مقاله
سازمان تبليغات اسلامي
«قل هل من شركائكم من يهدى الى الحق قل الله يهدي للحق افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى، فما لكم كيف تحكمون.» (1) "اى پيامبربگو آيا از شريكان شما كسى هست كه بهسوى حق رهبرى كند؟ بگو: خداست كه به سوى حق رهبرى مىكند. پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مىكند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمىنمايد مگر آنكه هدايتشود؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مى كنيد؟"
از آنجا كه زنان نقش تعيين كنندهاى در ايجاد و تداوم انقلاب اسلامى داشته و دارند و از سوى ديگر حضرت امام«رحمه الله» فرمودهاند: "نقش زنان عالم از ويژگيهاى خاصى برخوردار است; صلاح و فساد جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مىگيرد." (2) لذا اگر زنان درجامعهاى با بهرهگيرى از معارف والاى اسلام دل و جان خود را تهذيب كرده، پايههاى فكرى و فرهنگى خودشان را محكم سازند و رفتار خود را مطابق خواستخداى متعال تنظيم نمايند، قهرا جامعه به سوى رشد و كمال خواهد رفت.
در وضعيتخطير فعلى كه به فرموده مقام معظم رهبرى، انقلاب ما در معرض شبيخون فرهنگى قرار گرفته و دشمنان اسلام و نظام اسلامى با بطلان نقشههاى نظامى، از راه هجوم به فرهنگ ناب اسلامى به جنگ ملت ايران آمدهاند، تاكيد و توجه به طبقه زنان و تبيين دستورات اسلامى به نحو صحيح و جذاب براى آنان، بدون شك تاثيرات بسزايى خواهد داشت. در اين راستا معرفى اسوههاى الهى كه شايستگى هدايتبه سوى كمال را دارند، يكى از بهترين شيوهها براى روشن ساختن زنان و مقابله با عوامل تهاجم فرهنگى است.
بهترين اسوههاى عملى براى زنان ما حضرت فاطمه زهرا و حضرت زينب كبرى«عليهماالسلام» مىباشند.
اگر با اين ديد به سيره عملى حضرت زينب بنگريم در مىيابيم تمام خصايص عالى اخلاقى، تربيتى و اجتماعى در وجود مقدس اين بانو تجسم يافته و كليه ارزشهاى الهى و انسانى به تمام معنا در وى جلوهگر شده است.
چنانكه از بعضى اخبار مشهود است وقارش را به خديجه كبرى، عصمت و حيايش را به فاطمه زهرا، فصاحت و بلاغتش را به هنگام تكلم به على مرتضى، حلم و بردباريش را به حسن مجتبى و شجاعت و قوت قلبش را به حضرت سيدالشهدا«عليهالسلام» همانند كردهاند. (3)
بررسى زندگانى اين مخدره و ويژگيهايى كه در مراحل مختلف از ايشان به منصه ظهور رسيده، علاوه بر اين كه ما را به طور كامل با آنچه اسلام از "زن" خواسته است آشنا مىسازد و اسوهاى تمام عيار به زنان تشنه فرهنگ اصيل اسلام ارائه مىدهد، دريچهاى به سوى شناخت هرچه بيشتر وجود مقدس مام اطهرش نيز مىگشايد; زيرا آيينه تمامنما و تجلى عملى ايمان و معرفت فاطمه«عليهاالسلام» به خداوند متعال، زينب كبرى است.
پيش از شروع در اصل مطلب ذكر دو نكته ضرورى است:
الف) بدون ترديد اسوههاى ذهنى و عينى، نقشى بسيار مهمى در تعيين مسير فرد و سمتحركت جامعه ايفا مىكنند. انسانها بخصوص در سنين جوانى همواره به دنبال اسوه و الگويى هستند تا انديشه، رفتار و برنامه زندگى را مطابق آن تنظيم كنند.
قرآن كريم و رواياتى كه از ائمه«عليهمالسلام» به ما رسيده استبه اين نياز روحى انسان توجه داشته و اسوههاى شايسته را معرفى كردهاند.
قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد: «لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه لمن كان يرجوا الله واليوم الآخر»; (4) " قطعابراى شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقى نيكوستبراى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند."
همچنين در جاى ديگر حضرت ابراهيم و يارانش را به عنوان اسوه مؤمنان ذكر كرده مىفرمايد: «قد كانت لكم ا سوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه»; (5) "قطعابراى شما در پيروى از ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست".
حتى در مواقع مختلف خود ائمه اعلام كردهاند كه براى اعمال و رفتارشان يك اسوه كاملترى در نظر گرفتهاند. بيان حضرت مهدى ارواحنا فداه كه فاطمه زهرا«عليهاالسلام» را اسوه خود مىدانند و امام سجاد كه پيامبر را الگوى خود مطرح مىكنند، از اين جمله است.
از سوى ديگر چون انسان همواره به دنبال كمال مطلق و بىنهايت است، قهرا در انتخاب اسوه نيز به دنبال كاملترين و عاليترين نمونههاست. اينجاست كه به عقيده ما پيشوايان و رهبران دينى، خود بهترين نمونههاى عملى و اسوههاى عينى مكتب اسلام بودهاند; زيرا بطور قطع شخصيتهاى والايى كه مصداق حقيقى "انسان كامل" بوده از عاليترين درجه مقام " خليفةاللهى" برخوردار هستند، يا معصومند و يا تربيتشده معصوم، و لذا از هركس ديگرى براى اسوه قرار گرفتن شايستهترند.
و البته اين وظيفه آشنايان و عارفان به سيره عملى اسوههاى اسلام است كه زواياى مختلف زندگى آنها را براى نسل جوان مشتاق، به بهترين وجه، نمايان سازند و اجازه ندهند الگوهاى بيگانه از اين خلاء استفاده كرده، نياز روحى جوانان را بطور كاذب تامين نمايند.
قرآن كريم براى تزكيه روح و جان آدمى است و روح موجودى مجرد است، نه مذكر و نه مؤنث. (6) به همين دليل دراسوههاى ارائه شده از سوى مكتب اسلام، جنسيت مطرح نيست. در قرآن كريم دو زن به عنوان نمونه براى تمام مؤمنان (حضرت مريم و آسيه) و دو زن به عنوان نمونه براى تمام كفار (همسران لوط و نوح«عليهمالسلام») مطرح مىشوند. (7)
همچنين آنگاه كه خداوند پيامبر اكرم را به عنوان اسوهاى نيكو معرفى مىكند همه مردم را به پيروى از ايشان فرا مىخواند.
از طرف ديگر مىبينيم امام حسن عسكرى مىفرمايند: "نحن حجة الله على الخلق و فاطمة حجة علينا (8) "ما حجتو دليل خدا بر خلق هستيم و فاطمه حجتبر ماست". و يا از حضرت مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف) نقل شده است كه فرمودند: "و فى ابنة رسول الله لى اسوة حسنة". (9) "دختر پيامبر خدابراى من سرمشقى نيكوست".
رمز اين نكته همان است كه "اگر انسانى وارسته شد سرمشق ديگر انسانها مىشود. اگر مرد است اسوه همه مردم مىشود و اگر زن استباز اسوء همه مردم مىگردد. (10)
بنابراين ما از موضوع بحث قدمى فراتر نهاده مدعى هستيم حضرت زينب كبرى«عليهاالسلام» نه فقط اسوه زن مسلمان، بلكه اسوهاى نيكو براى همه زنان و مردان طالب هدايت است. و البته زنان بايد افتخار كنند كه از بين ايشان شخصيتهايى چنين جامع و كامل، راهنما و سرمشق بشريت هستند. ضمنا بايد به اين مساله توجه داشت كه اسوه بودن پيشوايان ما محدود به زمان يا مكان خاصى نيست. برنامههاى انسان ساز اسلام منطبق بر فطرت الهى انسان و در برگيرنده تمام ابعاد وجودى و پاسخگوى همه نيازهاى روحى و جسمى او هستند. انسانى كه سرتاپا متخلق به اخلاق الهى است و دستورات اسلام را در خود پياده كرده فراتر از مكان و زمان مىانديشد و به جاى تاثيرپذيرى از زمان و مكان، در آن اثر مىگذارد، وى قطعا نقشى ابدى، جاودانه ونامحدود خواهد يافت، آرى چنين انسانهايى اسوه كامل براى همه انسانها در تمام عصرها و نسلها خواهند بود، چرا كه فطرت سالم بشرى در شرايط زمانى و مكانى تغيير نخواهد يافت. «فاقم وجهك للذين حنيفا فطرةالله التى فطرالناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم». (11)
لذا زينب گرچه زنى است كه در چهارده قرن قبل مىزيسته، به علتخاتم بودن مكتبش، امروز هم مىتواند نقش هدايت انسانها را برعهده داشته باشد. زنان امروز بمراتب بيشتر نيازمند وجود آن حضرت براى نيل به سعادت حقيقى هستند.
ب: زن در فرهنگ اسلام، مظهر رافت، رحمانيت، و ربوبيتحق است. زن در قرآن كريم و روايات به عنوان انسانى كه توان نيل به مقام خلافت الهى را دارد، داراى ارج و منزلتى بس والاست. بعلاوه زن در جايگاه "همسر" و "مادر" نقش بسيار مؤثرى در رشد و اعتلاء جامعه به سمت هدف نهايى خلقت دارد.
در بعد نظرى، آنچه از سرچشمه قرآن و سنت تراوش مىكند راه كمال و نيل به عاليترين درجات معنوى را براى مرد و زن بطور يكسان گشوده است، البته در بعضى موارد به جهت تفاوتهاى فيزيكى و جايگاه ويژهاى كه زن و مرد دارند راه رسيدن به اين هدف براى مرد و زن متفاوت است و روشن است كه اختلافات ظاهرى موجب برترى يا نقصى نيست. قرآنكريم كرارا تقوى، ايمان، عمل صالح، علم و دانش، سعى فى سبيلالله و... را به عنوان ملاك برترى افراد اعلام كرده و سخن از "زن و مرد بودن" به ميان نياورده است. بلكه براى اين كه هيچ شبههاى در اذهان راه نيابد، در موارد متعدد تصريح كرده كه مذكر و مؤنثبودن در پيمودن اين راه و دستيابى به اهداف دخالتى ندارد. (12)
در سه جريان مهم تاريخ اسلام يعنى بعثت پيامبر اكرم، جريان ولايت و امامت على و واقعه سرنوشتساز عاشورا بوضوح نقش برجسته سه زن يعنى حضرت خديجه، فاطمه و زينب را مشاهده مىكنيم. و اصولا قرآن كريم در تثبيت اديان الهى، بر جايگاه ويژه زن تاكيد دارد. نمونه آن حضرت مريم، مادر حضرت موسى و آسيه همسر فرعون است.
انقلاب اسلامى تا حدود زيادى ارزش و منزلت واقعى زن را تبيين كرده است و رهبر كبير انقلاب وظيفه الهى زنان را بكرات گوشزد نموده، شخصيت و هويت واقعى آنان را متذكر شدهاند و آرمانهاى والايى را ارائه دادهاند كه برگرفته از زلال معارف اهل بيت است چنانكه فرمودهاند: "زن مبدا همه سعادتها و خيرات است"; (13) "بانوان رهبر نهضت ما هستند"; (14) " زن مظهر تحقق آمال بشر است، از دامن زن مرد به معراج مىرود". (15)
اكنون با عنايتبه نقش خطير زن در صلاح و فساد جامعه بايد گفت زنان مسلمان ما بايد دقيقا توجيه شوند كه چگونه وجود پر بركتبانويى چون زينب كبرى مىتواند از وراى چهارده قرن، چونان خورشيدى تابناك بر زواياى زندگى آنها بتابد و دريچههاى نور و سعادت را به رويشان بگشايد و از مكاتب و افكار بيگانه بىنيازشان كند.
در جهان كنونى كه بشريتبيش از هر زمان ديگر دچار تعارضات فكرى، اخلاقى و مذهبى است و بى وقفه در پى آن است تا راهى به سوى سعادت حقيقى بيابد زن امروز نيز هدفش را در رهايى از اسارت متمركز ساخته است، اما نمىداند چگونه خود را از منجلاب فريب، فساد و انحراف و ملعبه بودن، نجات دهد، رسالت ماست كه اين حقيقت روشن را بر همگان عرضه كنيم: "آنچه آزادى واقعى را براى زنان به ارمغان مىآورد و سعادت و كمال را آشكارا فرارويشان قرار مىدهد، قوانين مكتب حياتبخش اسلام است كه تجسم عينى آن در شخصيت فرزانگانى چون زينب كبرى«عليهاالسلام»، مشاهده مىشود."
شخصيت وجودى حضرت از زمان كودكى در دامان نبوت و مهد ولايت، شكل مىگيرد و همگام با جريانات سرنوشتساز تاريخ اسلام تكامل مىيابد. در كنار پنج معصوم، آب حيات از اين چشمههاى جوشان، مىنوشد و نقشى مكمل و سازنده ايفا مىكند. اگر چه از كودكى نشانههاى علم الهى و عظمت روح در اين بانو، هويدا بود و بسيارى از ويژگيهاى ايشان افاضههاى قدسى حقتعالى بوده اما بطور مسلم ظرف وجودى حضرت نيز توانايى و لياقت پذيرش اين افاضات را داشت .
بطور خلاصه، حضرت زينب«عليهاالسلام» در دو ميدان جهاد اصغر و جهاد اكبر، چون مبارزى خستگىناپذير قلههاى پيروزى را فتح مىكرد; اوج درخشش اين مجسمه علم و معرفت و صبر و شجاعت را در جريان عاشورا مىبينيم.
موقعيت والايى كه اهل بيت«عليهمالسلام» براى حضرت زينب قائل بودند و فضايلى كه از ايشان در بيانات مورخان و علماى اسلام آمده جدا موجب حيرت است.
فاضل اديب حسن قاسم در وصف حضرت مىنويسد:
"گويا وجود مقدس حضرت زينب در قالبى معطر از عطر تمام فضايل ريخته شده است. انسان در برابر چشمانش مجسمه حق، فضيلت، شجاعت، مروت فصاحت زبان، قوت قلب، زهد و ورع، عفاف و شهامت را مىبيند. و اگر تمام فضايل را يك به يك برشمريم، زينب قويترين و عينىترين نمونه آنهاست. (16) "
زينب كبرى«عليهاالسلام» در حالى كه در خانه همسرش عبدالله بن جعفر كه بحرالجود يعنى درياى بخشش لقب اشتبه بهترين وضع زندگى مىكرد آنگاه كه رضاى خدا را در اين ديد كه همراه برادرش به حمايت از دين برخيزد از تمام آنچه زينت دنيا و مايه آسايش بود، دست كشيد و با وجود اينكه بر تمام مصايب و جريانات آينده دقيقا اطلاع داشت، آخرت را بر دنيا ترجيح داد. (17)
عنايتبه برخوردها، حركات و بيانات حضرت، ما را به اين نتيجه مىرساند كه اگرچه آن مخدره، مرتبه امامت و ولايت را دارا نبود اما مقامى را دريافته بود كه ما بين آن و درجه امامت ديگر هيچ فاصلهاى وجود نداشت. لها جلال ليس فوق جلالها جلال الا جلالة امها". (18)
حال با اين نگرش كلى به زمان خود باز مىگرديم. زنان مسلمان ما اگر به شخصيت و كرامت واقعى خود پى ببرند و احساس حقارت و خود كم بينى در آنها ريشه كن شود و توانايىهاى خداداديشان را درك كنند و سعى در به فعليت رساندن آن داشته باشند نه تنها هرگز قربانى شبيخون فرهنگى دشمن نخواهند شد، بلكه همچون شعلههايى فروزان، روشنگر راه ديگران شده و خود تهاجمى مقدس را عليه كفر و الحاد و هواپرستى پايهگذارى خواهند كرد.
مرحوم سيد محسن امين مىنويسد: "حضرت زينب در واقعه طف در تمام حالات و مواقع جايگاهى بارز و آشكار داشت، هم از برادرزادهاش حضرت زينالعابدين«عليهالسلام» پرستارى مىكرد، هم لحظه به لحظه مراقب حال برادرش حسين«عليهالسلام» بود و با او در مورد جريانات گفتگو مىكرد، هم تدبير امر زنان و اطفال را برعهده داشت." (19)
بطورى كه نقل شده استحضرت در چندين مورد با صلابت در برابر دشمن ايستاده جان حضرت امام زينالعابدين را نجات دادند. مرحوم حاج شيخ عباس قمى مىنويسد:"يكبار در حالى كه شمر ملعون قصد قتل حضرت سجاد را داشت، زينب كبرى«عليهاالسلام» از خيمه خارج شد و در برابر او ايستاد و فرمود: والله لا يقتل حتى اقتل; به خدا قسم او كشته نمىشود مگر اينكه من كشته شوم. و به اين وسيله آن پليد را از قصدش منصرف كرد." (20)
همچنين در كوفه، وقتى كه ابن زياد بر حضرت سجاد غضبناك شد و با گستاخى دستور قتل ايشان را صادر كرد، زينب كبرى برخاست، دست در گردن حضرت كرد و فرمود: اى ابن زياد! آنچه خون از ما ريختى ترا بس است والله از او جدا نمىشوم، اگر او را مىكشى پس مرا هم بكش." (21) و اينجا نيز دشمن را تسليم خود كرد.
در نقلى آمده است كه وقتى زينب به همراه عيال ابا عبدالله وارد مجلس ابن زياد شد، به صورت ناشناس در حالى كه كنيزان در اطرافش بودند در قسمتى از قصر نشست. ابن زياد سؤال كرد اين زن كيست؟ زينب پاسخش را نداد. سه بار اين سؤال را تكرار كرد ولى پاسخى از زينب نشنيد. آنگاه يكى از كنيزان حضرت گفت: اين زينب دختر فاطمه دختر رسول خدا است. اينجا حضرت با بىاعتنايى و سكوت، هيمنه و شكوه پوشالى ابن زياد را زير پا گذاشت، اما به محض اينكه ابن زياد گفت: الحمد لله الذى فضحكم و قتلكم و اكذب احدوثتكم، زبان گشود و چنان با وى به مجادله برخاست كه توان ادامه سخن از ابن زياد گرفته شد." (22)
فصاحت و شجاعت ادبى حضرت در خطبى كه پس از جريان عاشورا ايراد كرده استبهترين دليل بر قدرت روحى و قوت قلب آن حضرت است چنانكه ابن حجر در اصابة و ابن اثير در اسدالغابة بر اين مطلب تصريح كردهاند. (23)
علامه جعفر نقدى مىنويسد:"آنچه در مورد فصاحت و بلاغتحضرت نقل شده منطبق نيست مگر بر كلام سيدالفصحاء و امام البلغاء حضرت اميرالمؤمنين«عليهالسلام» كه در مورد كلام او گفته شده است: برتر از كلام مخلوق و پايينتر از كلام خالق است. و اهل بلاغت و فصاحت از عرب بر اين مطلب گواهند. روايات متواترى از حذلم بن كثير(يا بشربن خزيم) كه خود يكى از فصحاء عرب بشمار مىرود نقل شده است كه مىگويد: در محرم سال شصت و يك هجرى وقتى وارد كوفه شدم و با كاروان اسيران برخورد كردم... زينب دختر على را ديدم در حالى كه تا بحال زن با شرم و حيايى فصيحتر و گوياتر از او نديده بودم. گويا كلام از زبان امير مؤمنان خارج مىشد. بعد مىگويد: "زينب به مردم اشارهاى كرد كه اكتشويد، ناگهان نفسها در سينهها حبس شد و صداها از حركتباز ايستاد..." (24)
فصاحت زينب و شجاعت ادبى او و نفوذ كلامش در مردم چنان موجب تعجب راوى شده كه نمىتواند او را به هيچ كس جز على بن ابى طالب تشبيه كند، بلكه جريانى كه ضمن آن، حضرت امام سجاد را دلدارى مىدهد و حديث معروف ام ايمن را با تمام تفصيل آن، برايشان مىخواند و بىترديد در منظر دشمنان اين اتفاق افتاده است، خود بهترين گواه بر تسلط حضرت بر روح خود و قوت قلب و استقامت ايشان است.
از امام زينالعابدين نقل شده است كه فرمودند: "من وقتى نگاهم به جنازههاى پدرم و يارانش افتاد، مصيبتى سنگين سينهام را فشرد و از آنچه مىديدم نزديك بود جانم از بدن مفارقت كند، عمهام زينب متوجه اين حالت من شد، سؤال كرد: چه مىبينم، اى باز مانده جد و برادرانم! تو جانت را به خطر انداختى؟ پاسخ دادم: چگونه جزع نكنم در حالى كه مىبينم آقايم، برادرانم، عموهايم، فرزندان عموهايم همه با اين وضع دلخراش بدون كفن بر روى خاك افتادهاند؟ در اينجا زينب فرمود: هرگز از آنچه مشاهده مىكنى جزع نكن، زيرا به خدا قسم اين عهدى است از رسول خدا«صلى الله عليه وآله» با جدت و پدرت و عمويت. اما بدان، عدهاى از مردم خواهند آمد و اين اعضاى متفرق و بدنهاى پاره پاره را دفن خواهند كرد و پرچم و نشانهاى بر قبر پدرت در اين مكان برپا خواهند نمود كه هرگز اثرش محو نخواهد شد و گذشت ايام و ليالى نشانهاش را از بين نخواهد برد و تلاش سردمداران كفر و گمراهى براى محو و نابوديش جز آشكار شدن و علو و رفعتبر آن نخواهد افزود. آنگاه حديثى كه امايمن از رسول خدا در مورد حوادث و جريانات عاشورا و مشتمل بر اخبار غيبى برايش نقل كرده بود بتمامه براى امام سجاد«عليهالسلام» روايت كرد. (25) "
مدتى بعد كه كاروان اسيران به شام و بارگاه يزيد وارد مىشوند باز قدرت روحى زينب تجلى كرد. يزيد در آن روز پادشاه مطلق و خليفه ظاهرى بر تمام بلاد اسلامى بود و مجلسى كه با عظمتتر از آن امكان نداشت آراسته بود و بيشترين فشار و خستگى را بر اهل بيت وارد و با وضعيتى بسيار فجيع آنها را وارد كاخ خود نموده بود. حضرت زينب«عليهاالسلام» با قلبى سوخته، چشمى گريان در حاليكه دشمنان از هر طرف او را احاطه كرده بودند وارد مجلس يزيد شد. اما كوچكترين اعتنايى به آن هيبت و ابهت ظاهرى ننمود، بلكه با سخنانش چنان يزيد را خوار و مفتضح كرد كه نظير نداشت. و به گونهاى معجزهوار با تصرف ولايى خود يزيد و اطرافيانش را مجبور ساخت تا به سخنان روشنگرانه او گوش فرا دهند، حتى هنگامى كه آنها را تكفير مىكرد، هيچكدام قدرت قطع كلام او يا جلوگيرى از ادامه خطابه او را نداشتند. (26)
ابن طاوس از راوى نقل مىكند كه: وقتى در مجلس يزيد، حضرت با مشاهده سر برادر با صدايى حزين، واحسيناه، سر داد به خدا قسم تمام حضار مجلس را به گريه آورد، درحاليكه يزيد ساكتبود. (27)
مخفى نماند كه حضرت در تمام اين مراحل با هر جملهاى كه ادا مىكردند، يا حركتى كه نشان مىدادند، حق و باطل را معرفى نموده و فضايلى را كه دشمن سعى در محوشان داشت آشكار مىكردند و بدين وسيله تمام تبليغات دشمن را خنثى، مردم ناآگاه را بيدار و حقايق اسلام را به جاى بدعتها و دروغهاى امويان، بيان مىكردند و قطعا هيچ سلاح و شيوه ديگرى نمىتوانستبه اين سرعت و با اين شدت حقيقت ماجراى كربلا را بر مردم روشن ساخته سردمداران ظالم اموى را رسوا و خوار گرداند.
زنان مسلمان ما در ابعاد مختلف مىتوانند از اين قوت و شجاعت روحى حضرت كه شكست دشمن را به دنبال اشتبهرههاى وافر برده درسهاى آموزنده بگيرند، كه البته ما در زمان خود و در طول عمر نهضت اسلاميمان شواهد عينى از اين مطلب در اختيار داريم. هركجا و هرزمان كه آحاد ملت ما محكم و پابرجا ايستادند و بر دشمن تاختند، چيزى جز زبونى و شكست نصيب دشمن نشد اما هرجا ملت غفلت كرد و از خود ضعف و سستى نشان داد و قدمى عقب نشست، دشمن احساس كرد كه از اين زاويه مىتواند وارد شود و به اهدافش برسد و در نتيجه يك قدم جلو آمد.
بويژه در مورد تهاجم فرهنگى بايد به اين نكته دقيق عنايتخاص داشته باشيم. رهبر معظم انقلاب اسلامى نيز بطور مكرر هشدار دادهاند كه بايد در برابر دشمن در ميدان عقيده و فرهنگ، هوشيار و استوار بود و الا ضربه خواهيم خورد.
چنانكه در ابتدا اشاره شد، اگر زنان ما به توانايىهاى خدادادى و استعدادهاى وجودى خود پى ببرند و از آنها بنحو احسن بهرهگيرند و از سوى ديگر جايگاه و مسؤوليتخويش را بشناسند، بسيارى از مشكلات فرهنگى جامعه ما خودبخود مرتفع خواهد شد. عنايتبه شخصيت عظيم حضرت زينب و درك اين مطلب كه "زن" مىتواند به مقامى چنين رفيع و جايگاهى چنين والا دستيابد، شناختى صحيح از اسلام و "زن" به ما مىدهد و در اين راستا بطلان بسيارى از ادعاها و تبليغاتى كه در باره جايگاه زن در مكتب اسلام مطرح مىشود، بوضوح ثابت مىگردد.
يكى از روشنترين و بارزترين نكاتى كه در بررسى شخصيتحضرت زينب با آن مواجه مىشويم، مقام وصايت و نيابتخاصه امام حسين«عليهالسلام» است كه به حضرت اعطا شده بود.
از مرحوم صدوق«رحمه الله» عليه نقل شده كه: "زينب داراى مقام نيابتخاصه از سوى حضرت ابا عبدالله بود و مردم در حلال و حرام به ايشان مراجعه مىنمودند تا وقتى كه امام زينالعابدين كاملا بهبود يافتند." (28)
به عهده گرفتن وظايف و مسؤوليتهاى يك امام معصوم، حاكى از ظرفيت وجودى بيكران ايشان است .
روايت ديگرى كه علامه جعفر نقدى از كتاب "اكمال الدين و اتمام النعمة" نقل مىكند حاكى از آن است كه امام حسين حضرت را بر اسرار امامت، امين دانسته و آن را در اختيار ايشان نهادند. و اين شرافتى است كه هيچ چيز ديگر با آن برابرى نمىكند. (29)
نقش سرنوشتسازى كه حضرت در احياء و مساعدت دين ايفا كردند، از آغاز خلقت تاكنون نظير ندارد. اين مخدره جليله علاوه بر آنكه همراه كاروان برادر بود، رياست كاروان و تدبير امور را نيز برعهده داشت، فرزندانش را نيز فدايى راه امام زمانش ساخت و عرض كرد: جدم خليل از خداوند، قبول فدا كرد، شما هم اين قربانى را از من بپذير. (30) و به روايتبسيارى از كتب معتبر از عليا مخدره سكينه خاتون نقل شده است كه حضرت زينب در ضمن بعضى از كلماتشان فرمودند: ليتهم يقنعون بالفداء; اى كاش دشمنان حاضر مىشدند من به جاى برادر كشته شوم." (31)
نكته مهم ديگر اينكه فرماندهى حركت عظيم سازندگى فكر ى و فرهنگى جامعه اسلامى به عهده حضرت زينب بود، همانطور كه اشاره رفتبدعتها و انحرافاتى كه امويان در دين ايجاد كرده بودند تا حدود زيادى با خون مقدس ابا عبدالله الحسين و يارانش شسته شده بود اما تكميل آن و بعد جايگزينى ارزشهاى اصيل اسلامى نيازمند حركت توفنده و حساب شدهاى كه متمم جريان عاشورا باشد، بود و رهبران اين حركت زينب كبرى و امام سجاد بودند. با توجه به بيمارى امام سجاد، عمده سنگينى اين مسؤوليتبر دوش حضرت زينب«عليهاالسلام» بود.
آرى، ما در كارنامه درخشان زينب، اين زن نمونه هم روايت احاديث و اخبار مىبينيم (به عنوان مثال خطبه مفصل و بلند مرتبه فاطميه را ايشان در حاليكه حدودا شش يا هفتسال داشتند به خاطر سپرده و نقل كردند.) (32) هم مجلس تدريس و تعليم و تفسير قرآن، هم خانهدارى و تربيت فرزند مىبينيم، هم هجرت فى سبيل الله و تبعيت محض از امام زمان، هم پرستارى از امام سجاد و مراقبت اطفال و زنان را مشاهده كنيم، هم فدا كردن فرزند را و هم حفظ جان امام را. هم سوگوارى مىبينيم، هم استقامت و قوت قلب و شجاعت، هم خطبه خواندن و تبليغات دشمن را خنثى نمودن جلوه مىكند و هم حيا و شرم و عفت. هم عبادت و ياد خدا مشاهده مىشود هم جهاد و مبارزه. و در طول تاريخ چه اسوهاى كاملتر و جامعتر از اين مىتوان يافت؟
البته بديهى است رسيدن به مقام بلند مرتبه حضرت زينب ميسور ديگران نيست و هرگز چنين توقع و انتظارى هم از كسى نيست. اما مىتوان و بايد اين قله رفيع را سرمشق دانست و در مسير آن گام برداشت.
با بيان شمهاى از اوصاف حضرت به تبيين ابعاد ذيل مىپردازيم:
1. اسلام عزيز، زنانى تربيت كرده است كه جامع تمام صفات عالى انسانى هستند، در هر شرايطى وظيفه خويش را مىشناسند و به نحو احسن مسؤوليتشان را به انجام مىرسانند. زن مسلمان بايد اين ويژگى را در خود ايجاد و تقويت نمايد كه: اولا همواره به محيط اطراف و شرايط زمان و مكانى كه در آن به سر مىبرد آگاه باشد كه همين آگاهى، بسيارى از حربههاى دشمن را بىتاثير خواهد ساخت. ثانيا بتواند براساس مبانى شرع، وظيفه و مسؤوليتخويش را در هر موقعيت تشخيص دهد. ثالثا چنان خود را غنى و آماده نمايد كه هرگز احساس ضعف و كمبود و ناتوانى نكند.
اين نكات را ما بوضوح در سيره عملى و بيانات زينب كبرى مشاهده مىكنيم. حضرت آنگاه كه تكليف الهى اقتضا نمىكرد در جامعه حضورى داشته باشد، چنان زندگى مىكرد كه از "يحيى مازنى" نقل شده است كه گفت: "من در مدينه مدت مديدى با اميرالمؤمنين همسايه بودم و دخترش زينب نيز در كنار خانه او، منزل داشت، "فلا والله ما رايت لها شخصا و لا سمعت لها صوتا ". به خدا قسم در اين مدت من نه او را ديدم و نه صدايش را شنيدم." (33) اما همين بانو، آنگاهكه وظيفه الهى ايجاب مىكند، در برابر دشمن مىايستد، از حق دفاع مىكند، گاه با ندبه، گاه با خطبه، گاه با دعا و گاه با نفرين، حق و باطل را از هم تفكيك نموده به جهانيان عرضه مىكند. هرگز منطقش اين نيست كه به درون خيمه برود تا كسى او را نبيند و صدايش را نشنود، زيرا اينجا ديگر پاى حمايت از دين و حفظ اسلام و پاسدارى از خون شهدا و حمايت از مقام ولايت در ميان است.
اسلام هرگز به زن و وظايف او به صورت تك بعدى نظر نكرده است و او را انسانى كه تنها براى كنجخانه و توليد نسل مفيد باشد، نخواسته استحضرت زينب تجسم عينى اسلام، با عملكردش در طول حيات، تبليغات مخالفان اسلام و پندار خلاف بعضى را، بكلى ابطال كرده است. همان بانويى كه وقتى به خانه شوهر مىرود و مسؤوليت تربيت فرزند بر عهدهاش قرار مىگيرد، به نحو احسن در انجام وظيفهاش مىكوشد، آنگاه كه دين منوط به يارى و همراهى اوست، خانه و همسر را رها كرده فرزندانش را برداشته و با امام زمانش همراه مىشود، آن هم با چنان قدرت و مهابتى كه علامه بزرگوار سيد هبةالدين شهرستانى مىنويسد: "در بين زنان عرب، امثال زينب«عليهاالسلام» جدا كمياب و نادر است كه اين چنين در راه مساعدت و يارى مردان قيام كرده باشد. اين مخدره در طول سفر برادر، همراه با او تلاش مىكرد. با دست راستش تداركات مردان كاروان را فراهم مىساخت و با دست چپش نيازهاى كودكان را برآورده مىكرد." (34)
تعمق در صفات حضرت كه گاه به ظاهر متضاد و بعضا از يك زن بعيد به نظر مىرسد، ما را به نتايجبسيار جالبى مىرساند.
البته در اين ميان، معيار براى انتخاب در هر شرايطى، وظيفه و تكليف شرعى است. به اين معنى كه بايد هدف و مقصد در هر حال جلب رضاى الهى و عمل به تكليف باشد و همين مطلب راه و مسير را معين و مشخص سازد. اگر عملى مرضى خداوند متعال بود ولو دل به آن مايل نباشد يا جامعه نپسندد يا با محيط زندگى وفق ندهد، آن كس، زينبى خواهد بود كه رضاى خداى بزرگ را بر تمام امور ديگر ترجيح دهد.
2. روشن است كه هدف انسان هرچه عالىتر باشد، مشكلات و موانع راه بيشتر است و براى موفقيت و دستيابى به مقصود بايد تحمل وسعه صدر بيشترى به خرج داد. صبر ممدوح آن است كه انسان مشقتها را با انگيزه تسليم در برابر اراده خداى متعال تحمل كند. خداوند متعال در قرآن مجيد و ائمه معصومين«عليهمالسلام» بكرات صابران را ستايش فرموده و اجر و پاداش فراوان براى آنان، مقرر داشتهاند. صبر گاهى بحدى تكامل مىيابد كه تبديل به "رضا" مىشود و ما اين درجه عالى را در وجود مقدس حضرت زينب مشاهده مىكنيم.
مرحوم علامه جعفر نقدى مىفرمايد: "مصايب و سختيهايى كه بر اين بانو وارد شد اگر بر كوههاى استوار فرود مىآمد هر آينه آنها از هم مىپاشيد. با اين وجود، حضرت در برابر آنها بنحوى معجزهوار صبر كرد تا آنجا كه حتى پس از شهادت ابا عبدالله و در مواقعى سخت و جانكاه، امام زمانش حضرت سجاد«عليهالسلام» را تسلاى خاطر مىداد. جمله معروفى كه از حضرت در هنگام مشاهده جنازه مطهر برادر نقل شده است كه فرمود: "اللهم تقبل منا هذا القليل من القربان" نشانگر قوه ايمان و استحكام عقيده آن مخدره و فناى او در اراده و مشيت الهى است." (35)
و تجلى همان حالت "رضا" است كه در گفتگو با ابن زياد ملعون، با عبارت "ما رايت الا جميلا (من نديدم مگر زيبايى)، بر زبان حضرت جارى مىشود.
3. شايد بتوان از بعدى خاص، زمان كنونى را به برهه زمانى پس از شهادت ابا عبدالله الحسين تشبيه كرد. پايان يافتن نبرد نظامى و عدم موفقيت دشمن در دسترسى به اهدافى كه در سر مىپرورانده و سرمايهگذارى روى متزلزل كردن پايههاى اخلاقى، فرهنگى و معنوى آحادجامعه وجه مشترك اين دو برهه زمانى است. به بيان ديگر تا وقتى جنگ نظامى و مسلحانه جريان دارد، صحنه، صحنه جهاد اصغر است، اما در عرصه نبرد فرهنگى بايد به جهاد اكبر پرداخت و قطعا جهاد اكبر بسيار مهمتر و سختتر است و لذا پيامبر اكرم در مواجهه با گروهى كه از جنگ با دشمن باز مىگشتند فرمودند: "مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر، قيل يا رسول الله و ماالجهاد الاكبر؟ قال، جهاد النفس. (36)
"با توجه به اين نكته كه با پايان يافتن روز عاشورا، مسؤوليت تداوم حركتخونين ابا عبدالله در جهت احياى دين به عهده حضرت زينب«عليهاالسلام» بود، مىتوان نقش اساسى زن را در رهبرى جامعه به سمت پيروزى در جهاد اكبر بوضوح برداشت كرد. زمان امامت امام سجاد«عليهالسلام» حقيقتا زمان جهاد اكبر بود و لذا ايشان با سلاح دعا، نيايش، اشك و نماز به ميدان رفتند و حقايقى را كه دشمن سعى در محو و اختفايش داشت در اين قالب زنده نگه داشتند و زمينهساز اين حركت معنوى امام سجاد بانوى قهرمان كربلا، زينب كبرى«عليهاالسلام» بود.
ضمنا با عنايتبه آن برهه زمانى خاص و شيوههاى اتخاذ شده از سوى زينب كبرى و امام سجاد مىتوان نتيجه رفتبالاترين سلاح براى مقابله با تهاجم فرهنگى روى آوردن به خدا، ذكر و ياد او، دعا و نيايش و تقويت معنويت در زندگى است.
"سلاحه البكاء" يعنى در جنگ با دشمن درونى در جبهه جهاد اكبر اسلحه انسان اشك است و آه نه آهن. و در اين مسير خداى سبحان زنها را مسلحتر از مردها كرد چرا كه زمينه ذكر و نيايش و دل شكستگى در زن قوىتر است. (37)
لذا زنان ما مىتوانند با بهرهگيرى از اين موهبت الهى يعنى عاطفه، رقت قلب و رافتى كه در وجود آنها به وديعت نهاده شده، با قوت و قدرت به مبارزه با شيطان درونى برخاسته و به مراحل عالى تقوا، تزكيه و تهذيب نفس دستيابند و در نتيجه با حصن و حصارى محكم در برابر دشمن، روح و جان و فكر خود را بيمه نمايند و از آن طرف خود ثمره تقوا را ببينند و لذتش را بچشند كه خداى متعال وعده فرمود: «و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب»; (38)
"هركس تقواى خدا را پيشه خود سازد خداوند براى او راه گشايش قرار مىدهد و از جايى كه گمان نمىبرد روزيش مىرساند."
با اين سلاح نقشههاى گسترده دشمن در جهت تهى ساختن جامعه ما بويژه بانوان از عقيده و ايمان و معنويت و ارزشهاى اسلامى نقش بر آب مىشود.
4. آنچه متمم و مكمل بحث قبل است اين كه زهد در برابر ظواهر دنيوى و سعى در اطاعت و عبادت حق، وجود آدمى را در مقابل مصايب، موانع و دشمنان درونى و بيرونى چون كوه استوار و مقاوم مىسازد. آن زهدى كه از عاليترين مقامات سالكان و بارزترين صفات انبياء و رسولان به شمار مىرود و بنا به تعريف مرحوم صدوق عبارت است از اين كه "انسان دوستبدارد آنچه خالقش مىپسندد و دشمن بدارد آنچه نزد خالقش مبغوض است. از حلال دنيا به اندازه كفايتبهره ببرد و به سوى حرامش نرود." عبادت نيز هم به معناى وسيعش (قصد تقرب در تمام حركات و سكنات) و هم به معناى خاص اصطلاحيش (عبادات واجب و مستحب) مورد نظر است.
مقام معظم رهبرى ضمن توصيف وجود مقدس حضرت زهرا«عليهاالسلام»، چنين فرمودند:" آن زنى كه خود را در دامنه آن قلهاى مىبيند كه در اوج آن، حضرت فاطمه زهرا«عليهاالسلام» قرار دارد، بزرگترين زن تاريخ بشر يعنى زن مسلمان ايرانى است. و چنين زنى بايد از بازيچههاى فراهم آمده تمدن غربى و روشهاى توطئهآميز غربى روى بگرداند و به آن بىاعتنايى كند. (39) "
آخر سخن اينكه ما را توان آن نيست كه به اوج عظمت و قداست اين بزرگواران دست توان يابيم ولى مىتوانيم به تاسى از آنان خط مشى زندگى خود را تنظيم كنيم.
پىنوشتها:
1) يونس، 35
2) صحيفه نور، ج16، ص 125
3) محلاتى - ذبيحالله: رياحين الشريعه، دارالكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، ج3، ص39
4) احزاب ، 21
5) ممتحنه، 4
6) آيةالله جوادى آملى عبدالله: زن در آئينه جلال و جمال، مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، ص 64
7) تحريم، آيه 10-12
8) بحرانى - شيخ عبدالله: عوالم العلوم، ج 11، مقدمه چاپ جديد(فاطمة الزهرا)، ص 5
9) علامه مجلسى: بحار الانوار، ج53، چاپ جديد، باب 31، روايت9
10) آيةالله جوادى آملى عبدالله: همان منبع، ص 132
11) روم، 30
12) مانند نحل،97، آل عمران، 195، نساء، 124، غافر، 40
13) صحيفه نور، ج6، ص186
14) همان، ص 85
15) همان، ص 194
16) علامه نقدى: زينب الكبرى، ، ص28
17) علامه نقدى: همان، ص 58-60
18) محلاتى - ذبيحالله: همان منبع، ج3، ص 58
19) امين - سيد محسن: اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعاريف، ج7، ص137
20) محلاتى - ذبيحالله: همان منبع ، ج3، ص107
21) امين سيدمحسن: همان منبع ، ج7، ص139
22) همان منبع ، ج7، ص 138-139
23) محلاتى - ذبيحالله: همان منبع ، ج3، ص46
24) علامه نقدى: همان منبع، ص47-50
25) همان منبع ، ص 40-41
26) همان منبع ، ص57-58
27) امين - سيد محسن: همان منبع، ج7، ص139
28) علامه نقدى: همان منبع ، ص 35
29) همان منبع، ص 24
30) محلاتى - ذبيحالله: همان منبع، ج3، ص43
31) همان منبع، ص86
32) همان منبع ، ص27
33) علامه نقدى، همان منبع ، ص 32
34) همان مبنع، ص29
35) همان منبع ، ص 75
36) علامه مجلسى: بحارالانوار، ج7، ص 65
37) جوادى آملى - عبدالله: همان منبع، ص213
38) طلاق، 2-3
فصلنامه نداى صادق، شماره 14، وافي، جميله؛