتخت 2 وقتی ماشین فولکس باباپنجعلی در حال سقوط است همه خودشان را به آب‌وآتش می‌زنند، نه فقط نقی بلکه هما با پای برهنه در گل‌ولای و خار می‌دود تا ماشین را متوقف کند. یعنی همه تلاش می‌کنند تا بزرگ خانواده را نجات دهند. خود این سکانس مفهوم عمیقی دارد. حرف پایتخت این است که هرچقدر هم اختلاف سلیقه داریم و ممکن است جاهایی منیت داشته باشیم و از یکدیگر دلخور باشیم، ولی وقتی کوچک‌ترین مشکلی پیش می‌آید باید با هم متحد باشیم و به نظرم این می‌تواند الگویی برای مملکت‌داری و سیاست‌مدارهای ما باشد؛ اینکه اگر دوتا آدم و دو جناح با هم اختلاف دارند ولی قرار نیست همدیگر را بخورند.

‌همیشه کارهایی که به اصناف و قومیت‌های مختلف پرداخته با واکنش‌های زیادی روبه‌رو بوده. به نظرتان پسامد این نقدها و البته در کنارش حمایت رسانه باعث نمی‌شود کمی آستانه تحمل مردم نسبت به شوخی به تدریج بالا برود؟ نه مثل سرزمین کهن که با اولین اعتراض‌ها، پخشش متوقف شد...

مقدم: من با کلمه «مردم» موافق نیستم چون این افراد اقلیت ناچیزی هستند که سمبه‌شان در همه زمینه‌ها می‌چربد ولی اکثریت مردم همین‌هایی هستند که کمپین ساخت پایتخت 4 را راه انداختند. یا ما باید بگوییم ایران فقط تهران است یا باید بپذیریم که ایران ترکیبی است از اقوام، گویش‌ها و لهجه‌ها و فرهنگ و خرده فرهنگ‌ها و آداب و سنت‌های مختلف و گاه متضاد. یک آذربایجانی وقتی با یک جنوبی صحبت می‌کند احتیاج به مترجم دارد. طبیعتا در چنین سرزمینی همه باید تلاش کنند این آداب و سنن را احیا کنند چون روزبه‌روز در حال فراموشی است. یونسکو سرمایه‌گذاری می‌کند که خرده‌فرهنگ‌ها از بین نرود. خدا را شاهد می‌گیرم اگر پایتخت به موسیقی غنی مازندران و گلستان نمی‌پرداخت ما تتمه موسیقی نواحی را که اساتید در سینه‌هایشان حفظ کرده‌اند هم از دست می‌دادیم. هدف ما این بود این اصالت را معرفی کنیم. ما به‌عنوان آدم‌هایی که در این مملکت کار می‌سازیم و هرکدام متعلق به جایی هستیم در کت‌مان نمی‌رود به ما بگویند هدف شما از ساخت پایتخت خیانت به فرهنگ ایران بوده است.

‌ این اتهام از طرف مازندرانی‌ها بوده؟

مقدم: انتقادها دودسته است؛ یک دسته انتقاد‌هایی است از سر دلسوزی و نگرانی و دسته دیگر انتقادهای اندیشمندان بوده که باید به‌صورت علمی در موردش صحبت کنیم، ولی بخشی از آن خیلی ساده‌انگارانه است؛ مثلا آدمی که خودش در [...] ابتذال را در فرهنگ نشان می‌دهد، برود و جلوی استانداری سر‌دسته و لیدر معترضان شود که پایتخت مازندران را به تمسخر کشیده! ما ماه‌ها در این استان‌ها زندگی کردیم و یک اخم ندیدیم، چرا باید بخواهیم به این مردم عزیرتوهین کنیم؟

حاجی‌عبداللهی: شاید باور نکنید ولی به‌نظرم اغلب کسانی که اعتراض کردند مازندرانی نبودند یعنی اصالتا مازندرانی نبودند چون در تمام مدت فیلمبرداری که من آنجا بودم هر روز شاهد بودیم که این مردم خونگرم و مهمان‌نواز به دیدن ما می‌آمدند و از خاطره خوب پایتخت1و2 با ما حرف می‌زدند. به‌نظرم یک عده شیطنت کردند و این معترضان را تحریک کرده‌اند و دامن به توهماتی زده‌اند که اتفاق نیفتاده! برای یک عده سوءتفاهم به‌وجود آمد، در پایتخت هیچ‌کس قصد نداشت کسی را مورد تمسخر قرار دهد بنابر این بود تا یک خانواده منسجم، مهربان و خونگرم به تصویر کشیده شود که حالا دست بر قضا مازندرانی هستند.

تنابنده: در مملکت ما کار شیرین ساختن مخصوصا اگر بخواهیم مولفه‌های ایرانی را در کار حفظ کنیم و مروج فرهنگی هم باشیم واقعا سخت است. انواع و اقسام مبنای شوخی را که خارج از ایران باب است باید دور بریزیم. شماری خطوط قرمز دیگر هم داریم که نمی‌توان طرفش رفت! ضمن اینکه قصه‌های پایتخت قصه‌های تلخی است، اگر بخواهیم به همین تلخی تعریفشان کنیم کسی دوستش نخواهد داشت. قاعدتا فیلم‌های شیرین یک مقدار از فیلم‌های رئال غلوآمیز‌تر است و شخصیت‌های پایتخت شاید خیلی مهربان باشند؛ ولی مطلقا این اصطلاح خوبی نیست که بگوییم این آدم‌ها زیادی ساده‌اند. حتی نقی به‌علت اتفاقاتی که می‌افتد جاهایی به یک آدم بداخلاق تبدیل می‌شود اما خانواده درکش می‌کنند و یک‌جایی هم درکش نمی‌کنند. به نظرم شخصیت‌ها و اتفاقات، خیلی به زندگی طبیعی نزدیک است. بدی ماجرا این است که هرچیزی بسازی آن طرفش یک ماجرا دارد و بالاخره دنبال این می‌گردند که یک انگی به آن بچسبانند. مثلا اینکه «هما» چون فارس است متعادل است. صادقانه بگویم در مملکت ما برای زن‌ها خیلی سخت می‌توان شوخی نوشت و گرنه چیز دیگری پشتش نیست.


 
‌یکی از بارزترین ویژگی‌های پایتخت مسایل اجتماعی است که در زندگی روزمره برای ما قابل لمس است. موضوعات پایتخت دغدغه‌های شخصی شماست یا برای جذابیت سریال به سراغ مسایل روز رفتید؟ مثل محیط‌ زیست یا چهارشنبه‌سوری...

تنابنده: اگر بخواهید کار اجتماعی در مدیوم تلویزیون با این طیف کثیر مخاطب بسازید خیلی باید مواظب باشید. از یک منظر خیلی طبیعی است که معضلات به روز اجتماعی برای مردم جذاب‌تر و گفتنش هم درست‌تر است و با یک مقدار هوش و سیاست هم متوجه می‌شوید در حال حاضر مردم به چه نوع خوراک فرهنگی بیشتر نیاز دارند و چه نوع قصه‌هایی بیشتر مورد توجه است. از آن گذشته تامل‌برانگیزبودن اتفاقات برای ما اهمیت ویژه‌ای داشت. در مورد چهارشنبه‌سوری چندین بار قصه نوشته شد چون از مراسم‌های تاریخی و جزیی از فرهنگ ماست و حق نداریم به آن بی‌احترامی کنیم. با اینکه طی چندسال گذشته شاید به‌درستی برگزار نشده و شاهد حوادث تلخی بودیم ولی نمی‌خواستیم تکرار مکررات کنیم و دیدیم هزاران بار در برنامه‌های مختلف درباره حوادث تلخ هشدار داده‌اند و سعی کردیم از منظری دیگر به آن بپردازیم.

«چو چانگ» روز چهارشنبه‌سوری وارد ایران شده و خانواده می‌خواهد عروس تازه‌وارد چهره بدی از ایران نبیند؛ برای همین او را به‌جای مدرن می‌برند که از این حوادث دور است حتی مراسم را به زیبایی برگزار می‌کنند. نمی‌گویم ما در مقام آموزش هستیم ولی می‌توانیم پیشنهاد بدهیم که شکل نرم‌تری برای اجرای این مراسم هم وجود دارد. همچنان این هم به نوعی نقد یکی از معضلات اجتماعی بود ولی نه به‌عنوان تحمیل، بلکه سعی کردیم تماشاگر را با خود همراه کنیم.

احمدی: ولی مردم گوش ندادند. من از مردم گلایه دارم، ناراحت هم بشوند عیبی ندارد. هرچه بلا به سرما می‌آید تقصیر خودمان است. از ماست که برماست. هیچ‌کس به جز ما مقصر نیست. اگر وضعیتمان خوب نیست و از لحاظ معاش و فرهنگ مشکل داریم تقصیرش به گردن دولت و دولتمردان نیست نه در ایران و نه در هیچ‌کجای دنیا. ملت‌ها، دولت‌ها را می‌سازند. ملت باید طوری عمل کند که دولت اجازه بی‌احترامی نداشته باشد یا چیزی را به ملت تحمیل نکند. این طرز رانندگی‌کردنمان است!

‌از زمانی که جریمه‌ها سنگین شد نظم بیشتری پیدا کرده. در خارج هم اگر دوربین نباشد تخلفات بیشتر می‌شود.

احمدی: پس چرا من اینطوری رانندگی نمی‌کنم؟ پلیس باشد و نباشد من همین‌طور رانندگی می‌کنم. هرکس می‌خواهد ناراحت شود حرف حق را باید زد. 90درصد ملت ایران در اصل یک عده دلال هستند و هر چیزی که می‌خواهند بخرند ابتدا به فروشش فکر می‌کنند، نه به‌راحتی و امکاناتش. می‌خواستم ماشین بخرم همه می‌گفتند این را نخر، گفتم ماشین بدیه! می‌گفتند نه، خیلی خوبه. می‌گفتم چرا نخرم؟ می‌گفتند بخوای بفروشی کسی ازت نمی‌خره! من بچه خیابان امام حسین هستم و 15سال هم در نیشابور زندگی کرده‌ام. پدرم معلم بوده و مادرم هم خانه‌دار است و جزو همین مردم هستم پس چرا قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت می‌کنم یا دروغ نمی‌گویم و دلالی نمی‌کنم...

‌ سیستم و آموزش هر کشوری روی رفتار مردم تاثیر مستقیم دارد..

احمدی: متاسفم برای مملکتی که اگر مردمش ساعت 9 اشغال‌هایشان را دم در بگذارند بافرهنگ هستند. این از بدیهی‌ترین کارهای اجتماعی است، یعنی کلونی زنبورهای عسل هم به این نتیجه رسیده‌اند اما ما هنوز نرسیده‌ایم. من برای مملکتی متاسفم که رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی جزو فرهنگ است. وقتی در یک جامعه آنقدر سطح فرهنگ پایین می‌آید که کارهای بدیهی و عمومی و واجب لقب فرهنگی به خودش می‌گیرد باید افسوس خورد. فرهنگ به سرانه مطالعه جامعه و تعداد مخاطبان تئاتر و شنوندگان موسیقی خوب بستگی دارد. وقتی فیلم فلان کارگردان که تا دیروز مشی فرهنگی دیگری داشته، پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای این مملکت می‌شود و مردم باز به دیدن فیلمش می‌روند نشان‌دهنده سطح فرهنگ است. این باعث می‌شود من به مردمم شک و فکر کنم ایراد و اشکال دارند، برای همین در هر سریالی تا حرف خلاف عادتی گفته می‌شود، یک عده معترض پیدا می‌کند. در همین مازندران سه بار گوشی موبایل مرا دزدیدند اما این دلیل نمی‌شود بگویم مازندرانی‌ها دزد هستند. من وقتی به خودم شک ندارم شما بگو مهران احمدی دزد است، من که ناراحت نمی‌شوم. من هر مازندرانی را دیدم کار را دوست داشت. عده کمی بودند که توسط عواملی شانتاژ شدند که آن هم داستان خودش را دارد، بگذریم. قصه فرهنگ مربوط به 10، 20 و 50سال اخیر نیست. از طریق ادبیات می‌توان فرهنگ یک جامعه را شناخت. شما وقتی سعدی را می‌خوانید، می‌بینید پر از دغل و نیرنگ است، انگار حرف‌های همین امروز است یا جلوتر از آن «یادداشت‌های شهر شلوغ» نوشته فریدون تنکابنی در سال 42 که با معضلات امروز مطابق است. من وقتی در خانه‌ام کتاب‌خواندن رواج دارد دخترم هم حتما هرشب قبل خواب کتاب می‌خواند. چیزی هم اجبار نمی‌شود بلکه چون دیده، انجام می‌دهد. ولی دکتری که پای لپ‌تاپ، معاملات بورس انجام می‌دهد فرزندش هم شبیه خودش می‌شود. می‌خواهم بگویم همه چیز به خودمان بستگی دارد و ساده‌ترین کار این است که هوای دوروبر خودمان را داشته باشیم. لامذهب آشغال نریز در خیابان. 200میلیون ماشین زیر پایش است شیشه را می‌کشد پایین و اشغال می‌ریزد. همه اینها را دیده‌ایم. ولی صحبت از سیاست که می‌شود همه نظریه‌پرداز می‌شوند.

‌چقدر مجبور شدید توصیه‌ای در کار بگنجانید که قابل پخش شود؟

تنابنده: در این داستان هیچ مشکلی نیست که غیرقابل‌پخش باشد. ما پذیرفتیم که در این مملکت سریال می‌سازیم و شاید در مواردی بیشتر از کسانی که در آن مجموعه نظارت دارند به خطوط قرمز تسلط داشته باشیم. اگر در مورد محیط‌زیست حرف زدیم و برای همه جذاب بوده خوراک قصه ما بوده است. سازمان محیط‌زیست که برای حمایت محیط‌بانانش هم بودجه ندارد، چه برسد به اینکه به ما سفارش بدهد. محیط‌زیست از علاقه‌مندی شخصی ما بوده برای همین در جان مردم نفوذ کرد.

‌یکی از انتقادها به سریال حضور پر رنگ اسپانسر در قصه بود. این حضور قدری کم‌سابقه بود...

تنابنده: انتقاد‌هایی را که در مورد اسپانسر شد، به‌طور شخصی می‌پذیرم. ما فقط یک بخش سفارشی در پایتخت داریم، آن هم اسپانسر است که وجه ناگزیر ماست. چون وضعیت مالی مناسب نیست. یا باید بپذیریم که برنامه نسازیم یا یک چیزهایی را در کنارش بپذیریم. برای خود ما ازدست‌دادن کامیون ارسطو که به یکی از شخصیت‌های قصه تبدیل شده بود خیلی عذاب‌آور بود. البته نمی‌گویم برای اسپانسر، کامیون را کنار گذاشتیم چون ارسطو قرار بود راننده ترانزیت باشد. یکی از دلایل زیاد دیده‌شدن اسپانسر، همان کامیون است که در حال رفت‌وآمد است. ما از خدا می‌خواهیم آنقدر پول داشته باشیم که نیازی به اسپانسر نباشد.

‌البته بیشتر آن سکانسی که دفتر و کارگاه شرکت اسپانسر را نشان می‌داد به چشم آمده بود و همین‌طور آرم اسپانسر که دوربین در صحنه‌های حرکت کامیون گاهی روی آن زوم می‌کرد...

تنابنده: شما از جایی پول می‌گیرد که قوانینی دارد. وقتی کار می‌کنید، یک جاهایی هم باید هوای اسپانسر را داشته باشید.

‌چه شد به برج میلاد رسیدید؟

تنابنده: به نکته خوبی اشاره کردید. اولا اسم کار پایتخت است و تا به حال بارزترین نماد تهران برج آزادی بوده که چند سال است به برج میلاد تبدیل شده. ما شب چهارشنبه‌سوری شخصیت چینی را وارد قصه می‌کنیم برای همین فکر کردیم دنبال جایی باشیم که شایسته پذیرایی از یک میهمان خارجی است که از صدای توپ و ترقه هم دور باشد و آبرویمان هم حفظ شود و برای یک تازه‌وارد جذاب و دیدینی باشد. یک جایی می‌روند تقلب کنند و کت‌وشلوارهای ‌گران می‌خرند که طی اتفاقاتی نشانه‌ها به آنها می‌گوید خود واقعی‌ات باش. جالب است که عده‌ای فکر کردند برج میلاد هم اسپانسر ماست! برج میلاد نیاز به معرفی ندارد؛ هر جای تهران باشید به‌سادگی قابل رویت است و برای ما لوکیشن خوبی بود، چون می‌خواستیم همه تهران دیده شود، در ارتفاع باشیم و فانوسی که روشن کردند و به سطح شهر رفت همه اینها به درام ما کمک می‌کرد.

‌برای برخی هنوز برج آزادی نماد تهران است و نه برج میلاد. شما چرا مثلا یک جای تاریخی را در تهران انتخاب نکردید؟

تنابنده: یک بخشی هم حفظ آبرو بود. در سریال‌های ترکیه‌ای سوای جذابیت‌های غیراخلاقی که عموما قصه‌ها سوار بر خیانت هستند، بخش عمده‌ای از جذابیتشان به‌خاطر لوکیشن‌هاست که باعث شده گردشگران زیادی را روانه آنجا کند؛ گردشگرانی که بخش زیادی از آنها هم ایرانی هستند. می‌خواهم بگویم همه‌چیز را با هم ببینیم. ما سختی زیادی کشیدیم تا در «شیرگاه» فیلمبرداری کنیم که زیبایی شمال را نشان دهیم. بگذریم که اگر می‌خواستیم یک نما از خیابان این شهر کوچک را بگیریم آنقدر آشغال ریخته شده بود که تا عصر مجبور بودیم آنجا را تمیز کنیم تا تصویر زیبایی از مناظر طبیعی را به نمایش بگذاریم. اگر نماینده آنجا که آمد پلو ماهیچه با ته‌دیگ خورد و بعد رفت پشت‌سر ما حرف زد ادعای نمایندگی مردم را دارد، فکری برای زباله‌های شهرش کند، نه به‌خاطر گروه فیلمسازی بلکه برای گردشگری که به‌جای مناظر طبیعی با منظره زباله‌ها روبه‌رو نشود.

حاجی‌عبداللهی: همه ما از این مساله ناراحت بودیم و هرجا می‌رفتیم همه تیم افسوس می‌خوردیم که مردم چگونه حاشیه جاده‌ها را با زباله از بین برده‌اند.

‌ دقیقا چه چیزی گفته بودند؟

تنابنده: معترض بود. شما باید بروید بپرسید چی گفت؟ چون فکر کنم خودش هم یادش نیاید چه گفته. یک بخشی از مازندران توریست‌پذیر است و شمایی که نماینده آن استان هستید باید شش‌دانگ حواست جمع مراقبت از منابع طبیعی آنجا باشد که در وسط کوه هم ویلا نسازند. ما گفتیم کسانی آنجا زمین پدری‌شان را فروخته‌اند و ماشین شاسی‌بلند خریده‌اند و این حقیقت دارد. من دلم برای ایران و وطنم بیشتر از شمایی می‌سوزد که نگران پست و صندلی ریاستت هستی. من منظورم تیم پایتخت است که عاشقانه درباره منابع طبیعی و معضل فروش زمین‌های مازندران کار کردیم.


آقای حاجی‌عبداللهی شما در سریال نماینده طیفی از جامعه بودید که تعدادشان هم در اطراف ما کم نیست و یکی از نکات حاشیه‌ای اما مهمی بود که در پایتخت مطرح شد...

هومن حاجی‌عبداللهی: تغییر کاربری زمین‌های کشاورزی به مسکونی واقعا تاسف‌برانگیز است. اگر این رویه ادامه داشته باشد در آینده نه‌چندان دور به جای همین چهارقطعه زمین شالی در کنار جاده‌ها ما شاهد ویلاهای سر به فلک کشیده خواهیم بود و دریا هم دیگر دیده نمی‌شود؛ می‌توان گفت به‌نوعی تازه به دوران رسیدگی منجر به از بین‌رفتن محیط‌زیست هم خواهد شد و این واقعا جای تاسف دارد. انشاءالله خدا هرچیزی به ما می‌دهد ظرفیتش را هم به ما عطا کند.

‌آیا شخصیت«رحمت خروس‌باز» برای شما ما به ازای بیرونی هم داشت؟

 حاجی‌عبداللهی: قبل از هرچیز تاکید کنم که آدم‌های نوکیسه در تمام دنیا هستند و این معطوف به استان مازندران نمی‌شود. کار ما در مازندران بود و این آدم هم در آنجا زندگی می‌کرد. من در واقعیت دقیقا چنین آدم‌هایی را دیدم و در کنارشان زندگی کردم و مدل حرف‌زدن و مدل پزدادن این آدم‌ها را از واقعیت وام گرفتم تا کاراکتر رحمت خروس‌باز را به شکل باور‌پذیر‌تری ارایه دهم.  

‌به نظرم وقتی متن با دغدغه بازیگران و عوامل همسو باشد روی کارشان تاثیر دارد...

حاجی‌عبداللهی: چیزهایی که در ذهن محسن تنابنده و خشایار الوند می‌گذشت، غیر از دغدغه‌های هنری، دغدغه‌های دلی آنها و همه ما بود. چیزی که از دل بر می‌آید لاجرم بر دل می‌نشیند.

مهران احمدی: قطعا همین‌طور است. کسی که کار هنری می‌کند باید اندیشه داشته باشد. شاید برای فوتبالیست‌بودن نیاز به اندیشه در این سطح نباشد؛ هرچند اگر فوتبالیست این دانش را داشته باشد خوب است. نه اینکه بگویم من اندیشمند هستم ولی لازمه هنر، داشتن اندیشه است و همه اینها مستلزم مطالعه؛ آن هم نه برای افزودن اطلاعات بلکه رسیدن به یک نتیجه انسانی نسبت به پیرامون خود.

‌به‌طور شخصی از چه زمانی و با چه اتفاقی محیط‌زیست برای شما تبدیل به دغدغه شد؟

 احمدی: من دقیقا از وقتی که در محیط زندگی خودم حس کردم چرا باید حق داشته باشم آشغال بریزم. ولی اوجش قبل از اینکه پایتختی در کار باشد در جنگل‌های مازندران و گیلان بود که با دیدن زباله‌هایی که مردم در جنگل ریخته بودند به گریه افتادم. همسرم همیشه می‌گوید مگر تو رییس محیط‌زیستی؟ یکی از مواردی که با خانوادم بحث می‌کنیم همین است. با اینکه دوتا ماشین دارم ولی خیلی از اوقات پیاده یا با مترو می‌روم. دغدغه اصلی‌ام باریدن باران است و باز خانمم به شوخی می‌گوید: باغ پایین و بالات آب نخورده؟ چرا اینقدر نگرانی؟ اسم دخترم هم باران است و همه اینها نشانه عشق من به طبیعت است. یکی از آرزوهای بزرگم این است که بتوانم از زندگی شهری فاصله بگیرم و در طبیعت زندگی کنم. اگر شغلم بازیگری نبود هیچ‌وقت در تهران زندگی نمی‌کردم.

حاجی‌عبداللهی: من از شما می‌پرسم برای چه کسی ممکن است محیط‌زیست دغدغه نباشد؟

مثلا کسانی که کارخانه‌های ماشین‌سازی دارند...

 حاجی‌عبداللهی: شاید برای مدیرانش نباشد ولی برای کارگرانش هست. ولی کارگران چه‌کار کنند، اگر در آن کارخانه کار نکنند من بروم کرایه خانه‌شان را بدهم!؟ بعضی از ماها ناچاریم یک کارهایی را انجام دهیم.  

‌قصه در پایتخت 1 منسجم‌تر بود و به ترتیب در 2 و 3 یک مقدار خط داستان انشعابات بیشتری پیدا کرد. با این نقد چگونه برخورد می‌کنید؟

 تنابنده: سه استایل کاملا مختلف هستند. اگر قرار باشد یک سریال به دوره سوم برسد باید استراتژی قوی‌تری داشته باشید و همه مناسبات تغییر کند. می‌خواستیم پایتخت 3 جذاب‌تر و شیرین‌تر باشد و مردم بیشتر لذت ببرند. در پایتخت 3 این اتفاق افتاده و اکثرا متفق‌القولند که جذاب‌تر از پایتخت 1 و 2 است.

‌حتی قسمت‌های دراماتیک خیلی تاثیر‌گذار و غم‌انگیز‌تر از پایتخت 1 و 2 بود. مثل وصیت‌نامه یا سخنرانی بهبود...

تنابنده: این تفاوت پایتخت با کارهای شیرین دیگر است. در آنها عمدتا لحظات غم‌انگیز نمی‌بینید، ولی ما می‌خواستیم غم و شادی را کنار هم داشته باشیم و به این شکل همه‌چیز جذاب‌تر است، یعنی وقتی لحظات پست دارید لحظات اوج بیشتر دیده می‌شود.

‌ماجراها به نظر مهیج بود مثلا قهرمان‌شدن نقی در کشتی به صورتی که شما نشان دادید و به برنامه زنده شباهت داشت...

تنابنده: اتفاقا اتفاقات نرم‌تر و قابل باورتر از قبل بود...

‌شاید چون چند قصه به موازات هم پیش می‌رفت اینطور به نظر رسید؛ از این نظر که پایتخت 1 یک قصه محوری داشت...

تنابنده: قصه اصلی یکی بود ولی معضلاتشان اتفاقات درشتی بود، مثلا اینکه کامیونشان کنار خیابان پارک بود و پلیس می‌خواست از کامیون آنها خانه قاچاقچیان موادمخدر را رصد کند. چنین چیزی در پایتخت 2 نمی‌بینیم و در 3 همه‌چیز واقع‌گرایانه‌تر است.

‌فراموشی و توهم باباپنجعلی آیا اشاره به فراموشی گذشته و اصالت دارد؟

 برای ما این فراموشی، سمبلیک است. باباپنجعلی فراموشی دارد، ولی ما که فراموشی نداریم و می‌دانیم این پدرمان است. این خانواده حتی برای کسی که وجود خارجی ندارد هم احترام قایل می‌شوند و در کشتی در دراماتیک‌ترین لحظه مادری که مشخص است دعاگوی فرزندش است را می‌بینیم... .

‌ یعنی توهمی که به عینیت تبدیل می‌شود... .

تنابنده: بله و ما در بهترین لحظه از آن استفاده کردیم و به نظرم نهایت احترام به بزرگ‌تر را نشان دادیم.

بازیگری در پایتخت هم از نقاط غالب بود که حتی در جاهایی به قصه می‌چربید... .

 تنابنده: بازیگری در این کار، محصول مشترک کارگردان، فیلمبردار، آهنگساز و دیگر عوامل با هم است. با تئاتر متفاوت است. اگر صحنه‌ای توسط کارگردان به‌جای کلوزآپ و لانگ باشد همه‌چیز جابه‌جا می‌شود. اگر خشایار موحدیان در تدوین دو صحنه را جابه‌جا کند ممکن است بازی بازیگر تاثیر خودش را نداشته باشد. همه‌چیز در کنار هم معنا پیدا می‌کند.

‌خودتان به‌عنوان صاحب اثر اگر بخواهید خودتان را نقد کنید به نظرتان چه‌چیز نقدی می‌تواند صادقانه باشد؟

مقدم: به نظرم پایتخت مثل همه سریال‌ها هم نقاط مثبت و هم کاستی‌هایی دارد. بزرگ‌ترین نقدی که به پایتخت وارد است و من هم می‌پذیرم اینکه اگر سابقه کشتی نقی را در قسمت 1 می‌آوردیم خیلی کار بهتر می‌شد و اینکه پایتخت یک، کار شش‌ماهه است که ما مجبور بودیم با توجه به بودجه و شرایط این کار را در کمتر از سه‌ماه فیلمبرداری کنیم. برای ما بهتر بود که بازیگرانمان از کارهای دیگر فارغ بودند. مثلا احمد مهرانفر کارش در شاهگوش تمام می‌شد و همه با هم در اختیار پروژه بودیم و کار را جلو می‌بردیم. همیشه دوست داشتم صحنه‌های پایتخت را به‌ترتیب از سکانس اول تا آخر بگیریم. ولی در پایتخت 3 چون بچه‌ها گرفتاری داشتند این امکان وجود نداشت و مجبور بودیم رج بزنیم و یک سکانس از قسمت 4 بگیریم و یک سکانس از قسمت 6 و به‌هرحال این ترتیب‌نداشتن باعث شد یک مقدار پرش حسی و صحنه‌ای داشته باشیم. کاستی‌ها چیزهای دیگری است نه آن چیزی که تا به حال مطرح شده.


‌ احمد مهرانفر به‌خاطر اینکه درگیر سریال «شاه‌گوش» بود در پایتخت 3 کمتر نقش داشت؟

 مقدم: به‌هرحال ماه اول ما باید با دوتا از بازیگرانمان هماهنگ می‌شدیم. یکی احمد مهرانفر که همزمان سر شاهگوش بود و نمی‌توانست سر پایتخت باشد و دیگری مهران احمدی که سر سریال آوای باران بود و ما سه قسمت اول را به‌گونه‌ای جلو بردیم که نقششان کمتر باشد.

حاجی‌عبداللهی: ما هم در این اجتماع زندگی می‌کنیم و مسایل و مشکلات مردم را می‌بینیم و از آنها وام می‌گیریم برای کارها و اجرا‌هایی که هر روز داریم. فکر می‌کنم دغدغه‌های اجتماعی پایتخت هم چیزهایی است که با تیزبینی و ریزبینی محسن تنابنده و به کمک خشایار الوند و حسن وارسته نوشته شده تا از یک زندگی واقعی، روان و ملموس به تصویر درآید.  

‌آقای مقدم، بدون درنظرگرفتن رابطه همسری با خانم غفوری، تهیه‌کننده چقدر در کیفیت و موفقیت پایتخت نقش داشت؟

 مقدم: از صمیم قلب می‌گویم که هرکسی غیر از الهام غفوری سه‌گانه پایتخت و مخصوصا پایتخت 3 را تهیه می‌کرد هیچ‌وقت ما با این کیفیت روبه‌رو نبودیم به این علت که خانم غفوری پابه‌پای شکل‌گیری پایتخت از ب بسم‌الله سهیم بود. مثل بچه خودمان که از به‌دنیاآمدنش در کنارش بودیم و راه‌رفتن را یاد گرفت. خانم غفوری برای پایتخت از ابتدا مادری کرده و می‌داند اگر سیروس مقدم یا تنابنده اعلام می‌کنند به چیزی برای صحنه نیاز دارند نه از روی زیاده‌خواهی و هزینه‌تراشی بلکه واقعا نیاز صحنه است.

‌ البته خیلی از تهیه‌کنندگان ما بیشتر سرمایه‌گذار هستند. .

مقدم: الهام غفوری حتی در شکل‌گیری تک‌تک شخصیت‌های پایتخت سهیم بوده و اینطور نبوده که یک‌ پولی از سازمان بگیرد و خرج کند ضمن اینکه خیلی مواقع حتی در انتخاب بازیگر هم با استدلال به ما ثابت کردند که انتخاب درستی نیست. شما صحنه‌های کشتی و تجلیل را می‌بینید و صحنه‌هایی که با هلی‌شات گرفتیم بارها تکرار شده ولی همواره این امکانات را در اختیار ما گذاشتند که بتوانیم بلندپروازی کنیم.

 

دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  1:59 PM
تشکرات از این پست
papeli
دسترسی سریع به انجمن ها