از شيخ رجبعلي خياط نقل شده است که: «شبي حوالي غروب از نزديک مسجدي در اوايل خيابان سيروس تهران عبور ميکردم –براي درک فضيلت نماز اول وقت– وارد شبستان مسجد شدم ديدم شخصي مشغول اقامه نماز است و هالهاي از نور اطراف سر او را گرفته، پيش خود فکر کردم که بعد از نماز با او مأنوس شوم ببينم چه خصوصياتي دارد که چنين حالتي در نماز براي او پديدار است.
پس از پايان نماز همراه او از مسجد خارج شدم نزديک در مسجد، وي با خادم مسجد بگو مگويي پيدا کرد و به او پرخاش کرد و به راه خود ادامه داد، پس از عصبانيت ديدم آن هاله نور از روي سرش محو شد!»
-------------------------------------------------------------------
منبع: کتاب کيمياي محبت، حجتالاسلام محمدي ري شهري، با تصرف