0

قرضی که از خاک ادا شد

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

قرضی که از خاک ادا شد

محمّد بن عبدالرحمن همدانى مى‌گوید: قرضى داشتم که به خاطر آن، دنیا برایم تنگ و تار شده بود، با خود گفتم: فقط آن کسى که مى‌تواند قرضم را ادا کند، مولایم امام رضا(ع) است، پس نزد او رفتم. امام به من فرمود: خداوند حاجت تو را برآورده کرد و دیگر دل‌تنگ نباش، من‌ نیز وقتى این را شنیدم دیگر چیزى نخواستم و خدمت امام ماندم، حضرت روزه بود و دستور داد براى من غذا بیاورند. عرض کردم: من هم روزه هستم و دوست دارم با شما افطار کنم و از غذاى‌ شما تبرک بجویم. هنگام غروب، نماز مغرب را خواندند و در وسط خانه نشستند و غذا خواستند، با هم افطار کردیم و بعد به من فرمود: شب را نزد ما مى‌مانى یا اینکه‌ حاجت خود را مى‌گیرى و مى‌روى؟ گفتم: بروم بهتر است. حضرت دست خود را به زمین زد و یک مشت خاک برداشت و فرمود: بگیر، آن ‌را گرفتم و در جیبم قرار دادم و با تعجّب دیدم که همه‌اش دینار است، از آنجا به ‌خانه‌ام آمدم و نزدیک چراغ رفتم تا دینارها را بشمارم، دینارى از دستم رها شد. وقتى نگاهش کردم، دیدم روى آن نوشته شده «پانصد دینار است، نصف آن براى ‌قرضت و نصف آن براى مخارج تو است»، وقتى این را دیدم، دیگر نشمردم و آن‌ دینار را در کیسه گذاشتم، صبح وقتى دینارها را شمردم، آن دینار را پیدا نکردم هر چه زیر و رو کردم، آن را پیدا نکردم و پانصد دینار تمام بود!

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

جمعه 10 آبان 1392  3:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها