اين بخش از بحث را به معرفى حالات و روحيات و حيات شخصى و مواضع اجتماعى فاطمه (س) اختصاص دادهايم و مجموعه مباحثى تنظيم شده را در چهار قسمت عرضه مىداريم. فصلى از آن درزمينه معرفى حيات احساسى و تعقلى فاطمه (س) است. و در آن از نقش و عامل عقل و عاطفه در حيات انسانها ياد كرده و حيات فاطمه (س) را در رابطه با اين دو عامل مورد بررسى قرار مىدهيم. در آن بحث مىكنيم كه فاطمه (س) در مواقع حساس چه تصميمات اصولى براساس عقل اتخاذ مىكرد و راه و روش او چگونه بود .
فصل دوم آن در رابطه با عبادت فاطمه (س) است يعنى، مسألهاى كه مىتوان آن را مهمترين نقطه اشتراك او با على (ع) بحساب آورد. از درجات ايمان و عشق او، خضوع و خشوع در عبادت، از حال و شوق او و از تسبيحات و اشكهاى او در حال عبادت در اين فصل بحث خواهيم كرد .
فصل سوم آن در رابطه با روحيه فاطميه است و در آن سعى داريم در اجزاء تشكيل دهنده اين روحيه
و از جنبههاى سرشتى آن بحث بميان آوريم، از روح وظيفهشناسى و مقاومت او، از روحيه اطاعت و عبادت او، از روحيه سازگارى و مديريت او بحث كرده و از روح ايثار او سخن گوئيم .
و بالاخره فصل آخر آن در مورد صبر و تحمل فاطمه (س) است و در آن سعى داريم از تحمل محروميتها و بدرفتارىهاى مشركان در دوران كودكى، از تحمل فقر و مشكلات زندگى در دوران مشترك با على (ع) و از تحمل غصب حق خود و شكست على (ع) و نفاقها و آزار رسانىهاى خصم در دوران پس از وفات پيامبر سخن گفته، رمز و راز اين صبر و تحمل و نقش آن را در حيات اسلامى مورد عنايت قرار دهيم .
حيات احساسى و تعقل فاطمه (س)
در هر انسان معتدلى دو عنصر وجود دارد كه سبب پيشروى و حركت او در زندگى است: يكى عقل است كه مايه روشنائى راه زندگى است و ديگرى راه احساس و عاطفه كه عامل به پيش و پس راندن است. اولى به انسان شعور و شناخت داده وبراى او آگاهى و تميز مىآفريند، دومى زمينه ساز شور و جنبش و عامل پيدايش عشقها، هيجانها تند و كند شدنهاست .
عقل را پيامبر درونى انسان معرفى كردهاند و راهنماى حيات، تاحدى كه پاداشها و كيفرها براساس آن است. خداوند پس از آفرينش عقل فرمود: بك اعاقب و بك اثيب [1] و عاطفه و احساس را هم مانند گريسهاى لاى چرخ ماشين كه در آدمى علاوه بر شور آفرينى نقش كم كردن اصطكاك و تصادم را ايفا مىكند.
حيات انسانى بدون تعقل لنگ است و سبب مىشود آدمى به خواب و خيال و حيوانيت كشانده شود.
و حيات بدون عاطفه و احساس هم زمينه ساز بىطراوتىها، خشكىها و سختسرىهاست، به همين نظر وجود اين دو توأماً ضرورت حياتاند.
زن و احساس
دنياى زن را دنياى عاطفه و احساس معرفى كردهاند و اين مسألهاى است كه در حيوانات ازابتداى بلوغ حضور دارد و براى انسان از ابتداى دوران حاملگى. بر اين مسأله دو عامل اساسى نفوذ دارند: يكى عامل زيست و جنسيت است كه به سبب آن ترشحاتى ولو خفيف از هورمون غريزى پديد مىآيد كه بگفته عالمى هر سلول وجودى زن فرياد بر مىآورند كه من زنم. و ديگرى عامل تربيت كه در همه جاى جهان سعى بر اين است دختران را از همان آغاز مادر بار آورند و مادرى همه گاه تداعى كننده عاطفه و احساس است .
اين است كه گاهى احساسات و عواطف انسان عامل اسارت و ذلت آدمى مىشوند و در اينجاست كه دستگاه تربيت بايد به كمك رسد و آن جنبه را در نسل تعديل و هدايت كند.
عاطفه ضرورى حيات است ولى عامل تعقل ضرورتر است تا قادر به كنترل آدمى باشد. ما در اين مسأله اندكى تأمل مىكنيم تا در شرح و تطابق آن با حيات فاطمه (س) مسأله نسبتاً روشنتر باشد.
نقش عاطفه در حيات
نخست از نقش عواطف در زندگى ياد مىكنيم و از اثرات آن. بدينگونه كه مىيابيم عواطف زندگى را رنگ مىدهند و به حيات انسان تنوع مىبخشند و زندگى را از حالت يك نواختى بيرون مىآورند. چه بسيار غمها و تاثرها كه در عين نگرانى آفرينى نعمتى بحساب مىآيند و چه بسيارند شادىها، و سرورها كه راه مرگ را بر روى آدمى سد مىنمايند.
عواطف به همه انواعش موج آفرينند، چه عواطف مثبت مثل عشق، نوازش، محبت، چه عواطف منفى مثل ترس و نفرت و چه عواطف خطر آفرين مثل خشم، كينه و خشونت، عواطف زمينه ساز فراز و نشيب و نوسانات در زندگى انسانند و باعث مىشوند آدمى در يك نواختى و يكسانى در جا نزند و نپوسد.
حاصل عواطف شور و رغبت است، پيشروى است، تن دادن به خطر و از دشوارىها نهراسيدن است. چه بسيارند گرههاى گشاده كه در سايه آن از نو بسته مىشوند و بر عكس. چه بسيارند انسها و پيوندها كه تجديد و يا ايجاد مىگردند و سبب مىشوند زندگى به روى انسان لبخندى داشته باشد.
در حيات مشترك گاهى روابط دو تن به سر نخى وصل مىشود ونزديك به از هم گسستن است ولى وجود عواطف و ياد آورى آن سبب مىشود كه اين تار فيمابين از هم نگسلند و روابط شان را تيره و غير انسانى نسازند و زندگى زن و شوهر، والدين و فرزندان از اين نمونهها بسيارند.
نقش عقل در حيات
كار عقل تميز خير از شر و حق از باطل است، بوسيله آن صحيح را از سقيم و حسن را از قبح باز مىشناسيم. در مىيابيم كه در شرايطى ويژه چگونه عمل كنيم و يا در تنگناها و در مخاطرات از بين دو ياچند راهى كه پيش روى ماست كدام را برگزينيم. عقل را پيامبر درونى انسان ويكى ازدو حجت خدا بر خلق معرفى كردهاند. براساس سخنى از امام موسى بن جعفر (ع) خداى را بر هر انسان دو حجت است، حجت ظاهر، و حجت باطن، حجت ظاهر انبياء و ائمهاند و حجت باطن عقلها. (ان لله على الناس حجتين - حجة ظاهرة و حجة باطنة - و اما الظاهرة و الانبياء و الرسل و الائمة فاما الباطنة فالعقول) [2].
اين كه، به خدا اعتقاد داريم، به نبوت ومعاد ايمان داريم براساس تأييد عقل است و اينكه ما به دنبال مفاسد نيستيم و از شرور وگمراهى مىپرهيزيم، بديها را نهى و خوبيها را توصيه مىكنيم باز هم بدليل عقل است. بدين سان عقل نعمتى بزرگ است و فاقد آن فاقد همه چيز است .
بناى حيات انسان
بدين سان بناى حيات انسان بايد بر دو ركن عقل و احساس ولى مهار احساس بدست عقل باشد. اين سخن بدان علت است كه در حيات اين جهان كه مقدمه حيات آن جهان است راه و بيراهه بسپارند و اينكه آدمى بايد راه را بيابد و از بيراهه بپرهيزد جاى بحث و سخنى نيست، ولى اينكه اين دو را عقل بايد تشخيص دهد با احساس جاى بحث براى عدهاى است و از ديد ما بدليل خود عقل راهنماى ما بايد عقل باشد .
عقل ضرورى حيات براى عقال و در بند كردن آدمى است و بايد نقش ترمزى را ايفا كند كه در سراشيبىها ما را از سقوط نجات دهد و اين در عين ضرورت وجود عاطفه است. ما به نرمشهاى عاطفى در همه سنين نياز داريم و حتى محتاج آنيم كه گاهى كودكانه در خواست نوازش و محبت داشته باشيم.
مشكل اساسى در سر راه بسيارى از انسانها اين است كه در موردى عقل آدمى به علت ضعف تربيت در مقابله با احساس مجاب مىشود و يا آدمى گاهى در ميان امواج سهمگين عواطف دچار مخاطره مىگردد و در آن صورت شناخت وظيفه مشكل و آدمى غرق در هوسها مىشود .
آلودگىها، گنهكارىها، خودخواهىها و خود پرستىها، اغلب بخاطر غلبه احساس بر عقل است. به همين خاطر اين مهم است كه آدمى در اعتدالى به سر برد، آنچنان كه نه عقل او به دور از عاطفه حكم دهد و نه عاطفه و احساس، به فرمان عقل به پيش رود و اين مسألهاى هست كه حضور آن در افراد عادى اندك و در افراد ساخته شده و پرورده به صورت كامل است. شخصيتهاى الهى و حتى آنها كه پاى بند به مذهب نبودهاند ولى تمرينها و رياضتهائى و محاسبه و مراقبهاى داشتند اين جنبه را براى خود حل كردهاند .
نگاهى به زندگى فاطمه (س)
حال با اين مقدمه نسبة طولانى به سراغ فاطمه (س) رويم و حيات او را با اين زمينه مورد بررسى قرار دهيم. خواهيم ديد كه حيات او حياتى شگفتانگيز و از اين ديد شايد شامل مجموعهاى از اضداد است. در حيات او هم عاطفه و تعقل را توأماً مىبينيم ولى عاطفه و احساسش تحت راهبرى عقل و اين براى زندگى يك زن مايه شگفتى و حيرت است .
معمولاً آدمى اگر در تعقل قوى باشد در احساس ضعيف خواهد بود و اگر در احساس نيرومند باشد در تعقل ضعيف است. شگفتى حيات فاطمه (س) و حتى همسرش على (ع) در اين است كه آنها در آنجا كه جاى عاطفه است در منتهاى اوجند و آنجا كه جاى تعقل است باز هم در منتهاى اوج.
شما زندگى اميرالمومنين على (ع) را ببينيد، براى او خبرى مىآورند كه از پاى دخترى يتيم خلخالى را ربودند شب تا به صبح نمىخوابد، مىگريد و مىلرزد كه خدايا من على (ع) چنين حكمى را به كسى ندادهام و آنجا كه مسأله جهاد و مبارزه در راه خدا مطرح مىشود به ميدان مىرود و مىرزمد و به شمشير كجش مىغرد كه با على (ع) نامردى مكن .
فاطمه (س) جفت و همتاى على (ع) و به عبارتى نسخه ثانى على (ع) است. در جاى عاطفه و احساس چنان اشك مىريزد و مىگريد كه طوفانى ايجاد مىكند و در جاى تعقل و احساس چنان معقول سخن مىگويد كه خاطره رسول الله را در فصاحت و بلاغت زنده مىسازد.
دنياى فاطمه (س)
دنياى فاطمه (س) دنيائى آميخته با تعقل و احساس است، از ديدى نمونه كامل انديشه است و از ديدى ديگر نمونه كامل عاطفه و احساس، و غلبه احساس بر او سبب نمىشود كه از مقصدى عقلانى دور گردد. او زندگى توأم با بصيرتى براى خود برگزيده و بر آن اساس به پيش مىرود. زيرا مىداند حيات بدون بصيرت نوعى بيراهه رفتن است كه سرعت مسير در آن سبب بعد مسافت ودورى بيشتر از هدف مىگردد (العاقل على غير بصيرة، كالسائر على غير الطريق لا يزيده سرعة السير الا بعداً) [3].
او هم چون ديگران احساس و عاطفه دارد، لذت و نفرت را مىفهمد و يا وجود آن را اداراك مىكند ولى زندگى هوسى ندارد، احساس او هم انديشيده است و از خامى و ناپختگى نسبى به دور است. حيات توام با معرفت دارد كه با ايمان و باور قلبى آميخته است .
احساس فاطمه (س) در لفافه ايمان است و عقيده و پيچيده است به عشق و حرمت گذارى به حقيقت و اين خود حكايت دارد از درهم آميختگى عقل و احساس و غلبه عقل بر احساس، فاطمه (س) با در آميختن اين دو با يكديگر سندى مىسازد براى اخلاص و وفادارى به حق، دوستدارى حقيقت، طرفدارى از علم، و به كارگيرى از آن در راه خدا. او در سايه حيات عقلى؛ خويشتن را مسؤول راه نشان دادن مىداند و در سايه حيات احساسى، خود را مسؤول به راه اندازى مردم وشور آفرينى در آنان براى سرعت سير در راه هدف .
حاصل چنان زندگى
حاصل چنان زندگى آميختگى قول وايمان و عمل است. او شعار مىدهد ولى بدنبال آن فرو نمىخوابد بلكه مىكوشد آن شعار را محقق گرداند و هم شعار او تنها بر آمده از دهان نيست كه با جان همراه است. هم فرد قول وسخن است و هم انسان عمل، پس مصداق اين سرزنش قرآنى نيست كه لم تقولون ما لا تفعلون [4] .
فاطمه (س) نيك مىداند كه سخنان بدون عمل فاجعه نفاق را بدنبال دارد و عمل بدون تعقل بدون كارگيرى شعور و آگاهى فاجعه ويرانى و انحطاط و سقوط را و بدين نظر اين هر دو را پوچ و بىارزش مىشناسد.
فاطمه (س) محبت دارد ولى جهتدار، مىداند آن را در چه راهى به كار گيرد. دشمنى و خشم دارد ولى آن هم جهتدار و مىداند آن را در چه راهى مصرف كند. او مصداق اين سخن معصوم است كه: يحب فى الله و يبغض فى الله و يسخط فى الله و يرضى فى الله [5].
تعقل بى عاطفه نقص است و عاطفه بدون انديشه زحمت آفرين. محبت در اووجود دارد زيرا كه اساس دين بر آن استوار است (هل الدين الا الحب) [6] اما محبت او در جهت دوستدارى خداست. و الذين آمنوا اشد حبا لله [7].
ما در همه جنبههاى حيات فاطمه (س) تعقل و احساس را تواماً مىبينيم مواردى از آنها را ذيلا نمونه مىآوريم تا درسى باشد براى همه انسانها بويژه براى بانوان كه حيات فاطمه گونه را مىطلبند و كيفيت آن را جستجو مىكنند.
عاطفهاش به پدر
بُعد تعقل و احساس او را در رابطه با پدر در اين نمونه مىبينيم. پيامبر از آخرين سفر حج بر مىگردد و مىگويد دخترم، جبرئيل هر سال يكبار تمام قرآن را بر من مىخواند ،و امسال آن را دوبار بر من خواند.فاطمه (س) پرسيد اين سخن چه معنى دارد؟ پيامبر فرمود پندارم سال آخر عمر من است. فاطمه (س) تكانى مىخورد و اشك در چشمانش حلقه مىزند [8] (بعد احساس). همين دختر با چنين شرايطى عاطفى پدر را در جنگ مجروح مىبيند، هم چون جراح و زخم بندى ماهر به مرهم گذارى مىپردازد. (بعد تعقل).
- پيامبر از سفرى مراجعت مىكند و فاطمه (س) را مىيابد كه پردهاى بر در آويخته و دستبند نقرهاى بر دست دارد، همانگونه كه هر زنى بدان احساس سرگرم است. رسول خدا (ص) با خداحافظى سرد از او جدا مىشود و فاطمه (س) در بعد تعقل آن را در مىيابد - پرده را از در باز و بهمراه دستبند براى پدر مىفرستد كه در راه خدا هزينهاش كن و پيامبر از اين درك و عقل دختر به وجد آمده و فرمايد فداها ابوها.
او عقلى را واجد است كه زمينه ساز بهشتى كردن اوست (العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان)[9] بدينسان بجاى مستخدمى كه درخواست كرده بود، تسبيحات را مىآموزد و خداى را شاكر مىشود و بدين سان اينگونه انديشيدن است كه او را مشاور على (ع) مىسازد.
در عاطفهاش با همسر
ارتباط فاطمه (س) با همسر از ديدى بمانند همه همسران ارتباطى عاطفى است. او بمصداق سخن پيامبر شديداً همسر دوست است (خير نسائكم العفيفة الغلمة) [10] و حتى در مسجد در خطاب به ابوبكر مىگويد از على (ع) دست برداريد، من اهانت و صدمه به على (ع) را نمىتوانم تحمل كنم .
از سوى ديگر داراى رابطه تعقل با على (ع) و داراى كفويت واقعى است. همرزم است و همراه، كمك كار على (ع) است و حتى مشاور او. على (ع) مىرزمد و فاطمه (س) لباس و شمشير خون آلودش را مىشويد .
او با همه اعلام نظرهائى كه در جنبه اسلامى با على (ع) دارد با همه دفاعها از ولايت على (ع) و با همه بحثها و احتجاجات با دشمنان على (ع) در بعد عاطفى دچار چنان شرمى است كه حتى خجالت مىكشد نياز مادى و غذائى خود را به على (ع) بگويد و يا از درد و صدمه وارده بر پهلو با على (ع) سخن بگويد و على (ع) در حين شستشوى فاطمه (س) براى دفن بايد از ورم بازويش خبردار گردد.
عاطفهاش با فرزند
او مادر است و طبعاً داراى عاطفه و احساس مادرى است. ولى در آنجا كه بحث تعقل و منطق است عاطفه مادرى را ناديده مىگيرد. على (ع) مىفرمايد پيامبر بر ما وارد شد و من در بستر بودم. حسن و حسين تقاضاى آب كردند. پيامبر به سوى گوسفندى رفت كه در خانه ما بود آن را دوشيد و شير آن را در ظرفى نخست به حسن داد. حسين آمد كه اول او شير بنوشد. رسول خدا او را دور كرد. فاطمه (س) مادر بود و دلش بر حال طفل كوچكتر (حسين) سوخت. گفت اى رسول خدا آيا برادرش از او محبوبتر است؟
رسول خدا (ص) فرمود نه -وليكن حسن پيش از او درخواست آب كرد. [11]
حسنين با هم كشتى مىگرفتند و با هم زور آزمائى مىكردند. پيامبر حسن را تشجيع مىكرد كه حسين را زمين بزن و به او جرأت مىداد. فاطمه (س) از اين موضوع ناراحت مىشد كه يا رسول الله آيا تو بزرگتر را تشجيع مىكنى كه كودك خردسال را به زمين اندازد؟ (عاطفه مادرى) رسول خدا فرموددخترم نگران نباش اين جبرئيل است كه دارد حسين را تشجيع مىكند و فاطمه (س) آرام مىگيرد[12] (تعقل).
واقع بينى فاطمه (س)
فاطمه (س) واقع بين است ولى هدفگرا، وضع و شرايط موجود را دائماً مىبيند ولى تسليم آن نيست، دائماً سر گرم ارزيابى از آن است و مىكوشد فرجام امور را بنگرد، گاهى در شرايط حاد زندگى اين انديشه براى او پديد مىآمد كه احساسات درونى خود را يكباره بيرون بريزد و عقده دل را كه ترس از گلوگيرى آن داشت رفع كند ولى فرمان عقل و تابعيت حكومت الله، او را از اين اقدام مانع بود .
او واقعيتها را مىديد ولى در زندگى خود هدف خويش را تعقيب مىكرد، كارى كه انجام مىداد از روى هوى و هوس نبود. رسول خدا (ص) دربارهاش فرموده بود: اين دختر كارى نمىكند كه خدا آن را دوست نداشته باشد و در مراحل خواهش و تمنايش بجائى رسيده كه او آنچه را كه خدا خواسته است مىخواهد (مصداق و ما يشاؤون الا ان يشاء الله رب العالمين) [13].
عامل تنظيم رابطهاش با خود، با خداى و با ديگران عقل است و خرد، نه چيزى ديگر، او مصالح و منابع اسلام را ملاك قرار مىدهد نه جنبههاى شخصى حيات را. در هر اقدامى كه مىخواهد انجام دهد نخست از خود مىپرسد آيا خداى هم بدان رضايت دارد يا نه؟. به على (ع) شفقت دارد و شايد در دل اين احساس براى زنان پديد آيد كه اگر همسرش به جبهه رود كشته شود و قلباً ناراضى از حركت او باشند. اما فاطمه (س) مىداند تا خداى نخواهد كسى كشته نمىشود و جائى را كه خداى بخواهد جاى سخنى نيست. پس نبايد از حضور على (ع) در جبهه نگران باشد و او نگران نبود.
مواضع حق او
براى بكارگيرى عقل و تسلط او بر خود در سايه اين تصوير روشن مىشود كه از همان دوران كودكى در شرايطى است كه دائماً براى او خبر ناگوار آورند. او مىشنود و يا مىبيند پدر او را كتك زدند، شكمبه حيوان بر سرش ريختهاند، مادرش از دنيا رفته، داندان پدر را شكستند، عمويش را شهيد كردند، على (ع) را زخمى كردند و...
اينها همه ازمسائلى است كه دل يك زن را مىلرزاند وفاطمه (س) از شنيدن اين اخبار ناراحت و گريان مىشد ولى هرگز رفتارى غير متعادل و غير عقلانى از خود بروز نمىداد و اسير احساس نمىشد و سخنى خلاف رضاى خدا بر زبان جارى نمىكرد .
معمولاً زنان در تضييع حق خود زود بخشم مىآيند و ممكن است خود را به هر آب و آتشى بزنند. اما فاطمه (س) خود نگه دار بود و در دفاع از حقوق خود، راه معقولانهاى در پيش گرفت. منطقى حرف زد بحق احتجاج كرد، و خصم را به صداى منطقى به محاكمه كشاند.
در مبارزانى كه بر اثر آن فاطمه (س) كتك خورد و به بستر افتاد، و در زمانى كه مشاهده اعمال تبهكارانه دشمن گاهى او را به فرياد مىكشاند، تفكر و تدبرش، آينده نگرى او، مورد حيرت بود و روزى از تضييع حق خود چندان نگران شد كه با سخنانش على (ع) را وادار به قيام و دفاع نمود. ولى ناگهان صداى تكبير را در اذان مسجد و نام پدر را در آن شنيد و على (ع) فرمود براى حفظ اين نام و زنده ماندن آن قيام نكردم و فاطمه (س) ساكت و تسليم شد و خشم خود را فرو خورد و اين غلبه تعقل بر احساس او را نشان مىدهد .
در دفاع از على (ع)
جلوهاى ديگر از آميختگى تعقل و احساس فاطمه (س) را در دفاع از على (ع) مىبينيم. على (ع) را جبراً به مسجد بردند تا از او بيعت بگيرند. فاطمه (س) با همان درد و رنج ناشى از ضربه خوردن به مسجد آمد و با صداى بلند گفت اى ابابكر از جان شوهرم چه مىخواهيد پسر عم مرا رها كنيد و گرنه بر سر قبر پدر روم، گيسو پريشان كنم و شيون و نفرين نمايم [14] (جلوه احساس).
ولوله در مسجد افتاد - سلمان گويد آثار غضب خدا را در مسجد ديدم. على (ع) در همان حال بدو گفت ؟ دختر نبى رحمة للعالمين هستى - و اينك جاى نفرين كردن نيست فاطمه (س) كلام حق على (ع) را شنيد و آرام شد و فرمود چون شوهرم، ولىّ خدا،امر كرده است اطاعت مىكنم و تسليم اميرمؤمنان و خليفه راستين پيامبرم. احساس وجود داشت شديداً. ولى دريافت كه در اينجا مسأله تعقل بايد مطرح باشد و بايد به گونهاى عمل كند كه امور روى روال بيفتند، پردههاى فريب خصم بالا روند، حقايق آشكار گردند. و آنچه ثبت شدنى است در تاريخ ثبت گردد و اگر امروز توان قضاوت و تصميمگيرى نيست روزى آن روزگار فرا مىرسد و مردم به داورى خواهند نشست .
سخنانش در مسجد
به مسجد رفت، در حاليكه احساس مىكند حق او را ضايع كردند، حق على (ع) را غصب نمودند ،زحمات پدرش در حال هدر است و در مسجد از حق خود حرف زد. ابوبكر گفته بود من فدك را بدست امت سپردم تا در آن در ميدان جنگ استفاده كنند.
انديشيده و به دور از احساس فرمود، مىخواهيد نيرنگ بازى كنيد واين بنده پاك خدا را باطل گو معرفى كنيد. كار شما با تلاشهاى بىثمر حيلهگران زمان هيچ تفاوتى ندارد و... وبا منطقى مستدل دشمن را خاموش كرد و وجدان جمعى را اقناع ساخت .
مردم را مخاطب قرار داد و فرمود: هان اى مردم شما را چه مىشود؟ چرا دروغ مىگوئيد! اين كتاب خدا پيش روى تان است. شما مىپنداريد من از پدرم ارث نمىبرم؟ آيا حكم جاهليت را طلب مىكند؟ اى مسلمانان چرا دم فرو بستهايد؟ چرا كتاب خدا را رها كرده و پشت سر انداختهايد... [15]
حيات تعقلى او از اينجا معلوم مىشود كه در سخنان او هيچ آثار تزلزلى ديده نمىشود. چنان محكم و متين حرف مىزد كه حرف زدن پيامبر را به ياد مىآورد و گوئى زبان خاموش محمد (ص) از نو زنده شده و حرف مىزند و اين خود تعقلى بودن رفتار فاطمه (س) را نشان مىدهد .
خطبهاى براى زنان
او در بيان و سخن ثانى پيامبر (ص) و هم آواى على (ع) است. در بستر بيمارى است، زنان مهاجر و انصار براى عيادت او مىآيند سخنان را بيان مىدارد كه در آن آميختگى تعقل و احساس را به وضوح مىيابيم .
- اصبحت و الله عائقة لدنيا كُنّ - بخدا سوگند از زندگى در دنياىتان سير شدهام - قالية لرجالكن و نسب به مردان شما سخت غضبناكم. لقظتهم بعد ان عجمتهم پس از گنگى و لالى به سخن شان آوردم و شناتهم بعد ان سبرتهم...[16] و آنگاه فرمود .
اينان به شمشير شكسته و تيغ زنگار خوردهاى مىمانند. انديشه شان پست و گفتارشان نارساست. واى بر آنان چرا نگذاردند حق در مركز خود استقرار يابد؟ چرا پايگاه خلافت نبوى را از خانه وحى دور ساختند؟ نفرين بر مردمى كه خويشتن را نيكو كار مىپندارند در حاليكه تبهكار و فاسدند. فقبحاً للقول الجد، و الجد بعد اللعب و صدع القناة و خطل الاراء...[17]
بر اين اساس فاطمه (س) ساكت نمىنشيند، در هر راهى كه معقول باشد وارد مىشود تا حق را بر سر جاى خود قرار دهد و اگر توان چنان كارى نباشد لااقل فرياد خود را در گوشها آشنا سازد كه آنان دريابند آنچه كه صورت مىگيرد و واقع مىشود كارى خلاف است .
گريههاى فاطمه (س)
فاطمه (س) را زنى گريهاى و اشك ريز معرفى كردهاند و اين سخنى است كه در روايات و شرح احوال فاطمه (س) فراوان ديده مىشود. ابن شهر آشوب در كتاب خود مىنويسد: پس از فوت پيامبر ديدگانش گريان و قلبش سوخته بود، جهان را در برابر چشمانش تاريك مىيافت. حتى گاهى به ياد پيامبر (ص) با فرزندان خود سخن مىگفت كه پدر مهربان شما چه شد؟ چه شد آن كس كه همه گاه شما را بر دوش خود سوار مىكرد...[18] و آنگاه مىگريست .
دحلان مفتى شافعى هم مىنويسد فاطمه (س) پس از مرگ پدر هرگز خنده بر لب نياورد [19]. ديگران هم نمونههائى از اين سخنان دارند. حتى برخى از مورخان فاطمه (س) را در رديف يكى از چهار اشك ريز دنيا معرفى كردهاند و...
بايد ديد چرا فاطمه (س) مىگريست. آيا گريهاش تنها يك گريه عاطفى براى مرگ پدر است ؟
تعمق در حالات و روحيات و طرز تفكر فاطمه (س) نشان مىدهد كه در وراى آن ظاهر مسأله مهمترى وجود دارد. اينكه فردى چون او براى مرگ پدر بگريد جاى انكار نيست ولى آيا همه گريهها و اشك ريزىها براى نفس فوت پدر بود؟ به نظر ما پاسخ منفى است. براى گريههاى او محملهاى ديگرى وجود دارند از جمله:
- او گريان است زيرا اسلام را در مسير خطر مىبيند، اشك مىريزد از آن بابت كه مىبيند مارهاى زخمى جاهليت جان گرفته و زنده شدهاند مىخواهند دوباره به جان مردم افتند. او گريان است زيرا مىبيند خائنان به اسلام و مشركان كه از ترس شمشير اسلام، ايمان آورداند متوليان اسلام مىشوند و مىخواهند انتقام خون بستگان خود را بگيرند، همانگونه كه ما بعدها در ياوه گوئيهاى يزيد پس از ديدن سر بريده سيدالشهداء ديدهايم و بالاخره او مىگريد زيرا حتى انسانيت را بر باد رفته مىيابد واسلام را در مسلخ كفر در حال ذبح شدن .
بدين سان گريه او يك فرياد است و يك اعتراض، او با اين فرياد مىخواهد بشريت را بيدار كند، پروندهاى عليه خصم بگشايد كه تا قيامت گشوده باشد و لااقل آيندگان دريابند كه بر اسلام چه گذشته است و آنچه كه به آنان معرفى مىشود از لحاظ منبع و منشاء مورد ارزيابى قرار دهند و اين گريه گريهاى زبان دار و خالصترين و لطيفترين زبانهاست و متعهدانه است و تعهد آور.
درود بر فاطمه (س)
اى فاطمه (س) اى مهار حكمت و حلم، و اى بانوى فاضله و عاقله و اى سرورى كه از صبر تو صبر بخشم آمد، سلام بر تو كه وجود تو عزت بخش زنان است و الهام ده آنان، سلام بر تو و بر عشق الهى تو كه خانه دل را روشن مىكند و سلام بر حماسه تو كه حماسه مقاومت است .
عبادت فاطمه (س)
در اين جهان پهناور كه قواى قاهر متعددى بر انسان تسلط دارند و در مواردى آدمى را دچار احساس ضعف و يأس مىسازند موجب تزلزل آفرينى در مسير رشد و حركت زياد مىشوند و چنين امرى بنوبه خود سبب بروز احساس پوچى و بى اصالتى، خودكشىها، تن دادن به عوامل درد آفرينى چون اعتياد، وابستگىهاى بيحساب وحتى پناه بردن به دامن آلودگىهاست .
در طريق دور ماندن از اين شرايط و چپرگى بر اين عوارض ارتباط با نيروى قويتر از آن قوا و يا قوا آفرين، خود يك اصل است. و عبادت در چنين وضع و شرايطى است كه معنى پيدا كرده و زمينه ساز آرامش و طرد پوچىها و بى اصالتىها و در كل روح زندگى مىشود .
در عبادت موجودى بسيار كوچك و ضعيف خود را با پديده آفرين قاهر و بينهايتى مربوط مىسازد و در سايه اين ارتباط احساس قدرت كرده و وجودش را از گل و لاى و عوارض گرفتار كننده نجات مىبخشد و اين از مهمترين رمز و راز عبادت است .
فاطمه (س) و عبادت
در مورد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص)، رمز و راز عزت و سرافرازى، قدرت و عظمتش را بايد در عبادت جستجو كرد. او زنى بود كم سال و جوان، ولى در عبادت چون پيرى عارف، دستش به سوى خدا بلند و قامتش در راه عبادت او دائما در خم و راست .
او در عالم وجود تنها زنى است كه خداى را با تمام ذرات وجودش پرستش كرده و تنها بانوئى است كه مىتواند مظهر عبادت معناى واقعى باشد. او در سايه عبادت خود را به مقام قربى رسانده كه حاصلش چشم و گوش خدا شدن و امرش مؤثر در كون و هستى شدن بود .
فاطمه (س) از ديدى چون ديگر زنان است، داراى خانواده و همسر و فرزندان، و مسؤول اداره آنان، و حتى در كارهاى جنبى ديگر مثل اشتغال به كارهاى دستى اقتصادى، و هوايت زنان و بانوان و خدمت رسانى به محرومان است كه همه آنها رنگ و حال عبادت را دارند ولى از ديدى ديگر عابده است بى مانند، آنچنانكه حتى برخى گمان كردهاند او را جز عبادت بمعناى خاص آن كار ديگرى نبود .
روزها پس از فراغت از كارهاى جارى زندگى و شبها پس از بخواب رفتن ديدگان مردم و فرزندان وارد محراب عبادت و غرق در مناجات وراز و نياز با خدا مىشد. او در اين راه مصداق خطاب خدا با موسى مىشود كه خداى به او فرموده بود يا موسى، فاعبدنى و قم بين يدى مقام العبد الحقير [20]و يا مصداق آيات قرآن در خطاب به پيامبر اسلام (ص) كه قم الليل الا قليلاً نصفه او انقص منه قليلا اوزد عليه [21]. او بواقع مصداق اين آيه قرآن بود كه والذين يبيتون لربهم سجداً و قياماً [22].
عبادت و آبادى درون
فاطمه (س) آن بنده پاك و خالص خداوند است كه سعى دارد حركت خود را در سير كمالى و در مسير بينهايتطلبى قرار دهد و آن انسان فهميدهاى است كه در سايه تخليص و رهائى از ثقلها و پاى بندىها به مقام انّ الى ربك الرجعى [23] مىرسد و آماده پذيرش خطاب يا ايتها النفس المطمئنه و براى رجوع به خدا راضيه و مرضيه [24]مى شود .
فاطمه (س) به آن درجه از ادراك مىرسد كه در مىيابد اساس آبادانى درون، ايمان به خداست و حاصل آن رهائى از بندها و اسارتها و وابستگى به خداى حى ازلى و سرمدى است و مهم اين است كه ايمان او از سنخ ادراك است و مورد خطاب اعبد الله كانك تراه و ان كنت لا تراه فانه يرايك [25].
چنين ايمانى است كه براى او امنيت پديد مىآورد و او را راضى به قضا و قدر الهى مىسازد. بگفته علامه طباطبائى ، آدمى در حقيقت خود را در قبول امر مقبول در امنيت مىبيند و قلبش به آن تسكين و آرامش مىيابد. [26]
انسان كه در آرامش وامنيت باشد مىتواند نيكو بينديشد، نيكو تصميم بگيرد و درست عمل كند و اين يكى از رموز عدم اضطراب فاطمه (س) در برابر كشاكش زندگى است .
تربيت الهى فاطمه (س)
او رابطه انس خود را با خداوند و عبادت و نيايش با تمام وجود را مرهون تربيت پيامبر (ص) است. در خانهاى بدنيا آمد كه در آن شيوه پرستش پروردگار دائماً در صحنه نمايش بود. از خردسالى بانگ و نواى آسمانى تكبير را مىشنيد، زمزمههاى مناجات مادر و پدر را استماع مىكرد.
آنگاه كه مادر را از دست داد، پدرى مادر سان او را در بر گرفت و به رشد و تربيت او همت گماشت، همان پدرى كه ثلث آخر شب در حال احياء و عبادت بود و فاطمه (س) خردسال گاهى تماشا گر پدر در عبادت و زمانى همپاى پدر در عبادت مىشد و طبيعى است در اين بيدارى و همگامى با خلوت شب و روح سحر انس و آشنائى يافت .
از سوى ديگر او توصيههاى پدر را به ياد داشت كه مىفرمود. حلوا انفسكم الطاعة و البسوها قناع المخافة، و اجعلوا آخرتكم لا نفسكم و سعيكم لمستقركم [27]طاعت خداى را بر خود حلول دهيد، جامه خوف از خدا را بر خود بپوشانيد، و آخرت خود را براى وجودتان آماده سازيد و كوششتان براى محل جاويد و مستقرتان باشد.
او در عبادت تا جائى به پيش مىرود كه نوعى انقطاع از سوى الله براى او پديد مىآيد و بينش او در واگذارى نفس بدست خداوند بينش كسى مىشود كه خداى را طبيب و خود را بيمار مىداند و صلاح خويش را در اين اقدام كه خود را كاملاً در اختيار طبيب قرار دهد نه در آنچه كه خود ميل و هوس دارد (يا عباد الله، انتم كالمرضى و رب العالمين كالطبيب فصلاح المرضى فيما يعلم الطبيب و تدبيره به، لا فيما يشتهيه المريض و يفرحه ألا فسلموا لله امره، تكونوا من الفائزين) [28].
نقطه اشتراك با على (ع)
او بعدها به خانه شوهر رفت و زندگى گرم و نمونهاى را با او آغاز كرد. نقطه اشتراك او با على (ع) بيش از آنكه كفويت در ازدواج خانوادگى و زناشوئى باشد كفويت در عبادت بود. على (ع) آن مرد بيهمتا در فناى فىالله بدرجهاى رسيده بود كه مىفرمود خدائى را كه نبينم عبادت نمىكنم و فاطمه (س) در اين اوجگيرى از على (ع) فروتر نبود.
اين دو در حيات مشترك بيش از اينكه بكوشند سليقههاى زندگى را از نظر زرق و برق، دكور خانه، و مزه غذا و رنگ لباس و فرم آرايش و آسايش هماهنگ كنند، كوشيدند صرفاً بنده خدا باشند و بهترين كمك كار يكديگر در راه وصول به كمال و عبادت .
براساس اسنادى كه در دست است از على (ع) پرسيدند همسرت فاطمه (س) چگونه بود؟ گفته بود بهترين كمك كار من براى اطاعت خدا. و از فاطمه (س) پرسيدند شوهرت چگونه است؟ فرمود بهترين شوهر (در همين راه) [29]
آرى به هنگامى كه بين زن و شوهر وحدت فكرى و ايمانى باشد، و به هنگامى كه كفويتها در چارچوب بندگى خداوند استوار گردد در آن صورت است كه خانه آدمى مسكن مىشود و زمينه براى آرامش روان و احساس امنيت فراهم مىآيد و آدمى در آن به اوج كمال مىرسد اين مرد و زن در سايه همگامى و كفويت اعتقادى بدرجهاى رسيدند كه مصداق اين آيه شدند: رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اله [30] و هم مصداق آيه و ما خلقت و الجن والانس الا ليعبدون [31]و آيه و ان اعبدو اله و اجتنبوا الطاغوت [32]و آيه و سبحوه بكرة و اصيلاً [33] و سرانجام مصداق آيه عبد خالص خدا شدن و مورد خطاب خدا واقع گشتن كه يا ايتها النفس المطمئنة - ارجعى الى ربك راضية مرضية - فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى. [34]
درجه ايمان فاطمه (س)
فاطمه (س) به آن درجه از ايمان مىرسد كه باورش شده است: خدا هست و شاهد اعمال است، انسان در برابر او متعهد و مسوؤل است باورش شده بود كه قيامت حق است، قبر حق است، صراط و ميزان حق است، بهشت و دوزخ راست است و... در وصيتنامهاش مىخوانيم: [35]
- هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله: اين وصيتى است كه فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) آن را نوشته است .
- و هى تشهد ان لا اله الا الله او گواهى مىدهد كه خدائى جز الله نيست .
- و ان محمداً رسول الله و گواهى مىدهد كه محمد فرستاده خداوند است .
- و ان الجنة حق و النار حق و گواهى مىدهد بهشت حق است و دوزخ نيز حق است.
- و ان الساعة آتية لا ريب فيها و گواهى مىدهد كه قيامت آمدنى است و در آن شكى وجود ندارد.
- و ان الله يبعث من فى القبورو گواهى مىدهد كه خداى همه مردگان را بيدار و مبعوث مىكند.
- يا على انا فاطمة بنت محمد، زوّجنى الله منك لاكون لك فى الدنيا و الاخره...
اين باورها روان او را پر كرده و آثار آن در جوارح و اعضاء او ظاهر شده بود. رسول خدا (ص) در شأن ايمانش فرمود: خداوند دل و اعضاى دخترم فاطمه (س) را از ايمان و يقين سرشار فرمود: ان ابنتى فاطمة ملاء الله قلبها و جوارحها ايماناً و يقيناً [36] او ايمان و يقينش به خدا و معاد بحدى است كه گوئى جهان غيب را مىبيند، بهشت را با همه نعمتهايش و دوزخ را با همه عذاب وشكنجههايش شهود مىكند.
او در دعا و عبادت خود، در ارتباط و مناجات با خداى خود ترسان و نگران است، در حين مناجات با خدا و سخن گفتن با او دلش مىلرزد گوئى مورد خطاب خدا با موسى (ع) است كه خداى فرمود: يا موسى، كن اذا دعوتنى خائفاً مشفقاً، وجلا، و ناحنى حين ناجيتنى بحسنة من قلب وجل [37].
عشق او به خدا
فاطمه (س) عاشق معبود بىهمتاست، همه زندگى و اهداف خود را در عشق به او خلاصه مىبيند. به همين نظر خداى را با تمام ذرات وجودش مىپرستد و بر اين اساس، مصداق افضل الناس مىشود. امام صادق (ع) فرمود برترين مردم كسى است كه عاشق عبادت باشد و با آن دست در آغوش باشد، و آن را از دل و جانش دوست بدارد، با بدنش آن را لمس كند، و همه اوقات را براى آن خالى كنند وچنان در آن فرو رود كه نداند امور دنيا با سختى است يا آسانى: افضل الناس من عشق العبادة فعانقها، و احبتها بقلبه، و باشرها بجسده، و تضرع لها - و هو لا يبالى على من اصبح الدنيا على عسر ام على يسر [38] خود در مناجاتش فرمايد:
خداوندا تو خود مىدانى كه آتش سينهام بغير تو فرود نمىنشيند، چشمم تنها به تو روشن است، جانم به تو مسرور و دلم به تو آرام است...
او عمل را براى خدا انجام مىدهد، و به عشق او كار مىكند و به همين نظر عملش از هر آلودگى وناروائى پاك است. عشق به محبوب ايجاب مىكند كه عمل براى او خالصانه باشد. تا در حين وصال براى او موجب شرمى نباشد. او كل عمل تعمله لله، فليكن نقيا من الدنس) [39].
عمل او خالصانه و به دور راز ستايشگرى خلق است. ربنا الله مىگويد و در آن استقامت دارد در نتيجه مصداق اين آيه قرآن و مشمول نزول فرشتگان خدا و وعده دورى از خوف و حزن مىشود: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه - الا تخافوا و لا تحزنوا...[40].
او در اين عشق عارف است و در اين عرفان پرهيزكار و زاهد و چنان بصير است كه هرگز راه را ازبيراهه گم نمىكند و چنان هشيار است كه هرگز دست ازپا خطا نمىكند. او دل به خدا سپرده و بر اثر آن خود را رها كرده، حتى به غذا و لباس و زندگى شخصى خود در راه خدا بى اعتناست. و به او دل بسته، آن چنان كه از هر چه غير و غيريت است خود را دور داشته و اين است رمز نجات از احساس پوچى و نابسامانيها.
توحيد و عبادت
محور همه افعال و افكارش توحيد است. همه چيزرابا ضابطه مىنگرد، همه افكار و اعمالش رنگ خدائى دارند او در اين راه مصداق اين آيه قرآن است كه قل ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله [41]. در افكار و اعمال حد خود نگه مىدارد وبر خداى پيشى نمىگيرد. زيرا كه قرآن او را به اين امر دستور داده است: يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى اله و رسوله [42].
خداى را همه گاه حاضر مىبيند و چنان در راه او از غير گسسته است كه هرگز سخط خداى را به رضاى مخلوق معامله نمىكند و هيچگاه حاضر نيست براى تقرب با خلق از خداى ببرد. لا تسخطوا برضى احد من خلقه و لا تتقربوا الى الناس بتباعد من الله. [43].
او در راه خدا و عبادت او همه چيز را فدا كرده، جانش را، مالش را، عزت و همتش را، قوت پايش را، و حتى فرزندانش را. از محل كارمزدى گندم و جو تهيه مىكند، خود آن را با دستاس به آرد و خمير و نان مبدل مىنمايد تا براى عزيزان خود افطارى داشته باشد، فقيرى سر مىرسد و غذا را به او مىدهد.
چون شب مىشد براى نماز به پا مىايستاد، و دست نياز به سوى خدا مىگشود و با گريههاى نيمه شب به اعلام بندگى و ذلت خود در پيشگاه خدا مىپرداخت و در سايه آن عزت مىيافت. با تدبر در قرآن آن را تلاوت مىكرد و از محتواى آن براى درمان درد بشر نسخه شفا مىيافت .
تسليم و لذت
لذت فاطمه (س) در عبادت لذت تسليم است، تا معبود واقعى او را به هر كجاى كه خواهد بكشاند و ببرد. در دعاى خود مىگويد: خداوندا: زمام اختيار مرا بدست گير، و بهر سوى و هر كجا كه مىپسندى ببر... و از آن عبادتى احساس لذت مىكرد كه در يابد در همه راه و مسير زمام امورش بدست خداست .
او در اين تسليم و اطاعت و در استقبال در عبادت چنان به پيش رفت كه حتى بدن و سلامت خود را فراموش كرد. امام باقر (ع) در شأن عبادتش فرمود كانت تقوم حتى تورم قدماها [44]در عبادت چنان قيام و ايستادگى كرد كه پاهايش ورم كرده بود. و با اين حال اين عبادت را براى رشد مادى خود انجام نمىدهد .
روزى رسول خدا به او فرمود: دخترم از خداى چيزى بخواه كه جبرئيل از جانب خداى وعده اجابت داده است فاطمه (س) عرض كرد حاجتى جز توفيق در بندگى خدا ندارم آرزويم اين است ناظر جمال او باشم و به وجه كريمش نظاره كنم و خود در مناجاتش مىفرمود: اسالك لذة النظر الى وجهك [45] .
حسن بصرى گويد فاطمه (س) عابدترين افراد امت بود و از او عابدتر در اين امت نبود. (ما كان فى هذه الامة اعبد (ازهد) من فاطمه (س) و الحق از اين عمر كوتاهش چه نيكو سود جست. ولى با همه عبادات و ارادات به پروردگار بياد روز جزا خائف است و ترسان انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريراً. [46]
خضوع وخشوع او
او براى عبادت و راز و نياز با خدا جايگاه مخصوصى داشت، لباسى مخصوص، سجادهاى مخصوص و آداب و سبكى مخصوص. خانهاش را معبد ساخت، و در آن چنان به عبادت مىپرداخت كه فرشتگان خدا به نظاره مىايستادند. خضوع داشت و در آن چنان تواضع جسمى كه گوئى ايمان در مغز و استخوان او نفوذ كرده بود. و خشوع داشت بگونهاى كه گوئى ترس از خدا در رگها و خون او جارى شده و او را به چنان حال مىكشاند.
مهم اين است كه خود خواستار چنين خشوع و خضوع و مصداق خطاب خدا در ارتباط با موسى (ع) كه فرمود: يا بن عمران: هب لى من قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع و من عينيك الدموع فى ظلم الليل، وادعنى فانك تجدنى قريباً مجيباً. [47]
علامه طباطبائى (ره) فرمايد: خشوع اثر خاصى است كه به افراد مقهور دست مىدهد كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته بطورى كه همه توجه وى و همه واهمهاش معطوف او گشته و از هر جاى ديگر قطع مىشود. [48] و فاطمه (س) اين چنين بود .
او در قيام به عبادت تنها به خدا مىانديشيد و هيچ خاطره و خيالى جز عشق و پرستش معبود در درون او پديد نمىآمد. به تعبير پيامبر (ص) دلش خالى براى عبادت بود (و تفرغ لها) فقط او بود و خدايش. اما اينكه زندگى چگونه است و چه بايد كرد انديشهاش از آن فارغ بود.
نماز و محرابش
فاطمه (س) نمازى عاشقانه داشت و در آن تنها دل به محبوب مىسپرد بر آستانه خدا بر پرستش مىايستاد و چنان حالى مىيافت كه از همه چيز جز او مىگسست و حسرت فرشتگان را در عبادت بر مىانگيخت. در آن حال شگفتگى و روشنى خاصى از او درخشيدن مىگرفت (هى زهرة زهراء فى ليلة بلداء) [49].
رسول خدا (ص) در وصف محرابش فرمود: به هنگامى كه دخترم فاطمه (س) در محراب عبادت مىايستد نور او براى فرشتگان چنان پرتو افشانىكند كه گوئى نور ستارگان براى اهل زمين (اما ابنتى فاطمة متى قامت فى محرابها بين يدى ربّها زهر نورها للملائكة فى السماء كما ترهر نور الكواكب لا هل الارض) [50] و نمونه آن در اسناد ديگر اسلامى هم آمده است. [51]
حتى برخى از روايات نشان مىدهند كه گاهى مردم در حين عبور نيمه شب از در خانهاش نورى از خانه او متجلى و ساطع مىديدند و از پيامبر (ص) علت را مىپرسيدند و فاطمه (س) را در محراب عبادت مىيافتند [52] و هم رسول خدا (ص) فرمود به هنگامى كه فاطمه (س) را در محراب عبادت است هزاران فرشته بر او دورد مىفرستند و او را سيده زنان عالم خطاب مىكنند...[53] او اهل سجدههاى طولانى و قيام و ركوع طولانى بود و خداى را با تمام وجودش عبادت مىكرد.
حال و شوق او
او جوان بود ولى در عبادت چون پير گدائى در برابر بارگاه خدا ايستاده و استمداد مىكرد خضوعش بسيار و خشوعش فوقالعاده بود. هر آنگاه كه به آيهاى در مورد عذاب بر مىخورد تنش از خوف خداى مىلرزد، چنانكه گوئى طوفانى بر جان نهالى افتد و او را بلرزاند. و به هنگامى كه به آيهاى از وعده و عيد خدا بر مىخورد چنان مىشد كه گوئى شيون و فرياد دوزخيان را مىشنود و يا بهشتيان را در حين بهرهگيرى از لذات بهشتى مىيابد.
او گاهى اين اخطار خدائى را بخاطر مىآورد كه اگر به فكر مال و زندگى و دوستان و عشيره خود هستيد به منازل و كسادى تجارب خود بيمناكيد و بدان خاطر از تلاش در راه خدا باز مىايستد منتظر امر نافذ و قضاى حتمى خدا باشيد كه خداى فاسقان را هدايت نخواهد كرد. [54] چنان مضطرب و پريشان حال مىشد كه صداى هق هق گريهاش حسنين را از خواب بيدار مىكرد.
كلاً مطالعه در حالات فاطمه (س) و حتى همسرش على (ع) نشان مىدهد كه آنها در شوق ثواب و خوف عقاب مصداق خطبه همام على (ع) بودند كه فرموده بود:
- لولا الاجل الذى كتب الله عليه - اگر سخن از مرگ مقدرى كه خداى براى هر كس معين كرده است نمىبود ،
- لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين هرگز روح و جان در جسم شان بميزان چشم بهم زدنى پايدارى نمىماند.
- شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب و اين بخاظر اشتياق به پاداش الهى و ترس از كيفر و عقاب اوست .
- ... فهم و الجنة لمن قدراها و هم فيها منعمون - در رابطه با بهشت چنانند كه گوئى آنها را مىبينند و در آن متنعمند.
- قلوبهم محزونه دلهاشان اندوهگين است ،و شرور هم مأمونه ديگران از شرور و آزارشان در امانند.
- و اجسادهم نحيفه بدنهاى شان لاغر است و نحيف و حاجاتهم خفيفة نيازمندىها و حاجاتشان كوچك است و ناچيز.
و انفسهم عفيفه جان و شخصيتشان داراى عفت و خود نگهدارى است [55]...
در وصف عبادتش
در اين زمينه سخن بسيار است و كافى است از زبان پسر ارشدش امام مجتبى (ع) در اين زمينه نمونهاى را عرض كنيم:
- رايت امى فاطمة عليها السلام - مادرم فاطمه را كه درود خدا بر او باد ديدم ،
- قامت فى محرابها ليلة جمعة - كه شب جمعهاى در محراب عبادت ايستاده بود .
- فلم تزل راكعة ساجدة - و همه گاه در حال ركوع و سجود بود .
- حتى انفجر عمود الصبح - تا آنگاه كه روشنائى صبح پديد آمد.
- و سمعتها تدعوا للمؤمنين و المؤمنات - و شنيدم كه براى مردان و زنان مؤمن دعا مىكرد.
- و تسميهم و تكثر الدعاء آنها را نام مىبرد و يكى يك دعاى شان مىكرد.
- فقلت لها يا اماه به او گفتم مادر،
- و لم لا تدعين لنفسك كما تدعينلغيرك چرا به همانگونه كه براى ديگران دعا مىكنى براى خود دعا نمىكنى.
- فقالت يا بنىّ الجار ثم الدار [56]فرمود فرزندم اول همسايه سپس خانه.
تسبيح و دعاى فاطمه (س)
فاطمه (س) اهل تسبيح است آن هم بصورت مداوم، همان تسبيحى كه رسول خدا (ص) به او آموخت و امروز در نزد همه فرق مسلمين رايج است، پس از هر نماز 34 تكبير، 33 الحمدلله و 33 سبحان الله. و فاطمه (س) آن را بعنوان هديهاى گرانقدر از پدر قبول كرده بود. [57]
او اهل دعاست و در مسير ذكر، ورد، نياز خواهى، استمداد. درب دعا را به روى خود گشوده مىيابد و حجاب را از ميان برداشته: يا من بابه مفتوح لداعيه و حجابه مفتوح لراجيه. [58]
- در دعا و مناجاتش با خد فرمايد: اى پوشاننده كژيها و زشتيها، اى مرهم گذار دلهاى مجروح، مرا در قيامت در برابر دادگاه عدالت و شهود رسوا مساز، نظر لطف و كرامت خود از من بر مگردان.
- اى خداى رحمان، چراغى از لطف و مرحمت خويش پيش روى من روشن گردان، نورى بر دلم بتابان كه آن را نگهدارد و عذر مرا ثابت و آشكار سازد. نورى كه چهرهام را سفيد سازد و مرا به ريسمان ناگسستنى رحمت تو اعتصام بخشد.
- پروردگارا من به رحمت تونيازمندم و تو از عقوبت من بى نياز، خدايا مرا در جائى بنشان كه زيرا ابر رحمت تو باشد و از دل من ريشه كبر و ريا و حسد و بخل و شك و ضعف و سستى تزلزل را بيرون آور...[59]
اين دعاهاست كه پيوند او را با خداى محكم و ناگسستنى مىسازد و روحيه او را مقاوم و او را در برابر مصائب و دشوارىها شكيبا مىسازد. رمز آبرومندى در پيشگاه خداوند دعاست، البته بدان شرط كه با شرايط دعا و زمينه سازىهاى آن هماهنگ و همگام باشيم .
مقام او در پيشگاه خدا
فاطمه (س) در مسير عبادت بدرجهاى مىرسد كه حتى خود را فراموش و فانى فى الله مىكند. جان خود را سپر محبت خدا قرار داده و حتى آن را در راه دين مايه مىگذارد و مصداق اين سخن مىشود كه جان خود را سپر دين قرار دهيد فاجعلوا انفسكم دون دينكم. [60]
در سير و سلوك و در معرفت بدرجهاى مىرسد كه جز خواست خدا خواستى ندارد و مشيت خود را همگام با مشيت الهى مىسازد - و ما تشاوؤن الا ان يشاء الله رب العالمين. [61].
او از كسانى است كه از همه چيز گسسته و بخدا پيوسته است و طبيعى است كه خداى را بر چنين بندهاى نظر باشد تا حدى كه علاوه بر نفوذ دادن امرش در جهان كون بر او مائده آسمانى نازل گرداند.
على (ع) از خانه بيرون مىرود كه قرضى كند و غذائى براى اهل خانه تهيه ببيند - در بين راه مقداد را از خود پريشانتر مىيابد مبلغ قرض شده را به مقداد مىدهد و به مسجد مىرود. در مسجد، رسول خدا (ص) علاقهاى پيدا مىكند به خانه على (ع) رود و با هم راهى منزل مىشوند در حضور فاطمه (س) غذائى فوقالعاده مهم مىبينند و از او مىپرسند از كجاست؟ فرمود هو من عندالله - از جانب خدا. و اين مقام فاطمه (س) و آبروى او را در بارگاه خداوند نشان مىدهد.
تو نيز چون فاطمه (س) بنده خدا باش، بر تو هم مائده آسمان نازل خواهد شد و اين نكتهاى است كه مصداقهاى متعددى آن براى دنياى امروز نيز حضور پيدا كرده و خواهد كرد.
روحيّه فاطمه (س)
سخنى از رسول خدا (ص) درباره فاطمه (س) آمده است كه سخنى بس مهم و نكتهآموز است. پيامبر درباره او فرمود: اگر حسن و نيكوئى در قالب يك شخص و يك چهره در مىآمد آن شخص فاطمه (س) بود و بلكه از آن هم بزرگتر بود. مطمئناً دختر من فاطمه (س) بهترين افراد روى زمين از نظر شخصيت، شرافت و كرامت است (و لو كان الحُسْن شخصاً لكان فاطمة، بل هى اعظم، ان فاطمة ابننى و خير اهل الارض عنصراً و شرفاً و كرماً) [62].
فاطمه (س) زنى است كه براساس اصول و ارزشهاى اسلامى رشد و پرورش يافته و نمونه عالى يك بانوى اسلامى است. بزرگى و قدر و مقام فاطمه (س) در حدى است كه پيروان همه مذاهب اسلامى در برابر شأن و مقام او عرض ادب و اظهار تواضع دارند و كتب و مقالاتى درباره او نوشتهاند فضائل و نيكوئىهاى او در حد تواتر است و حتى آنها كه به دلايل سياسى مىخواستهاند بر آن سرپوش بگذارند باز هم ناگزير به معرفى عظمت او شدهاند .
زندگى و رشد او
فاطمه (س) در خانه وحى دنيا آمد، در كانونى كه كانون عصمت و تقوا بود و در جايگاهى كه جايگاه فضيلت و شرافت است. او از پستان ايمان و اخلاق و ايثار شير نوشيده و در سايه تلاوت قرآن و زمزمههاى او بخواب رفته است. او دختر مكه و مَنى است، زائيده زمزم و صفاست. دختر دلايل واضح و آيات بينات است، او فرزند صاحب معجزات آشكار است .
بدين سان وراثت از انبياء الهى دارد، و محيط حيات را در وحى، وارث اشرافيت جديدى است كه اسلام بر آن صحه گذارده و در اين اشرافيت بر خلاف آنچه كه در جاهليت بود كار و تلاش است، بندگى و تواضع در پيشگاه خداوند است، خضوع و خشوع است .
مركز رشد اين اشراف زاده در كوخ است نه در كاخ، و زندگى او در محروميت و فقر اختيارى است نه در ثروت و تنعم و خور و خواب، و كلمات و عبادات مورد استفاده در اين خانه از كلمات وحى و آيات قرآن است نه سخنان گزاف و سرمستانه و گذران اوقاتش درخدمت به انسانيت و اخلاق و آئين است نه در شور بيخبرى و سرمستىهاى عاشقانه و آلوده مادى. بدين سان در چنين شرايط و امكانى گلى مىرويد كه عطر وجودش جهانى را معطر كند و خود او مدل ونمونه گلهاى موجود جهان انسانيت باشد .
صفات فاطمه (س)
ما را توان شماره كردن همه صفات او نيست كه ذكر و تشريح آنها را دفترى جداگانه لازم است. در اين زمينه كافى است به حديثى از رسول خدا (ص) در اين مورد بسنده كنيم. پيامبر (ص) فرمود: خداوند ده زن را به ده صفت ستوده است: حوا را به قبول توبهاش، ساره را به جمال و زيبائى، رحمه زن ايوب را به حجاب فطرى، آسيه را به حشمت و حرمت، زليخا را به دانش و حكمت، بلقيس را به عقل و اصالت رأى، يوحيد مادر موسى (ع) را به صبر و بردبارى، مريم را به صفوت، خديجه را به خلوص و فاطمه (س) را به علم به آنچه بوده و هست و خواهد بود.[63]
از صفات مهم و فوقالعاده سازنده فاطمه (س) عظمت روحى اوست كه در جهان بشريت زنى را مانند او نمىيابيم. او در جنبه روحى چنان ساخته و پرداخته است كه همانند على (ع) حركت مىكند و اوج مىگيرد و چنان قوى و قدرتمند است كه در برابر كوهى از مشكلات صبورانه پيش مىرود. كيست كه چون فاطمه (س) صبور و متحمل باشد؟ و كيست كه در برابر اين همه دشوارىها و مصائب بتواند بايستد وكمر خم نكند. (ما در سخن بعدى از صبر و تحمل او بحث خواهيم كرد) .
اجزاء روحى فاطمه (س)
اينكه روحيه فاطمه (س) از چه اجزائى تشكيل يافته است بايد گفت كه از اجزائى كه هر كدام آن ركنى سازنده در حيات سعادتمندانه انسانند و در رأس آنها:
- آگاهى وسيع و پر دامنهاى است كه زمينه ساز بصيرت فاطمه (س) در تصميمگيرىهاست .
- ايمان راستينى است كه در خون و رگهاى او جارى و در اعضاى او پخش شده است .
- عملى است كه از آگاهى و ايمان او نشأت گرفته و توأم با اخلاص است و صدق و تلاش .
از ديگر اجزائى كه تشكيل دهنده روحيه فاطمه (س) است، عقلى است كه بوسيله آن خداى را عبادت مىكند و رضاى خدا را مىجويد، عشق است به معبود كه عطش دلش را جز به لقاى رحمت حق سيراب نمىسازد، رقت قلب است كه نشأت گرفته از عاطفه الهى است، مديريت و تدبير و كياست است كه علاوه بر سرشتى بودن، بخشى از آن آموخته از مكتب اسلام، از رسول گرامى و از خديجه مرضيه است .
ديگر اجزاء تشكيل دهنده روحيه فاطمه (س) صبر است، استقامت است، آزادى خواهى مشروع است، آزاد منشى و حريت است، استقلال در رأى و نظر است، جرأت و شجاعت است، اعتماد به نفس است، سرعت عمل است، صفوت ذهنى است، خلوص است، تقوا است، ورع است، عفت است و... و اين جنبههاست كه فاطمه (س) را ممتاز كرده و برتر از مردانش مىسازد.
جنبه سرشتى اين روحيه
روحيه فاطمه (س) روحيه سره و خالصى است بر مبناى فطرت اسلامى. خديجه را از سوى رسول خدا (ص) و فرزندان متعددى بود. اما به فرموده امام سجاد (ع) تنها فاطمه (س) بود كه بر فطرت اسلام خالص و سره بدنيا آمد. و لم يولد لرسول الله (ص) من خديجه عليها السلام على فطرة الاسلام، الا فاطمه عليها السلام. [64]
روحيهاى كه از اين منبع ارتزاق كرده باشد روحيه احساس است، عشق است، روحيه گذشت است، نرم خوئى است. فاطمه (س) بر اثر آن مبنا و هم در سايه تلاش خالصانه و خواهندگى شخصى داراى سعه صدر است. ديد و بينشى وسيع، جهان نگرى عظيم. در او وجود دار د و مىتواند آينده و عواقب امور را آنچنان كه واقع خواهد شد ببيند و اين خود سبب آن مىشود كه بتواند مسائل را با سعه صدر ببينند.
فاطمه (س) را روحى لطيف است، طورى كه با اشارهاى كوچك و در سايه لطيفهاى ناچيز از حقايق و اسرار سر در مىآورد. از نگاه سرد پدر مىفهمد كه فلان عملش مورد موافقت او نيست و با يك نگاه على (ع) در مىيابد كه در ذهن او چه چيز خطور كرده است و چگونه بايد موضع بگيرد.
روح عبادت و اخلاص او
ا ز زيباترين جلوههاى روحى فاطمه (س) جلوه عبادت اوست كه توأم با اخلاص است. ما در بحثى از عبادت او مستقلاً سخن گفتهايم ولى باز هم جملهاى را از آن تجلى ذكر كنيم. مصداق آيه انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريراً [65] است خوف الهى سراسر وجودش را فرا گرفته رهبة و رغبة به عبادت او مىپردازد. در عبادت عاشقى است بى مانند. با او راز و نياز مىكند ملتمسانه حرف مىزند، به او متوسل مىشود .
در اره خدااطعام دارد، ولى در آن جز رضاى او را نمىجويد. (انما نطعمكم لوجه اله لا نريد منكم جزاء و لا شكوراً.)[66] سجدههاى طولانى دارد، اشك و آه و ناله دارد، صداى گريه نيمه شبش گاهى حسنين را از خواب بيدار مىكند؛ سر پاى مىايستد تا حدى كه پاهايش ورم مىكند، خضوع دارد، خشوع دارد و...
در دعايش مىگويد خداوندا وجودم را در نظرم خوار گردان كه از بلند پروازى سر در نياورد، شأن خودت را در جانم بزرگ گردان راه و رسم طاعت خود را به من بياموز، توفيقم به عملى ده كه تو را راضى سازد، و از همه آنچه كه موجب سخط تست مرا دور دارد. (اللهمّ ذلّ نفسى، و الهمنى طاعتك، و العمل بما يرضيك، و التجنب لما يسخطك يا ارحم الراحمين) [67].
روح دوستدارى خدا در او بحدى قوى است كه براى درخواست خدمتكار بنزد پدر مىرود، رسول خدا (ص) ذكر تسبيحات پس از نماز را به او مىآموزد (تسبيح حضرت زهرا) و فاطمه (س) از اين بابت با دستى پر بر مىگردد و خداى را بر اين نعمت سپاسگذار است به فرموده على (ع) براى طلب دنيا نزد پيامبر (ص) رفتيم ولى ثواب آخرت نصيب ما شد. [68]
روح وظيفهشناسى:
فاطمه (س) را روح وظيفهشناسى بسيار نيرومند است. ميداند كه زندگى با همه تب و تابش، با همه شرايط و امكان محدود و نامحدودش يك وظيفه است و سعادتمند كسى است كه وظيفه زندگى را نيكو بشناسد و آن را مورد رعايت و عمل قرار دهد. در بينش اسلامى كار ما، عبادت ما، خور و خوراك و خواب ما، ازدواج ما، جنگ و صلح بمورد ما، حتى تولاّ و تبرّاى ما صورت وظيفه دارند .
مهم اين است كه در هر لحظهاى از زندگى ببينيم اينكه وظيفه چيست و چه بايد كرد؟ اين شناخت، و به دنبالش آن عمل به وظيفه نيازمند به هشيارى، آگاهى و بصيرت است. مراقبت و مواظبت دارد تا در مواردى سرمستى و غفلت سبب آن نگردند كه آدمى نتواند راه را از چاه و حق را از باطل تشخيص دهد.
او وظيفه و رسالت خود را در اين عرصه جهانى نيكو فهميده و دريافته بود. بدين نظر همه كوشش و تلاش خود را در راه آن مصروف مىداشت. او مىتوانست هم چون راهبهاى در گوشهاى بنشنيد و سرگرم عبادت خود باشد. اما خوب مىدانست كه شأن يك انسان مكلف و مسئول فراتر از اين حد است و آدمى علاوه بر نجات خود وظيفه معاضدت و همراهى با ديگران را هم دارا است. اين خطاست كه آدمى تنها به فراهم كردن موجبات رضايت نفس خود بپردازد و از ديگر امور و جريانات غافل باشد وظيفه انسان بسى سنگينتر از آن است كه همه چيز را تنها براى حفظ منافع شخصى و آرامش خويش بخواهد. مستضعفان و محرومان هم چشم به راه معاونت غير دارند، افتادگان هم نيازمند به دستگيرى هستند .
روحيه مقاومت
فاطمه (س) را روحيهاى مقاوم است. در برابر شدت بادهاى حوادث خود را نمىبازد و نمىلر زد. از شرايط سخت و نامطلوبى كه در جامعه پديد مىآيد ناراحت و در اضطراب نيست. ممكن است واقعههايى دل آدمى را بلرزاند و يا حادثه نامطلوبى او را تكان دهد. ولى مهم اين است كه آدمى در برابر چنان شرايط از جاى كنده شود .
خط فكرى روشنى دارد و هدفى روشنتر. مىداند براى چه مبارزه مىكند، براى چه درگيرى پديد مىآورد و چرا و به چه علتى خصم را به احتجاج و مخاصمه مىطلبد. بدينسان آن روز و ساعتى كه به امرى اقدام مىكند از پى آمد آن هم خبر دارد و بدين خاطر با تمام وجود در آن راه مىايستد و ميدان را خالى نمىكند .
فاطمه (س) مىداند كه مبارزه كردن كتك خوردن هم دارد، محروم شدن هم دارد، به بستر افتادن هم در آن وجود دارد. با قبول همه آنها و با بجان خريدن همه زجرها به چنان اقدامى مىپردازد و طبيعى است كه در آن صورت صدمهها را بپذيرد و دم بر نياورد .
شما كتك خوردن فاطمه (س) را شنيدهايد، از ورم كردن بازويش اطلاع داريد، از شكستن پهلو و دندهاش، از سقط فرزندش در آن فاجعه دردناك خبر داريد. و هم شنيدهايد كه فاطمه (س) پس از آن واقعه به مسجد رفت و سخنان غرائى ايراد كرد. اما او حتى يك كلمه از درد پهلويش سخن نگفت، لحظهاى درباره صدمات جسمى خود حرف نزد در حاليكه بفرموده امام صادق (ع) فاطمه (س) بر اثر آن ضربات و جراحات وارده از دنيا رفت. [69]
روحيه اطاعت
فاطمه (س) مطيع خداست، تسليم حق است، پذيراى حكم الهى است و در اين راه كارى به اين ندارد كه آيا آن اطاعت بنفع اوست يا به زيان او، او على (ع) را امام و خليفه بر حق پيامبر مىشناسد. اطاعت از او را كه ولى امر است بر خود لازم مىشناسد ناگزير تسليم اوست اگر چه به خلاف آن تصميم گرفته باشد.
شيخين بر سر او بلا وارد آوردهاند، او را به بستر كشاندهاند، حال براى حفظ وجهه خود و دفع اين اتهام كه دختر پيامبر را آزار دادهاند قصد عيادت او مىكنند. فاطمه (س) اجازه عيادت نمىدهد. به اين و آن متوسل مىشوند، سودى نمىبخشد، ناگزير از على (ع) كمك مىطلبند، همان على (ع) كه مظلوم است، و او را جبراً براى بيعت به مسجد بردهاند، على (ع) از فاطمه (س) درخواست مىكند، فاطمه (س) مىپذيرد كه اَلبيت ُبَيتُكَ، خانه خانه تست...
او در اين مقاومت مصداق اين سخن است كه مؤمن چون كوهى استوار است كه تند بادهاى حوادث او را نمىلرزاند. (المؤمن كالجبل الراسخ، لا تحركه العواصف.)[70] در برابر شرايط نامساعد مىايستد، در مسجدسخنان او را بى اعتبار مىكنند، به در خانه صحابه مىرود، از آنجاها هم نوميد مىشود، با جمع زنان مهاجر و انصارمسأله را در ميان مىنهد و...روحيه سازگارى
فاطمه (س) دختر بزرگترين شخصيت جهان است. اگر بخواهد مىتواند در بهترين شرايط زندگى كند، بويژه كه ثروتمندان بزرگ و مالداران عظيم از او خواستگارى كرده و قول زندگى او را در قصرى نو بنياد كه به اسم او ساخته خواهد شد دادهاند ولى او تابع و مطيع حق است به خواستگارى على (ع) پاسخ مثبت مىدهد اگر چه على (ع) فقير باشد.
او با على (ع) سازگار است. فقر و نادارى او را تحمل مىكند، به تنها زيراندازى كه از پوست گوسفند است قانع مىشود. پوست گوسفندى كه روزها علوفه شتر را روى آن مىريختند كه حيوان از آن استفاده كند و شبها پس از تميز كردن فرش بستر على (ع) و فاطمه (س) را تشكيل مىداد.
او سازگار است با زندگى بسيار سادهاى كه حتى بر در خانه آن پردهاى نيست. و گاهى اتفاق مىافتاد چند روزى در خانهشان دودى براى پختن غذا بر نمىخاست. خود گرسته مىماند و از آن مهمتر و دردناكتر فرزندان خردسالش نيز گرسنه بودند و فاطمه (س) بايد آنها را هم بنحوى آرام كند.
تازه روزى كه غذائى براى شما فراهم مىشد از نوع نان جوين وگاهى گندم بود، نانى كه خورش نداشت و با آب و گاهى با نمك افطار مىشد.
او با قناعت انس گرفته و با نادارى همدم است. مىتواند از محل فدك براى خوراك و نان گوارائى فراهم آورد ولى ترجيح مىدهد ازمحل پشم ريسى و گاهى كارمزد على (ع) مقدارى جو تهيه كرده، آن را با دستاس آرد كند و با روشن كردن تنور از آن نانى براى عزيزانش تهيه كند. و با چنين آب و نان و زندگى و نادارى، واجد اعتماد به نفس، پافشارى در راه حق، و روح همكارى است .
روحيه ايثار
فاطمه (س) اهل جود است، اهل سخاوت است، اهل مواسات است و از آن مهمتر اهل ايثار است. فرزندان فاطمه (س) بر اثر نذرى كه شامل سه روز روزه بود از بيمارى رهائى يافتند. ايفاى به نذر لازم بود و فاطمه (س) و فرزندان او همسر و روزه گرفتند و شنيديد كه سه روز افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند و اين در راه حب خدا بود. [71]
اين ايثار مال است و شايد كسانى باشند كه به چنين اقدامى تن در دهند و گرچه عدهشان بسيار اندك است. آنچه كه در امروز جهان مطرح است در گذشته هم مطرح بوده احسان بوده نه ايثار، بخشش بوده است و عطا. هم خود ميخوردهاند و هم به ديگران مىدادند اما در ايثار خود نخوردن و به ديگران خوراندن است و فاطمه (س) اين چنين كرد .
او به ايثارى فراتر از حد مال اقدام كرد كه آن ايثار جان و ايثار سلامت خود بود، اگر مسأله اسلام نبود فاطمه (س) را با كتك خوردن چه كار؟ و اگر دفاع از مقام ولايت و خلافت حقه اسلام نبود او را در بستر افتادن و درد كشيدن چكار؟ او براى اسلام جان خود را از دست داد فرزند دلبندش را از دست داد.
با دور نمائى كه فاطمه (س) ازآينده دارد مىتوان گفت حتى فاطمه (س) فرزندانش را براى ايثار در راه اسلام پرورش مىداد. مگر نه اين است كه او از شهادت حسين خبر دارد؟ از مسموميت حسن و از اسارت زينبين مطلع است؟ پس او آنها را نيكو مىپروراند تاايثار گرانى خوب براى اسلام باشند و اين ايثار از همه ايثارهاى ديگر مهمتر است .
روحيه مديريت بر خود
فاطمه (س) مدير خوبى براى خويشتن است، بر خود مسلط است، جو زمان او را از خود بيخود نمىسازد، خواستههاى طبيعى و مادى او را به زانو در نمىآورند و اسير خود نمىسازند. كشاكش زندگى و موجهاى هائل حوادث بسى فروتر از آنند كه بتوانند فاطمه (س) را در كام خود گيرند. براى آنكه نمونهاى از اين تسلط بر خود را درباره او ببينيم به اين نكته اشاره كنيم:
شنيديد كه او را علاقهاى شگفت نسبت به پيامبر (ص) بود. تا حدى كه بگفته دحلان مفتى مذهب شافعى، پس از وفات پيامبر (ص) هرگز خنده بر لب نياورد تا از دنيا رفت. [72] پس از فوت پدر آن همه دشوارىها و صدمهها بر او وارد آمد و مصائبى را متحمل شد كه اگر بر كوه وارد مىآمدند آن را مىلرزاندند. اما اين مصائب فاطمه (س) را نلرزاندند و دليل آن:
سخنرانى دفاعيه او در مسجد است. كه در آن با ديدى حق بينانه به پيش مىرود، چنان برخود مسلط است كه كلمهاى بى حساب از دهان او خارج نمىشود. و سخنان او لغزش و انحرافى ديده نمىشود. فاطمه (س) در مسجد با شور و احساس حرف زد ولى بعد تعقل آن سخنان شگفت آور و عظيم است. اظهار نظرش منطقى و مستدل است واين عظمت روح فاطمه (س) را نشان مىدهد.
بدان اميد كه جرقهاى از روح فاطمه (س) كانون دل ما را روشن كند. و السلام عليكم و رحمة الله
صبر و تحمل فاطمه (س)
اينكه زندگى همه گاه بر وفق مراد باشد خواستهاى است ايدهآل و به ندرت قابل تحقق، براى هر انسانى به تناسب نوع ديد و برداشتى كه از مسائل و وقايع دارد و هم اينكه در چه جو و شرايطى زندگى مىكند مصائب و دشوارىهائى وجود دارند كه موضعگيرى در قبال آنها متفاوت است .
برخى موضعشان موضع تسليم است و يا در قبال آن فرياد و آه و عجز ولابه، و عدهاى هم در برابر آنها موضع تحمل توأم با مقاومت براى رفع و زدودن آنها دارند و راه و رسم عقلانى امور همين مسأله واقدام را ايجاب مىكند. در مورد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) قضيه از نوع دوم آن بود، شرح ناملايمات و فشارهاى روحى كه بر فاطمه (س) وارد آمده بود فراتر از حدى است كه براى انسانهاى عادى پديد مىآيد، اما فاطمه (س) هم انسان عادى نبود كوشيد مسائل و مشكلات را حل و هضم كند بدون اينكه خود در آنها هضم شود. او يك زن است ولى در صبر و تحمل و استقامت و عشق اسطورهاى در جهان بشريت .
دورههاى آزمايشى
او پيش از اينكه وارد عرصه حيات اجتماعى شود دورههاى دشوار و مرارت بارى را گذراند كه به نظر ما براى او دورهاى آزمايشى بحساب مىآمدند. از همان آغاز زندگى ودوران خردسالى با مصائب و مشكلات مواجه شد كه در سايه هدايت و سرپرستى پيامبر آنها را يكى پس از ديگرى گذراند اگر چه هر مرحلهاى بمراتب سختتر از مراحل قبل و آزمايشهاى آن دشوارتر بود.
او از همان دورههاى اوليه آزمايشى تهديد، محروميت، گرسنگى، خشونت دشمن، سختى زندگى را گذرانده و حتى مرگ عزيزان، محروميت از مادر كه تنها همراز و هم سخن او در خانه بود ديده و با پدرى كه در ميان جمعى از شبحهاى انسانى تنها بود روزگار گذرانيده است .
پيامبر (س) خود در سايه برنامه دارى و تلاش سيمائى از فاطمه (س) در تاريخ ساخت كه در كورههاى مختلف زندگى از پيش ذوب شده و تمرينهاى پى در پى زندگى را مورد توجه و نظاره قرار مىداد. آموزشها و سازندگىهاى فكرى پيامبر او را پرورده و ناب ساخت و قدرت نفسانى عظيمى را تحويل تاريخ داد .
براى اينكه وضع و ميزان و كيفيت تحمل او در زندگى روشن گردد ما با رعايت اختصار آن را در سه دوره زندگى مورد بررسى قرار مىدهيم .باشد كه در سايه بررسىها و تحليلهاى كوتاه براى ما رهيابى وهدايتى پديد آيد .
الف: دوران كودكى
فاطمه (س) از كودكى هم آغوش حوداث و محروميتها بود. حوادث غم انگيزى از آغاز زندگى براى او پديد آمدند كه در برابر آنها بسيارى از بزرگسالان ذوب مىشوند. و دشوارىهائى در حيات ايجاد شدند كه هر يك بتنهائى براى به زانو در آوردن آدمى كفايت مىكردند. بعنوان نمونه به موارد زير توجه مىكنيم:
1- تحمل محروميتها:
او در محيط سخت و محرومانهاى چشم به جهان گشود و در محيطى بحرانى توأم با فقر و محروميت اقتصادى تربيت شد. شايد براى خانواده او نسبتاً آسان بود كه زندگى رابا رفاهى نسبى بگذرانند اما ديدارنامرادىهاى مؤمنان خود براى آنها رنج دهنده و دشوارى آفرين بود. ميزان محروميت بحدى بود كه جز با شجاعت روحى و صبر و تحمل بىنظير نمىشد با آن مواجه گشت و فاطمه (س) در سايه سرپرستى پدر اين چنين زندگى گذراند.
2- تحمل فراق مادر:
او هنوز كودكى خردسال بود و به مادر نيازمند. اما دست اجل مهلت نداد و فاطمه (س) خيلى زود از نوازش و سرپرستى مادر محروم شد آن هم مادرى كه زجر ديده و زحمت كشيده بود و يادآورى صحنههاى تحمل اين مادر براى فاطمه (س) خود مصيبت آفرين بود. گرد يتيمى بر سرش نشست او و پدرش تنها غم خوار خود را از دست دادند و از آن پس با دشوارىهاى بيشتر مواجه شدند كه تنها صبر و تحمل فاطمه (س) در اين زمينه چاره ساز بود.
3- تحمل آزار پدر
او از همان خردسالى به همراه پدر بود. در خانه كعبه حضور مىيافت و صدمه و آزار مشركان را تماشا مىكرد زخم زبانهاى آنها را مىشنيد و زجر دادن و سنگ زدن آنان را بر پدر مىديد. او تماشا مىكرد كه پدرش را در مسجد الحرام كتك مىزدندو ناگزير به صبر و تحمل مىشد و گاهى هم مىكوشيد خود را سپر پدر قرار دهد وسنگ دشمن را بر سر و روى خود تحمل كند و براى اسلام آنها را بپذيرد و اين خوداو تنها پناه ظاهرى خود را پدر مىشناخت ولى فشار خصم سبب شد كه رسول خدا (ص) تنها، و بدون فاطمه (س) از مكه به مدينه هجرت كند. تحمل آن براى فاطمه (س) دشوار بود ولى مىكوشيد قهرمانانه بايستد و سراجام براى روز موعود به همراه على (ع) باديگر فواطم به مدينه هجرت كند و اينكه اين مدت چگونه بر او گذشت مسألهاى است كه خود فاطمه (س) بايد از آن سخن گويد.
در كل، او از آغاز زندگى و در خردسالى رنج اين جهان را كشيده و تلخىها و مرارتهاى دنيا را شخصاً تحمل كرده وشاهد حوادث بحرانى و خطرناكى در جامه خود بوده است. در دشوارىها چندان متحمل بود كه او را صابره خواندهاند ودر زجرها چندان با پدر همگامى كرد كه او را شريك پدر شمردند و در مهر ورزى به پدر چندان تلاش كرد كه مصداق ام ابيها گرديد.
ب: دوران زندگى با على (ع)
فاطمه (س) در سنين اندك و پائين با على (ع) پيمان ازدواج بست مسائل و مشكلاتى كه بر اثر ازدواج و در زندگى انتخابى او و على (ع) پديد آمدند باز هم اندك نيستند. او با على (ع) هم خانه شد كه خود كوه استقامت بود و فاطمه (س) در بسيارى از موارد در جنبه صبر و استقامت به على (ع) پناه جست صبر و تحمل او در اين جنبه نيز اندك نيست كه ما براى نمونه مقدارى از آنها را در اين قسمت اشاره مىكنيم .
1- تحمل فقر او:
فاطمه (س) از بين خواستگاران على (ع) را برگزيد كه در تقوا و شجاعت و انسانيت و اخلاق كم نظير ولى در فقر و نادارى سختى بود، ميزان فقر على (ع) بحدى بود كه خانه در اغلب موارد خالى ازآذوقه بود و فاطمه (س) آن را تحمل مىكرد ولى اين تحمل دشوار بود مخصوصاً از آن بابت كه هر مادرى نگران وضع كودكان خردسال خويش است. در عين حال براى رضاى خدا آن را مىپذيرد و مختصر غذاى خود و خانواده را هم در راه خدا به فقيران ايثار مىكند.
2- تحمل سرزنشها:
فاطمه (س) از سوى كسانى كه از فلسفه حيات و رمز و راز سعادت و شأن و مقام او و على (ع) بى خبر بودند دائماً مورد سرزنش بود. سرزنش از اين بابت كه چرا با فردى ثروتمندتر ازدواج نكرده كه از مشكلات زندگى برهد؟ و چرا از ميان آن همه دواطلبان، ازدواج با او، على (ع) را پذيرفته است؟ سرزنش از اين بابت كه او لباسى زيبا ندارد. خانهاش محقر و گلين است، درون خانه از بازار زندگى خالى است خود او را هم زينت و تجملى نيست. مگر مىتوان براى هر فرد سرزنش كننده استدلال كرده و قانعش نمود؟ ناگزير آنهار ا متحمل مىشود و دم بر نمىآورد.
3- تحمل مشكلات زندگى:
اوبايد از بيرون براى خانه آب فراهم كند و در اين راه چندان تلاش كرد كه بند مشك روى سينهاى اثر گذارد [73] .بايد با آسياب دستى كار كند وگندم آرد نمايد، بايد خانه را جاروب و نظافت كند، بايد به فرزندان خود برسد، در عين حال بايد جو خانه را مساعد روح و پرواز على (ع) بسازد و تازه اگر فرصتى بيابد به كارى اقتصادى براى ترميم زندگى اقدام كند
4- تحمل و صبر در عبادت:
فاطمه (س) زنى عابده است حتى دوست ندارد دقايقى از عمر خود را به هدر دهد. او را مجسمه عبادت نام دادهاند، آن هم عبادتى كه با وجود آن همه فقرها و نادارىها و محروميتها و در عين گرسنگى و خستگى ناشى از كار روزانه بود. بيدارىها، شب زندهدارىها، اشك ريزىها، داشتن خشيت الهى در دل همه و همه از امورى هستند كه جانكاهند ولى شوق فاطمه (س) به انس باخدا همه اين نامرادىها را از ميان بر مىدارند .
فاطمه (س) هم چنين در مسير تحمل مشكلات ديگر و شدائد اجتماعى است. در راه خدا گام بر مىدارد، براى هدايت زنان تلاش مىكند، فشارها و خفقانها را بايد بپذيرد، حسادتها و بدخواهىهاى ديگران درباره زندگى خوشبختانه اين زوج را بايد پذيرا شود و دم بر نياورد... و او در كل جرعه نوش جام بلا بود و خريدار رنج در راه خدا .
ج: پس از وفات پيامبر (ص):
فاطمه (س) پس از مرگ پدر عمر چندانى نكرد، فاصله وفات او با پيامبر (ص) را حدود 2 - 3 ماه ذكر كردند. ولى همين مدت كوتاه به تنهائى معادل با تمام رنجها و محنتهاى دورههاى گذشته حيات بود. آنچه فاطمه (س) در گذشته از جام بلا نوشيده بود اينك تجديد خاطره شده و مجدداً با همان شدت و بلكه بيشتر در برابر او حضور يافتند.
براى اين كه ميزان دشوارىهاى حيات، و در مقابل آن درجه تحمل فاطمه (س) روشن گردد كافى است، وقايعى را كه در زندگى پس از وفات پيامبر (ص) براى او پديد آمدهاند شماره كنيم؛ بخشى از آنها عبارتنداز از تشكيل سقيفه براى خليفه آفرينى، بردن على (ع) به مسجد، جبراً براى بيعت، آتش زدن به درخانه او، سقط جنين او، غصب فدك او، تفرقه امت پدرش، فقر و نادارى ناشى از محروم كردن دوستان على (ع) از بيت المال، استقرار ناحق، عدم همپروازىها، تلاش خصم براى هضم على (ع) و فاطمه (س) در اندرون دستگاه خلافت همدستى براى بريدن شاخههاى اسلام و حتى على (ع) كه تنه درخت اسلام بحساب مىآمد و... كلاً او چون پرندهاى مجروح بود كه در ميان دو حادثه و فاجعه سنگين گير كرده بود، مرگ پدر، نفاق خصم در برخورد با بازماندگان رسول. براى اينكه درجه صبر و تحمل او در برخورد با حوادث روشن گردد به چند نمونه و مورد آن اشاره مىكنيم:
1- تحمل شكست على (ع):
على (ع) عزيز جان پيامبر و همسر والاى فاطمه (س) است، تحمل همه چيز براى فاطمه (س) آسان است، اما تحمل نامرادى على (ع) و شكست دادن او در صحنه سياست براى فاطمه (س) بسيار سخت است بويژه كه ببيند امت، اجماع بر هضم على (ع) كردهاند. و حق او راكه حق خدا و حق مردم بود ناديده گرفتهاند و اين خود قلب زهرا را شديداً مىفشرد. و فاطمه (س) براى خدا آن را تحمل كرد .
2- تحمل غصب حق:
فاطمه (س) گمان نمىكرد كه دشمن با اين سرعت در حق او و شوهرش طمع كند و با آن همه سفارش پيامبر (ص) درباره او، از ارث محرومش دارند. او و ارث پدر بود و حقش غصب شد. فدك را كه خالصه پيامبر (ص) و واگذاشته به فاطمه (س) بود از او گرفتند و فرياد فاطمه (س) كه در واقع دفاع از حق مردم بود به جائى نرسيد او در آمد فدك را در راه خدا صرف مىكرد آن را از او دريغ داشتند تا مردم از دورش پراكنده شوند و فاطمه (س) ناگزير آن را تحمل كرد و به فلج اقتصادى تن در داد.
3- تحمل نفاقها:
آدمى چقدر بايد خون بخورد كه شاهد باشد به اسم دين، ريشه دين را قطع مىكنند و به اسم مذهب و در سايه تقدس مآبى اسلام را سركوب مىكنند. با حديثى جعلى مىخواهند قرآن را نسخ شده بينگارند و با تصنعى مىخواهند قلب واقعيت كنند. ارث او را ربودند با اينكه آيات قرآن آن را اثبات مىكند و آنها قصد خيانت دارند و فاطمه (س) از ترس فروباشى اسلام، آن را تحمل مىكند.
4- تحمل رياستطلبىها:
خلفا در شرايطى بودند كه اگر به آنهاگفته مىشد براى رياست دست از دين بر دارند در قبول آن بى ميل نبودند - در عين حال مدعى بودند كه براى حفظ اسلام تن به خلافت دادهاند و نمىخواهند آن را بپذيرند. براى رياستطلبى از قبح عمل ابا ندارند حتى از كتك زدن دختر پيامبر (ص). بگفته ابن ابى الحديد، آنها از آغاز اسلام را بخاطر طمع پذيرفتند و طبق ادعاى او آنان با يهود در رابطه بودند و آنچه بعنوان ملاحم در تورات آمده بود خبر يافته بودند و براى دستيابى به آن دست و پا مىزدند [74] و فاطمه (س) بايد اين رياستطلبىها را تحمل كند و براى اسلام دم بر نياورد .
5- تحمل صدمه به اسلام:
او در شرايطى بود كه كشتههاى پدر و شوهرش را بر باد رفته مىديد و دم بر نمىآورد. تحت فشار نامردمى قرار داشت كه همه چيز را حتى ببهاى از دست دادن اسلام مىپذيرفتند تا به مراد خود دست يابند. چه بسيار بودند زجرها و رنجها كه پيامبر (ص) و على (ع) و صحابه بزرگوار تحمل كردند تا اسلام زنده بماند و اگر فاطمه (س) و على (ع) بصورت جدى و مبارزهاى با آنها درگير مىشدند فاتحه اسلام خوانده مىشد و فاطمه (س) به همين خاطر صبر كرده بود .
6- تحمل آزار جسمى:
او ضربه خورد، ضربهاى سخت، بدان حد كه فرزندش در رحم شهيد شد. او را بين در و ديوار فشردند، بر بازويش ضربه زدند، بر پهلويش لگد زدند و در كل شرايطى پديد آمد كه فاطمه (س) به بستر كشانده شده و در شرايط مرگ قرار گرفت. روح لطيفش به گونهاى بود كه بايد گفت تنها مرگ پدر آن را كفايت مىكرد ديگر آزار مشركان براى او زيادى بود. ولى آن آزارها را هم صبورانه متحمل شد.
7- تحمل فراق پيامبر (ص):
كه اين امر براى او بسيار بسيار سنگين بود. او كسى است كه از شنيدن خبر مرگ خود از پيامبر (ص) كه وعدهاش داده بود نخستين كس از خاندان اوست كه به او ملحق مىشود خرسند شده خنديد. حال با اين روحيه چگونه فراق پدر را تحمل كرد مسألهاى است كه بررسى، آن دفتر جداگانهاى را مىطلبد.
در كل فاطمه (س) پس از مرگ پدر به دشوارىهاى سختى مبتلا شد كه اگر نبود مقاومت و ايستادگى او، و اگر نبود ظرفيت بالاى روحى و تحمل فاطمه (س) ،ناگوارهاى سختى براى او پديد مىآمد. تنها همين زجر براى او كافى است كه پيامبر در مأموريت 23 ساله خود از مردم اجر و مزدى نخواست جز مودت ذوى القربى ولى مردم با تنها بازمانده رسول خدا (ص) حقشناسى كردند او را آزردند .
او پس از مگر پدر به دست مزدوران شيخين افتاد، اسير نفاق آنها و شكنجه شد و ضربه ديد، خلافت مخصوص على (ع) را ناديده گرفتند، محسنش را شهيد كردند و فاطمه (س) راه تحمل را در پيش گرفت.
رمز و راز صبر فاطمه (س)
در صبر و تحمل فاطمه (س) رموزى است كه اساس آن را خواستارى بقاى اسلام تشكيل مىدهد. او طبيبى الهى و درد آشناست اهل بصيرت و تشخيص است و مىخواهد به صورتى عمل كند كه فتنهاى ضد اسلام پا نگيرد، و زحمات پيامبر (ص)، وصحابه راستين او و شهيدان راه دين برباد نرود.
او خطرات ناشى از بى صبرى را مىشناسد و بدين نظر سعى دارد در بلايا متحمل باشد و خواستار توان تحمل از خداوند است؟ در دعاى فاطمه (س) مىخوانيم: اللهم انّى اسئلك صبراً على بليتك...[75]از تو اى خداى بزرگ مىخواهم كه شكيبائى در بلايايت را بمن عنايت فرمائى .و تلقى او را از صبر و تحمل اين است كه آن نخستين گام در راه بندگى خداوند است، ومخصوصاً بايد با اخلاص همراه باشد و او اين درس را از پدر آموخته بود.
سفارش پيامبر (ص) هم در اين زمينه كه از پيش در او بسيار مؤثر و كار ساز بود. پيامبر خود وضع آينده را براى فاطمه (س) و على (ع) تشريح كرده بود. و به او سفارش فرمود كه بر خدا توكل كن، صبر كن، بهمانگونه كه پدران تو از پيامبران سلف ومادران تان و همسران آنها صبر كردند: توكّلى على الله، و اصبرى كما صبر آباوك من الانبياء و امهاتهم و ازواجهم. [76]
اينكه پيامبر فاطمه (س) را اين همه مىبوسد و در حضور جمع اورا مورد ستايش قرار مىدهد و اين همه احاديث و سخن ار درباره او مىفرمايد از يك سو براى تحكيم موقعيت اوست و از سوى ديگر دادن درس استقامت در مصائب و دشوارىها به فاطمه (س) و از جهت سوم اتمام حجت به شنوندگان .
درجه تحمل او
او در مقام صبر و تحمل به درجهاى مىرسد كه به مقام رضا واصل مىشود. او در برابر بىتعهدى شيخين فرمود: نصبر فيكم على مثل حز المدى و وجز السنان فى الحشأ صبر مىكنم بمانند صبر كسى كه كارد برندهاى در دل فرو رفته دارد، و نيزهاى كشندهاى بر گلو و در درون جان .
(چه شبيه است اين سخنان با سخن على (ع) همسر او كه فرمود: صبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجى [77]، صبر كردم صبر كسى كه خار در چشم و استخوانى در گلو دارد. و حق هم همين بود زيرا كه بايد مشابهتى بين اين دو روح شريف باشد.)
او در صبر و تحمل به مقام شكر رسيد: الحمد لله على كل سراء و ضراء، سپاس خداى را در هر دشوارى و بدبختى و سختى كه براى بشر پديد آيد، و رضاء و مصيبة، و بلاء و عسر و غنى و فقر على كلّ حال سپاس خداوند را در هر حال، در حال خشنودى و مصيبت و گرفتارى و سختى،و آسانى و فقر و فى كل اوان و زمان و كل مثوى و منقلب و مقام [78]. سپاس خداوند را در همه زمانها و در هر موقعيت و زمانى و در هر شرايطى و مقامى... الحمد لله الذى لم يجعلنى جاحداً من كتابه ،الحمد لله الذى لم يجعلنى متحيراً فى شىء من امره، سپاس خداوندى را هست كه مرا منكر كتابش قرار نداد و مرا در هيچ امرى متحير و سرگردان نكرد. (و اين چه سعادت بزرگى است كه آدمى در مسير زندگى راه را بشناسد و با بصيرت به پيش رود).
نقش آن در اسلام
اينكه صبر و تحمل فاطمه (س) داراى چه نقش اثرى بر اسلام بود، امرى است كه نيازمند به بررسى عميق و فراترى است ولى آنچه كه در اين مختصر قابل ذكر است اين است كه صبر و تحمل فاطمه (س) عاملى براى دوام و ريشهدارى اسلام بود. و وسيلهاى براى جلوگيرى از هم پاشيدگى راه و رسم اسلام اگر چه صبرى تلخ و تحملى جان فرسا بود .
اسلام نوپا در زمان وفات پيامبر (ص) در مرحلهاى از رشد و در حال جان گرفتن بود و اگر پس از وفات شمشيرى كشيده مىشد و يا برخوردارى كاملاً جدى در بين گروهها و دستجات پديد مىآمد، بىشك دشمنان از موقعيت خود دست بر نمىداشتند و منافقان نيز با آنها هم عنان شده و بساط اسلام را از هم مىپاشاندند و تحمل فاطمه (س) و خويشتندارى على (ع) جلوى اين فاجعه در حال تكوين را گرفت و راه را بر دشمن سد كرد .
هم چنين او با صبر و تحملش فرزندانى تربيت كرد كه هر كدام وارث صفات و معنوياتى از پدر و مادر بودند. و در مواقع ضرور دندان بر جگر گذارده و نقش جانبدارى از اسلام را در پيش گرفتند. و حاصل چنان و ضح شرايطى قيام خونين حسين بود كه درست در موقع حساس و ضرورى بساط دشمن را بر چيد و حقانيت خاندان پيامبر (ص) را علنى ساخت و در پى آن قيامهاى ديگر نشأت گرفته از آن .
شهادت در راه صبر :
فاطمه (س) شهيده اسلام است. او جرعه نوش جام بلا شد تا اسلام زنده بماند. او در مسير حيات كوتاهش ستمها ديد ولى مظلومانه، داغدارانه و غيرتمندانه آنها را تحمل كرد او را از ارث پدر محروم كردند كه البته از نظر مالى براى او مسأله مهمى نبود ولى بر جان و دلش فشار وارد مىآمد از آن بابت كه بدعتى را بجاى حق قرار داده بودند و اين پايهاى براى ستمكارىهاى بعدى مىشد.
از پيامبرمان با آن همه عظمت و مقام دخترى بيش نماند كه او هم مقهور دشمن شد و تحت فشار بين در و ديوار قرار گرفت و ضربهاى سخت بر بازويش وارد آمد كه با غلاف شمشير دشمن بود و بر اثر اين ماجرا و صدمه به بستر افتاد و به شهادت رسيد و بگفته صدوق، طبرسى و مجلسى شهادت او از متواترات تاريخ است. (ان شهادة فاطمة من المتواترات) ام سلمه بر او وارد شد و پرسيد شب را چگونه به صبح رساندى؟ كيف اصبحت؟ فرمود شب را به صبح رسانيدم در حاليكه از فقدان پيامبر (ص) و از ظلمى كه بر جانشين او رفت دردمندور نجور بودم...[79] و اين دردها و رنجها را بر جان پذيرا شد و بخاطر خدا و حفظ منافع اسلام آنها را تحمل كرد. درود بر تو اى فاطمه (س) معصومه و مظلومه .
________________________________
1- كافى كتاب العقل.
2- كافى كتاب العقل.
3- امام صادق (ع) - كافى 1 ص 43.
4- آيه 2 سوره صف.
5- ازكلمات امام صادق (ع).
6- حديث نبوى.
7- آيه 160 سوره بقره.
8- طبقات ج 8 ص 17.
9- حديث نبوى.
10- ج 14 وسايل الشيعه.
11- مسند احمد ج 1 ص 101.
12- منتهى الامال ج 1.
13- آيه آخر سوره تكوير.
14- ص 331 الزهراء.
15- احتجاج طبرسى.
16- فاطمه الزهراء (س) - بخش خطبهها.
17- همان منبع.
18- مناقب ابن شهر آشوب ج 2.
19- السيرة النبويه.
20- تحف العقول - مناجات موسى (ع).
21- آيه 2 - 4 سوره مزمل.
22- آيه 64 سوره فرقان.
23- آيه 8 سوره علق.
24- آيه 30 سوره فجر.
25- على (ع).
26- الميزان ج 11.
27- ص 246 طرائف الحكم.
28- ص 117 مجموع ورام.
29- بحار ج 43 ص 117.
30- آيه 37 سوره نور.
31- آيه 56 سوره ذاريات.
32- آيه 36 سوره نحل.
33- آيه 42 سوره احزاب.
34- آيها 30 سوره فجر.
35- بحار الانوار ج 43 ص 46.
36- خصايص فاطميه.
37- تحف العقول.
38- ص 131 كافى ج 3.
39- وسايل الشيعه - كتاب الطهاره.
40- آيه 30 سوره فصلت.
41- آيه 162 سوره انعام.
42- آيه 1 سوره حجرات.
43- وسايل الشيعه - باب الامر بالمعروف.
44- منتهى الامال ج 1 ص 133.
45- بحارالانوار ج 43.
46- آيه 10 - سوره انسان.
47- ص 81 طرائف الحكم.
48- ص 11 الميزان 29.
49- خصايص فاطميه.
50- مناقب ابن شاذان.
51- مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 112.
52- بحار 43 ص 17.
53- همان منبع ص 24.
54- آيه 24 سوره توبه
55- نهج البلاغه صفات المتقين.
56- ص 181 الزهراء - از ملا محسن فيض.
57- مسند احمد بن حنبل.
58- مفاتيح الجنان.
59- قسمتهائى از دعاى فاطمه (س) بنقل از كتاب فاطمة الزهرا (س) - الرحمانى.
60- ص 306 كافى - ج 3.
61- آيه 29 تكوير.
62- فرائد السمطين، ج ص 68.
63- زندگانى حضرت فاطمه زهرا (س) - عماد زاده.
64- روحيه كافى حديث 536.
65- آيه 10 سوره انسان.
66- آيه 9 سوره انسان.
67- زندگى حضرت زهرا (س).
68- بحار ج 43 ص 85.
69- فاطمه الزهرا (س) - الرحمانى.
70- امام صادق (ع) - طرائف الحكم.
71- آيه 8 سوره انسان.
72- السيرة النبويه.
73- مسند احمد ج 3 ص 329.
74- ج 20 ابن الحديد ص 298.
75- تحفة الزائر.
76- ص 179 تفسير فرات.
77- نهج البلاغه.
78- عماد زاده.
79- ص 120 الزهراء.