تفاوت تفکر و یقین با قانون جذب
همه می دانیم که آیات و روایات زیادی در باب ارزش تفکر وارد شده است. همین طور دسته دیگری از روایات به خاصیت یقین پرداخته اند و مۆمنین را برای دست یابی به این مقام تشویق کرده اند. افرادی که در کشور ما هوادار قانون جذب هستند این دو یعنی تفکر و یقین را مستمسک قرار داده و ادعا می کنند قانون جذب یعنی همان تفکر که در قرآن آمده و گاهی می گویند قانون جذب چیزی غیر از مقام یقین که در نهج البلاغه نیست. ادعای این افراد چه میزان دینی است؟
معنای تفکر در اسلام
در قانون جذب هر نوع تاثیری بین ذهن و پدیدهها مراد نیست. اگر همه گونه اثری که در کلام و یا تصور وجود دارد را قانون جذب بنامیم، در آن صورت باید تلقین، مثبتاندیشی، هیپنوتیزم، دعا و موارد فراوان دیگر را قانون جذب بنامیم. در صورتی که فرض همگان این است که قانون جذب موضوع جدیدی است و بالتبع تعریف جدیدی دارد. این موضوع جدید چه نسبتی با مفاهیم بکار رفته در دین مانند تفکر دارد؟
هوادارانِ جذب به آیاتی که در مورد ارزش تفکر وارد شده و همین طور به احادیثی که ثواب فراوانی برای تفکّر و تأمل بیان کردهاند، استناد میکنند. بر آشنایان با قرآن و متون روایی پوشیده نیست که اولاً تفکر هیچ وقت جای اعمال دیگر از جمله واجبات و حتی دیگر مستحبات را نمیگیرد و به جای عمل، نقشآفرینی نمیکند؛ برخلاف رهنمود رهبران جذب که همهچیز را در تجسّم و تصویرپردازی ذهنی خلاصه میکنند و از کارایی دیگر ابزارها سخنی نمیگویند. دوم اینکه دین هرچند به تفکر نگاه استقلالی هم داشته، یعنی خود تفکر را در رشد روحی و عمق بخشیدن به باورها دارای نقش میداند، ارزش عمدة تفکر به این است که مقدمه دستهای از اعمال و افعال جوارحی قرار میگیرد و انسان را به عمل بیشتر وامیدارد؛ چنان که معصومین هیچگاه به تفکر اکتفا نمیکردند و از عبادتهای دیگر غفلت نمیورزیدند. بهگونهای که در مورد علی (ع) روایت شده که شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند.
تفکر و یقین دو مفهوم اند که در متون دینی وارد شده اند و معانی متعالی دارند. در قانون جذب که مبنای آن انسان محوری است هیچ گاه آن میزان از تعالی و خدامحوری که در تفکر و یقین وجود دارد، دیده نمی شود. براستی اگر کسی خود را طرفدار قانون جذب می داند چرا باید این گونه متون دینی را ابزار اثبات ایده ای قرار دهد که به صورت مبنایی و بنیادین با معارف دینی ناسازگار است؟
سوم اینکه در معارف دینی، تفکر از این جهت مورد توجه قرار گرفته که ابزار پیوند انسان با خالق است، نه از این نظر که ابزار دعوت انسان به دنیاخواهی و وسیلة غرق کردن انسان در رفاه و ثروت و لذت است. تفکر به این دلیل که از نظر روحی و معنوی تعالیبخش است، برآن تأکید میگردد، نه از این روی که به «انسان محوری» ختم میشود. بنابراین تفکری در دین ارزشمند است که در خدمت خودسازی انسان بهکار گرفته شود و تفکری که انسان را بیشتر در دنیامداری و رفاهمحوری غرق کند نه تنها مورد تأیید دین نبوده که مذموم و ممنوع است.
چهارم اینکه متون دینی به تفکر، تأمل و تعقّل دستور دادهاند، نه به تصویرپردازی ذهنی.
پنجم اینکه بزرگان دین، موارد، موضوعات و مصادیق تفکر را معرفی کردهاند و به تفکر افسار گسیخته و بی در و پیکر توصیه نکردهاند. در قرآن کریم، موضوع تفکر، آیات الهی است؛ یعنی به پدیدهها از این نظر که حکایتگر مبدأ خویش و آیینة آفریدگارند و بیننده را به خالق پیوند میزنند، نگریسته شود. در قرآن به صورت مشخص، به دو مصداق روشن، دستورِ تفکر داده شده است: آیات آفاقی و آیات انفسی. ناظر به موارد آفاقی، آیة «یتفکرون فی خلق السموات»( ال عمران/191)، و ناظر به آیات انفسی آیة «اولم یتفکروا فی انفسهم»( روم/8 ) را میتوان برشمرد.
معنای یقین در دین
طرفداران قانون جذب به روایتی در نهجالبلاغه تمسک میکنند که « و بالیقین تدرک غایه القصوی» (یقین تو را به هرچه بخواهی میرساند(نهج البلاغه، خطبه 157)) و واژه یقین را به معنای تصویر ذهنی قوی معنا میکنند. یقین در روایات یک حالت نفسانی و روحی است که برای انسان وارسته حاصل میشود و از این جهت که معرفت و شناخت خداوند در آن را موج میزند ارزش و فضیلت محسوب میگردد.
با این نگرش ذهن تمرکز یافته که در قانون جذب مطلوب تلقی میشود کمترین شباهتی با مقام متعالی یقین ندارد. از سوی دیگر، بنا به گفته مروجین قانون جذب، تصویرپردازی ذهنی ارتباطی با ایمان و خداباوری ندارد، بلکه تمرکز قوی و احساس مثبت دادن به مطلوب، تمامِ علت برای حصول نتیجه است. آنچه در روایات در باب یقین آمده، مربوط به مقامی است معنوی که در سایه خودسازی و پرهیزگاری حاصل میگردد و علائم آن هم در روایات به روشنی بیان شده است.
طرفداران قانون جذب به روایتی در نهجالبلاغه تمسک میکنند که « و بالیقین تدرک غایه القصوی» (یقین تو را به هرچه بخواهی میرساند) و واژه یقین را به معنای تصویر ذهنی قوی معنا میکنند. یقین در روایات یک حالت نفسانی و روحی است که برای انسان وارسته حاصل میشود و از این جهت که معرفت و شناخت خداوند در آن را موج میزند ارزش و فضیلت محسوب میگردد
در اصول کافی آمده که پیامبر اسلام چشمش به جوانی افتاد که حالت او غیر عادی است، از او پرسید چگونه صبح کردی؟ جواب داد با حالت یقین. پیامبر فرمود هر چیزی علامتی دارد، علامت یقین تو چیست؟ جواب داد بهشت را میبینم به همراه اهلش، جهنم را میبینم با ساکنانش... (اصول کافی، جلد اول، روایات باب یقین، روایت دوم) پیامبر فرمود آرزویت چیست؟ جواب داد: شهادت در راه خدا. دقت شود که در روایات بالا اولا یقین دارای علائم معنوی و عرفانی بیان شده و و با معرفت الهی و قرب خداوند قرین گردیده است. بعلاوه چنین یقینی پایانش شهادت در راه خداست و با انسانمحوری که در جذب مطرح است، فاصلهای ناپیمودنی دارد.
نتیجه گیری:
تفکر و یقین دو مفهوم اند که در متون دینی وارد شده اند و معانی متعالی دارند. در قانون جذب که مبنای آن انسان محوری است هیچ گاه آن میزان از تعالی و خدامحوری که در تفکر و یقین وجود دارد، دیده نمی شود. براستی اگر کسی خود را طرفدار قانون جذب می داند چرا باید این گونه متون دینی را ابزار اثبات ایده ای قرار دهد که به صورت مبنایی و بنیادین با معارف دینی ناسازگار است؟