با ترنم بهاری، تازه شو!
پیغام بهار از پشت درهای بسته هم به ما می رسد؛ پنجره را بگشا؛ نبض طبیعت دوباره می تپد، زمین و خاک و درخت و آسمان به تکاپو افتاده اند و روزگاررا متحول می کنند.
در آبی ترین رنگ آبی آسمان، خورشید می رقصد و زمین بی جان را، به آغوش می گیرد و دم مسیحایی اش را بر آن می دمد و با الوان نورش؛ گرم می شود ، جان می گیرد، نفس تازه می کند ، رنگ می گیرد، سبز می شود فرش زمین؛
و در بخشش باران، دوباره طبیعت نو رویش می کند و جامه سبز به تن می گیرد ؛ طراوت و زایش و رویش در کهن درخت پیر نیز نمایان است حتی آن بوته خشکیده بی آب هم، بهار را صدا می زند. پرواز گنجشک ها و آواز قناری ها در شاخسارهای تازه جوانه زده هم ، آمدن بهار را نوید می دهند.
آری، نوروز آمده است ، بهار نوروزی آمده است.
نوروز، نبض طبیعت و جشن طبیعت است.
بیداری و زایش نو، رویش شگرف جوانههای سبز، بودن و پاک از خاک برون آوردن، گل و سبزه و شکوفه هدیه دادن ، زمزمه ای است که روزگار نو می نوازد و نسیم صبای نوروزی این نواختن رنگین و با شکوه را به همه جا می برد و سرزندگی طبیعت را جاری می سازد.
آری، این جهان بهاری، این جهان شاداب و زیبا، نواهنگ زندگی دارد؛ شادمانی زمین و آسمان و آفتاب و جوش شكفتنها و شور زدنها و سرشار از هیجان هر «آغاز» را به ارمغان می آورد.
گویی بهار با نازهای ترنم بسیارش قصد دارد خفته دلان فراموش کار را از خواب بلند زمستانی بیدار کند .
یقین بدان سختی برای یک لحظه ی اولین گام توست، اگر آن را با جان دل تحرک کنی و جوانه بزنی ... قطعا رشد می کنی و چون بهار شکوفا می شوی ، آمال بارور می کنی و میوه ثمر میدهی
پس به ندای بهار دل بده و گوش بسپار:
از قاب پنجره سبز شو و سبز بیین!
بهاری شو و خواب سرد سنگین زمستانی را به بهای شیرین روزگار طبیعت و جوانه های بارور بفروش.
نفس کشیدن طبیعت را بنگر و نفست را تازه کن!
همچون طبیعت نو شو و از لاک کهنه بیرون آی!
گذشته های ناخوش و صعب العبور دیروز را با همت بهاریت نو کن و گذشت را پیشه ی روزهای آینده و غایت فردایت بنما.
یادت باشد تو هم مثل بهار، جوانه می زنی، رشد می کنی و بارور می شوی و چون گل خود نمایی می کنی ؛ فقط کافی است بخواهی و برخیزی و مرگ گذشت دیروز را، فراموش کنی...
زندگی و زنده بودن را اشتیاق روزهایت کنی، کینه شستشو دهی و غسل تطهیر بنمائی ...
باید دست بر بازوهای اراده ات بگذاری، رها از افکار پلید و شوم شوی، از پستی بلندی دیروز روزگارت عبرت بگیری و محک بزنی راه نرفته های خوشبختی را .
باید شوق فرداهای بهتر در سر بپرورانی و بدانی همت تو گلستان می کند روزگارت را .
باور باید داشته باشی که می توانی چون بهار دوباره زندگی را بعد از سرد روزهای ناجوانمرد شروع کنی ، سبز و سبز تر شوی و بارورتر و پرثمرتر!!
باید گام برداری و حرکت کنی ...اولین گام سخت است ، دومین گام سخت است، سومین گام سخت است،... چهارمین گام ... پنجمین گام ... ششمین گام هم سخت است و گام هفتم، هشتم و... هم همین طور .
اما یقین بدان سختی برای یک لحظه ی اولین گام توست، اگر آن را با جان دل تحرک کنی و جوانه بزنی ...
قطعا رشد می کنی و چون بهار شکوفا می شوی ، آمال بارور می کنی و میوه ثمر میدهی.
قدم به قدم به خود نزدیک می شوی، خود را می شناسی و خود آرمان را آغوش می گیری،...
بی شک حوّل حالنا الی احسن الحال را به یقین لمس و تجربه می کنی، محوّل الحول و الاحوال را لبیک میگویی و
ایمان به پروردگارت قویتر می کنی و یا مقلب القلوب و الابصار را ، پیشه سخت روزگار سردت می سازی و دست بر کمر صبر و همت، تحمل جور می کنی و امیدوار بر تغییر حال می شوی.
فقط کافی است بخواهی و برخیزی و مرگ گذشت دیروز را، فراموش کنی و قدم برداری...