اسلام براى حلّ اختلاف طبقاتى اجتماع، چه طرحهايىارائه داده است؟
پاسخ: اولًا؛ اصل مالكيّت، چون مطابق با غريزه انسان؛ بلكه حيوانات است، مىپذيرد. فرض كنيد الاغى سر به آخور كند و مقدارى علف به دهان گيرد و الاغ ديگرى بخواهد علف را از دهان او بگيرد، او با لگد رقيب را كنار مىزند. چون ابتدا او علف را برداشته و تصرّف كرده است.
اگر به نوزادى گلى بدهيد و بعد بخواهيد پس بگيريد، مقاومت مىكند. زيرا آنچه را به دست آورده، مال خود مىداند، پس احساس مالكيت يك احساس طبيعى و غريزى و ثابت است.
ثانياً؛ در مواردى تفاوت درآمدها صددرصد طبيعى است؛ مثلًا دو نفر براى ماهيگيرى كنار دريا مىروند همين كه تور خود را از دريا بيرون كشيدند در يك تور ماهيان زيادى به دام افتاده، در تور ديگر هيچ ماهىاى از دريا به تور نيافتاده است. در اين مورد ميان دو صياد، تفاوت پيدا مىشود، در صورتى كه هيچگونه ظلم و استثمار در كار نبوده است.
در اينگونه موارد، اسلام با پرداخت خمس و زكات و انفاق و سفارش به مواسات و تكليف كردن بر حاكم اسلامى، مبنى بر گرفتن وجوهات از پر درآمدها و پرداخت به كم درآمدها، تعادلى ايجاد كرده است.
در خمس و زكات و انفاق و ... كه انسان با قصد قربت و با اراده خويش زيرنظر عالم ربانى به كم درآمدها مىدهد، هم بركات مادى وجود دارد كه مشكل اقتصادى محرومان را حل مىكند و هم روحيه سخاوت را در دهنده، شكوفا مىكند و هم ذخيره قيامت قرار مىگيرد و هم بين دهنده و گيرنده، علاقه و پيوند مستحكم مىشود و هم انگيزه كار و تلاش از بين نمىرود و هم بغض و حسادت و احساس حقارت به حداقل مىرسد يا محو مىشود (اين طرح اسلام براى حل اختلافات طبقاتى است).
اما در مكاتبى كه مانع مالكيت انسانها مىشوند يا پس از مالكيت، با زور اموال را از مردم مىگيرند كه ذوق و ابتكار، شور و انگيزه كار، كم و احساس اجبار و نبود آزادى، تعادل درونى
انسانها را به هم مىزند.
البته در مواردى كه انسان بخواهد با كمفروشى، كلاهبردارى، اختلاس، رشوه، غشّ، سرقت، احتكار، ربا، استثمار و امثال آن، ظلم كند، مكتب و دولت و امت با نهى از منكر و برخورد انقلابى بايد جلوى آن را بگيرد.
قرآن براى تشويق انفاق و كمك رسانى مىفرمايد: مثل كسانىكه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنندف همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه يكصد دانه، باشد: «مثل الّذين ينفقون أموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبّةٍ أنبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة مائة حبّة» «1»
البته انفاق و كمكهايى اين پاداش و بركت را دارد كه هم سيره هميشگى انفاق كننده باشد و هم براى خدا باشد و در آن منت و آزار و تحقيرى نباشد، چنانكه با توجه به آيات 261 و 262 سوره بقره به اين امر اشاره دارد، در عبارت؛ «ينفقون أموالهم فى سبيل اللّه» فعل مضارع بكار رفته كه نشانهى استمرار انفاق است و عبارت: «فى سبيل الله» به معناى قصد قربت است و كلمه «منّاً و لا أذى» به نبود منّت و اذيت اشاره شده است.