0

متن و فیلم و صوت کامل درسهایی از قرآن

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

متن و فیلم و صوت کامل درسهایی از قرآن

باسلام

دوستان عزیز! إن شآءالله در این پست بصورت مداوم متن و صوت و فیلم جلسات درسهایی از قرآن استاد قرائتی قرار خواهد گرفت .

و من الله التوفیق

دوشنبه 9 دی 1392  4:21 AM
تشکرات از این پست
ali_bagheri5533
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

تفاوت آفريده‌هاي خدا با آفريده هاي انسان

موضوع: تفاوت آفريده‌هاي خدا با آفريده هاي انسان

 

تاريخ پخش:  05/10/92

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثي امشب داريم، بيست و چند دقيقه‌اي، شايد تا نيم ساعت. بحث اين است كه آفريده‌ها و توليدات خدا با توليدات انسان چه فرقي دارد؟ بالاخره ما هم توليد مي‌كنيم. اين صدا از طريق من توليد شد. حرف كه مي‌زنيم كلام توليد مي‌كنيم. مي‌نويسيم توليد علم است. كشاورز گندم توليد مي‌كند. كارخانه‌دار قالي ماشيني توليد مي‌كني. قالي دستي، كارهاي هنري، خياطي، بالاخره ما هم دست به كارهايي مي‌زنيم و يك چيزهايي را به وجود مي‌آوريم. ما چه به وجود مي‌آوريم و خدا چه به وجود مي‌آورد؟ مقايسه كنيم. تا يك خرده شرمنده خدا شويم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»، موضوع: تفاوت‌ آفريده‌هاي انسان با آفريده‌هاي چه... خداوند.

1- آفرينش خدا، دائمي، نامحدود و ابتكاري

1- آفريده‌ي او، آفريده‌ي خدا دائمي است. خدا دائماً... اينطور نيست كه آسمان‌ها را خلق كرده و تمام شده. «وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاريات/47) يعني دائماً داريم گسترش مي‌دهيم. هر چند وقتي يكبار در تلويزيون مي‌گويند: يك كهكشان پيدا شده است. كه از روزي كه خدا اين كهكشان را آفريده تا آن تاريخ، هنوز نورش به دوربين فيلم‌بردارهاي ما نرسيده است. حالا نور، سرعت نور كه مي‌دانيد چقدر است؟ در فاصله‌ي چند لحظه نور خورشيد به ما مي‌رسد. آفريده‌ي او دائمي است.

2- نامحدود است. به نظر شما چند رقم انگور داريم؟ من يكجا خواندم پانصد رقم انگور. يك نمايشگاه رفتم حدود نود نوع مار. برگ‌هاي درخت دو تا مثل هم نيست. حيوان‌ها دو تا مثل هم نيست. آفريده‌هاي او بي‌نهايت است.

3- از ساده‌ترين، مهم‌ترين مي‌سازد. اين هم مهم است. از يك تك سلول، از يك اسپرم، انسان مي‌سازد. در يك قطره‌ي نطفه بيش از بيست ميليون موجود زنده است. يعني بيش از بيست ميليون در يك قطره جا شده است. و من و شما يكي از آن بيست ميليون هستيم. يعني يك قطره بيست ميليون جمعيت دارد. من و شما يكي از آن بيست ميليون هستيم. از ساده‌ترين، مهم‌ترين مي‌سازد.

قرآن گفته: «مِنْ ماءٍ مَهينٍ» (مرسلات/20) آب پست! «مِنْ تُراب‏» (آل‌عمران/59) از خاك، شما از خاك چه مي‌تواني بسازي؟ خشت، آجر، سراميك. ديگر چه مي‌تواني از خاك بسازي؟ خدا از خاك چه مي‌تواند بسازد؟ چند رقم ميوه، چند رقم برگ، چند رقم گل، از ساده‌ترين، مهم‌ترين مي‌سازد.

4- مواد اوليه‌اش هم از خودش است. مواد اوليه از خود اوست. ما كه مي‌خواهيم يك چيزي را بسازيم، حتي امروز يك هواپيما كه مي‌سازند، موتورش از يك كشور مي‌آيد. فلان دستگاهش از يك كشور مي‌آيد. از چندين كشور شريك مي‌شوند، يك هواپيما مي‌سازند. يك پارچه توليد مي‌كنيم، ماشين‌اش از يكجا مي‌آيد. پشم‌اش از يكجا مي‌آيد.

5- از كسي تقليد نمي‌كند. همه ابتكار است. در آفريده‌ي او تقليد نيست. ممكن است ما يك چيزي را بگيريم از يك كشوري و از روي آن كپي برداري كنيم.

6- پشيمان نمي‌شود. ما گاهي وقت‌ها يك خانه مي‌سازيم مي‌گوييم: چه غلطي كرديم. يك نقشه‌اي ايجاد مي‌كنيم، مي‌گوييم: عجب اشتباهي كرديم. يك چيزي را مي‌دوزيم مي‌گوييم: چه بد دوختيم. چه بد پختيم. خيلي وقت‌ها ما يك كاري مي‌كنيم، پشيمان مي‌شويم. اين هم يك مسأله است.

2- آفرينش الهي بر اساس رحمت

7- براساس رحمت است. قرآن مي‌گويد: «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ» بعد مي‌گويد: «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» (هود/119) يعني همه براساس رحمت است.

ما كه يك چيزي مي‌سازيم، يا براي سود است. يا براي نياز است. خداوند نه نياز دارد، همه ما نماز مي‌خوانيم، يك ذره به خدا اضافه نمي‌شود. بارها اين مثل را زدم. همه ما رو به خورشيد خانه بسازيم، يك ذره براي خورشيد فرق نمي‌كند. همه ما پشت به خورشيد خانه بسازيم، يك ذره از خورشيد چيزي كم نمي‌شود. يعني روبه خورشيد باشيم، چيزي گيرش نمي‌آيد، پشت به خورشيد باشيم، چيزي از او كم نمي‌شود. ما كه يك چيزي توليد مي‌كنيم يا نياز داريم، يا براساس سود است.

8- هدف‌دار است. همه ساخته‌هاي او هدفدار است. الآن خياط‌هاي ما اينجا دو، سه دكمه مي‌گذارند. مي‌گوييم: با اين مي‌خواهي كجا را ببندي؟ مي‌گويد: نمي‌دانم. چند دكمه اينجا اضافه است. اينقدر كاري مي‌كنيم كه لغو است. يك چيزهايي در دبيرستان، حوزه، دانشگاه، كتاب‌ها، مجله‌ها، يك چيزهايي مي‌خوانيم كه اصلاً مي‌گويي: خوب خاصيت‌اش چيه؟ حالا مثلاً دانستيم چه مي‌شود؟ ندانستيم چه مي‌شود؟ هدفدار است.

3- نظام هماهنگ در آفرينش پديده‌ها

9- ساخته‌هاي او با نظام هستي هماهنگ است. اين هم مهم است. ساخته‌ها با نظام هماهنگ است. ما گاهي ماشين مي‌خريم، بعد مي‌بينيم اين ماشين در خانه نمي‌رود. در گاراژ ما كوچك است. ولي خدا همه‌ي خوردني‌ها را با معده هماهنگ كرده است. قشنگ ميوه دندان جلو مي‌گيرد، مثل واليبال. توپ كه مي‌آيد يكي در وسط مي‌گيرد، مي‌دهد به بغل دستي‌اش، او توپ را صاف مي‌كند، سومي مي‌پرد بالا و آبشار مي‌كوبد. يعني اينها هماهنگ هستند. دندان جلو قيچي مي‌كند و لذا سرش تيز است. مثل قيچي. دندان‌هاي بغل كلنگي است. اينكه قيچي شد، دومي سوراخش مي‌كند مثل كلنگ. دندان سومي مثل سنگ پا است. چاله چوله دارد. شما اگر نان را روي سنگ مرمر بگذاري، سنگ مرمر را رويش بگذاري جويده نمي‌شود. اما اگر نان را روي سنگ پا بگذاري و دو، سه بار سنگ پا بزني، چون چاله و چوله دارد اين غذا را خرد مي‌كند. يعني دندان‌ها قشنگ است. حالا برعكس بود چقدر زشت بود. شما دندان عقب را جلو بگذار، دندان جلو را عقب بگذار. اصلاً آدم وقتي مي‌خواهد بخندد، زشت مي‌شود. يعني با حفظ زيبايي، كار است.

بدن ما همه منحني دارد. ابرو منحني است. چشم، چانه، نوك بيني، لب، دست، نوك انگشتان، زانو. با نيازهاي ما هماهنگ است. چون ما مي‌خواهيم كار كنيم، اينجا خدا يك خرده پوست زيادي گذاشته است. كه وقتي دست خواست خم شود اينجا اضافات پوست كمك مي‌كند. ولي اينجا پوست زيادي نيست. چون نياز نداريم از اين طرف خم شود. چون نياز نداريم از اين طرف خم شود، اينجا پوست زيادي نيست. يك كار در بشر پيدا نمي‌شود كه انسان نياز داشته باشد دستش از اين طرف خم شود. تمام كارهاي بشر نياز داريم از اين طرف خم شود ولي نياز نداريم از اين طرف خم شود. و لذا اينجا پوست زيادي هست، اينجا پوست زيادي نيست.

آب دهان هماهنگ با غذا است. اگر توليد آب دهان ما زياد بود، همه‌ي ما چك چك آب از دهانمان بيرون مي‌ريخت. و اگر كم هم بود، همه بايد سرم كنار دهانمان باشد. اشك ما به همان مقداري است كه لازم است. آب دهان به همان مقداري است كه لازم است.

اگر سينه‌ي مادر در دهان بچه نمي‌رفت، چه مشكلي داشتيم. اگر دهان بچه كوچك بود، نمي‌توانست سينه‌ي مادر را بمكد. اگر مكيدن نمي‌دانست. اگر جاي شير سينه‌ي مادر نبود، كمرش بود. چطور بچه را شير مي‌داد؟ اگر آب تلخ بود چه؟ اگر درختان هم كربن مي‌گرفتند و اكسيژن مي‌دادند چه؟ اين سلول‌هاي بدن ما يكي جا‌به جا شود همه چيز فراموش مي‌شود. يكي از اين سلول‌ها جا‌به‌جا شود.

چند روز پيش يك جواني را ديدم، گفت: آقا من اصلاً خواب ندارم. گفت: اصلاً خوابم نمي‌برد. گفت: هشت سال است نخوابيدم. اصلاً خواب ندارم. تلويزيون هم چند سال پيش يك نفر را نشان داد، پيرمردي بود كه گفت: در عمرم يكبار هم نخوابيدم. يك سلول جا‌به‌جا مي‌شود، خواب قيچي مي‌شود. مثل اين سيم‌هاي برق كه يكي جدا مي‌شود.

يكبار ما سوار هواپيما شديم، همه ما را پياده كردند. گفتيم: مواد منفجره در هواپيما است؟ گفتند: نه! گفتيم: تروريست در هواپيما است؟ گفتند: نه! گفتيم: چرا همه‌ي ما را پياده كرديد؟ گفتند: يك موش در هواپيما رفته است. گفتم: شما اين همه مسافر را به خاطر يك موش... گفت: آقاي قرائتي شما غافل هستيد. اگر يك موش يكي از اين سيم‌هاي هواپيما را بجود، خلبان ارتباطش با فرودگاه قطع مي‌شود. هواپيما به اين بزرگي يك سيمش قطع شود، خيلي از محاسبات را بر هم مي‌زند.

حساب شده. چه حساب دقيقي! «بِقَدَرٍ» (قمر/49) خدا مي‌گويد: تمام چيزها اندازه‌گيري شده است. عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. «بِقَدَرٍ»يعني همه‌ي چيزها قدر و اندازه دارد. «بِحُسْبانٍ» (الرحمن/5) يعني همه چيزها حساب و كتاب دارد. هدفدار است. با نظام هماهنگ است.

كارهايش بهترين است. مثلاً فرض كنيد اگر به شما مي‌گفتند: يك انسان درست مي‌كنيم تغذيه‌اش چطور باشد. خوب ديگر مخ‌هاي مهندس ما هستند. براي ماشين چه ساختند؟ يك باك ساختند بدون... مثلاً ما هم يك باك داشتيم، غذا را در آن مي‌ريختيم و درش را مي‌بستيم. اگر اينطور بود اصلاً ما مزه‌ي غذا را مي‌فهميديم. غذا به مراحل هضم مي‌شود. دندان جلو يك مرحله، دندان بعدش يك مرحله، آسيا يك مرحله، آب دهان يك مرحله. بعد قورت دادن. قورت دادن غذا را پايين مي‌برد. ولذا كسي سرش را پايين بگذارد و پايش را هوا كند، از آن طرفي هم باشد، اينكه غذا مي‌خوريم نه چون سرازيري است، پايين مي‌رود. شما سربالايي باش، سرت را پايين بگذار، پايت را هوا كن. كشمش روي زبانت بگذار، كشمش با زبانت مي‌پرد بالا. يعني پايين هم باشد، بالا مي‌برد. يعني تحويل معده مي‌دهيم، نه اينكه خودش هل مي‌خورد و مي‌رود. خواسته باشيم در يك نعمت دقت كنيم...

4- نظام موجود، بهترين نظام ممكن

خداوند همه كارهايش بيست است. نوزده و نيم در آفرينش نيست. «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَه‏» (سجده/7) يعني هرچه آفريدم بيست است. خدا در قرآنش مي‌گويد: من نمره‌ي نوزده و نيم خلق نكردم. حتي زهر مار هم نمره‌اش بيست است. زهر مار، بله! بيست؟! زهر مار با عسل فرق نمي‌كند. منتهي اينكه زهر مار در بدن ما مي‌آيد مي‌كشد، جايش عوض مي‌شود. وگرنه زهر مار در بدن مار هم نمره‌اش بيست است. مثل آب دهان! آب دهان هركسي در دهان خودش نمره‌اش بيست است. بعد اگر جايش عوض شود، كسي تف بياندازد به كسي توهين مي‌شود. ما نبايد بگوييم: چرا خدا تف را خلق كرد؟ خدا آب دهان خلق كرد، آن هم در جاي خودش. هرچيزي در جاي خودش، نمره‌اش بيست است.

در اين فكر هستيم كه آقاي قرائتي نمي‌شود ما عوض نماز، صدقه بدهيم؟ نه! نمي‌شود عوض دو تا گوش ما چهار چشم داشته باشيم؟ گوش كار خودش را مي‌كند، چشم هم كار خودش را مي‌كند. مگر مي‌شود چيزي را جاي نماز گذاشت. حالا يك زن همه كمالات، يك آدم خير بيايد، دو هزار كار خير بكند. درمانگاه بسازد، بيمارستان بسازد، مدرسه بسازد، تمام كارهاي خير را بكند ولي نماز نخواند، نمره‌اش صفر است. هيچي كار نماز را نمي‌كند. كما اينكه هيچكس كار مادر را نمي‌كند. شما مادر را از زندگي حذف كن. هزار تا زن بيايند، كار مادر را نمي‌كنند. مادر، مادر است. هيچكس كار مادر را نمي‌كند.

5- بهترين گفتار و بهترين عمل، شكر بهترين آفرينش

خدا چيزهايي كه خلق كرده، چيز ديگر جايگزين ندارد. «أَحْسَنُ الْخالِقينَ» (مؤمنون/14) كتابش، «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديث‏» (زمر/23) قصه‌هايش، اينهايي كه مي‌خوانم، عربي‌هايش قرآن است. «أَحْسَنَ الْقَصَص‏» (يوسف/3) نامش، «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» (اعراف/180)، «جَزاءً الْحُسْنى‏»(كهف/88)، «وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏» (نساء/95)، «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً» (مائده/5) يعني همه احسن است. بعد گفته: دلم مي‌خواهد تو هم كه حرف مي‌زني احسن باشد. «يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَن‏» (اسراء/53) من نمره‌ام بيست است، تو هم نمره بيست حرف بزن. چرا حرف زشت مي‌زني؟ آخر زباني كه مي‌تواند حق بگويد، چرا باطل بگويد؟ تو كه مي‌تواني با ادب باشي، چرا حرف ركيك مي‌زني؟

روز قيامت كه پرده‌ها كنار برود، آدم حسرت مي‌خورد كه عجب! من مي‌توانستم به جاي اين كلمه، اين كلمه را بگويم. در قرآن مي‌گويد: تمام كارهاي من احسن است. «أَحْسَنُ الْخالِقينَ»، «أَحْسَنِ تَقْويمٍ» (تين/4)، «أَحْسَنَ الْقَصَص‏»، كارهاي من احسن است. دلم مي‌خواهد «يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَن‏» تو هم حرف كه مي‌زني، حرف خوب بزن. ديگر چه فايده‌اي دارد؟

«أَحْسَنُ عَمَلا» (هود/7) چند روزي كه در دنيا هستيم در كارهايمان ببينيم بهترين كار چيه؟ بهترين كار چيه؟ به نظر شما بهترين كار چيه؟ بهترين كار نماز، تحصيل، خدمت به مردم، اخلاص. اگر كسي به شما خدمت كرد، شما بهتر به او خدمت كنيد. اگر يك چيز صد توماني آورد، شما يك چيز صد و پنجاه توماني براي او ببر. نگو: نه، او براي من صد تومان آورد، من هم به او صد تومان مي‌دهم. «فَحَيُّوا بِأَحْسَن‏» (نساء/86) قرآن مي‌گويد. مي‌گويد: اگر كسي شما را به يك كاري گرامي داشت، شما چرب‌تر، يعني يك چيزي بيشتر بده.

در حرف‌ها «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏» (زمر/18) خلاصه در قرآن چند اَحسن داريم. خلاصه‌اش اين است. خدا مي‌گويد: كارهاي من احسن است، توقع دارم كارهاي تو هم اَحسن باشد.

گاهي توليدات ما لغو است. در توليدات خدا لغو نيست. همه چيزها حكمت دارد. يكبار يكي از اولياي خدا يك كرم ريزي را ديد، اندازه‌ي خشخاش، اندازه‌ي نوك سوزن. اين كرم خيلي ريز بود و يك خرده نگاه كرد و ديد يك كرم ريز دارد تكان مي‌خورد. گفت: خدايا، اين را براي چه خلق كردي؟ حالا اين نبود چه مي‌شد؟ خطاب آمد آقا تو بار اولت است پرسيدي. اين كرم تا حالا ده بار از من پرسيده: اگر اين آدم نبود، چه مي‌شد؟ همين سؤالي كه تو مي‌كني: اين كرم هم تا به حال ده بار پرسيده فايده‌ي اين چيه؟

اجمالاً نبايد حساب كنيم كه خدا براي چه اين را آفريد؟

جهان چون چشم و خدّ‌و خال و ابروست  *** كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست

6- تلخي و شيريني‌هاي زندگي بر اساس حكمت الهي

ما قضاوت‌هايمان عجله است. مي‌گوييم: ليموي شيرين، به! ليموي ترش،... بابا اين ليمو شيرين، شيرين است ولي بعد از يك دقيقه تلخ مي‌شود. آن ليمو ترش است اما چند سال در يخچال مي‌ماند. ترش است ولي ماندگار است. او شيرين است. خيلي از گناه‌ها مثل ليمو شيرين است. گناه شيرين است اما بعد از آنكه زمانش گذشت، مي‌بينيم عجب، يك مؤمني را مسخره كرديم. يك مالي را خورديم. يك كار غلطي كرديم، تلخي‌اش را تا روز قيامت بايد جواب پس بدهيم. اما بعضي كارها تلخ است، سنگين است، اما اگر انجام بدهي، در عوض تا آخر عمر خوشحال هستي كه عجب...

يك پزشكي بود در يكي از شهرها، بيمار عصر نزد او رفت. پزشك احساس كرد كه امشب شب آخر عمر اين است. اين بيمار با اين وضعي كه ديد اين مردني است، منتهي به او نگفت. آدرس اين بيمار را گرفت. شب آقاي پزشك زنگ زد به خانمش كه من يك بيمار دارم، به حسب ظاهر اين شب آخرش است. من امشب نمي‌آيم. مي‌خواهم بروم خانه‌ي اين بيمار بمانم، امكاناتي كه در اختيار من گذاشته و تخصصي كه من دارم، شايد بتوانم اين را از مرگ نجات بدهم. خوب خانواده‌اش هم اجازه داد و يك سري دارو درمان‌ها را برداشت و در خانه‌ي بيمار رفت كه آدرس هم عصري گرفته بود. در را زد و آمدند ديدند آقاي دكتر است، گفتند: بفرماييد. گفت: شما عصري مريضتان را پيش ما آورديد. گفتند: بله. آدرس از شما گرفتم. اگر مشكلي نيست من امشب تا صبح پيش اين بيمار بمانم؟ گفت: پول هم نمي‌خواهم كه بگوييد: نيم ساعت اينقدر گرفت، لابد تا صبح چقدر مي‌گيرد؟ نه! پول نيست. رفت و يك تشكي انداختند و ايشان هم استراحت كرد و طبق پيش‌بيني حال مريض برگشت. فوري دكتر چون آماده باش بود، از جا كند و تلاشي كه كرد و خدا هم لطف كرد و اين مريض را نجات داد. صبح كه اتاق بيرون آمد، آقاي پزشك گفت: يك شب نخوابيدم. يك نفر را از مرگ نجات دادم. اينها شيرين است.

اگر شما پولت را از بانك بيرون بكشي و براي يك جوان ايجاد اشتغال كني، بله پولت در بانك كم مي‌شود. اما تا آخر عمر هروقت يادش مي‌افتي، اين «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! بالاخره براي يك نفر ايجاد اشتغال كردم. يك دختر را جهازيه دادم. يك دختر و پسر را دلالي كردم، اينها... هر روز يك كار خيري بكنيد. به خصوص آنهايي كه ريش‌هايتان مثل من سفيد شده است. عجله كنيد، چون خيلي وقت نيست. ما آفتاب لب بوم هستيم. يك سال ديگر، هفت سال ديگر، چهار سال ديگر، چشم هم بزني رفتي. چه كردي؟ جوان‌ها هم همينطور هستند. اينطور نيست كه جوان‌ها خيلي، آدم نمي‌داند پير مي‌ميرد يا جوان مي‌ميرد؟ تصميم بگيريم يك كار خيري بكنيم. خيلي نياز است.

ما كه مشهور هستيم، يك آدم‌هايي مي‌آيند به ما مراجعه مي‌كنند. هرچه مي‌گويم: والله بالله من امكان، من نه كميته‌ي امداد هستم، نه نماينده‌ي مراجع هستم. نه حزبي دارم. نه روزنامه‌اي دارم. مي‌گويد: آخر من تو را در تلويزيون ديدم، مي‌آيد يك چيزي مي‌گويد دل آدم ريش ريش مي‌شود. مي‌گويم: كار دست من نده. من با همه شهرتم، پيازم را هم كيلويي يك قران نمي‌توانم ارزان كنم. مشهور هستم، اما بگويند: آقا پياز را كيلويي يك قران ارزان كن، كار من نيست. به من مراجعه نكنيد، ولي دردش را كه آدم مي‌شنود، مي‌گويد: اوه اوه اوه! چقدر نياز دارند؟ همه رقم نيازي...

گاهي انسان يك آماري مي‌شنود كه، به هر حال اگر كسي كاري دستش است، بكند. من شما را نمي‌شناسم. كاري هم به شما ندارم. شما هم كاري به من نداري. شايد هم بعداً همديگر را نبينيم.

به كسي گفتند: برنج نخور، چاق مي‌شوي. گفت: چاقي چه عيب دارد؟ چاقي خيلي هم خوب است. فقط آنهايي كه زير تابوت هستند، فحش مي‌دهند. (خنده حضار) ما هم كه مرديم هرچه مي‌خواهد بگويد.

7- تعجيل در كارهاي نيك، پيش از حسرت قيامت

بنابراين هركس مي‌تواند كاري انجام بدهد، انجام بده. اين طلا دست من باشد بهتر است يا ضريح امام حسين؟ خوشا به حال آنهايي كه پول‌هايشان را در راه خير خرج كردند. حالا هم مي‌توانيد انجام بدهيد، دير نشده. قرآن مي‌گويد: لحظه‌ي مرگ  افرادي مي‌گويند: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99)خدايا مرا برگردان، كار خير بكنم. ولي مي‌گويند: گذشت. خوب ديگر چه؟

توليدات ما لغو است، ولي قرآن مي‌گويد: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَق‏» (عنكبوت/44) خدا چيز لغو خلق نكرده است. ممكن است به نظر ما لغو باشد، ما بهار نزدمان قشنگ است، پاييز قشنگ نيست؟ برگ درختان پاييز كه مي‌شود يك رنگ ديگر دارد. اينقدر رنگارنگ هر برگ درختي كه پاييز مي‌شود، حالا همه هم زرد نمي‌شود، يك رنگ‌هاي ديگر مي‌شود كه اين هم قشنگ است. خود برگ درخت براي زمين چه خاصيتي دارد؟

گاهي وقت‌ها يك چيزي در يك سختي‌هايي قرار مي‌گيرد ولي بايد زود قضاوت نكنيم. ممكن است اين سختي، سختي امروز، آينده‌اش، زني كه حامله است، درد زايمان برايش سخت است. اما صبر كن، مي‌گويد: من اين سختي را تحمل مي‌كنم، چون در عوض مادر مي‌شود.

در توليدات انسان افراط و تفريط است. ولي قرآن مي‌گويد: «إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر/49) يا زياد خلق مي‌كنيم، يا كم مي‌پزيم يا زياد مي‌پزيم. در كشور ما هم چهل ستون داريم، هم بي‌ستون. چهار ستون نداريم. هردو هم دروغ است. چهل ستون، چهل ستون نيست. بيست ستون است، بيست تا هم در آب افتاده است. مي‌گوييم: خوب اينها بيست تا است. شما مي‌گويي: چهل تا. مي‌گويد: خوب، عكس اين بيست تا هم در آب افتاده است. خوب اگر اين است كه قرائتي هم دو تا است. مقابل آينه مي‌ايستم دو تا مي‌شوم. (خنده حضار) چهل ستونش پايش به جايي بند نيست، بي‌ستونش هم در كرمانشاه دروغ است. نه آقا كوه است. يعني دو تا كلمه مي‌گوييم، هردو هم دروغ! هم چهل ستون دروغ است، هم بي‌ستون. چهار ستون. ما يا افراط هستيم، يا تفريط.

گاهي كه مي‌خواهيم عزاداري كنيم، از ده روز مانده به محرم لباس سياه مي‌پوشيم. مي‌رويم پيشواز. مي‌گوييم: حالا امامان ما هم پيشواز رفتند. يك طوري عزاداري مي‌كنيم، من سگ كه هستم! من گربه‌ي كي هستم؟ من قورباغه كي هستم. امام حسين نه سگ مي‌خواهد، نه قورباغه، آدم مي‌خواهد. فكر مي‌كنيم اگر يك جوري هيجاني باشيم، اين عوامي است. وقتي عزاداري از اسلام‌شناس جدا شد، آنوقت اين فيلم‌ها را مي‌گيرند و خارج و مي‌برند و مي‌گويند: اينها هستند. نشان كه دادند آنوقت مي‌گويند: خيلي خوب. حالا شيعه كشتن، هفت شيعه بكشي بهشت واجب مي‌شود.

امام حسين، حسيني مي‌خواهد. «هل من ناصرٍ ينصرني» شما اگر خيلي حسيني هستي، به امام حسين كمك كن. هركاري امام حسين كرد، انجام بده. يك رقم عزاداري‌ها، البته امسال عزاداري‌ها خيلي بهتر از سال قبل بود، «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! خدا پدرشان را بيامرزد اين عكس‌ها را برداشتند. ما يكبار از خيابان‌ها كه مي‌گذشتيم، 34 رقم ابالفضل ديديم. (خنده حضار) هر طراحي در ذهنش يك ابالفضل كشيده بود. گفتيم: بابا ابالفضل يك شكل بود. هركسي يكطور كشيده بود. بله حالا دستشان درد نكند، بالاخره حالا عكس گنبد ابالفضل را كشيدند. گنبد ابالفضل 34 رقم نيست، يك رقم است. در دنياي خيال عزاداري مي‌كنيم. در دنياي خيال عبادت مي‌كنيم.

انسان در توليدش گاهي خسته مي‌شود. ولي قرآن مي‌گويد: «وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ» (ق/38) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. يعني من آفريدم آني هم خسته نشدم. براي خدا فرق نمي‌كند. ما قالي كوچك را زود پايين مي‌آوريم، قالي بزرگ طول مي‌كشد. براي خدا بزرگ و كوچك فرق نمي‌كند. يك مثل براي بچه‌ها بزنم.        

شما با چشمت ميخ ببيني، يا كوه ببيني. هيچ فرقي نمي‌كند. بگوييم: نه، ميخ كه مي‌بيني يك خرده انرژي كم مصرف مي‌كني. اما كوه كه مي‌بيني هي بايد چنين كني. اينطور نيست. يعني همينطور كه براي چشم شما ميخ و كوه فرق نمي‌كند، براي خدا كوچك و بزرگ فرق نمي‌كند. و لذا در قرآن يك آيه داريم مي‌گويد: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ» (تين/1) قسم به انجير كه سقفش مي‌شود يك كيلو. يا بگويد: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) قسم به خورشيد كه نمي‌شود نگاهش كرد. سؤال: چرا خدا هم به انجير قسم خورده و هم به خورشيد؟ براي اينكه خدا مي‌خواهد بگويد: نزد من انجير و خورشيد فرقي نمي‌كند. نزد تو كاه كوچك است و ابالفضل بزرگ. ولذا مي‌گوييم: به ابالفضل قسم، نمي‌گوييم: به كاه قسم! نزد خدا ذره و غير ذره فرق نمي‌كند.

خدا وقتي آفريد هدايت هم مي‌كند. «أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/50) خدا آفريد، هدايت هم مي‌كند. ما معمار كه ساخت، مي‌رود كه مي‌رود كه مي‌رود. ديگر خبر ندارد كه ساختمانش چه شد. خداوند هر لحظه هم مي‌آفريند و هم هدايت مي‌كند. اشاره مي‌كنند وقت تمام شد ولي حرف‌هاي من ماند.

حدود سي، چهل مورد فرق بين توليدات ما و توليدات خدا وجود دارد. حالا چند موردش را در اين جلسه گفتم. بياييم با خدا رفيق شويم. نماز با حال. كمك به مردم، مطالعه، شب‌هاي زمستاني من نمي‌دانم شما چه مي‌كنيد؟ پنج و نيم غروب مي‌شود، ده و نيم مي‌خوابيد. پنج ساعت چه مي‌كنيد؟ يك ساعت مطالعه كنيد. اين درسهايي هم كه آقايان خوانديد، اين درسها را هم حساب نكنيد. درس خوانديد براي اينكه مدرك بگيريد. استاد براي پول، تو هم براي ترم و نمره خواندي. حالا كه مدرك نمي‌خواهي، حالا يك كتاب مطالعه كن. هفته‌اي يك كتاب مطالعه كنيد. اين شب‌هاي طولاني هفته‌اي يك كتاب. وقت‌تان را صرف... بزرگ‌ترين شب‌هاي ما شب يلدا است و مهم‌ترين مسأله‌ي ما آجيل و هندوانه است. واقعاً بزرگ‌ترين شب‌ها، خوب شب‌ها طولاني است يك دو ركعت نماز بخوانيم، بخوابيم. يك كتاب مطالعه كنيم، بخوابيم. يك كار حقي، يك فكر حقي. خدا مي‌گويد: من احسن هستم، مي‌خواهم تو هم احسن باشي.

خدايا تمام كارهاي ما را آنگونه قرار بده كه تو راضي هستي. هركاري كرديم كه تو راضي نبودي، ما را ببخش و بيامرز.

 

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»  


دانلود متن و فیلم و صوت درسهایی از قرآن
   
منبع : مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن/وبلاگ انتظار118


نقل از : درسهایی از قرآندانلود متن و فیلم و صوت درسهایی از قرآنتفاوت آفريده‌هاي خدا با آفريده هاي انسان

دوشنبه 9 دی 1392  5:10 AM
تشکرات از این پست
ali_bagheri5533
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

خطر تمسخر و تحقير

موضوع: خطر تمسخر و تحقير

تاريخ پخش:  24/12/91

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث ما در اواخر سال 91 است. بيننده‌ها كم كم وارد سال 92 مي‌شوند. زمان پخش در آستانه‌ي عيد نوروز است. خوب معمولاً سفارشي كه ما داريم اين است كه لابه لاي شادي‌ها، ديد و بازديدها، سفرها، مراعات كنيم حق خدا فراموش نشود. در جاده‌ها به نماز رسيديم، «الْحَمْدُ لِلَّه‏» غير از مساجدي كه هست خيمه‌هايي هم هلال احمر زده است. خيمه‌هاي نماز، اصلاً يكي از بركات پياده شدن و نماز خواندن اين است كه وقتي انسان پياده شد، آبي به صورتش ريخت و نماز خواند، همين تنوع و تغيير حالي كه بشود، براي حفظ از چرت و خواب آلودگي هم مؤثر است.

1- گره گشايي از فاميل در ايّام عيد

در صله رحم‌ها گره‌اي هم باز كنيم. در سال يكبار همه فاميل جمع مي‌شوند. در فاميل مثلاً صد نفر هستند، بيست نفر فقير هستند، چهل پنجاه نفرشان معمولي هستند و ده، پانزده نفر هم دانه درشت در بين آنها است. دانه درشت‌ها بگويند: حالا كه جمع شديم بياييد براي مستضعفين فاميل يك كاري كنيم. در فاميل ما چند تا دختر هستند، بياييد جهازيه‌اش را درست كنيم. چند تا پسر هستند، بياييد يك كاري براي آنها بكنيم. در ديد و بازديد، تخمه شكستن، ماهي قرمز در تنگ كردن و سفره هفت سين و اينها، يك مراسم است. از اين مراسم چيزي در نمي‌آيد. مثل تخمه كدو، تخمه كدو را آدم يك ساعت چانه‌اش مي‌جنبد، آخرش هم سير نمي‌شود. مثل اين جوان‌ها كه يك زنجير چهل سانتي دست مي‌گيرند و اينطور مي‌كنند. تمام كه شد اينطور مي‌كنند. خوب اين دائماً در حال حركت است، ولي حركت بي‌خاصيت!

اين جنب و جوش‌هاي عيد يك چيزي از آن دربيايد. «إِنْ شاءَ اللَّه‏» خداوند لغزش‌هايي را كه از ما سر زده ببخشد و آينده‌ي ما را آينده‌ي با سعادتي قرار بدهد.

2- تمسخر ديگران، بلاي فرد و جامعه

بحثي را كه امروز براي شما تهيه كرديم، بحث تحقير و مسخره است. بلاي خيلي بدي است. قرآن خيلي روي زشتي مسخره مايه گذاشته است. روايات چقدر روي مسخره مايه گذاشته است. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1) واي به كسي كه نيش و نوش مي‌زند و مسخره مي‌كند. اصلاً گاهي وقت‌ها ما سراغ مسخره مي‌رويم. مي‌گوييم اگر چرت و پرتي داري براي من اس ام اس كن. هيچكس نمي‌گويد: آقا اگر يك حرف نوي علمي ديدي به من بگو. تا يك طنز بشنود، به همه رفيق‌هايش اين طنز را مي‌گويد. ما چه شديم؟ عامل دلقك بازي شديم؟ يعني يك چرت و پرت و يك متلكي را فوري به همه رفقا مي‌گوييم. يك بحث علمي، يك خبر تازه‌اي، يك تذكر مفيدي، هيچ تذكر مفيدي را اس ام اس نمي‌كنيم. چرت و پرت‌ها را براي همديگر مي‌فرستيم. چرا؟ فرهنگ ما نبايد اجازه بدهد كه ما عامل انتقال حرف‌هاي بد شويم. كارهاي بد شويم.

نكات و سرفصل‌هايي كه داريم اين است كه عوامل مسخره چيست؟ انواع مسخره‌ چيست؟ راه‌هاي مسخره‌ چيست؟ خطر مسخره چيست؟ عكس العمل ما در برابر مسخره چيست؟ اينها پنج ورقه هست كه من نوشتم.

مسخره چهار رقم است. يا فرد، فردي را مسخره مي‌كند. سه تا را من مي‌گويم، يك كلمه با هم بگوييد. يا فرد، فردي را مسخره مي‌كند. من شما را مسخره مي‌كنم، شما مرا. يا قومي، قومي را مسخره مي‌كند. عرب عجم را، عجم عرب را، شرقي غربي را، غربي شرقي را. يا قومي، قومي را مسخره مي‌كند. يا فرد، قومي را مسخره مي‌كنم. چهارم را شما بگوييد... يا قوم، فردي را مسخره مي‌كند.

يك قبيله‌اي جمع مي‌شوند سر يك كسي، كلاغ پرش مي‌كند. پس مسخره‌ي 1- فرد، فرد را، 2- قوم، قوم را، قوم مسخره كنند فرد را. فرد مسخره كند قوم را. اين انواع مسخره‌هاست كه از اين چهارتا بيرون نيست.

3- طرد تمسخر كنندگان در قيامت

اهميت مسخره را به شما بگويم. در قرآن خيلي آيه داريم در رابطه با گفتگوها در قيامت. خيلي آيه داريم. خدا با مردم صحبت مي‌كند. مردم با فرشته‌ها صحبت مي‌كنند. مردم با شيطان صحبت مي‌كنند. شيطان مي‌گويد: به من ربطي ندارد. مي‌گويند: تو مرا گول زدي. مي‌گويد: «فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم‏» (ابراهيم/22) مي‌گويد: تقصير خودت است. نبايد عقب من بيايي. من كه تو را هل ندادم. من دعوتت كردم. خودت بنزيني بودي و با كبريت من آتش گرفتي. گفتگوي بهشتي‌ها با بهشتي‌ها. گفتگوي جهنمي‌ها با جهنمي‌ها. يك دنياي گفتگو در قرآن است. در همه‌ي گفتگوها يك كلمه است كه خدا مي‌گويد: چخ! چخ به سگ مي‌گويند. جهنمي‌ها مي‌گويند: خدايا ما غلط كرديم. ما را به دنيا برگردان. برمي‌گرديم كار خوب مي‌كنيم. خدا مي‌گويد: «قَالَ اخْسَُواْ فِيهَا» (مؤمنون/108)، «اخْسَُواْ» يعني چخ! خيلي مهم است. در قرآن يك كلمه داريم خدا مي‌گويد: چخ! بعد مي‌گويد: مي‌داني چرا به تو گفتم چخ! چون تو مؤمنين را مسخره كردي. فكلت را بيرون گذاشتي و آرايش كردي، آنوقت يك دختر چادري را نيش‌خند زدي. مسخره كردي. همه نشستيد تخمه شكستيد، آن آقايي را كه رفت نماز بخواند لبخند زديد. ماشينت شيك بود، يك ماشين قراضه در جاده ديدي، ويراژ دادي كه او را بترساني و حال او را بگيري. مسخره‌اش كردي. دور هم كه جمع شديد، عوض صله رحم، يك دلي را شاد كنيد، يكي از فاميل را مسخره كرديد.

مسخره خيلي مهم است. خيلي مهم است. يكبار ديگر بگويم. دهها آيه راجع به گفتگوهاي مختلف در قرآن هست. تنها يك آيه خدا به دوزخي‌ها مي‌گويد: چخ، و آن چخ گفتن به سگ است واين به خاطر اين است كه يك مؤمني را مسخره كردي. خيلي مهم است.

4- خطر تمسخر مقدسات ديني

هرچه طرف ارزشي‌تر باشد مسخره‌اش خطرناك‌تر است. يكوقت آدم يك طلبه‌اي را مسخره مي‌كند، يكوقت يك آيت الله را. يكوقت دين خدا را مسخره مي‌كند. يكوقت خدا را مسخره مي‌كنند «نَعُوذُ بِاللَّه»! قرآن را مسخره مي‌كنند. اهل بيت را مسخره مي‌كنند. خيلي مهم است. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: «أَبِاللَّه‏»، «أَ بِاللَّه‏ِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُن‏» (توبه/65) آيات الهي را مسخره كردي؟ يك كسي سيد را مسخره كند. جرمش بيش از اين است كه غير سيد باشد. كسي پيرمرد را مسخره كند. جرمش بيش از اين است كه جواني را مسخره كند. كسي مادرش را مسخره كند. پدرش را مسخره كند. حالا مادرش مي‌رود يك كلمه بگويد، بلد نيست غلط مي‌گويد. مثلاً مي‌خواهد بگويد: مدخل شهر، مي‌گويد: مخمل شهر! همه نوه‌ها مي‌گويند: مادر مي‌خواهي برويم مخمل شهر! او مي‌گويد: كبابي دم مخمل شهر است. يعني همينطور تا شام يك كلمه‌اي را از يك پيرزني، پيرمردي درمي‌آورند و هي در سرش مي‌زنند. خيلي بد است. هرچه طرف ارزشي‌تر باشد، بايد مواظب باشيم كسي را مسخره نكنيم. هرچه ارزشي‌تر مسخره بدتر.

حرمت مسخره جنسيت ندارد. نمي‌شود گفت: زنم است. زن باشد! «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» (حجرات/11) آيه‌ي قرآن است. مي‌گويد: زن هم حق ندارد مورد مسخره قرار بگيرد. زن، زن را مسخره نكند. مرد، مرد را مسخره نكند. «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» حالا جالب اين است كه كافي بود بگويد كه: «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم‏» (حجرات/11) همديگر را مسخره نكنيد. تك تك گفته است. مردها مسخره نكنند، زنها مسخره نكنند. يكوقت كلي مي‌گويند: تشريف بياوريد منزل. يك رقم مي‌گويند: شما تشريف بياوريد. شما هم تشريف بياوريد. شما هم تشريف بياوريد. شما هم تشريف بياوريد. دانه دانه مي‌گويد. يعني عنايت دارد. سن هم مطرح نيست. حالا بچه تازه به زبان آمده نمي‌تواند بگويد: بالاخره، مي‌گويد: بِلَخَره! مي‌گويد: بِخلَلَره! اينهايي كه تازه حرف مي‌زنند، اين بزرگ هم كه مي‌شود، مادر و پدر اين را مي‌گويند.

يك پدري به بچه‌اش گفته بود پنير نخور خر مي‌شوي! ما رفتيم خانه‌ي اين پدر مهماني، شروع كرديم به پنير خوردن. بچه آمد گفت: حاج آقا پنير نخور، خر مي‌شوي! ما خيلي خنديديم و فهميديم اين را پدر او گفته، اين هم از روي سادگي به من مي‌گويد. بعد اين بزرگ شد و گفتم و بچه گفت: حاج آقا من بچه بودم، اين را به تو گفتم. تو چرا اين را در سر من مي‌زني؟ خوب بس است ديگر! من بچه بودم يك چيزي گفتم. گاهي در دنياي بچگي يك كسي يك چيزي مي‌گويد، بايد مواظب باشيم.

شغل مهم نيست. هيچ‌كس نبايد شغل را مسخره كند. به خاطر ثروت، به خاطر علم، به خاطر شغل، به خاطر روستايي بودن، شهري بودن، حتي سابقه‌اش زيادتر است. به خاطر سابقه كسي حق ندارد ديگري را مسخره كند. حتي آدم‌هايي كه يك عمري مؤمن هستند، يك كسي امروز مسلمان شده است. قرآن مي‌گويد: «فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّين‏» (توبه/11) آن كسي هم كه امروز مسلمان شده، با شما كه سي سال قبل مسلمان شديد، با هم برادر هستيد. اين «فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّين‏» براي كساني است كه امروز در راه آمدند. نگو: اوه... اينها كه هنوز تازه مسلمان هستند. اينها جديدالاسلام هستند. جديد الورود هستند. اين سال اول دانشگاهش است. ما ترم چندم هستيم. مسخره حرام است. كوچك بزرگ را مسخره كند. بزرگ، كوچك را. مسخره حرام است. زن، زن، مرد، مرد! مسخره حرام است. فاميل باشد يا غير فاميل. استاد، شاگرد يا شاگرد، استاد. گاهي وقت‌ها اساتيد يك متلك‌هايي را به شاگرد مي‌گويند كه اين طرف تا آخر عمر اصلاً نمي‌تواند سرش را بلند كند. خطر مسخره!

مجرم را هم نمي‌شود مسخره كرد. اين هم خيلي مهم است. بابا يك كسي زناكار است. مي‌گويد: اگر زناي او ثابت شد شلاقش بزن، اما حق نداري بگويي: خاك بر سرت! نكبت، بدبخت! مجرم را شلاق مي‌تواني بزني، اما نمي‌تواني مسخره‌اش كني. تحقير!

يك سوره داريم در برابر تحقير، كسي مي‌تواند بگويد سوره‌ي تحقير كدام است؟ «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» نه! يك سوره‌ي ديگر... (حضار پاسخ مي‌دهند) «تَبَّتْ يَدا» (مسد/1) نه... «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/1) سوره‌ي عبس، قصه‌ي عبس چه بود؟

5- نزول يك سوره به خاطر تمسخر نابينا

پيغمبر اسلام و جمعي در يك محلي، گفت و گوهايي داشتند، يك نابينا وارد شد. يكي از افراد جلسه تا ديد نابينا وارد شد، قيافه‌اش را چنين كرد. عبوس كرد، كه اين ديگر آمد چه كند؟ آيه نازل شد «عَبَسَ» عبوس كرد، «وَ تَوَلَّى» كتفش را برگرداند. «أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى» ‏(عبس/2) چون يك نابينا وارد جلسه شد، چشم‌دارها به او عبوس كردند؟ حالا حرف من اين است. براي نابينا را بخندي، مي‌بيند. نه! الان من چشم‌هايم بسته است. شما بخنديد نمي‌فهمم. عبوس كنيد نمي‌فهمم. نمي‌گويد: او فهميد و به او برخورد. يعني مسخره حرام است، تحقير حرام است ولو او نفهمد. گاهي وقت‌ها مي‌گوييم: او كه نفهميد. نمي‌گويد: چون او فهميد كار تو بد است. مي‌گويد: نفس كار بد است. ولو او نفهمد. آقا عبور از چراغ قرمز بد است. ولو پليس نفهمد. ما گاهي وقت‌ها مي‌گوييم: فهميد، اي خاك بر سر! حالا جريمه خواهد كرد. ما وقتي فهميد، مي‌گوييم بد است. اسلام مي‌گويد: بد، بد است! چه بفهمد، چه نفهمد. بابا دست به برق مي‌گذاري برق مي‌گيرد. حالا چه بفهمي، چه نفهمي. برق آدم را مي‌گيرد. منتظر نيست كه اگر فهميدي برق تو را بگيرد. اگر نفهميدي برق تو را نگيرد.

راه‌هاي مسخره چيست؟ گاهي كاريكاتور، كاريكاتور مي‌كشد. اگر طرف راضي نباشد، از مراجع بپرسيد كه جايز است يا جايز نيست. گاهي مي‌خواهند يك كسي را مسخره كنند يك چيزي كنارش مي‌گذارند، او را با يك كسي هماهنگ مي‌كنند كه اين مسخره باشد. خوب اين هم مهم است. مثلاً از بنده يك مصاحبه مي‌گيرند، با يك آدم ناجور، حالا نمي‌گويم من جور هستم، شايد من هم ناجور باشم. با يك آدمي كه به من نمي‌خورد، يعني حرف‌ها را كنار هم يك طوري مي‌چينند كه طرف تحقير شود. مثلاً شما بگويي: من هم شما را دوست دارم، هم كشمش را دوست دارم. يعني چه؟ يعني تو هم وزن كشمش هستي. در رديف قرار دادن.

گاهي وقت‌ها خودشان را بزرگ مي‌كنند. وقتي خودش را بزرگ كرد، طرف كوچك مي‌شود. تحصيلات شما چيه؟ والله من سيكل دارم. بله ما زماني كه مدرك دكترايمان را گرفتيم، يعني چه؟ يعني تو بي‌سوادي! چيزي را مستقيم نمي‌گويد. ولي چنان خودش را باد مي‌كند كه آن طرف احساس حقارت كند.

چند مورد را حفظ هستي؟ من هشتاد تا. من دو هزار تا حفظ هستم. يعني برو كشكت را بساب. هيأت شما چند نفر هستند عاشورا 500 نفر غذا مي‌دهيد؟ ما به ده هزار نفر غذا مي‌دهيم. گاهي خودش را بزرگ مي‌كند او گاراژ بزند. گاهي مي‌بيند افرادي موفق هستند، حسودي‌ مي‌كند. اين چرا اينطور است؟

6- تحقير ديگران به خاطر حسادت

يك كسي به من رسيد و گفت: آقاي قرائتي! مي‌داني چرا مردم پاي تلويزيون حرف‌هايت را گوش مي‌دهند؟ گفتم: لطف خداست. گفت: نه لطف خدا نيست. تو كاشاني هستي، جوك مي‌گويي، مردم مي‌نشينند بخندند، زبان كاشاني ياد بگيرند. يعني حاضر است ميليون‌ها آدم را تحقير كند براي حس حسادت. خوب بله من كاشاني هستم، افتخار هم مي‌كنم. اگر جوك هم در حرف‌هايم مي‌گويم باز افتخار مي‌كنم. چون من معتمد هستم كه اسلام هم گريه دارد، هم خنده دارد. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‏» (نجم/43) خدا هم مي‌گرياند و هم مي‌خنداند. پس اگر خنده نعمت است، زبان كاشاني هم نعمت است. ولي اينكه تو مي‌گويي كه مردم مي‌نشينند براي اينكه زبان كاشاني ياد بگيرند، جوك‌هاي تو را گوش كنند و بخندند. يعني حاضر است ميليون‌ها آدم را روي حسادت تحقير كند. گاهي ريشه‌هاي حسادت است.

«ما شاءَ اللَّه‏» مسكن سازي خوب در جمهوري اسلامي پيش رفته است. مسكن مهر خيلي موفق بوده است. بابا اينها سر هم بندي است. هفت سال ديگر همه اينها خراب مي‌شود. اي بي انصاف! از كجا مي‌گويي هفت سال ديگر خراب مي‌شود. حالا اگر عيبي دارد، عيبش را هم بگويي. اما ما وقتي با يك كسي بد هستيم، خوبي‌هايش را هم خراب مي‌كنيم. گاهي حسادت است. مسجد فلاني شلوغ مي‌شود. بله، اين آقا زود نماز مي‌خواند. مردم هم كه دين و ايمان حسابي ندارند، مي‌خواهند نمازشان را سمبل كنند و بروند به كارشان برسند. مسجدش شلوغ مي‌شود، اي بابا، اي بابا! نمي‌گويد: آقا خوب است يا مردم چابك هستند. مي‌گويد: مردم حال دعا ندارند، مي‌روند يك مسجد ديگر زود سر و ته آن هم بيايد. نيش‌هايي كه ما مي‌زنيم، مسخره‌هايي كه مي‌كنيم خيلي‌ها ريشه‌اش حسادت است.

آقا دواي حسادت چيه؟ من هرچه فكر كردم براي حسادت ديگران دوا پيدا نكردم. چون خدا به پيغمبرش هم مي‌گويد: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ الْفَلَقِ»(فلق/1) تا مي‌گويد: «وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» (فلق/5) يعني حسد حسودان درد بي درمان است. بايد پناه به خدا برد. هركاري كني يك كسي حرف خواهد زد.

خوب سخنراني كني، مي‌گويند چيزي كه بلد نيست، پررو است قشنگ حرف مي‌زند. من سوادم دو برابر است. منتهي رويم نمي‌شود حرف بزنم. مي‌گوييم: پررو است.

آدم‌هايي كه با آدم هرزه رفيق مي‌شوند، او هم شما را هرزه مي‌كند. رفيق در رفيق اثر مي‌گذارد. رفيق‌هاي هرزه‌گو آدم را هرزه گو مي‌كنند. رفيق‌هاي مسخره كننده...

عوامل مسخره كردن. بد نيست حالا باقي‌ها را هم بنويسم. انواع مسخره، اهميت مسخره، اهميت مسخره را گفتم. در قرآن يك آيه هست كه مي‌گويد: چخ! «اخْسَُواْ فِيهَا» بعد مي‌گويد: چرا گفتم چخ؟ براي اينكه مؤمنين را مسخره كردي. انواع مسخره را هم گفتم از كاريكاتور گرفته، تا شعر، با اينكه خودش را آدم بزرگ كند.

7- دوري از بيان نقاط ضعف خود براي ديگران

اما عوامل مسخره: 1- خود ما؛ خود ما عامل مسخره كردن ديگران مي‌شويم. بنده مي‌نشينم عيب‌هاي خودم را به شما مي‌گويم، آنوقت شما عيب مرا مي‌گيري و در سر من مي‌زني.

يكوقتي من خودم يك چيزي گفتم. گفتم: من در جمهوري اسلامي دو تا پست گرفتم. در نهضت سوادآموزي رفتم و رئيس بي‌سوادها شدم. ستاد اقامه نماز رئيس بي‌نمازها. همه پست‌هاي حساس را ديگران گرفتند، ما رئيس بي‌سوادها و بي‌نمازها شديم. همين را يكي از مسؤولين رده بالا يكوقتي، همين را از خودم گرفته بود. تا اينكه در يك جلسه‌ي رسمي گفت: آقاي قرائتي! حالتان چطور است؟ شما هنوز رئيس بي‌سوادها و بي‌نمازها هستيد؟! من هم گفتم: بروم رئيس جمهور شوم كه بعد از هشت سال كنار بروم؟ همه شما مي‌رويد من هستم. (خنده حضار)

يعني گاهي وقت‌ها خودمان نقاط ضعف خودمان را مي‌گوييم، مثلاً مي‌گوييم: ديشب گوشتمان سوخت. تا چند مدت مي‌گويد: هاي، ديشب گوشتت نسوخته! لازم نيست. حديث داريم خدا اجازه نمي‌دهد آدم عيب‌هايش را به ديگران بگويد. خدا اختياراتي به مؤمن داده، ولي اختيار نداده كه مؤمن خودش با دست خودش آبروي خودش را بريزد. شما نبايد بگويي: گوشتت سوخت. چه كار داري به كسي بگويي؟

2- گاهي تواضع‌هاي نابه‌جا، گاهي خيلي خودمان را پايين مي‌آوريم. تواضع نابه‌جا، فروتني. آقا من كه خاك زير پاي شما هستم. من جيرجيركتم! من نوكرتم، من... خدا سايه‌ات را از سر ما كم نكند. چه خبر است؟! هي بي‌خود يك كسي را بالا مي‌بريم، خوب وقتي او بالا نشست، من را تحقير مي‌كند. گاهي وقت‌ها علت تحقير اين است كه خودمان اين را بزرگ كرديم و حالا عرض كنم كه بلاي جانم شده است. افراد كم ظرفيت را نبايد خيلي بزرگ كرد. افرادي هستند كم ظرفيت هستند. نمونه‌ي افراد كم ظرفيت بني صدر بود. مي‌گفت: مرجعيت تقليد 42 شرط دارد. حالا مثلاً چيه؟ آدم‌هاي كم ظرفيت، بزرگ كه مي‌شوند ديگر نمي‌شود پايين‌شان آورد.

علماي درجه يك ما وقتي امضاء مي‌كردند مي‌نوشتند: «الاحقر» بعضي‌شان مرجع تقليد بودند. ولي مي‌گفت: با اينكه مرجع تقليد هستم و بالاترين مقام را دارم، اما «الاحقر و في نفسي فذللني»، در دعا داريم كه خدايا جوري كن كه من در درون خودم را بزرگ احساس نكنم. اما آدم كم ظرفيت، دائم مي‌گفت: يازده ميليون رأي دارم. مردم با من هستند. مردم به من رأي دادند. مستقيماً مردم به خود من رأي دادند. چه خبر است حالا باد مي‌كني؟ مردم كه مستقيماً به تو رأي دادند، مستقيم هم گفتند: بني صدر، بني صدر، رأي مرا پس بده! مردم محترم هستند، اما به شرطي كه شما هي به اسم مردم نخواسته باشي... آنكسي كه هي مي‌گويد: مردم به من رأي دادند يعني چه؟ يعني ديگران نه!

سكوت نابه‌جاي مردم يا خنده و تشويق شنوندگان. چرا مسخره مي‌كنند؟ سكوت مردم. يك كسي كه مسخره مي‌كند، مسخره گناه بزرگي است. وعده‌ي عذاب در آن است. وقتي كسي، كسي را مسخره مي‌كند، شما حق نداري لبخند بزني، عبوس كن. چون او مي‌خواهد جلسه را به خصوص در ايام عيد، يك كسي را مسخره مي‌كند كه جلسه را بخنداند. شما بگو كه خنده لازم نيست با تحقير يك انسان باشد. حالا اگر يك كسي هم عيب دارد، خوبي هم دارد.

8- انصاف در برخورد با عيوب ديگران

نقل شد حضرت عيسي داشتند با جمعي مي‌رفتند، يك سگي يا يك مرده‌اي كنار جاده افتاده بود، يكي گفت: اه چه بوي بدي! يكي گفت: اه چه رنگ بدي! هركسي يك چيزي گفت. حضرت عيسي فرمود: دندان‌هايش كه سفيد است. يك نفر هم بگويد: به، چه دندان‌هاي سفيدي دارد! همه شما نقاط ضعفش را گفتيد؟ قرآن وقتي براي شراب حرف مي‌زند مي‌گويد: شراب هم يك منافعي دارد، «فيهِما... وَ مَنافِعُ لِلنَّاس‏» (بقره/219) شراب منافعي دارد. مي‌دانيد چقدر آدم از شراب نان مي‌خورد؟ كشاورزي كه توليد انگور مي‌كند. كارخانه‌ي شراب سازي، كارگرها، بيمه، بازنشستگي، مالياتي كه دولت مي‌گيرد. كارتن سازي، شيشه‌سازي، حمل و نقل كاميون‌ها، مغازه‌ي شراب فروشي، اوه... خيلي آدم از شراب نان مي‌خورد، اما مي‌داني چقدر شراب ضرر دارد. مي‌گويد: «وَ إِثْمُهُما أَكْبَر» (بقره/219) ضرر شراب روي چشم، روي كليه، روي نسل، روي اعصاب، روي عقل، شراب هم اگر خواستيد بدش را بگوييد، خوبي‌هايش را بگوييد و بگوييد: «وَ إِثْمُهُما أَكْبَر». انصاف داشته باشيد.

قرآن خيلي گفته، گفته: «بَعْضُهُمْ»، «كَثيرٌ مِنْهُم‏»، «فَريقٌ مِنْهُم‏»، «فَريقٌ مِنْهُم‏» يعني همه‌شان اينطور نيستند. «كَثيرٌ مِنْهُم‏»، «فَريقٌ مِنْهُم‏». چند جاي قرآن از يهودي‌ها تعريف كرده است. گفته: بعضي يهودي‌ها، ايمان نياوردند. اما دستشان پاك است. «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطار» (آل‌عمران/75)هرچه هم پول به او بدهي، وقتي مي‌روي بگيري، پس مي‌دهد. يك كسي هم هست ممكن است نمازش خوب باشد اما همه چك‌هايش برمي‌گردد. هرروز هم مسجد مي‌رود.

سكوت نابجا! حديثي داريم روز قيامت يك قطره خون مي‌چكد روي سينه‌ي يك نفر. مي‌گويند: يك نفر را به ناحق كشتند و تو به اندازه‌ي يك قطره شريك هستي. رواياتي داريم كسي كه راضي باشد به كار ديگران در گناه شريك است. يك كسي را مسخره كردند، چرا شما راضي هستي؟ جلويش را بگير. آقا شما كه ايشان را مسخره كردي، خودت علم نداري؟ شما كه يك كلمه ايشان مي‌گويد او را دست مي‌اندازي، خودت تمام كلماتت درست است؟ بچه‌ام است. آقا از نظر ديني، عقلي، شرعي، آدم مي‌تواند بچه‌اش را تحقير كند؟ اسم مردم را ما حق نداريم ناقص ببريم. فاطي، زري!

مسأله‌ي ديگر جهل به عواقب مسخره است. از عواملي كه مسخره زياد مي‌شود اين است كه نمي‌دانيم مسخره چه كيفري دارد. خدا جبار است. يعني جبران مي‌كند. رواياتي داريم كه اگر كسي، كسي را مسخره كند نمي‌ميرد جز اينكه خودش به همان بلا مبتلا مي‌شود.

يك كسي در «ولا الضالين» وسوسه داشت. هي مي‌گفت: «والض..» نشد. «والض، والض، والضا، والض» يك نفر پشت سرش گفت: مرض، مرض، مرض! (خنده حضار) همين آقايي كه مسخره كرد، خودش در كلمه‌ي «والضالين» گرفتار وسوسه شد. خدا انتقام مي‌گيرد. در همين دنيا انتقام مي‌گيرد.

عوامل مسخره، توهم، گاهي فكر مي‌كند بزرگ است. قرآن مي‌گويد: چرا مسخره‌اش مي‌كني؟ «عَسى‏ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُن‏» (حجرات/11) خانم‌ها چرا همديگر را مسخره مي‌كنند؟ «عَسى‏ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُن‏» شايد او كه مسخره‌اش مي‌كني بهتر از تو باشد.

گاهي مسخره مي‌كنيم تا به حرف ما گوش كنند. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه‏» (زخرف/54) فرعون مي‌گفت: احمق‌ها! مي‌گفتند: بله قربان! مي‌گفت: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه‏» عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. يعني فرعون مردم را «فَاسْتَخَفَّ» خفيف، مردم را سبك مي‌كرد، «فَأَطاعُوه»‏ تا بگويند: بله قربان! بنشين بي‌سواد!

در كشور ما متأسفانه مسخره كردن زياد است. نمي‌دانم چه خواهند كرد اينهايي كه هرروز براي يك شهري، براي يك استاني، جوك مي‌سازند. روز قيامت چه خواهند كرد؟ «أَلَا يَظُنُّ أُوْلَئكَ أَنهَُّم مَّبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيمٍ» (مطففين/4 و5) نمي‌داني خداوند تو را مبعوث خواهد كرد. چرا يك قوم را مسخره كردي؟ لااقل بگو: فردي. چرا مي‌گويي: كاشاني‌ها. چرا مي‌گويي: تبريزي‌ها؟ چرا مي‌گويي: شيرازي‌ها؟ چرا مي‌گويي: اصفهاني‌ها؟ چرا مي‌گويي: مشهدي‌ها؟ چرا اسم استان را مي‌بري؟ چرا اسم منطقه‌اش را مي‌بري؟ چرا اسم لهجه‌اش را مي‌بري؟ بگو: شخصي، لااقل اين مقدار كه مي‌شود گناه نكرد. آقا به شخصي چنين گفتم، شخصي چنين گفت. يا لااقل بگو: نقل شده. نقل شده كه شخصي به شخصي چنين گفت. چرا مثلاً مي‌گويي شخص مثلاً مشهدي بود. يا گيلاني بود. يا قزويني بود. يا شيرازي بود. اسم منطقه را لااقل نبريد گناه است. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد:«فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ» (بقره/175) تو چطور مي‌خواهي روي آتش جهنم صبر كني؟

حضرت امير در دعاي كميل مي‌گويد: «و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض‏» آتش جهنم به قدري سوزنده است كه آسمان و زمين نمي‌توانند تحمل كنند. چطور با اين گوشت نرم... «اللهم ارحم ضعف بدني و رقة جلدي‏ و دقة عظمي‏» خدايا پوست من نازك است. استخوان من باريك است. اين استخوان باريك را چطور مي‌خواهي بسوزاني. در يك لحظه حالا دور هم جمع شديم. كسي را مسخره مي‌كنيم، يا يك قومي را. توجه داشته باشيم. گاهي هم چند تا سؤال علمي ‌كنيم. خوب بگو ببينم اين چيه؟ چند تا سؤال ‌كنيم.

خدا بيامرزد يك پيرمردي بود در يك جايي، هر طلبه‌اي مُحرم، ماه رمضان مي‌رفت تبليغ كند. مي‌گفت: بيا ببينم شيخ! تو حوزه بودي؟ بله. گفت: اگر زن برادر عموي آدم، شير داد به پسرخاله‌ي دختر عمه‌ي آدم. اين مَحرم است يا نه؟ اصلاً يك چيزي مي‌گفت كه به اين طلبه بگويد: خوب پس تو هم سواد نداري. از روز اول اين طلبه را خوار مي‌كرد.

افرادي هستند يك سؤالات علمي مي‌كنند. يك سؤالات فني مي‌كنند. لهجه‌شان را عوض مي‌كنند. حالا رفته يك كشور خارج و برگشته. بله ما وقتي در اتريش چاي مي‌خورديم قندمان اينطور بود. حالا فهميديم شما اتريش رفتي! كيف مي‌كند كه اسم اتريش را ببرد. اينها ضعف است. اينها آدم‌هاي پستي هستند. مثل آدم‌هايي كه ارزش ندارد... اين فاستوني است! خوب حالا چه كنم؟ پنبه كه نيست، فاستوني است. بابا تو اگر ارزش داشته باشي، پنبه بپوشي ارزش داري، ارزش هم نداشته باشي، فاستوني هم بپوشي ارزش نداري. اين خانه‌ي ما چند ميليون مي‌ارزد؟ خانه‌ي ما... آقا خانه‌ي شما كجاست؟ اخيراً وصل به شهر شده است. خوب حالا چه خاكي بر سرمان كنيم؟ چنان فكر مي‌كند كه اگر به شهر وصل شود به يك كمالي مي‌رسد. اينطور نيست. كتابخانه‌ي ما چند هزار جلد كتاب دارد. چه مي‌گويي؟ ما از طريق كامپيوتر، از طريق اينترنت، بابا اينقدر پز نده. اي كاش به جاي همه كامپيوترها يك حاج شيخ عبدالكريم، يك حاج شيخ عباس، يك مجلسي، يك مفيد، طوسي، طبرسي، يك دكتر حسابي، اينها پيدا مي‌شدند. در همه اتاق‌ها كامپيوتر است و خيلي‌هايشان هم بي‌حال هستند. همه كارها پلاستيكي شده است.

ما كامپيوتر گذاشتيم، سر ظهر كه مي‌شود اتوماتيك همه شهر اذان مي‌گويند. خوب، چقدر خرج كرديد؟ اينقدر خرج كرديم. قيامت جواب داري بدهي؟ اصلاً اگر با كامپيوتر همه آجرهاي تهران اذان گفت ثواب دارد؟ آن ثوابي كه براي اذان است، اذان حلقومي است. اذان پلاستيكي كه ثواب ندارد. اذان برقي، پلاستيكي و كامپيوتري كه ثواب ندارد. اين خودش را به عنوان يك كار شيرين ابتكاري و موفق مي‌گويد: تشكيلات در چهارراه‌ها، در فلكه‌ها، در اداره‌ها، در وزارتخانه‌ها، چنين كرديم كه اتوماتيك همه شهر اذان مي‌گويند. به هر حال ما دلمان خوش است. خيلي‌ها الكي خوش هستيم. خيلي‌ها الكي خوش هستيم. اينكه آدم حق را بفهمد و گول نخورد.  

خدايا تا حالا هرچه گوش خورديم، در دنيا خيال و توهم، مسخره كرديم و مسخره شديم، هر لغزشي بوده همه را ببخش و بيامرز. يك عقل و ايمان قوي كه وقت لغزش ما را كنترل كند به ما مرحمت بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


دانلود متن و فیلم و صوت درسهایی از قرآن
  
منبع : مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن

نقل از آرشیو : وبلاگ انتظار 118

دوشنبه 9 دی 1392  5:21 AM
تشکرات از این پست
ali_bagheri5533
ali_bagheri5533
ali_bagheri5533
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1392 
تعداد پست ها : 1
محل سکونت : تهران
یک شنبه 15 دی 1392  1:13 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

موضوع: اهل بيت عليهم السلام جانشينان واقعي رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)


موضوع: اهل بيت عليهم السلام جانشينان واقعي رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)
تاريخ پخش:  19/10/92


بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»


بيننده‌هاي عزيز زماني بحث را مي‌بينند كه شب شهادت امام يازدهم است، و آغاز امامت امام زمان. مطالبي را مي‌خواهم خدمت شما بگويم كه ديشب اينها را مطالعه كردم.
يك كسي در صدر اسلام يك جمله‌اي گفته، حالا كه بوده كار نداشته باشيد. جمله‌ اين بود كه قرآن ما را بس است. «كفانا حسبنا كتاب الله» ما قرآن داريم، ديگر اهل بيت را نمي‌خواهيم. اين حرف قرآني است يا ضد قرآني؟ من خواهش مي‌كنم اگر طلبه، استاد دانشگاه، معلم، امور تربيتي، اصلاً همه ايراني‌ها اين تكه را گوش بدهند. دو، سه دقيقه است. ولي يك بحث جاندار قرآني است. ابتدا به مناسبت شهادت امام عسگري(ع)، براي شادي روحش صلوات بفرستيد.
1- آيا قرآن به تنهايي كافي است؟
آيا قرآن به تنهايي كافي است؟ شيعه‌ها هم خيلي وقت‌ها مي‌پرسند: آقا اين حكم را كجاي قرآن نوشته است؟ مي‌گوييم: در قرآن ننوشته، ولي مگر ما فقط قرآني هستيم؟ قرآن و اهل بيت با هم هستند. وگرنه فقط قرآني باشي در كار مي‌ماني. نماز صبح چه كسي گفته دو ركعت است؟ هيچ جاي قرآن نگفته نماز صبح دو ركعت است. نماز مغرب سه ركعت است. نماز ظهر چهار ركعت است. قرآن فقط گفته: «أَقيمُوا الصَّلاةَ» ركعاتش در قرآن نيست. اگر شما خواسته باشي هر چيزي را بگويي: كجاي قرآن نوشته است؟ طواف هم در قرآن نگفته هفت تا. فقط گفته: «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ» (حج/29) دور كعبه طواف كنيد، اما شش تا و هفت تا و هشت تا نيست. هزاران نكته هست كه در قرآن نيست. ولذا به ما گفتند: اين مايه است، باقي‌اش را از اهل بيت بگيريد. بي‌خود كسي نگويد: كجاي قرآن نوشته. بايد گفت: كجاي دين گفته. حالا يا قرآن، يا روايات پيغمبر، يا روايات اهل بيت.
مي‌خواهم دليل قرآني‌اش را بگويم. مي‌خواهم بگويم: اين حرف غلط است كه بگوييم: قرآن كافي است. خود قرآن مي‌گويد: من كافي نيستم. چطور؟ چند آيه برايتان مي‌گويم.
2- پيامبر اكرم، مفسر و مبين قرآن كريم
قرآن ذكر است، با اينكه قرآن ذكر است. چون خدا مي‌فرمايد: «وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَك‏» (انبياء/50) «وَ هذا» اين قرآن ذكر است. اما در عين حال مي‌گويد: كافي نيست. «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ» (غاشيه/21) يعني تو هم بايد تذكر بدهي. خود قرآن ذكر است، اما كافي نيست، مذكر هم لازم است. يعني اين ذكر بايد يك كسي هم...
آيه‌ي ديگر داريم. قرآن مي‌گويد: «هذا بَيان‏» (آل‌عمران/138) با اينكه قرآن بيان است. «هذا بَيان‏» آيه‌ي قرآن است. اما به پيغمبر مي‌گويد:«لِتُبَيِّن‏» (نحل/44) تو هم بايد بيان كني. «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاس‏» تو هم بايد براي مردم بيان كني. خود قرآن بيان است. اما به پيغمبر مي‌گويد: تو هم بايد بيان كني. اگر قرآن كافي بود ديگر اين لازم نبود. خود قرآن ذكر است. مي‌گويد: نه، كافي نيست. «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ»! مي‌گويد: «هذا بَيان‏» مي‌گويد: كافي نيست. «لِتُبَيِّن‏»! تو هم بايد بيان كني.
قرآن «هدي»، «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» (بقره/2) قرآن هدايت است. با اينكه خود قرآن هدايت است، خدا به پيغمبرش مي‌گويد: «إِنَّكَ لَتَهْدي‏» (شوري/52) به درستي كه تو هم «لَتَهْدي‏» بايد هدايت كني. خود قرآن موعظه است. «مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» (يونس/57) خود قرآن موعظه است. با اينكه خود قرآن موعظه است، مي‌گويد: «وَ عِظْهُم‏» (نساء/63) پيغمبر تو هم به مردم موعظه كن. «وَ عِظْهُم‏» تو موعظه كن.
قرآن بشير و نذير است. بشارت مي‌دهد، هشدار مي‌دهد، بشير و نذير است. بشارت مي‌دهد و نذير، انذار مي‌كند. هشدار مي‌دهد. شادي‌ها را خبر مي‌دهد، خبر شادي مي‌دهد و خبر تلخي هم مي‌دهد. هم مي‌گويد: بهشت است و هم مي‌گويد: جهنم است. اما در عين حال مي‌گويد: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر»(نازعات/45) پس اين از بين رفت. اين كلمه از بين رفت. «كفانا كتاب الله» لغو است. كجاي قرآن نوشته لغو است، قرآن ذكر است، اما ذكر مذكر مي‌خواهد. بيان است، بيان، «لِتُبَيِّن‏». «هدي»، «تَهدي»، موعظه، «عِظْهُم‏»، بشير، نذير، «مُنذر» اين يك بحث يكي دو دقيقه‌اي براي شيعه و سني مفيد است. كسي نگويد. قرآن بدون اهل بيت مثل سوزن بي‌نخ است. چيزي دوخته نمي‌شود.
3- اتمام حجت با وجود قرآن و پيامبر
يك آيه‌ي ديگر هم هست راجع به اصل امامت است كه حرفي كه مي‌زنم خيلي ريشه‌اي است. خيلي ريشه دارد، عميق است. خدا به پيغمبر مي‌گويد: ببينيد اگر شما آب داريد، خاك هم داريد. مي‌گويد: ديگر چرا كشاورزي نمي‌كنيد؟ كسي كه آب دارد و خاك دارد چرا كشاورزي نمي‌كند. يك حديث داريم، «من وجد...» عربي آب چه مي‌شود؟ «ماء». خاك چه مي‌شود؟ «تراب». «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً» كسي كه آب دارد، خاك دارد، گندم ندارد، «ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» (بحارالانوار/ج100/ص65) نفرين بر اين مردم! آب دارد، خاك دارد، باز گندم ندارد. پيداست تن پرور هستند. نمي‌خواهند كشاورزي‌شان رونق بگيرد.
اما اگر آب نبود، مي‌شود گفت: بابا آب نبود، كشاورزي نكردم. يا آب داشتيم، خاك نداشتيم. قرآن يك آيه دارد، مي‌گويد: تو كه آب داري، خاك داري، چرا؟ «كَيْفَ تَكْفُرُون‏» (آل‌عمران/101) اين آيه خيلي قشنگ است. «وَ كَيْفَ تَكْفُرُون‏» كيفَ يعني چطوري؟ «وَ كَيْفَ تَكْفُرُون‏» شما چرا كافر هستيد؟ «وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَيْكُم‏»، «وَ أَنْتُمْ» يعني شما، «تُتْلى» تلاوت مي‌شود، «تُتْلى‏ عَلَيْكُم آياتُ اللَّهِ» آيات خدا تلاوت مي‌شود، «وَ فيكُمْ رَسُولُهُ» پيغمبر هم در شما هست. «وَ فيكُمْ رَسُولُهُ» مي‌گويد: «كَيْفَ تَكْفُرُون‏» چرا كافر هستيد؟ هم آياتي داريد، هم«وَ فيكُمْ رَسُولُهُ». چرا گندم مي‌خريد؟ با اينكه هم آب داريد، هم خاك! چرا كافر هستيد؟ در حالي كه آيات بر شما تلاوت شده، نمونه‌ و الگوي عملي هم داريد. يعني اگر قرآن بود، پيغمبر هم بود، ديگر حق ندارد كسي كافر شود. چون حجت بگوييد... تمام است.
حالا الآن پيغمبر از دنيا رفته است. مي‌خواهم امامت را بگويم. پيغمبر كه از دنيا رفت، الآن «فيكم رسولُهُ» نيست. پيغمبر در بين ما نيست. پس الآن مانعي ندارد ما كافر شويم. چون خدا گفت: حق نداريد كافر شويد، به دو شرط. يكي آيه باشد و يكي رسول، رسول كه از دنيا رفت. اگر علي بن ابي طالب نباشد و اگر امام عسگري نباشد، امام صادق نباشد، اگر جانشين پيغمبر و يك كسي كه عين پيغمبر است، مثل پيغمبر است، نباشد ما كافر باشيم طوري نيست. چون مي‌گوييم: خدايا، من كافر شدم تو به من گفتي كافر شو. براي اينكه به من گفتي كافر شويد، به دو شرط. قرآن و رسول، الآن كه رسول از دنيا رفته، پس قرآن، من چون قرآن تنهايي بود، رسول نبود، جايگزين پيغمبر نبود، من كافر شدم.
چرا گندم مي‌خري در حالي كه آب داري، خاك داري؟ پس يعني اگر آب نبود، خاك نبود، گندم نداشتن ما توجيحي ... امتحان هوش! توجيحي...؟ دارد. يكبار ديگر... آخر پاي تلويزيون آدم بعضي چيزها را دوبار بگويد، بهتر است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»، در قرآن آيه‌اي داريم، آيه‌اش هم عرض كنم به حضور شما كه سوره‌ي آل عمران آيه‌ي 101 است. مي‌گويد: «كَيْفَ تَكْفُرُون‏» يعني چگونه شما كافر مي‌شويد، در حالي كه تلاوت مي‌شود آيات خدا، چرا كافر هستيد؟ آيات تلاوت شده، يعني هم مكتب است، هم رهبر. هم ايدئولوژي است، هم ايدئولوك. هم كتاب طب است، هم پزشك. بنابراين اگر هم آيه است، هم رسول، ديگر چه مرضي است كه غافل شديد؟
حالا اگرهم بگوييم: پيغمبر از دنيا رفت و جانشين ندارد. اگر هم بگوييم: جانشين ندارد، پس ما حق داريم كافر شويم. چون «فيكم رسولُهُ»‌اش نيست.  اگر چهار تا چرخ است مي‌گويد: چرا نمي‌روي؟ ما مي‌گوييم: آقا دو تا چرخش از بين رفت، پس حق داريم نرويم. اين بهترين دليل قرآني براي اينكه بايد حتماً امام باشد. «فيكم رسولُهُ» يعني بايد يكي باشد مثل پيغمبر، ما كساني كه سابقه‌ي شرك دارند، و نمي‌دانم نماز صبحشان را سه ركعت خواندند و مست بودند بعضي از اينها كه مي‌گفتند...
يك نفر از اين بني اميه‌اي‌ها بود نماز صبح را سه ركعت خواند. رفتند ديدند مست است. دهانش را بو كردند، در فيلم امام علي هم نشان دادند. گفت: من امروز حالم خوب است. مي‌خواهيد بيشتر هم بخوانم، بخوانم. آخر اين «فيكم رسولُهُ» است، اين براي من حجت است؟
4- امامان عليهم السلام داراي ويژگي‌هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله
رسول چه خصوصياتي دارد؟رسول علم غيب دارد. بايد جانشين‌اش علم غيب داشته باشد. رسول معصوم است. بايد جانشين‌اش هم معصوم باشد. يك كسي بايد باشد، اين آيه را همه‌ي ايراني‌ها حفظ هستند. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَة» (قدر/4) امام فرمود: با «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَة» امامت را ثابت كنيد. چون قرآن مي‌گويد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/1) شب قدر قرآن را فرستاديم. بعد مي‌گوييم: شب قدر چيه؟ مي‌گويد: «وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ»(قدر/2) «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيراٌ مِّنْ أَلْفِ شهْرٍ» (قدر/3) بعد مي‌گويد: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَة» ملائكه شب قدر زمين مي‌آيند. امام فرمود: با همين امام را ثابت كنيد. بگوييد: ملائكه سراغ كه مي‌روند؟ زمان پيغمبر ملائكه خدمت پيغمبر مي‌رسيدند. الآن هم بايد يك امام باشد مثل پيغمبر كه ملائكه خدمت او برسند. وگرنه «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَة» بيايد خانه‌ي ما! ما كه نفهميديم. خانه‌ي شما آمد؟ ملائكه خانه‌ي چه كسي آمد؟ شايد خانه‌ي صدام رفته باشد!!! وقتي قرآن مي‌گويد: شب قدر فرشته‌ها مي‌آيند. شب قدر هم شيعه و سني ندارد. 1- شب قدر هر سال است. 2- شب قدر هر سال فرشته‌ها زمين مي‌آيند. 3- وقتي زمان رسول الله فرشته‌ها خانه‌ي رسول الله مي‌روند، پس بعد از رسول الله هم بايد يك كسي باشد تمام كمالات رسول الله را داشته باشد كه فرشته‌ها بر او نازل شوند. بايد به آن بيارزد كه اين همه فرشته بيايد كجا برود. بيايد خانه‌ي من؟ خانه‌ي شما؟ اين مسأله‌ي، ماجرا براي اصل امامت است.
«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» (بحارالانوار/ج8/ص368) اين حديث را هم شيعه گفته و هم سني. اين تواتر معنوي است. يعني با الفاظ مختلف به حضور شما عرض كنم كه اين معنا ثابت شده است. شيعه و سني گفته‌اند. وظيفه‌ي ما چيه؟ مسؤوليت ما چيه؟
 5- وظايف ما در برابر امام زمان عليه السلام
اول شناخت امام است. امام را بشناسيم. در هر خانه‌اي يك كتاب امام شناسي باشد. منتهي نويسنده‌اش يك آدم دانه درشتي باشد. يك آدم مُلايي باشد. يك كتاب امامت باشد. آشنايي با كتب مفيد. با متخصصين يك آشنايي داشته باشيم. مدعيان دروغ را بشناسيم. كسي حق ندارد امام زمان را يدك بكشد. ما داشتيم آدم‌هايي را كه مي‌گفتند: ما اصلاً مرجع نمي‌خواهيم. خودمان با امام زمان رابطه داريم. اينها مدعيان دروغگو هستند. بشناسيم، هركسي يك روزي نگويد: من با امام زمان رابطه‌ام چيه؟ فلاني با غيب رابطه دارد. فلاني رجعت مي‌كند. چه كسي بعثت مي‌كند. مدعيان دروغگو را بشناسيم. اول معرفت است.2- مودت و محبت است. 3- اطاعت است. 4- حمايت است. حمايت مالي، مال امام زمان را بدهيم. هر درآمدي بيست درصدش براي امام زمان است. سهم امام! حمايت مالي.
اگر كسي مال امام زمان را نمي‌دهد، ولي حاضر است دو ليتر گريه كند براي زهرا(س). مي‌گوييم: چرا گريه مي‌كني؟ مي‌گويد: آخر حق زهرا را قطع كردند. مي‌گوييم: خوب تو هم كه حق امام زمان را قطع كردي. آنها فدك را ندادند، تو هم سهم امام را ندادي. چه فرقي مي‌كند؟
6- وعده قرآن كريم به جهاني شدن اسلام
حمايت نيروي انساني. ما طلبه كم داريم. ببينيد اين قرآن است. سه مرتبه اين كلمه در قرآن آمده است. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏» (توبه/33) اينكه خواندم آيه‌ي قرآن بود و سه بار با همين عبارت آمده است. ترجمه‌اش اين است: اسلام كره‌ي زمين را خواهد گرفت. اسرائيل بالا برود، پايين بيايد. آمريكا بالا برود، پايين بيايد، «يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2)، «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏»، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا» (مائده/9) خدا وعده داده، كه حكومت كره‌ي زمين دست مؤمنين و متقين باشد. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» (اعراف/128)، «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏» (طه/132) خيلي آيه داريم كه آينده‌‌ي جهان دست امام زمان است. رهبر را ذخيره كرده امام زمان، شك هم نكنيد كه حالا چون به مناسبت شب شهادت امام عسگري بحث را گوش مي‌دهيد. امام عسگري كه شهيد شد، امام زمان به امامت رسيد. امام زمان دو سه سال است، سه، چهار سالش بود. اين فلش كامپيوتر در جيبتان نداريد؟ يك نفر به من بده! من اين مثل را يكبار زدم، يكبار ديگر هم بزنم. آن نوكش را بدهيد. تشكر...
اين تكراري است ولي همه مردم هر لحظه پاي تلويزيون نيستند. يك چيزي را بايد بيست بار در شبكه‌هاي مختلف تكرار كرد كه اين در ذهن بماند. سؤال اين است. شما مي‌گوييد امام زمان سه ساله به امامت رسيد. بچه‌ي سه ساله مي‌تواند امام شود؟ مي‌گوييم:بله. مي‌گوييم: از نظر قرآن مي‌گويي يا غير قرآن؟ اگر از نظر قرآن مي‌گويي بچه‌ي در گهواره هم پيغمبر شد. حضرت عيسي در گهواره گفت: «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا» (مريم/30) اين براي اينكه اگر مسلمان هستي كه قرآن مي‌گويد. اگر مسلمان نيستي، اين فلش كامپيوتر جواب تو است. اين فلش كامپيوتر يك سانت در يك سانت است. اين يك مورد. 2- فلز هم هست. درونش هم خالي است. يعني به اندازه‌ي يك تخمه كدو و تو خالي. اين را به كامپيوتر وصل مي‌كني، وقتي وصل به كامپيوتر كردي در فاصله‌ي چند لحظه صد هزار صفحه به اين منتقل مي‌شود. چه كسي اين را ساخت؟ مهندس! مهندس چه ساخت؟ فلز ساخت. منتهي چيزي ساخت كه علوم از فلز به فلز منتقل شود. يعني مطالب آن كامپيوتر در اين بيايد. اگر انسان توانست علم را از فلز به فلز منتقل كند، خداي انسان نمي‌تواند علم امام عسگري را به بچه‌ي سه ساله منتقل كند؟ اين جوابش است.
امام زمان چطور عمرش طولاني است؟ اشكالي دارد؟ ما دليلي داريم كه عمر بايد چقدر باشد؟ پير نمي‌شود؟ نه. مگر مي‌شود آدم پير نشود؟ آره. موي مژه‌ي شما هيچوقت پير نمي‌شود. هشتاد سال موي مژه و موي ابرو هشتاد سال تكان نمي‌خورد. يك سانتي آن موي سر و صورت است. هر هفته درمي‌آيد. اصلاح مي‌روي، هفته‌ي ديگر باز بلند مي‌شود. پوست يكي، گوشت يكي، نان يكي، آب يكي است. كربن يكي و اكسيژن يكي است. خدا اراده كرده اين مو ثابت، اين مو متغير باشد. همان خدايي كه در يك صورت يك مو را ثابت كرد و يك مو را متغير، در جامعه يك نفر را ثابت نگه مي‌دارد و ما متغير هستيم. اشكالي ندارد. هم بايد بشناسيم.
ما براي اينكه اسلام كره‌ي زمين را بگيرد، چه مي‌خواهيم؟ يك رهبر مي‌خواهيم. خدا امام زمان(ع) را ذخيره كرده است. خدايا قلبش را براي هميشه از ما راضي كن. (الهي آمين)
يك قانون مي‌خواهيم كه اين قانون تحت تأثير حزب و سياست و عقده و كينه و خط بازي و هوس‌ها و غرايز نباشد. آن قانونش هم در قرآن ذخيره شده است. منتهي حالا بايد بياييم از قرآن استفاده كنيم. فكر نكنيد قرآن فهميده شده است. هركسي يك چيزي از قرآن را فهميده و كتابي هم نوشته است. ولي قرآن هنوز كشف نشده است.
من چند وقت پيش در شهرداري تهران، صحبت مي‌كرديم. همه‌ي مديران و شهردارها و همه بودند، از شوراي شهر، و خيلي‌ها بودند. جلسه‌ي سنگيني بود گفتم: شما فكر مي‌كنيد قرآن براي شهرداري چيزي نگفته؟ اخيراً من وارد يك كار شدم، تا الآن كه خدمت شما هستم حدود 500 نكته راجع به شهرداري پيدا كردم در قرآن و روايات. ممكن است پاي تلويزيون بگوييد: يكي را بگو. مي‌گويم! شهرداري وظيفه‌اش اين است كه ماشين قراضه‌ها را فرسوده را بخرد، بدون اينكه ظلم شود. يك پولي هم به صاحبش بدهد و بگويد: اين وام، برو ماشينت را نو كن. از كجاي قرآن درمي‌آيد؟ قرآن مي‌گويد: «وَ الْخَيْلَ» يعني اسب، «وَ الْبِغالَ» با (غ)، يعني قاطر،«وَ الْحَميرَ» الاغ، «وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَميرَ» (نحل/8) به ترتيب هم مي‌نويسد. اول اسب، دوم قاطر و سوم الاغ. «لِتَرْكَبُوها» اين مركب شماست، سوارش شويد. بعد مي‌گويد: «وَ زينَةً» ضمن اينكه مركب است، زينت هم هست. ماشين قراضه كه دود مي‌كند، خيابان را كثيف مي‌كند، اين «لِتَرْكَبُوها» هست، اما زينت نيست. پس هيچ اشكال ندارد يكي از وظايف شهرداري اين باشد كه ماشين‌هاي دودزا و ماشين‌هاي فرسوده را بخرد، يك وامي بدهد، منتهي به طرف ظلم نشود. از همين «وَ زينَةً» درمي‌آيد كه سيماي شهر بايد هميشه زينت باشد. تازه وقتي مي‌گويد: «وَ زينَةً» شايد با يك پيچ. البته اين ديگر پيچ دارد. با يك پيچ شايد بشود اين را هم فهميد. كه بايد رفتگر هم داشته باشيم. چون اگر اسب و قاطر و الاغ برود و هي آلودگي‌هايشان را هم در كوچه بريزند، كوچه پر از پشكل مي‌شود. اين چه شهر اسلامي است؟ اين كوچه‌ها پر از پشكل است. از «وَ زينَةً» معلوم مي‌شود كه رفتگر هم بايد باشد. چون مي‌گويد: سوار شويد، ولي بايد زينت هم باشد. يعني هم خود ماشينت زينت باشد و هم محلي كه ماشين مي‌رود بايد آلوده نباشد. اولي روشن است و دومي با يك كمي پيچ است.
سالمندان، شهرداري در هر محله يك خانه خريده به نام خانه‌ي... سراي محله! سيصد و هفتاد خانه خريده است. خوب پس شهرداري پولدار است. حالا كه پولدار است، يك خانه هم بخرد، در هر محله، محله‌ي سالمندان، هزارمتر زمين بخرد، هركاري مي‌كند، دور تا دورش اتاق باشد، دو طبقه، پنج طبقه، سوييت، سوييت، بنده اگر پدر و مادرم پير شد، خانه‌ام آپارتمان است، خانواده‌ام، يا خودم نمي‌توانم با اين پيرمرد زندگي كنم، سالمندان نبرم بگذارم كيلومتر چند. يا در خانه‌ي خودم باشد اگر اتاق دارد. يا حداقل در محله‌ام باشد. كه صبح به صبح سرش بزنم. چون قرآن نمي‌گويد: او را سالمندان بفرستيد. مي‌گويد: «عِنْدَكَ الْكِبَر» (اسراء/23)، «عِنْدَكَ» ترجمه‌اش را مي‌دانيد. يعني نزد تو. اگر پدرت و مادرت، هردو يا يكي از آنها نزد تو پير شد، نه يعني كيلومتر چند پير شد. گفته: «عِنْدَكَ» گفته پدرت، كه هر روز صبح به صبح بتوانيد به او سر بزنيد. ببينيد، محل زباله كجا باشد. قبرستان كجا باشد؟ نرخ‌ها چه باشد؟ درخت‌ها چه باشد؟ كشتارگاه كجا باشد؟ رفت و آمد چه باشد؟ نرخ چه باشد؟ اين بايد يكبار ديگر قرآن را نگاهش كنيم. آب بايد آب سالم باشد.
قديم كه لوله‌كشي نبود، در هر چند محله‌اي يك چاه آب بود، اين آب جوي‌ها در خانه‌ها مي‌رفت. در تهران يك محله‌ي به نظرم ميدان قيام است. كوچه‌ي شترداران! اين كوچه شترداران كوچه‌ي آخر بود، آب به آنجا نمي‌رسيد، هميشه آب گلي مي‌رفت. خانه‌هايي كه نزديك چاه بود آبش تميز بود. اين آب... در كوچه‌ي شترداران يك منبري بود، اين روزهاي عاشورا كه شاه روضه مي‌خواند، مثلاً ناصرالدين شاه، اين مي‌رفت آنجا روضه مي‌خواند. مردم هم مي‌گفتند: دويست سالي، يكبار تو مي‌روي نزد شاه روضه مي‌خواني. از شاه يك ورقه بگير، يك چاه در محله‌ي ما بزند. ما هميشه آب آخر هستيم، و هميشه آب‌هاي لجن آخر جوي به ما مي‌رسد. اين واعظ گفت: «إِنْ شاءَ اللَّه‏» امروز مي‌گويم. رفت بالاي منبر و ديد ناصرالدين شاه هم نشسته، گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏». حالا مثلاً مي‌گويم ناصرالدين شاه، شايد مظفرالدين شاه بوده و هركسي بوده. اعلي حضرت آن زمان! گفت: اعلي حضرت، من مي‌خواهم امروز تفسير بگويم. تفسير سوره‌‌ي نوح را شروع كرد. نوح به پسرش گفت: ايمان بياور سوار كشتي شو. وگرنه خدا امروز همه‌ي كفار را غرق مي‌كند. همه زمين زير آب مي‌رود و همه كفار غرق مي‌شوند. مگر اينهايي كه ايمان آوردند و سوار كشتي شدند. ايمان بياور و سوار شو! «يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا» (هود/42) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. پسر نوح گفت: نه من اگر ببينم دنيا را آب مي‌گيرد، من مي‌روم قاره‌ي آسيا. نوح گفت: پسرم آسيا را هم آب مي‌گيرد، گفت: مي‌روم ايران. گفت: پسرم ايمان بياور و سوار شو، لجبازي نكن. ايران هم آب مي‌گيرد! گفت: مي‌روم تهران. گفت: پسرم تهران را هم آب مي‌گيرد، گفت: مي‌روم كوچه شترداران! (خنده حضار) گفت: خوب اگر كوچه‌ي شترداران مي‌روي، به آنجا هيچوقت آب نمي‌رسد. (خنده حضار) بعد گفت: اعلي حضرتا! كوچه شترداران زمان نوح هم كه همه‌جا آب بود، آب نداشت. امان از آخوند! (خنده حضار) زمين و آسمان را چه قشنگ به هم بافت. اينها هنراست.
مسأله‌‌ي آب آشاميدني، مسأله‌ي جوي‌ها، درخت‌ها، سد معبرها، نرخ اجناس، امنيت، همه‌ي اينها نكته دارد. حالا اگر خدا توفيقي بدهد، آرزو بر پيرها عيب نيست.
7- حمايت از امام زمان عليه السلام با گسترش حوزه‌هاي علميه
1- ما بايد امام را بشناسيم. 2- مدعيان دروغگو و حقه‌بازان را هم بشناسيم. 3- هم بايد حمايت مالي كنيم. سهم امام و خمس بدهيم، 4- هم بايد حمايت نيروي انساني كنيم. اگر پسري داريم، بفرستيم طلبه شود. دانشگاه خوب است. ولي الآن دانشگاه اشباع است. واقعاً اشباع است. ما به قول رئيس جمهور تا سه سال ديگر شايد هفت ميليون تقريباً با كم و زيادش، بيكار داشته باشيم كه نيمي از اينها با كم و زيادش ليسانس و فوق ليسانس هستند. ولي طلبه كم داريم. بسياري از مساجد ما روحاني ندارد. شهرهاي ما قاضي ندارد. مراكزي داريم هنوز امام جمعه نداريم. مفسّر نداريم، فقيه نداريم، اگر هفتصد تا، ششصد تا، نمي‌دانم چند تا اگر اينقدر فرماندار داريم، اگر پانصد تا فرماندار داريم، پانصد تا مجتهد در ايران نداريم. يا اگر هم داريم من نمي‌دانم. فقيه، قاضي، استاد، مفسر، اينها را نداريم. پسرتان را بفرستيد، طلبه شود. اگر پسر داريد بفرستيد طلبه شود. اين حمايت امام زمان است. غصه هم نخوريد، اگر بنا باشد گرسنگي بخورد، تاجر طلا هم باشد، ورشكست مي‌شود. اگر هم بنا است گرسنگي نخورد، طلبه هم باشد وضعش خوب مي‌شود. اينطور نيست كه فكر كنيد تاجر شود، اوه... طلبه شود بدبخت مي‌شود. نخير! خيلي از تاجرها هم بدبخت هستند. خيلي آخوندها اوه... (خنده حضار)
قديم پدر من تاجر بود. وقتي من را فرستاد طلبه شوم، در و ديوار به او نق زدند. كه بابا پسرت آخوند شود گرسنگي خواهد خورد. ما هم كه در عمرمان گرسنگي نخورديم. البته يكبار من گفتم: يعني چه، هي گفتند: طلبگي نان خالي دارد، ما يكبار هم نشد نان خالي بخوريم. تصميم گرفتم يكبار در مدرسه‌ي آقاي گلپايگاني بودم، خدا رحمتش كند. گفتيم: يك روز نان خالي بخوريم. رفتيم نان گرفتيم و نشستيم خورديم. وسط نان خوردن ما يك مشت مهمان از كاشان آمد. سفره را جمع كردم و دويدم دكان كبابي، گفتم: بابا خدا نمي‌خواهد تو نان خالي بخوري. (خنده حضار)
ما مشكل‌مان مشكل ايمان است. جوان مي‌گويد: ازدواج كنم خرجي از كجا بياورم. يعني چه؟ يعني خدايا اگر من يكي باشم قدرت داري. اگر با همسرم دو تا شديم، تو ديگر قدرت نداري به ما روزي بدهي. اين مشكل ايماني دارد. يا مي‌گويد: من خرجي يك بچه را مي‌توانم. اما دو تا بچه ديگر خرجي از كجا بياورم؟ يعني خدايا اگر من دو تا بچه داشته باشم، تو قدرت داري. پنج تا بچه داشته باشم، تو ديگر قدرت نداري. ما مشكلمان مشكل اعتقادي است. هنوز باور نكرديم. ما داخل دين شديم، دين داخل قلب نشده است. در قرآن دو تا دخول است. يك دخول كه مردم داخل دين مي‌شوند.«يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) يك آيه داريم مي‌گويد: «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم‏» (حجرات/14) ما هنوز به باور نرسيديم. حمايت مالي، حمايت نيروي انساني، بعد از شناخت.
من يكي دو حديث هم برايتان بخوانم. يك صلواتي بفرستيد(صلوات حضار)
8- معارف دين در سخن امام حسن عسكري عليه السلام
شب شهادت امام حسن عسگري است، دو حديث از امام حسن عسگري بخوانم. امام حسن عسگري(ع) فرمود: صراط مستقيم راهي است كه از كوتاه فكري بالاتر، از بلند پروازي پايين‌تر. «الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ فَأَمَّا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ مَا قَصُرَ مِنَ الْغُلُوِّ وَ ارْتَفَعَ عَنِ التَّقْصِير» (بحارالانوار/ج8/ص69) راه مستقيم راهي است كه نه افراط باشد، نه تفريط. نه بلند پروازي كني، نه كوتاه فكري. اين يك مورد.
امام عسگري فرمود: زماني كه ما غايب هستيم، «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاء» (بحارالانوار/ج2/ص88) اين حديث هم براي امام عسگري است. اگر مجتهدي را ديديد، كه «صَائِناً لِنَفْسِهِ» محافظ نفسش است. «حَافِظاً لِدِينِهِ» حافظ دينش است، «مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ» طبق هوا و هوس حركت نمي‌كند، «مُطِيعاً لِأَمْرمَوْلَاه‏» عادل عادل است، «فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه‏» مردم بايد از او تقليد كنند. ضمناً به شما هم بگويم، روي كره‌ي زمين يك نفر هم نيست كه تقليد نكند. شما در كل كره‌ي زمين يك نفر را پيدا نمي‌كني كه لباسش را به خياط ندهد. بيمار مي‌شود نزد پزشك نرود. خانه‌اش را به مهندس ندهد. تقليد يعني رجوع به كارشناس، منتهي شيعه، كارشناس را گفته حتماً بايد فقيه باشد. عادل باشد، ما وظيفه نداريم به حرف عرفا گوش بدهيم. عارف ديد، ديد كه ديد! به من چه كه ديد! ما اگر عارف فقيه بود، قبول مي‌كنيم. اما اگر عارف فقيه نبود، حق نداريم به حرفش گوش بدهيم. امام عسگري فرموده بايد فقيه باشد. كسي كه كمتر از سي، چهل سال درس مي‌خواند فقيه نيست. اگر خوش استعداد باشد بايد سي، چهل سال درس بخوانند. اگر تيزهوش باشد. اينطور نيست كه حالا چهار سال بخواند ليسانس و شش سال بخواند ارشد و چند سال بخواند... اينطور نيست. شش سال و هشت سال نيست. اگر كسي فقيه بود، نه هرفقيهي، «مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ» دنبال هوسش نباشد. «مُطِيعاً لِأَمْرمَوْلَاه‏» امام عسگري فرمود: مردم بايد از او تقليد كنند. بعد فرمود: «وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُم‏» (بحارالانوار/ج2/ص88) بعضي فقها اينطور هستند، نه همه آنها. ممكن است افرادي فقيه هم باشند، اما آن شرايط ديگر را نداشته باشند. اين هم حديثي ديگر.
امام عسگري يك حديث ديگر هم فرمود. «وَ إِيَّاكَ وَ الْإِذَاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئَاسَة» (بحارالانوار/ج50/ص296) مواظب باش عمرت را ضايع نكني. مواظب باش دنبال پست نروي. «فَإِنَّهُمَا يَدْعُوَانِ إِلَى الْهَلَكَة» كسي كه عمرش را تلف كند و دنبال پست بگردد، هلاك مي‌شود. اين هم از امام عسگري است.
ضايع كردن عمر، شب‌هاي زمستاني چه مي‌كنيد؟ حدود پنج و نيم غروب مي‌شود. حدود ده و نيم مي‌خوابيم. پنج ساعت شب، پنج ساعت! لااقل دو ساعت مطالعه كنيد، لااقل يك ساعت مطالعه كنيد. اين شب يلدا تلويزيون ما تبليغش اين است كه امشب بياييد هنداونه بخوريم. يا آجيل بخوريم و يا برويم خانه‌ي پدر بزرگ. مگر هندوانه خوردن چقدر طول مي‌كشد؟ مادر بزرگ را هم برو يك ساعت ببين. آخر پنج ساعت است. پنج ساعت تو هندوانه خوردي؟ يك مقداري عمرمان را تلف نكنيم. اين شب‌هاي زمستاني، يك دور كتاب‌هاي مرحوم مطهري را مطالعه كنيد.
امام عسگري فرمود: عمرت را ضايع نكن. دنبال رياست نرو. اگر رياست سراغت آمد، قبول كن. تو دنبالش نرو. دنيا مثل سايه است. دنيا مثل درياست، قايق را مي‌شود روي دريا انداخت، اما اگر آب در قايق برود، قايق روي آب باشد طوري نيست. ولي آب نبايد داخل برود. پست را به تو دادند، قبول كن. اما شما سراغ پست نرو. مثل سايه، سايه عقب انسان مي‌رود. نخ عقب سوزن برود طوري نيست. اما سوزن نبايد عقب اين نخ برود. يكوقت مي‌آيند مي‌گويند: آقا اين پست را بگير، خيلي خوب! اگر آمدند آنوقت خدا فرستاده است. اگر خدا فرستاد كمك هم مي‌كند. اما تا رفتي سراغ پست، دليل نيست كه موفق باشي. چون خودت پست طلب بودي، رياست طلب بودي، خدا قول نداده كه دنبال هوس تو برود. اما اگر دنبالش نرفتي، خدا به تو مي‌دهد و...
ما در جبهه بوديم يكبار در راديو شنيديم كه امام فرمود: قرائتي نماينده‌ي من در نهضت سواد آموزي شد. نهضت سواد آموزي! آمديم گفتيم: نماينده‌ي امام شديم، يعني بايد چه كنيم؟ نهضت سواد آموزي كجا هست و برنامه‌اش چيست؟ همينطور گفتند: ديگرامام دستور داده، هيچي نگو! چشم! ما سي سال در نهضت بوديم و خيلي هم خوشحال هستيم. ميليون‌ها آدم را باسواد كرديم. البته من باسواد نكردم. يك نفر را هم باسواد نكردم. ما گنبد هستيم. گنبد علامت مسجد است. نمازها را آن زير مي‌خوانند. ما آرم نهضت هستيم ولي نمازها را آن زير مي‌خوانند. ولي خوب ميليون‌ها نفر باسواد شدند.
ما يكوقت كه مملكت را از شاه گرفتيم، تقريباً پنجاه درصد بي‌سواد بودند. الآن تقريباً ده درصد بي‌سواد داريم. زير پنجاه سال البته، موفق بوديم. خيلي از نهضتي‌ها رفتند به كجاها رسيدند. ما نهضتي داريم استاد حوزه است. از نهضت رفت تا مجتهد شد. نهضتي داريم پزشك است. فوق ليسانس داريم. ليسانس كه خيلي داريم. ديپلم كه الي «ما شاءَ اللَّه‏» داريم. «الْحَمْدُ لِلَّه‏»، چطور شد كه اگر يك كارخانه پنير افتتاح شد، اين كمك است. حالا اگر يك بي‌سوادي به ليسانس رسيد، اين به اندازه‌ي يك كارخانه نمي‌ارزد؟ ما خيلي هم خوشحال هستيم. اگر سراغ پست رفتي شكست خوردي. يعني خدا قول نداده كه كمكت كند. اما اگر پستي را گفتند وظيفه‌ي تو است، قبول كن. بگو: اگر كسي ديگر نيست و وظيفه‌ي من است، قبول مي‌كنم. امام عسگري پيغام داد سراغ پست نرويد. اما اگر پست آمد به عنوان امانت قبول كنيد.
يك سلام به امام عسگري در سامرا بدهيم. «السلام عليك يا ابامحمد، يا حسن ابن علي، ايها الزكي العسگري يابن رسول الله، يا حجة الله علي خلقه، يا سيدنا و مولانا انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الي الله و قدمناك بين يدي حاجاتنا، يا وجيها عند الله اشفع لنا عند الله»
پدر امام زمان است. آغاز امامت امام زمان را تبريك مي‌گوييم. تمام تشكيلات فرهنگي، سازمان‌ها، آموزش و پرورش، روحانيون، طلاب، حوزه‌ها، همه راجع به شناخت امام زمان يك كلاس‌هايي را زدند. ما هم در قم، البته ما كه مي‌گويم يعني دوستان. سيصد تا فارغ‌التحصيل داريم. مركز تخصصي مهدويت ده، دوازده سال است درست شده است. طلبه‌هايي كه 1- ديپلم دارند، 2- ده سال درس حوزه خواندند. بعد از ديپلم و ده سال آمدند تخصصي مهدويت ديدند. الآن در شهرها مي‌روند. پارسال ما حدود دو هزار صحبت داشتيم. از فلان دانشگاه، از فلان منطقه، از فلان پادگان تلفن مي‌كنند، مي‌برند و اينها را كلاس مي‌گذارند. يك دوره‌هايي ببينيم كه ما امام زمانمان را بشناسيم و احياناً اگر شبهه‌اي هم وارد شد، بتوانيم جواب بدهيم. حالا اين مؤسسه‌ي ما يكي از مؤسسات است. مؤسسه‌هاي ديگر هم هست. در هر خانه‌اي اسم بچه‌هايتان را مهدي بگذاريد. خودتان را آماده كنيد، سهم امام زمان را بدهيد. يك بچه هم داريد بفرستيد وقف امام زمانش كنيد. از گرسنگي نترسيد. خدا، امام زمان طرف را دارد. دم بزنگاه كمك مي‌رساند. كمك‌هاي غيبي مي‌رسانند.
خدايا بالاترين درجه‌ي ايمان، معرفت، مودت و اطاعت را نسبت به خودت و اوليائت را نصيب همه ما بفرما. قلب امام زمان را از الآن تا ابد از ما راضي بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 

 

دانلود متن و فیلم و صوت درسهایی از قرآن   

  <img border="0" width'="28'" data-cke-saved-src="http://www.gharaati.ir/images/video.png" src="http://www.gharaati.ir/images/video.png"><img border="0" width'="28'" data-cke-saved-src="http://www.gharaati.ir/images/pdf.png" src="http://www.gharaati.ir/images/pdf.png">

منبع : مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن 

نقل از : وبلاگ انتظار118

یک شنبه 22 دی 1392  7:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها