0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره چهارم و پنجم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره چهارم و پنجم

سرمقاله/نوآوري در حوزه اخلاق
اشاره:
در اين سال، بايد نوآوري فضاي کشور را فرا بگيرد و همه خود را موظف بدانند که کارهاي نو و ابتکاري را - در سايه مديريت صحيح و تدبير درست - در فعاليت کشور وارد کنند. مقام معظم رهبري، پيام نوروزي 1387
امسال، توسط مقام معظم رهبري مد ظله العالي سال نوآوري و شکوفايي ناميده شد و طبعاً افراد و ارگان هاي گوناگون در حيطه حوزه فعاليت خود، به نظريه پردازي يا اعمال اين موضوع مهم پرداخته و مي پردازند.
اما آنچه در همه حوزه ها و فعاليتها نفوذ دارد و براي آن، مرز فعاليتي خاص نمي توان قائل شد، اخلاق است. حتي مادي ترين و دنيايي ترين حيطه ها، سازمان ها و فعاليتها که خود را از هر پايبندي الهي و ديني رها مي انگارند خود را از همه مرزهاي اخلاقي رها نمي دانند و براي خويش چارچوب ونظامي اخلاقي قائلند.
جامعه و حکومت ما که کاملا ديني است، نياز بيشتري به اخلاق - آن هم اخلاق ديني - دارد. در اين جامعه، اگر سخن از نوآوري و شکوفايي که نياز بايسته و هميشگي هر جامعه خواهان پيشرفت است، به ميان مي ايد و مجموعه هاي اجتماعي، فرهنگي و عمدتاً اقتصادي و توليدي را به حرکت و تکاپو در اين باره وا مي دارد، نبايد حوزه اخلاق و معنويت از اين نگرش بي بهره بماند.
البته واضح است منظور ما از «نوآوري و شکوفايي در حوزه اخلاق» تجديد نظر در ارزشها، گزاره ها و مفاهيم اخلاقي نيست که آنان، طبق دلايل قطعي، تغيير ناپذير و هميشگي هستند بلکه منظور در شيوه ارائه و طرح اخلاق و مسائل اخلاقي در جامعه است. در جهان فن آوري امروزي، که واحد شتاب آن در حيطه نرم افزاري از «کيلو بايت» به «گيگا بايت» و «ترابايت» رسيده و در حيطه هاي ديگر نيز چنان بي عنان مي تازد که گويي هيچ نا ممکني براي خود متصور نيست، اگر پايبندِ اخلاق، آن را مهار نکند انسان چشم بسته سوار بر خود را به قعر دره هاي پوچي و ناآرامي مي غلطاند.
اگر الگوي ما - اعم از بدنه جامعه و مسئولان - در توسعه و پيشرفت صنعتي و اقتصادي، عينا همان الگوي غربي باشد، بايد منتظر بروز آثار نامطلوب اخلاقي آن نيز باشيم؛ همان گونه که تا کنون نيز بيش و کم شاهد بوده ايم.
بايد باور کرد دانش و فن آوري امروزي، جامعه و انساني با شرايط جديد - از نظر روحي، گرايش، حوصله، وقت و ... - پرورده است؛ هرچند شاکله ذاتي او هيچ گاه دستخوش دگرگوني نمي شود. در اين شرايط نوآوري در ارائه معارف اخلاقي و معنوي چه از نظر کمي، چه کيفي و چه در گزينش مطالب، ناگزير است.
انسان متدين امروزي، اگر هم سبک و شيوه معراج السعاده - اين کتاب گرانسنگ اخلاقي و اين ميراث پر بهاي حوزه شيعي - در کسب فضائل اخلاقي و درمان رذائل را بپسندد، شيوه آن را نخواهد پسنديد و دست کم انتظار دارد در قالبي نو، با زباني نو و با ارائه مصاديق امروزين بيان شود.
فعاليت در حوزه اخلاق از جهت ديگر نيز قابل بررسي است و آن، ارائه دفينه‌ها و گنجينه‌هايي است که غبار سالها غفلت، فراموشي يا بي‌مهري بر روي آن نشسته است.
اين گنجينه شامل گوهرهايي است اعم از دانشها و آموزه هاي فراموش شده و نيز شخصيت ها و اسوه هاي ناب که هر کدام مي توانند الگو و نشانه راه باشند.
به هر حال بايد همتي کرد و طرحي نو درانداخت. موسسه فرهنگي دارالهدي با همين هدف پا به عرصه کار فرهنگي گذاشته و با همين ديدگاه به عرضه محصولاتي چون نشريه اخلاقي خلق همت گماشته است.
باپوزش از همه خوانندگان عزيز اين نشريه - که پيوسته مشمول لطف و مهر ايشان بوده ايم - به سبب تأخير در ارائه شماره چهارم اين مکتوب که به سبب برخي مشکلات و انجام برخي تحولات پيش آمده است، به همه خوانندگان و دوستداران عرصه اخلاق عرض مي کنيم: اين نشريه را سفره اي بدانيد که همه ما و شما بر سر آنيم و همه، خود را ميزبان و ميهمان آن بدانيم و در پربارتر شدن آن سهيم باشيم.
به ويژه آنکه به ياري خداي متعال و عنايات اهل بيت عليهم السلام شماره بعدي نشريه، ويژه «معنويتهاي نو ظهور و مکاتب عرفاني» خواهد بود و به طور مبسوط به اين مسأله مهم روز و مورد توجه خواهد پرداخت.
دست ياريتان را مي فشاريم.

سه شنبه 24 دی 1392  6:45 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

تشرف حسن بن وجناء

تشرف حسن بن وجناء
اشاره
از موضوعات مهم در زمان غيبت کبراي امام زمان صلوات الله عليه، چگونگي ارتباط با حضرتش مي‌باشد. آنچه از اخبار و روايات استفاده مي‌شود، اين است که ارتباط با آن حضرت از طريق توسل، خواندن دعاهاي وارد شده و نوشتن عريضه امري مسلم است؛ اما در اين بين، موضوع تشرفات خدمت آن حضرت امري است که مدعيان زيادي دارد.
در اين باب، نشريه خلق بر خود لازم مي‌داند ضمن بررسي موارد ادعا شده، تشرفات متقن را با بيان نکات اخلاقي آن براي رهپويان کوي دوست بيان کند.
از جمله اين تشرفات، تشرف حسن بن وجناء است که از محدثان نامدار و معاصر امام حسن عسکري عليه السلام بوده است و داستان تشرف او در کتب متعددي از جمله کمال الدين و تمام النعمة ـ اثرشيخ صدوق که از محدثان موثق شيعه به شمار مي‌رود ـ نقل شده است.
در مسير موصل به شام، شهري آباد به نام «نصيبين» قرار دارد. اين شهر از منطقه الجزيره است.1
شخصي منسوب به اين ديار، طعم شيرين حضور در محضر نور خدا را چشيده، و چشمان او به جمال دل آراي حجّت بن الحسن عليه السلام منور شده است. او از محدثان برومند شيعه و معاصر حضرت امام حسن عسکري عليه السلام و دوران غيبت صغرا است. وي از معدود افرادي است که عنايت ويژه آن امام همام شامل حال وي شد و از خرمن آن خزانه علوم الهي خوشه هاي علم و معرفت چيد. نام او «حسن» و کنيه اش «ابومحمّد» است و به حسن بن وجناء شهرت دارد.2
او طي نامه اى، از محضر حضرت امام عسکري عليه السلام دستورالعمل و کتابي خواست، تا با عمل به آن، سعادت دنيا و آخرت خويش را تأمين نمايد. امام عليه السلام نيز با عنايت ويژه، به درخواست او پاسخ مثبت داد.3

*****************************

پي‌نوشت‌ها:
1. حموى، معجم البلدان، ج 5، ص 288.
2. نام هاى «حسن بن على بن الوجناء النصيب»، «حسن بن محمد بن الوجناء»، «الحسن بن الوجناء»، «ابوعبداللّه بن الوجناء» و «ابن الوجناء» در کتاب هاى رجال آمده است که همه آن ها يکى است (ابطحى، تهذيب المقال، ج 2، ص 357 .)
3. ر.ک: آيت اللهخوئى، معجم رجال الحديث، ج 6، ص 141؛ ابطحى، تهذيب المقال، ج 2، ص 321؛ نجاشى، رجال، ص 364، شماره 935 .

سه شنبه 24 دی 1392  6:46 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

راهنماي راه حق

راهنماي راه حق
بعد از وجود مقدس امام حسن عسکري عليه السلام، فرزند مطهرش، حضرت حجت بن الحسن عليه السلام بر سرير امامت تکيه زد؛ ولي مصلحت در اين بود که اين مهر عالم‌تاب، از ديدگان، غايب باشد و از پس ابر غيبت، بسان خورشيد پنهان بتابد واز برکات و انوار رحمت او تمام گيتي و به ويژه شيعيان بهره گيرند.
در دوران غيبت صغرا، راه ارتباط شيعيان با خليفه رحماني و رسيدن به سرچشمه زندگانى، نايبان منصوب از ناحيه آن سلطان عصر بودند. هنگامي که نايب دوّم، ابوجعفر محمد بن عثمان عمري در اثر شدت بيماري در بستر به سر مي برد، جماعتي از بزرگان شيعه نزد او جمع بودند و حسن بن وجناء ميان آنان بود.4 اين، نشانه ارتباط او با نواب حضرت ولي عصر عليه السلام است.
اعتقاد به نيابت آن بزرگواران، راه رسيدن به حجت الهي را هموار مي کرد و انکار اين حقيقت، محروميت از منبع خير و برکت و افتادن در بيابان حيرت و ضلالت را به دنبال داشت؛ از اين رو حسن بن وجناء وظيفه خود مي ديد علاوه بر اعتقاد به نيابت آن بزرگواران، ديگران را نيز به اين شاهراه نجات، راهنما باشد.
 
*********************************
4. شيخ طوسى، الغيبة، ص 371.
سه شنبه 24 دی 1392  6:47 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

بارقة يقين

بارقة يقين
سال 307 قمري بود. امامت باوران، مسائل و مشکلات خويش را از طريق جناب حسين بن روح، نايب خاص حضرت بقية الله الاعظم عليه السلام به خدمت وجود اقدس آن باب الله عرضه مي داشتند و پاسخ آن حضرت، گره هاي پيچيده از کارشان مي گشود.
محمد بن فضل موصلى، از شيعياني است که غبار شک، بر صفحه قلب او نشسته و در نيابت حسين بن روح مردّد است. وي روزي با حسن بن وجناء در منزلي فرود مي آيد. آنچه در دل دارد، اظهار مي‌کند و ترديد خود در نيابت جناب حسين بن روح را به گوش حسن مي رساند و آن سفيرِ دربار امامت را به مصرف اموال در غير راه امام عليه السلام متهم مي کند.
حسن بن وجناء که حسين بن روح را به پاکي مي شناسد، محمد بن فضل را اين گونه خطاب مي کند: «اي مرد! از خدا بترس و تقوا پيشه کن! حسين بن روح، همانند محمد بن عثمان، نايب امام زمان عليه السلام و تقواي او مانند تقواي ساير نايبان آن حضرت است».
محمد بن فضل، از اين گونه مطمئن سخن گفتن حسن بن وجناء تعجب کرده، مي گويد: «آيا دليلي بر صحت گفته هاي خود دارى؟ آيا مي تواني وساطت حسين بن روح را براي من ثابت کني؟»
حسن بن وجناء که ديد غبار شک، آسمان روح و روان او را پر کرده است، تنها راه را در اين ديد که باران رحمتي بر دل او ببارد و آن را پاکيزه سازد. راه چاره، ارائه کرامتي از ناحيه حسين بن روح بود که مي توانست بر ارتباط او با قطب عالم امکان، حجت بن الحسن عليه السلام دلالت کند؛ از اين رو از محمد بن فضل خواست برگي از دفترش که جلد سياه رنگي داشت و حساب کارهايش را در آن مي نوشت، به او بدهد. سپس به او گفت: «قلمي براي من تيز کن». آن‌گاه با قلمي بدون مرکب، مطلبي را که با هم توافق کرده بودند بر صفحه نگاشت و ذيل آن را مهر زد. سپس اين نامه سفيد را به غلامي داد، تا به محضر حسين بن روح ببرد و او تمام آن چه که دو نفر توافق کرده بودند و با قلم بدون مرکب بر کاغذ سفيد نوشته بودند، با مرکب بنگارد و براي آنان بفرستد.
حسن بن وجناء با آرامش کامل تا هنگام نماز ظهر در خانه نشست. چون نماز گزاردند، قاصد برگشت و گفت: «حسين بن روح به من فرمود: تو برو! من جواب را مي فرستم».
هنگامي که بر سر سفره غذا نشستند، در به صدا در آمد و جواب نامه رسيد. وقتي آن را گشودند، خطوط نگاشته شده به دست آن پيک امامت، چشمان آن‌ها را خيره ساخت. با تعجب ديدند تمام آن چه توافق کرده بودند، فصل به فصل، به دست جناب حسين، نوشته شده است.
محمد بن فضل که به اشتباه خود پي برده بود، سيلي محکمي به صورت خود زد و خطاب به حسن بن وجناء گفت: «برخيز، تا به خدمت حسين بن روح برويم. ديگر ميلي به غذا ندارم. بايد هر چه سريع تر خود را به او برسانم و توبه کنم».
حسن بن وجناء ، از اين که با ارائه دليلي توانسته بود او را از ورطه خطرناک شک، نجات داده و به ساحل يقين برساند خوش حال بود؛ از اين رو برخاست و با هم به خدمت حسين بن روح رسيدند.
محمد بن فضل با ديدن نايب امام زمان عليه السلام شروع به گريه کرد و در آن حال مي گفت: «اي سيد من! از من درگذر». حسين بن روح فرمود: «خداوند، ما و تو را ببخشد؛ ان شاء الله ».(ر.ک: همان، ص 315.

)

سه شنبه 24 دی 1392  6:48 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عطر ديدار

عطر ديدار
در صفحات کتاب زندگي هر کس، خطوطي از خاطرات تلخ و شيرين نقش بسته است و زندگي حسن بن وجناء از اين قاعده مستثنا نيست، اما به ياد ماندني ترين لحظه ها و شيرين ترين خاطره هايش لحظه هاي وصال و ساعات درک حضور امام زمان عليه السلام بود:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقـي همه بي حاصلي و بي خبري بــود
آرى؛ حسن، سال ها به عزم زيارت بيت الله سفر کرد و شايد مقصود او از تحمل رنج سفر و دل زدن به درياي سختي و خطر، زيارت وجه الله بود:
دستم اگر به دامن آن شاه مي رسيد
پايم به عرش از شرف و جاه مي رسيد
ديگر مرا نياز به گفتن نبود اگر
آن کس که هست از دلم آگاه، مي رسيد
اي کاش آن لطيف تر از بوي گل شبى
آهسته با نسيم سحرگاه مي رسيد
راه اميد بسته مگر چون شود که دوست
چون ميهمان سرزده از راه مي رسيد
مي شد ز روشنى، شب تاريک من چو روز
گر بر فراز کلبه ام آن ماه مي رسيد
سرانجام هماي سعادت بر سر پسر وجناء نشست و ستاره بخت سپيدش طلوع کرد و رواق دو چشم منتظرش، منزلگه يار شد. وي داستان شرفيابي خود را چنين شرح مي دهد:
پنجاه و چهارمين سفر حج من بود. بعد از عشاء، زير ناودان، سر به سجده گذارده، به درگاه الهي تضرع و زاري مي کردم. ناگاه احساس کردم کسي مرا تکان داد و به نام خود و پدرم صدايم کرد: «برخيز اي حسن بن وجناء !» چون سربرداشتم، ديدم کنيزي کنارم ايستاده است؛ زردرنگ، لاغراندام و به نظر چهل ساله يا بيشتر. بدون اين که سخن ديگري بگويد، راه افتاد. من نيز پرسشي از او نکردم و دنبال او به راه افتادم، تا مرا به منزلي که به منزل خديجه عليهاالسلام معروف است برد. دنبال او وارد خانه شدم؛ اتاقي ديدم که ميان آن، دري داشت و داراي پلکاني بود که از چوب ساج ساخته شده و از آن بالا مي رفتند. کنيز بالا رفت. چيزي نگذشت که ترنّم دلپذيري حس شنوايي مرا نوازش کرد. ندايي دلربا شنيدم که فرمود: «حسن! بالا بيا». بالا رفتم و در آستانه در ايستادم.
خدا مي داند در دل حسن چه مي گذرد؛ لحظه اي حساس و فراموش ناشدنى، تنها يک قدم تا مرز وصال مانده است. عطر ديدار، مشام او را معطر کرده است. گويا خواب مي بيند. ناگاه شخص خوش سيمايي را که آثار سطوت و بزرگي در او نمايان بود، برابر خود مشاهده کرد. نور جمالش، ميهمان تازه وارد را به خود مشغول ساخته و از غير او، غافل کرده بود. محو جمال زيبايش شده، قدرت تکلّم نداشت. آرى؛ او آرمان اميدواران و مقتداي چشم انتظاران و چشمه حيات و کشتي نجات بود که هزاران تن همانند حسن، سال ها در آتش فراقش سوخته بودند؛ گمشده اي که آرزوي ديدار و شنيدن صداي دلربايش، آينده را در نظر انسان، روشن، و اميد فيض حضور او، زندگي را صفا مي بخشد.
آرى؛ اين جا سيناي مقدّس و طور ميقات، و اين گاه، گاه ملاقات و هنگام کندن پاي افزار تعلقات است. بايد پاي افزارِ افکار، از پاي دل در آورد و سراپا گوش شد که برابر انساني ايستاده است که آنچه از دو لب مبارکش تراوش کند، برگرفته از زلال وحي است: (عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)6
از اين رو، کلام او معراج حسن بود از ملک تا ملکوت. پسر وجناء ـ همانند پسر عمران در طور وصال ـ از طنين سخن او مدهوش افتاد. اين نداي ربانّي آن حجّت رحماني بود که:
اي حسن! آيا گمان کردي از ديد ما پنهان بوده اى؟ به خدا قسم! هيچ وقتي از حج تو نبود، مگر آن که من هم در آن بوده ام.
حسن در ادامه مي گويد:
پس آن حضرت به شمردن اوقات من و آن چه بر من گذشته بود، پرداخت. در اين هنگام که متوجّه حضور امام عليه السلام در لحظه لحظه حج خود شدم و به آگاهي او از تمام امور يقين کردم، از شدت تحيّر، غش کرده و به رو افتادم. پس دستي مهربان احساس کردم که بر من نهاده شد. به هوش آمده، بلند شدم. حضرت به من فرمود: «اي حسن! به مدينه برو و در خانه جعفر بن محمد عليهماالسلام بمان و در انديشه غذا و آب مباش و براي پوشش و لباس خود مينديش».
امام عليه السلام پس از نويد بي نيازي حسن بن وجناء از تهيه غذا، عطش معنوي او را نيز پاسخ داد و شيوه درود بر آن حضرت و دعا براي فرجش را به وي آموخت و از چشمه زلال علم الهي سيرابش ساخت. وي چنين مي گويد:
پس دفتري به من ارائه کرد که در آن، دعاي فرج و صلوات بر حضرتش بود.
اين، نسخه شفابخشي بود که براي التيام دردهاي روحي خود، از آن حضرت دريافت کرده بود و آب گوارايي بود که بر کوير فراقش باريدن گرفت. سپس امام عليه السلام به او چنين سفارش فرمود:
اين دعا را بخوان و بر من چنين صلوات بفرست و اين دفتر را به کسي جز حق پويان و دوستان من مده. خداي بزرگوار تو را موفق بدارد.
حسن بن وجناء که پس از گذري طولاني از ظلمات فراق، اکنون به آب حيات وصال رسيده و جرعه اي از چشمه زيارت آن وجود مقدس چشيده است، انديشه فراقِ دوباره و کوتاهي اين ديدار، او را مي آزرد و به اين مي انديشيد که آيا ديگر بار مي تواند به آن چشمه نور راه يابد و در سايه آن طوباي معرفت و دانش، دمي بياسايد؟ از اين رو با کامي لبريز از عطش وصل، پرسيد:
اي مولاي من! آيا حضرتت را باز هم زيارت خواهم کرد؟
و ترنم دلپذير وحي‌آميز از شجره سيناي امامت بود که شوق لقاي او را اين‌گونه پاسخ فرمود:
هرگاه خدا بخواهد.
حسن بن وجناء با اين بيان، اميدوار از محضرش بيرون آمد. او دنباله ماجرا را اين چنين ادامه مي دهد:
از حج برگشتم و در خانه جعفر بن محمد عليهماالسلام منزل گزيدم و معتکف شدم. از خانه که بيرون مي آمدم، بازنمي گشتم، مگر براي سه کار: تجديد وضو، خوابيدن و افطار. هنگامي که به منزل مي رسيدم، آن جا آب آشاميدنى، قرص نان و هر غذايي که در روز دلم آرزو مي کرد، حاضر مي ديدم. از آن غذا مي خوردم و براي من کافي بود. در زمستان، لباس هاي گرم و در تابستان، لباس هاي خنک برايم فراهم بود. روزها آب به خانه مي بردم و در خانه مي پاشيدم و کوزه آب را خالي مي گذاشتم.
کسي چه مي داند چه رازي ميان حجت خداوند و حسن بن وجناء بود و سرّ ماندن او در آن خانه چه بود که حتي داستان را بعد از وقوع آن نيز اين گونه سر بسته نقل مي کند؟ همراهان و همسايگان حسن بن وجناء ، به منظور محبت و نيکي به او، برايش غذا مي آوردند؛ اما او از غذاهاي آن ها بي نياز بود؛ از اين رو، راهي براي پنهان کردن سرّ خود، پيش گرفت. وي چنين مي افزايد:
مردم براي من غذا مي آوردند و من که نيازي نداشتم، آن را مي پذيرفتم و شب ها صدقه مي دادم، تا کساني که با من بودند از [‌راز‌] من آگاه نشوند.7
ادامه دارد....

**********************************

6. سوره انبياء: 62 - 72.
7. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص 443؛ ابن حمزه طوسى، الثاقب فى المناقب، ص 612؛ قطب رواندى، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 961؛ سيد هاشم بحرانى، مدينة المعاجز، ج 8، ص 190؛علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 32؛ شيخ على کورانى، معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام، ج 4، ص 435.
پديدآورنده: حسن رجبيان
 
 
سه شنبه 24 دی 1392  6:49 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى
از مهم‌ترين امور در سير اخلاقي و وادي تهذيب نفس، شناخت زندگي و سيرة راه‌رفتگان و سالکان، و اقتدا به روش آنان است. نشرية خلق به معرفي اين مردان الهي اهتمام ويژه‌ دارد و اين امر را از مهم‌ترين وظايف خود مي‌شمارد. در اين گفتار به اختصار از چهرة روحاني عالِم عامل و عارف واصل، مرحوم آيت اللهسيد علي قاضي تبريزي حکايت مي‌کنيم که از افتخارات حوزة نجف و بلکه تاريخ حوزة شيعي است.
عارف سترگ، مرحوم سيد على قاضى، در سيزدهم ماه ذي الحجة الحرام سال 1282ق در تبريز چشم به جهان گشود. او گوهري از درياي وجود سيد حسين قاضي و مرواريدي از صدف دامان دختر حاج ميرزا محسن قاضي بود.
 
 
سه شنبه 24 دی 1392  6:49 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى
از مهم‌ترين امور در سير اخلاقي و وادي تهذيب نفس، شناخت زندگي و سيرة راه‌رفتگان و سالکان، و اقتدا به روش آنان است. نشرية خلق به معرفي اين مردان الهي اهتمام ويژه‌ دارد و اين امر را از مهم‌ترين وظايف خود مي‌شمارد. در اين گفتار به اختصار از چهرة روحاني عالِم عامل و عارف واصل، مرحوم آيت اللهسيد علي قاضي تبريزي حکايت مي‌کنيم که از افتخارات حوزة نجف و بلکه تاريخ حوزة شيعي است.
عارف سترگ، مرحوم سيد على قاضى، در سيزدهم ماه ذي الحجة الحرام سال 1282ق در تبريز چشم به جهان گشود. او گوهري از درياي وجود سيد حسين قاضي و مرواريدي از صدف دامان دختر حاج ميرزا محسن قاضي بود.
 
 
سه شنبه 24 دی 1392  6:49 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى - پدر

پدر
پدر وى، سيد حسين قاضى، انساني بزرگ و وارسته بود که در محضر حضرت آيت اللهالعظمي ميرزا محمد حسن شيرازي زانوي ادب به زمين زده و از شاگردان برجستة حلقة درس او به شمار مي‌رفت و از سوي او به تصديق اجتهاد نايل آمده بود.
درباره مرحوم سيد حسين قاضى گفته‌اند: زماني که آهنگ ترک سامرا و حرکت به سوي زادگاه خويش تبريز کرد، استادش ميرزاي شيرازي به وي فرمود: «در شبانه روز، يک ساعت را براي خودت بگذار».يک سال بعد، چند نفر از تجار تبريز به سامرا مشرف و به محضر آيت اللهميرزا محمد حسن شيرازي مي‌رسند. وقتي ميرزا از احوال شاگرد خويش (سيد حسين قاضي) جويا مي‌شود، مي‌گويند:
يک ساعتي که شما نصيحت فرموده‌ايد، تمام اوقات ايشان را گرفته، و در شب و روز با خداي خود مراوده دارند.
 
 
سه شنبه 24 دی 1392  6:50 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى - تحصيلات

تحصيلات
سيد علي قاضي از ابتداي جواني به کسب گوهر دانش نزد پدر بزرگوار سيد حسين قاضى و ميرزا موسوى تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي همّت گمارد.
پدرش به علم تفسير علاقه‌مند بود و در آن علم يد طولايي داشت. سيد علي آقا خود تصريح مي‌کند که مقداري تفسير را خدمت پدر خوانده است. همچنين ادبيات عربي و فارسي را نزد شاعر نامي و دانشمند معروف، ميرزا محمد تقي تبريزي معروف به حجت الاسلام و متخلص به نيّر آموخته و از وي اشعار زيادي به فارسي و عربي نقل مي‌کرد. نيز شعر طنز او را که هزار بيت بود، از بر کرده بود و مي‌خواند.
مرحوم قاضي در سال 1308ق در سن 26 سالگي به نجف اشرف و محضر شاه ولايت علي عليه السلام مشرف شد و تا آخر عمر، سايه‌نشين آن شجرة طوبي بود و آن جا را موطن اصلي خويش قرار داده بود. آيت اللهسيد علي آقا قاضي از زماني که وارد نجف اشرف شد، جز يک بار از آن‌جا خارج نشد، آن هم آن گاه که به اذن سلطان ولايت، علي مرتضي عليه السلام براي زيارت حضرت امام رضا عليه السلام حدود سال1330ق به ايران سفر کرد. پس از آن، به تهران بازگشت و مدت کوتاهي در شهرري در جوار شاه عبدالعظيم اقامت گزيد.

سه شنبه 24 دی 1392  6:50 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى - اساتيد

اساتيد
وي در نجف اشرف، خوشه‌چين خرمن دانش بزرگاني چون مرحوم فاضل شربيانى، شيخ محمد حسن مامقانى، شيخ فتح الله شريعت، آخوند خراسانى، عارف کامل حاج امامقلي نخجواني و حاجي ميرزا حسين خليليقدس الله اسرارهم بود. او به ويژه از بهترين شاگردان استاد اخير (مرحوم خليلي) به شمار مي‌آمد که در خدمت وي گوهر تهذيب اخلاق را تحصيل کرد. فرزند سيد علي آقا قاضي نقل مي‌کند:
...ميرزا علي آقا قاضي بسيار از استادش ميرزا حسين خليلي ياد مي‌کرد و از او به نيکي نام مي‌برد و نديدم کسي همانند اين استادش، او را در شگفتي اندازد. هرگاه نام اين استاد نزدش برده مي‌شد، به او حالت بهت و سکوت دست مي‌داد و غرق تأملات و تفکرات مي‌شد.
وى، از سن نوجواني تحت تربيت والد گرامي‌اش، آقا سيد حسين قاضى بود و جوهره حرکت و سلوک او از پدر بزرگوارش مي‌باشد. بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آيت الله شيخ محمد بهاري و آيت اللهسيد احمد کربلايي معروف به واحد العين، به کسب مکارم اخلاقي و عرفاني پرداخت و اين دو نيز از مبرزترين شاگردان ملاحسينقلي همداني عليه‌الرحمه بودند.
درباره ملاحسينقلي همداني حکايات‌هاي بس شگفت‌آوري نقل شده که گوىاي عظمت، روح بلند و نفوذ معنوى او مي‌باشد. او با عشق و همت بي‌نظير زمان زيادي از عمرش را به تربيت مستعدين سپري کرد تا اين که توانست سيصد نفر را تربيت کند که هر يک از آن‌ها يکي از اولياي الهي شدند، مانند شيخ محمد بهارى، مرحوم سيد احمد کربلايى، مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي و... . سلسه اساتيد ملاحسينقلي همداني به حاج سيد على شوشتري و سپس به شخصي به نام ملاقلي جولا مي‌رسد.
آقا سيد علي قاضي در عراق، به خدمت جمعي از اکابر اوليا رسيد؛ از آن جمله سال‌هايي چند تحت تربيت مرحوم آقا سيد احمد کربلايي معروف به واحدالعين، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولياي ابرار ارتقاء يافت؛ چندان که در تهذيب اخلاق شاگردان و مريدان و ملازمان چندي را تربيت کرد.
آقا سيد على آقاي قاضي حالي از حالات اين استادش را اين‌گونه تصوىر مي‌کند:
شبي از شب‌ها را به مسجد سهله مي‌گذارنيدم- زاده الله شرفاً- به تنهايي به نيمه شب. يکي در آمد و به مقام ابراهيم عليه السلام مقام کرد و از پي فريضه صبح در سجده شد، تا طلوع خورشيد. آن‌گاه برفتم و ديدم عين الانسان و الانسان العين، آقا سيد احمد کربلايي بکّاء است و از شدت گريه، خاک سجده‌گاه گل کرده است. و صبح برفت و در حجره نشست و چنان مي‌خنديد که صداي او به بيرون مسجد مي‌رسيد.
آيت الله شيخ علي سعادت پرور نقل مي‌کند:
وقتي مرحوم آقا سيد علي قاضي جواني بيش نبود، پدر مرحومش آقا سيد حسين قاضى که خود از دست پروردگان مرحوم عارف کامل حاج امامقلي نخجواني بود به آقاي قاضي سفارش کرده بود هر روز به محضر استاد مشرف شده، چند ساعتي در محضرش بنشيند؛ اگر صحبت و کلامي‌ شد که بهره گيرد و گرنه به صورت و هيأت استاد نظاره نمايد. آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا مي‌کرد و فرزندان مرحوم آقا امامقلي نخجواني يکي پس از ديگري در اثر مرض وبا رحلت مي‌کردند. ايشان بدون هيچ ناراحتي و انزجار قلبي به شکرگزاري مشغول بود. وقتي از وى علت اين عمل را جوىا شدند فرمود: «قباله‌هاي زمين را ديده‌ايد که وقتي کسي صاحب يکي از آن‌ها شد، هر کاري دلش خواست با زمينش انجام مي‌دهد؟ خداي سبحان نيز صاحب و مالک اصلي اين فرزندان و همه چيز من است و هر کاري که بخواهد با آنان انجام مي‌دهد و کسي را حق سؤال و اعتراض نيست».

سه شنبه 24 دی 1392  6:51 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى - درجه اجتهاد

درجه اجتهاد
مرحوم قاضي پس از اقامت در نجف اشرف، همت خوىش را براي تحصيلات حوزوى نزد اساتيد ياد شده به کار برد و از تلاش در اين راه دريغ نورزيد تا سرانجام کوشش‌هاي خستگي‌ناپذير او در راه کسب علم، کمال و دانش، در سن 27 سالگي به ثمر نشست و صاحبان دانش بر درخت وجود اين جوان بلند همت، در عنفوان جواني ميوة اجتهاد را نظاره‌گر شدند.

سه شنبه 24 دی 1392  6:52 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى - جامعيت علمى

جامعيت علمى
آيت الله خسروشاهي از علامه طباطبائي نقل مي‌کرد:
کتاب‌هاي معقول را خواندم؛ ولي وقتي خدمت سيد علي آقا قاضي رسيدم، فهميدم که يک کلمه هم نفهميدم.
مرحوم قاضي در لغت عرب بي‌نظير بود. گوىند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. شعر عربي را چنان مي‌سرود که اعراب تشخيص نمي‌دادند سراينده اين شعر عجمي(غير عرب) است. روزي مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالله مامقاني(ره) به وى مي‌گوىد:
«من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غير عرب، شعري عربي بسرايد، من مي‌يابم که سراينده عجم است؛ اگرچه آن شعر در اعلي درجه از فصاحت و بلاغت باشد». مرحوم قاضى، قصيده‌اي از سراينده‌اي عرب مي‌خواند و بالبداهه - چند بيت از خود در ميان آن اضافه مي‌کند. سپس به او مي‌گوىد: «کدام يک از اين‌ها را غير عرب سروده است؟» و ايشان در تشخيص آن درمي‌ماند.
مرحوم قاضي در تفسير قرآن کريم و معاني آن يد طولائي داشت. علامه طهراني از قول مرحوم استاد علامه طباطبائي مي‌فرمود:
اين سبک تفسير آيه به آيه را مرحوم قاضى به ما تعليم دادند و ما در تفسير[الميزان]، از مسير و روش ايشان پيروى مي‌کنيم. ايشان در فهم معاني روايات وارده از ائمه معصومين عليهم السلام ذهن بسيار باز و روشني داشتند و ما طريقه فهم احاديث را که «فقه‌الحديث» گوىند از ايشان آموخته‌ايم.

سه شنبه 24 دی 1392  6:53 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى - شاگردان

شاگردان
آيت الله قاضي طي سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامي را با کلام نافذ و عمل صالح خوىش تدريس فرمود و در هر دوره شاگرداني پرورش داد که هر کدام، از بزرگان وادي عرفان و اخلاق به شمار مي‌روند. البته فقط نام تعدادي از آن‌ها بر ما معلوم است و اين که او دقيقاً چه کساني را تا قله‌هاي بلند عرفان و معنوىت بالا برده و از زلال معرفت بر کامشان ريخته، براي ما آشکار نيست؛ اما به تعدادي از آن‌ها که مبرز و شناخته شده هستند، اشاره مي‌کنيم:
آيت الله شيخ محمد تقي آملي رحمة‌الله عليه
آيت الله سيد محمد حسين طباطبايي رحمة‌الله عليه
آيت الله سيد محمد حسن طباطبايي رحمة‌الله عليه
آيت الله محمد تقي بهجت فومني حفظه الله
آيت الله سيد عباس کاشاني حفظه الله
آيت الله سيد عبد الکريم کشميري رحمة‌الله عليه
آيت الله شهيد سيد عبدالحسين دستغيب رحمة‌الله عليه
آيت الله علي اکبر مرندي رحمة‌الله عليه
آيت الله سيد حسن مصطفوى تبريزي رحمة‌الله عليه
آيت الله علي‌محمد بروجرديرحمة‌الله عليه
آيت الله نجابت شيرازي رحمة‌الله عليه
آيت الله سيد محمد حسيني همداني رحمة‌الله عليه
آيت الله سيد حسن مسقطي رحمة‌الله عليه
آيت الله سيد هاشم رضوى کشميري رحمة‌الله عليه
حاج سيد هاشم حداد رحمة‌الله عليه
و... .

سه شنبه 24 دی 1392  6:53 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى - تقيد تام به آداب شرع

تقيد تام به آداب شرع
آيت الله قاضي آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعايت مستحبات و ترک مکروهات ملزم ساخته بود که امري از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار کرد که به حسب طاقت بشري هيچ مستحبي از او فوت نشود، تا آن جا که بعضي از مخالفان و معاندان مي‌گفتند: «قاضي که اين قدر خود را مقيد به آداب کرده، شخصي ريايي و خودنما است».
عده‌اي ديگر هم با وجود مخالفت باز نمي‌توانستند تحسينش نکنند. يکي ازمخالفان وى مي‌گوىد:
من سفر بسيار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده‌ام و از احوال بسياري از آنان بالمشاهده آگاهم؛ اما حقيقتاً هيچ کس را همانند قاضي تا بدين حد مقيد به آداب شرع نديده‌ام.
خود او مي‌گوىد:
چون بيست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس براي من آمده بود؛ چنان که هر وقت مي‌خواست نامحرمي وارد شود، از دو دقيقه قبل، خود به خود چشم‌هايم بسته مي‌شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بي‌اختيار روى هم مي‌آمد و آن مشقت از من رفته بود.
 
 
سه شنبه 24 دی 1392  6:55 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

معرفي بزرگان/حضرت آيت الله مرحوم علامه حاج سيد علي آقا قاضى - در پي محبوب

در پي محبوب
آيت‌الله قاضي از جواني به دنبال تزکيه و تهذيب نفس و کسب معنوىت و معارف بلند اسلام بود و در اين راه، چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وى ربوده بود.
ضمير الهي‌اش او را به عالم قدس مي‌خواند و او که قصد کوى جانان را در سر داشت، مي‌خواست به هر گونه، از اين خاکدان طبيعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد. مي‌دانست که جانب عشق عظيم است و نبايد به راحتي از دستش بدهد و فرو بگذاردش؛ براي همين چهل سال مشغول مجاهده بود. و آداب عبوديت مي‌آموخت، ولي هنوز به بارگاه معشوق شرف حضور نيافته بود. خود وى مي‌گوىد:
نزد هر کس احتمال مي‌دادم از او چيزي بفهمم، مي‌نشستم؛ اگر مطلبي را مي‌فهميدم که خداوند نعمت داده بود و اگر نمي‌فهميدم، ديگر به آن شخص مراجعه نمي‌کردم.
او نا اميد نمي‌شود؛ مي‌داند طلب حقيقى، از مطلوب جدا نيست؛ زيرا طنين منادي خداوندي را به گوش دل شنيده است که مي‌فرمايد:
اذا تقرب مني شبراً تقربت منه ذراعاً؛
هرگاه [بنده‌ام] يک وجب به من نزديک شود، يک ذراع به او نزديک شوم.
اين قدم‌ها بايد برداشته شود و آن نزديکي بايد حاصل گردد تا زماني که عاشق به معشوق برسد و پرده‌ها کامل برداشته شود و وصال صورت گيرد. البته معلوم است که معشوق، خود همه جا پيشقدم و مشتاق‌تر است. او نيز اطمينان دارد که باز نشدن در روحانيت، نه از ناحيه بي التفاتي معشوق است، بلکه اگر در، بي موقع باز شود، محصول خام از کار در آيد.
آيت الله قاضي که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده است، درس استقامت و صبوري به شاگردانش مي‌آموزد و چنين مي‌گوىد:
اگر به جست‌و‌جوى آب زمين را کندي، نبايد خسته و نااميد شوى. اگر وقتش باشد، به آب مي‌رسى، وگرنه نااميد مشو که بالأخره به آب مي‌رسى و حتي آب، برايت فوران مي‌کند.
يکي از شاگردان، از قول استادش، علامه قاضي مي‌گوىد:
چهل سال دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند؛ آيت اللهسيد ابوالحسن اصفهاني نگذاشت و خدا هم کمکم کرد. در اين مدت، نه خوابي ديدم، نه مکاشفه‌اى، نه رفيقى، نه همدردى. چهل سال است که در را مي‌کوبم و خبري نيست.
بيت زير از اشعار ايشان مي‌باشد:
و لا تکن کمثل من ان فتح الباب خرج
والزم و کن کمثل من ان فتح الباب ولج؛
مانند کسي نباش که اگر در را برايش گشودند، بيرون رود. رها مکن و مانند کسي باش که اگر در را برايش گشودند، وارد شود.
آن عارف يگانه، اسم اعظم را استقامت بر وحدانيت خداي سبحان مي‌داند و مي‌گوىد:
اگر شخص در طلب، استقامت پيدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پيدا مي‌کند و آن وقت، لايق اسرار ربوبي مي‌گردد.
و خود چون استقامت دارد، مخاطب اين نوىد فرشتگان مي‌شود که:
إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ 1
آنان که گفتند: «پروردگار ما، الله است و [بر اين ايمان] پايدار ماندند، فرشتگان بر آن‌ها نازل شوند که ديگر هيچ ترسي و حزن و اندوهي نداشته باشيد و شما را به همان بهشتي که وعده دادند بشارت باد.
 
***********************************
1 . سوره فصلت: 30
سه شنبه 24 دی 1392  6:57 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها