0

خدایی که روزی نائب امام زمان بود ! (بهاییت )

 
lenditara1
lenditara1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 9088
محل سکونت : همین دورو ورا

خدایی که روزی نائب امام زمان بود ! (بهاییت )



بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

خدایی که روزی نائب امام زمان بود !

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=



در شب پنجم جمادی الاولی علی محمد شیرازی ملقب به باب ادعای خود را برای شخصی به نام ملا حسین بشرویی مطرح نمود. 18 نفر از افراد شیخی پس ازفوت سید کاظم رشتی به دنبال یافتن جانشین او و رکن رابع ایمان بر آمدند. به این 18نفر حروف حی می گویند. در این میان ملا حسین بشرویی در شیراز با جناب باب ملاقات می کند و یک شب را در نزد او می ماند و در آن شب که شب پنجم جمادی الاولی سال 1260 بودباب ادعای بابیت خود را برای او بیان می کند. بهاییان هر ساله چنین شبی را به عنوان شب مبعث نقطه اولی (از القاب باب) جشن می گیرند. مقاله ای که در ادامه می آید به بررسی ادعای آن شب جناب باب و هم چنین ادعاهای دیگری را که ایشان در عمر خود نمودندمی پردازد.


طبق اسناد بهائیان و بابیان، جناب علی‌محمد باب درطول زندگی کوتاه خود ادعاهای گوناگونی را مطرح کرد. اولین ادعایی که او نمود در سال1260 هجری قمری ادعای بابیت بود. اما پس از آن که در شیراز مورد بازخواست قرارگرفت، ادعای خود را پس گرفت. پس از مدتی تا سال 1264 باز هم همین ادعای بابیت خودرا در قلعه ماکو ذکر می کرد. در همان سال هنگامی که او را به تبریز برای حضور درمجلس ولیعهد آوردند، برای یکی از مریدانش ادعای بعدی خود را که ادعای قائمیت باشد ، مطرح ساخت. با این حال هنگامی که در مجلس ولیعهد حاضر شد، ابتدا ادعاهای خویش را تأیید کرد، ولی وقتی که او را تنبیه کردند دست از هرگونه ادعا شست و توبه نام های خطاب به شاه آن زمان نوشت. (گفتنی است دست خط توبه نامه این خدای دروغین در کتابخانه مجلس موجود است) اما پس از مدتی باز ادعای مهدویت کرد و این بار ادعای پیامبری نیز نمود و آیین جدیدی را درست کرد و احکامی را نوشت. او در اواخر عمر نیزدر چهریق در یکی از نوشته‌هایش ادعای خدایی مطرح کرد. این ادعاهای گوناگون مطالب مختلفی را روشن می سازد.



در این مقاله به بیان تاریخچه ی ادعاهای گوناگون و توبه هایی که از آن ادعاها نموده است می پردازیم. اولین نکته مهم این استکه بر خلاف آنچه که بهائیان ادعا می کنند که باب امام دوازدهم شیعیان بود که آمد وپس از او دوره ی اسلام به پایان رسید، ادعای نادرستی است، زیرا که خود جناب باب دراولین ادعای خود، خویشتن را باب امام زمان علیه السلام معرفی می کند. نکته ی دیگرخود ادعاهای متناقض و توبه های ایشان است که این نشان دهنده ی عدم صحت ادعاهایایشان است.

لازم به ذکر است که ادعاهای ایشان که در این مقاله ذکر می شودکاملاً از کتاب های معتبر بهاییان آورده شده است و به همین دلیل برای بهاییان نیزقابل قبول خواهد بود.




پیش از ادعا:


بررسی تاریخ باب نشان می‌دهد که علی محمد شیرازی در فکر فرصت مناسبی برای ادعای بابیت خویش بوده است. عبد الحسین آیتی در کتاب کواکب الدریه(1) جلد 1 صفحه 35 و 36 در مورد داعیه‌ی جناب باب نوشتند:

«نگارنده ... مکتوبی به خط خود نقطه اولی یافت که مورخ بود به تاریخ هزار ودویست و پنجاه و نه مطابق سال وفات سید رشتی، یعنی یک سال قبل از ظهور داعیه نقطه اولی... که از بوشهر به شیراز به حال سابق الذکر خود نگاشته ... مفادش این است: به طلاب بگویید که هنوز امر بالغ نشده و موقع نرسیده لهذا اگر کسی غیر از تبعیت ازفروعات و معتقدات اسلامیه را به من نسبت دهد من و اجداد طاهرینم در دنیا و آخرت از او ناخشنود خواهیم بود.

ظاهراً در سال 1260 هجری قمری، موقعیت برای ادعای جنابعلی محمد شیرازی فراهم می‌شود. در حقیقت این سال سرآغاز بیان ادعاهای مختلف ایشان است.




ادعای اول : بابیت



پس از وفات سید کاظم، در شب پنجم جمادی الاولی سال 1260 هجری قمری، جناب علی محمد شیرازی ، دعوی خویش را به یکی از شیخیان به نام ملا حسین بشرویی (از مردم بشرویه‌ی خراسان) اظهار کرد. خلاصه این جریان چنین است:
جمعی از طلاب شیخی که به دنبال گم شده‌ی خود بودند، به شیراز می‌آیند و از میان ایشان ملا حسین بشروئی با جناب باب برخورد می‌کند. او بر اساس سابقه‌ی آشنایی قبلی در حوزه‌ی درس سید رشتی(2)، به منزل او می‌رود و در آن‌جا جناب علی محمد که اشتیاق شدید وی را به شناختن جانشین سید کاظم رشتی می‌بیند- خود را صاحب آن مقام و باب امام عصر معرفی می‌کند و چون بشروئی برهان و تأییدی می‌خواهد، جناب علی محمد به درخواست وی، همان‌جا در تفسیر نخستین آیات سوره‌ی یوسف مطالب مختصری می‌نویسد و ملاحسین با دیدن آن نوشته، بابیت او را می‌پذیرد.
بهترین راه برای آگاهی بر ادعای جناب باب و سبب پذیرش ملاحسین ، مطالعه ی همان سطور از تفسیر سوره ی یوسف استکه به نظر بهائیان، اول و اعظم و اکبر جمیع کتب باب به شمار می آید(3). اشراق خاوری در کتاب رحیق مختوم، تمامی آن بخش را که سورة الملک نام دارد، آورده و در این جابخشی از آن را از ص 22 (یا ص 34 چاپ جدیدتر) می آوریم:
"اللهُ قَد قَدَّرَ أنیَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ فی تَفسیرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِ بنِالحَسَنِ بنِ عَلیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلیِّ بنِ مُوسَی بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدبنِ عَلیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَی العالَمینَ بَلیغاً "

خداوند مقدر کرده است که آن کتاب را در تفسیر بهترین قصه‌ها (داستان حضرت یوسف علی نبینا و آله وعلیه السلام) از نزد محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب بر بنده اش خارج سازد تا حجت خدا از نزد ذکر بر جهانیان به گونه ای بلیغ باشد.

بنابراین جناب علی محمد در آغاز کار، خود رابنده و باب و ذکر امام غائب می‌دانست و مقامش را دنباله‌ی مقامات شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی عنوان می‌کرد. او مدعی بود که مکتوباتش از او نیست، بلکه از جانب حضرت امام زمان به او رسیده و همین اظهار نزدیکی کامل و ارتباط وافر با وجود مقدس امام عصر کافی بود تا ملاحسین و امثال او را سرسپرده و مرید گرداند.





باز پسگرفتن ادعای بابیت:


طبق کتاب تلخیص تاریخ نبیل،هنگامی که جناب علی محمد در سال 1261 از حجاز به بوشهر باز گشت، از آنجا به یکی از مریدانش به نام ملا صادق خراسانی نوشت که باید در اذان نماز جمعه این جمله را زیاد کند(4) : "أشهد أنّ علیاً قبل نبیل باب بقیة الله" یعنی: شهادت می‌دهم که علی محمد ، باب امام زمان است. عدد نبیل به حساب ابجد برابر عدد محمد است. (برخی از اوقات دراسامی به جای محمد، نبیل می‌نویسند. کلمه‌ی قبل را هم برای تطویل و ابهام اسم،اضافه کرده‌اند). این عبارت داعیه‌ی باب را به خوبی روشن می‌کند. ملا صادق چنین کردو این کار- که به منزله‌ی نوعی بدعت و شعاری تبلیغاتی به شمار می‌آمد- در شیراز غوغایی به پا کرد و مردم خواستار تنبیه مسبب واقعه شدند.

حاکم شیراز، نظام الدوله حسین خان آجودان باشی، ملا صادق را دستگیر کرد وچون او گناه را به گردن باب انداخت و آثار او را ارائه داد، نظام الدوله جناب بابرا از بوشهر احضار نمود. ایشان را به شیراز آوردند و در مجلسی با حضور امام جمعه و حاکم شیراز، مورد بازخواست قرار گرفت. در آغاز مجلس، میان نظام الدوله و سید باب گفتگوی تندی واقع شد و سوء تفاهم پیش آمد، به نحوی که نظام الدوله فرمان داد تا یک سیلی محکم به او زدند؛ ولی امام جمعه وساطت کرد و او را پهلوی خود نشاند، سپس درباره‌ی ادعایش پرسید.



"حضرت فرمودند: من نه وکیل قائم موعود هستم و نه واسطه‌ی بین امام غائب و مردم هستم. امام جمعه گفت کافی است." و قرار بر این شد که باب در مسجد وکیل شیراز برای رفع هیجان عمومی این اقرار را تکرار کند. روز جمعه جناب علی محمد بر فراز منبر رفت و با این عبارات بر خود و مریدانش لعنت فرستاد و گفتار پیشین خود را پس گرفت:
"لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند ... لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه ی اطهار بداند. " (5)




ادامه ادعای بابیت:



آنچه از آثار جناب باب در ایام حبس در قلعه ماکو برمی‌آید، وی همچنان داعیه‌ی بابیت داشتو خود را بنده و مطیع فرمان حضرت حجت می‌خواند. بنا به نوشته‌ی شوقی در پاورقی ص199 مطالع الأنوار عربی، جناب باب در اواخر آن زمان، در آغاز سال 1264 از ماکو نامه‌ای به محمد شاه می‌نویسد. بخشی از آن نامه در همین پاورقی آمده است. ترجمه برخی از قسمت های آن نامه را در اینجا می‌آوریم:

"خدا را شاهد می‌گیرم که وحدانیت او و نبوت حبیب او و ولایت خلفای رسول او ظاهر نمی‌شود مگر به مرآت چهارم که پرتوی از سه مرآت قبلی است و خدا مرا از طینتی پاک آفرید و به این مقام رسانید... و من تو را به این مطلب آشنا می‌کنم برای اینکه از فرمان مولای بزرگوارت بقیةالله سرپیچی نکرده باشم ... به جان خودم سوگند اگر اطاعت فرمان حجت الله- که روح منو دیگر موجودات فدایش باد- واجب نبود هر آینه تو را به این گفتار آگاه نمی‌ساختم"
همان طور که از این نامه برمی‌آید، جناب باب در آن ایام خود را شیعه‌ی حضرت امیر و مطیع حضرت حجت و رکن و مرآت رابع ایمان(6)، می‌دانسته و به وجود بقیة الله معتقد بوده است.




ادعای دوم : قائمیت


ادعای دومی که جناب باب نمود در زمان ولیعهدی ناصرالدین شاه ( شعبان 1264 ) پس از واقعه بدشت بود. با شروع فتنه بابیت در کشور برای آنکه کاوش بیشتری در عقاید باب گردد، او را از چهریق به تبریز احضار کردند. در نخستین روزهای ورود به تبریز، جناب علی محمد براییکی از بابیان به نام شیخ علی ترشیزی (ملقب به عظیم) دعوی قائمیت کرد:
"در شبدوم پس از وصول به تبریز حضرت باب جناب عظیم را احضار فرمودند و علناً در نزد او اظهار قائمیت نمودند." (7)





ادعای سوم : توبه از هر گونه ادعا!


پس از ادعای قائمیت، جناب علی محمد در مجلسی با حضور ولیعهد و چند تن از ندیمانش و برخی از علمای درباری تبریز مورد بازجویی قرار گرفت. متن نامه‌ی ولیعهد به محمد شاه که حاوی وقایع جلسه‌ی مزبور است، و متن توبه نامه‌ی باب و پاسخ علما به او در کتاب کشف الغطاء آمده است : "اول حاج ملا محمود پرسید که: «مسموع می‌شود که تو می‌گویی من نائب امام هستم و بابم و بعضی کلمات گفته‌ای که دلیل بر امام بودن بلکه پیغمبری توست.» گفت: «بلی حبیب من ، قبله‌ی من ، نایب امام هستم و باب امام هستم و آنچه گفته‌ام و شنیده‌ای راست است. اطاعت من بر شما لازم است ... به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تاکنون انتظار او را می‌کشید ، من‌ام.» ... بعد از آن مسائلی چند از فقه و سایر علوم پرسیدند. جواب گفتن نتوانست ... چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شیخ الاسلام را احضارکرده ، باب را چوب مضبوط زده ، تنبیه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلط‌های خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرد که دیگر این غلط‌ها نکند..." (8)
بنابراین باب پس از گذشتن یک هفته از ادعای مهدویت، به سبب تنبیه کمی که از او به عمل آمد (11 ضربه چوب به کف پای وی زده شد(9)) دست از کلیه‌ی ادعاها برداشت. به نظر می رسد ادعا کردن و پس از تنبیه توبه کردن از خصوصیات این شخص است. صرف همین مسأله می تواند ردّی بر ادعاها یا حتی سلامت عقل ایشان باشد.




ادعای چهارم : نبوت


پس از این ماجرا جناب باب باز هم ادعاهای خویش را مطرح ساخت و در اواخرسال 1264 علاوه بر آغاز زمزمه ی مهدویت، با نوشتن کتاب بیان احکام شریعت اسلام را نسخ کرد و خویشتن را پیامبر خواند. به همین دلیل جناب عبد البها نیز ایشان را به عنوان پیامبری در کنار پیامبران بزرگ خداوند مطرح ساخته است:

"آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی ، حضرت عیسی و حضرت محمد و حضرت اعلی و جمال مبارک." (10)




ادعای پنجم : الوهیت و خدایی


سرانجام جناب باب در آخرین نوشته اش به نام لوح هیکل الدین مقام الوهیت را مدعی شد:


« إنَّ عَلیِّاً قَبلَ نَبیل ذاتُ اللهِ وَ کَینُونیَّتُهُ! » (11)


همانا علی قبل نبیل [= علی محمد] ذات و خودِ خداست.


جالب آن است که جناب علی محمّد باب، از سوی میرزا حسین علی، بها الله،به «ربّ اعلی » [= پروردگار برتر!] نامیده شده است.



آنچنان که دیدید او در ابتدا ادعای بابیت امام زمان راکرد ، اما در مجلس بازخواست ادعای خود را پس گرفت. پس از آن باز هم ادعای بابیت داشت تا هنگامی که در تبریز برای یکی از مریدان خود ادعای قائمیت کرد. پس از مدت کوتاهی ، هنگامی که او را تنبیه نمودند از تمام ادعاهای خود توبه نمود. با این حال بعد از آنهم باز ادعای قائمیت نمود و ادعای پیامبری نیز کرد و احکام اسلام را نسخ کرد. همچنین در اواخر عمر خود نیز در یکی از نوشته هایش ادعای خدایی نیز نمود.

حال باید پرسید که جناب علی محمد شیرازی، باب آخرین حجت خدا بود، یا خود او قائم منتظربود؟ اگر چنین است، پس نمی توان نبوت او را پذیرفت. و اگر الوهیت او را بپذیریم، پس ایشان نه پیامبر بود، نه قائم و نه باب امام زمان؛ بلکه خدایی بود در زندان!

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

WWW.masafportal.COM

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

پی‌نوشت‌ها:

1- کتاب کواکب الدریه را یکی از مبلغان بهائی، به نام عبدالحسین آیتی نوشته است. به گفته جناب صبحی او "از دانشمندان بنام و مبلّغان گرامی بود و عبدالبهاء او را در نامه‏های بی‏شمار ستایش کرده"، اما پس از این که جناب عبدالبهاء صعود کرد، در زمان جنابشوقی افندی از آیین بهائی بازگشت و به آغوش اسلام در آمد. ایشان در زمانی که بهائی بود کتاب تاریخ امری خود را با نام کواکب الدریه به دستور جناب عبدالبهاء و زیر نظر ایشان نوشت و بنابراین مورد قبول بهائیان نیز قرار دارد. نام کامل کتاب "الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه" است.

2- جلد یکم الکواکب الدریة، ص 39

. 3- ایقانبهاءالله، ص 180 ، چاپ مصر

. 4- این دستورالعمل ضمن رساله ی خصائل سبعه به وی داده شد – تلخیص تاریخ نبیل، ص 130 (ص 122 نسخه دیجیتال)

5- . تلخیص تاریخ نبیل،صفحات 137 تا 141 (129 تا 133 نسخه دیجیتال)

6- مرآت یعنی آینه و مقصودش از مرآت چهارم ، همان رکن رابع است که به منزله‌ی آینه‌ی تمام نمای وجود ائمه در نظر شیخیه به شمار می‌آید.

7- تلخیص تاریخ نبیل ص 317 (280 دیجیتال)

8- کشف الغطاء، صفحات 201 تا 205

9- تلخیص تاریخ نبیل، ص 287

10- مفاوضات، ص 124

11- لوح هیکل الدین ، ص 5

چهارشنبه 7 فروردین 1392  3:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها