پس سهم من کجاست؟!
آیا تا به حال شده به فرد نابینایی که قصد عبور از خیابان را دارد کمک کنید؟ تا به پیش آمده ویلچر فردی را که نمیتواند از پله های یک اداره بالا برود، بلند کنید؟ تا به حال شده به کسی که مشکل شنوایی دارد کمک کنید و به او بگویید که راننده تاکسی صدایش می زند و می خواهد باقی پولش را به او برگرداند؟ چقدر در زندگی به این افراد آرامی که با سختی لابه لای ما انسان های سالم می گردند دقت کرده اید؟ چقدر به محدودیت های آنها فکر کرده و سعی کردهاید اگر راه حلی برای آن نمی یابید حداقل در لحظه کمکی به آنها بکنید؟
زندگی کردن در دنیایی که بیشتر آدمهای آن مثل ما نیستند گاهی چقدر سخت می شود. آدم هایی که نیازها و محدودیت یک معلول را درک نمی کنند و توانایی فهمیدن او را ندارند نمی دانند که یک معلول هم مثل بقیه است، با همه خواسته های یک انسان سالم، با این تفاوت که کمی نیازش به آدم های دوروبر بیشتر است. معلول نیز مثل بقیه بزرگ می شود، درس می خواند، دانشگاه می رود، شعر می گوید و دلش می خواهد ازدواج کند؛ مادر شود، پدر شود و خانواده تشکیل دهد.
در جامعه امروز که ازدواج با موانع و سختی های زیادی روبه رو است، شرایط معلولین در این امر وخیم تر است.
علي اكبر عباسي، شاعر جواني است كه سالهاست با ذهن و قلمش زندگي مي كند و ناتواني و كمتوانيهاي جسمش را در نوشتههايش و در بزرگي روحش پنهان ميكند. علياكبر متولد آبان 1359 است؛ اما سالهاست كه فقط بزرگشدن روحش را جشن ميگيرد. او به عنوان نماينده همه جوانهايي كه مثل او به خاطر شرايط جسمي ناگزيرند زندگي مشترك را فراموش كنند می گوید: "وقتي پاي ازدواج افراد معلول به ميان ميآيد سادهترين پيشنهاد و البته بهنظر من نخستين راهكاري كه به ذهن همه افراد سالم ميرسد، اين است:«خب افراد معلول هم ازدواج كنند؛ اما نه با افراد سالم. يك فرد معلول بايد با آدمي مثل خودش ازدواج كند. يك دختر و پسر معلول وقتي در كنار هم قرار بگيرند كنار آمدن با زندگي براي هر دوي آنها سادهتر ميشود.
چون نگاه هر دوي آنها به زندگي يكي است و تحمل شرايط متفاوتشان براي هر دوي آنها سادهتر است» و هزار و يك دليل ديگر و همه از همين دست. اما از نظر من معلول كه خودم به شرايطم واقفم؛ از نظر من كه ميدانم در خيلي از شرايط به ظاهر ساده زندگي، به كمك ديگري نياز دارم اين همراهي يعني قوز بالاي قوز! خود شما فكر كنيد منِ معلول، همسرم هم معلول باشد اصلا چطور ميتوانيم از پس زندگي بر آييم؟ درحاليكه اگر يك آدم سالم در كنار آدم معلول قرار بگيرد هر 2 ميتوانند كمك حال هم باشند و ميتوانند دست همديگر را بگيرند تا به آخر خط برسند."
او در این باره که مدت هاست برنامه ای تلویزیونی را که درباره ازدواج جوانان صحبت می کند، دیده است اما حرفی از ازدواج معلولان به میان نیامده می گوید: "هيچ¬كس در اين برنامه نگفت براي ازدواج جوانهاي معلول چه كار كنيم؟! هيچكس نگفت، چه كار كنيم تا جوانهاي معلول هم مثل همه از حق طبيعي زندگيشان برخوردار شوند. چطور تشكيل زندگي بدهند و در كنار همسرانشان زندگي كنند. من سوالم از همه كارشناسان محترم اين است كه اگر روزي خداي نكرده فرزند خودشان هم شرايطي مثل من داشت؛ باز هم آنقدر بيتفاوت به ما و زندگيمان نگاه ميكردند؟! من يك ماه تمام اين برنامه را دنبال كردم چون دلم ميخواست اين كارشناسها كه همه در جايگاه خودشان خبرهاند به من معلول هم يك راهكار بدهند يا بگويند معلولان هم ميتوانند زندگي كنند و ازدواج كنند. اما انگار ما اصلا ديده نميشويم و زندگي در اين دنيا فقط سهم آدمهاي سالم است."
او در ادامه درباره ی باری که ناخواسته روی دوشش قرار گرفته، چنین می گوید: "وقتي دختر يا پسر سالم بخواهد به ازدواج با يك معلول فكر كند حتما اين فكر از ذهنش عبور ميكند كه تمام عمر بايد تمام بار زندگي روي دوش خودم باشد! خب اين نگاه كاملا منطقي است، اصلا شايد اصل ماجرا همين است ولي من ميخواهم به همه اين دوستان بگويم، باور كنيد بار گناهي كه ما همه عمر به دوش ميكشيم خيلي سنگينتر از بار زندگي با آدمي است كه درست مثل شما روح دارد، مثل شما احساس دارد و ميتواند فكر كند."
علی اکبر تنها یک نفر از خیل بی شمار معلولانی است که می خواهند ازدواج کند اما شرایط برایشان مهیا نیست. او که از دختران سالمی هم خواستگاری کرده و پاسخ خیر شنیده، قانع کننده ترین جواب آنها را همان ضرب المثل معروف " کبوتر با کبوتر، باز با باز" می داند.
اما نگرش جامعه نسبت به معلولان چه تاثیری در زندگی آنها داشته و مسئولان در رابطه با این گروه آسیب دیده جامعه چه اقدامی انجام داده اند؟
دکتر ابوالحسن فقيه، رییس سازمان بهزیستی، مدتها پیش درباره مشکلات معلولان این چنین گفته بود: "درحال حاضر مهم ترين چالش پيش روي جامعه معلولان كشورمان مسئله اشتغال است كه متاسفانه به دليل وجود همان نگرش منفي در سطح جامعه نسبت به پديده معلولیت معلولان شورمان با مسائل و دشواري هاي بسيار زيادي در زمينه اشتغال مواجه هستند. در اين باره توجه داشته باشيد تا زماني كه مشكل اشتغال اين گروه از اقشار جامعه حل نشود به تبع آن معضل مسكن، ازدواج، حمل و نقل و... بسياري مسائل و مشكلات ديگر پيش روي جامعه معلولان كشورمان خواهد بود. يك فرد معلول وقتي كار نداشته باشد نمي تواند خودكفا بوده و استقلال داشته باشد از اين رو مجبور است مستمري ناچيزي از سازمان بهزيستي دريافت كند كه بالطبع با اين مستمري ناچيز هم منزلت و هم عزتش پايين مي آيد و هم تبعات بعدي آن متوجه جامعه معلولان كشورمان خواهد بود."
نرگس دختری است که مشکل جسمی و حرکتی دارد. او که دل پُری از مسئولان دارد درباره قانون ازدواج با دختر معلول و معافیت از سربازی چنین می گوید: " وقتی خبر این قانون پخش شد، خواستگارهای زیادی برایم آمدند، اما من می دانستم که همه آنها فقط می خواهند با من ازدواج کنند تا به سربازی نروند و بعد از گرفتن کارت معافیت دوباره به حال خودم رهایم می کنند. این قانون با احساسات ما هم بازی می کند. همین که با جسم مان بازی شده کافی است، دگر دست از سر احساسمان بردارید." او این قانون را ناجوانمردانه و به نفع پسران سالم که دنبال فرار از سربازی هستند عنوان می کند نه در حمایت از زنان و دختران معلول .
فقیه درباره ماده 6 قانون جامع حمایت از حقوق معلولان نیز گفته است: "در مورد این موضوع باید به توافق دوجانبهای با ستاد نیروهای مسلح برسیم؛ چراکه این ستاد معتقد است، دختران معلول با استفاده از این قانون به عنوان ابزاری در دست پسران قرار میگیرند، تا پس از ازدواج و دریافت کارت معافیت از سربازی آنها را ترک و یا طرد کنند."
علی همت محمود نژاد، مديرعامل انجمن دفاع از حقوق معلولان ايران نیز در این باره می گوید: "راهکار موثر در پيشگيري از ايجاد سوءاستفاده از چنين قانوني اين است که هر دختر معلولی حق دارد فقط يکبار از موقعيتش استفاده کند و معافيت شوهر مادامي که سرپرستي دختر معلول را به عهده دارد اجرايي است، يعني به محض اينکه طلاق نامه را به اجرا گذاشت مشمول گذراندن خدمت سربازي مي شود."
کاظم نظم ده، معاون توانبخشی سازمان بهزیستی، از اختصاص 35 میلیارد تومان برای تامین مسکن معلولین برای اولین بار در کشور و تامین اعتبار 3 هزار معلول در امر ازدواج خبر داد و گفت: "مشکلاتی در زمینه اشتغال، مسکن، ازدواج و تحصیل برای معلولین همواره وجود دارد."
سهیل معينی، رئیس انجمن باور نیز درباره مشکلات ازدواج معمولان می گوید: "جدا از مسئله کار معلولان يکی ديگر از دغدغه هايی که در بين اين قشر وجود دارد ازدواج است، که به نوعی می توان گفت مشکلات ازدواج معلولان چند برابر شهروندان سالم است."
معينی در بحث ازدواج معلولان 2 دسته مشکلات را در صدر مسايل پيش رو می داند و می گويد: "مسئله اول مشکلات کاری و درآمدزايی است که همه جوانان با آن روبه رو هستند، مسئله دوم افرادی هستند که شغل دارند اما اين شغل به گونه ای نيست که آنان را به ازدواج ترغيب کند. اين افراد از قدرت اقتصادی کمی برخوردار هستند و بايد حمايت های خاصی در اين زمينه صورت پذيرد."
او اعطای وام ازدواج و کمک هزينه جهيزيه به اين افراد را کافی ندانسته و خاطرنشان می کند: "اعطای وام ازدواج يا کمک به تهيه جهيزيه به هيچ عنوان کافی نيست. در اين زمينه بايد سياست های مشخصی در حمايت از ازدواج و تشکيل خانواده برای معلولان داشته باشيم. به عنوان نمونه اگر ازدواج درون گروهی است، يک بسته حمايتی با اقساط درازمدت در نظر گرفته شود و در ادامه مسکن مناسب يک زوج معلول در اختيارشان قرار گيرد؛ زن و مرد معلولی که با هم ازدواج می¬کنند بايد سيستم مددکاری به کمک آنها بيايد."
حال این سوال مطرح می شود که خود معلولان چقدر می توانند به خود کمک کنند؟
هما هماوندی، زن دوچرخه سواری است که با وجود نابینا بودن به همراه همسرش کشورهای زیادی را با دوچرخه پیموده است. او که در دانشگاه علامه درس خوانده و با شوهرش در آنجا آشنا شده است، درباره ازدواجش چنین می گوید: "16 آذر بود و رضا جدی تر از همیشه اصرار بر ازدواج داشت. خانواده رضا خیلی خوب بودند، هنوز هم خوبند، آنها تا آن روز با یک نابینا از نزدیک ارتباط نداشتند و تصوراتشان از دنیای یک نابینا مانند بیشتر مردم جامعه بود. فردای روز خواستگاری مراسم بله بران برگزار شد و مدتی بعد با رضا ازدواج کردم. هر دو دانشجو بودیم و با کمک هم زندگی را از صفر شروع کردیم. یک سال و نیم بعد پسرمان "سروش" به دنیا آمد و از همان روزهای اول همه کارهای خانه و نگهداری از سروش به عهده خودم بود."
هما با کلمه معلول مشکل اساسی دارد، او معتقد است که وقتی عده ای که محدودیت های خاص دارند خود را علیل بدانند از مردم عادی چه توقع می توان داشت. او در این باره می گوید: "من از کلمه معلول استفاده نمی کنم و اعتقاد دارم من و همنوعان من آدم هایی با محدودیت های خاص هستیم که می توانیم براحتی در کنار دیگران زندگی کنیم، درس بخوانیم، کار کنیم و از زندگی لذت ببریم."
علی اکبر اعتقاد دارد که فرد معلول هم نیاز دارد ازدواج کند و افراد سالم باید آنها رادرک کنند، هما که با فردی سالم ازدواج کرده و زندگی عادی ای دارد خود را فردی با محدودیت های خاص می داند، نرگس جرئت اینکه ازدواج کند ندارد و می ترسد با احساساتش بازی شود. اما چند درصد از افراد مانند هما می توانند با این محدودیت کنار بیایند و کسانی که محدودیت و نیاز بیشتری به دیگران دارند چه باید بکنند؟ آیا باید قید ازدواج را بزنند و تا آخر عمر در حسرت این باشند که چه خوب بود می توانستند مانند دیگر افراد، خانواده تشکیل دهند؟ آیا اقدامات مسئولان درباره فرهنگ سازی این موضوع کافی بوده و یا تسهیلاتی که در اختیار معلولان قرار گرفته است محدودیت های آنها را جبران میکند؟ و مهمتر از همه به گفته ی علی اکبر چرا کسی درباره ی این گروه آسیب دیده حرفی نمیزند و همه روی خود را از آنها برگردانده و چشم خود را بر مشکلاتشان بسته اند؟
منبع:آستان مهر