بسم الله الرحمن الرحیم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
پان تركيسم و يهود قسمت پنجم: هرتصل و مرحله جديد فعّاليّت صهيونيسم در دربار عثماني.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
«پس از برپايي «كنفرانس بال» در سال 1897 و نوشتن پروتوکولهای 24 گانه بار ديگر تلاشهاي يهوديان براي متقاعد كردنسلطان شدّت گرفت.اين بار، «هرتصل» به «ويليام دوم» قيصر آلمان،متوسل شد.»(1)
او ضمن ملاقات با قيصر، فوايد تحقّق اين هدف صهيونيستي براي آلمان را بر شمرد و از وي خواست كه درسايه روابط سنتي آلمان و عثماني، ميان او و «عبد الحميد» ميانجيگري كند.اين حركت نيزسرانجام به شكست گراييد و بالاخره «هرتصل» پيشنهادي به «عبد الحميد» ارائه كرد. «در سال1901،يهوديان با سلطان ارتباط برقرار كردند و فردي يهودي به نام «امانوئل قاراصو» را براي ديداربا سلطان روانه دربار نمودند. «امانوئل قاراصو» از فراماسونرها بود و حرفه وكالت داشت.»(2)
اونتوانست اجازه حضور نزد سلطان را بيابد و به همين دليل «تحسين پاشا» ،نخست وزيروقت، مأمور ابلاغ پيشنهاد صهيونيستها به سلطان شد.»(3)
نپذيرفتن «قاراصو» شايد به اين دليل بود كه وي استاد بزرگ «محفل سالونيك» بود كه پايگاه و محفل خود را در اختيار تركهاي «جمعيت اتحاد و ترقي» گذاشته بودند تا بتوانند جلسات سرّي خود را در آن جا برگزار كنند.»(4)
پيشنهاد صهيونيستها كه «تحسين پاشا» آن را به سلطان ارائه كرد از اين قرار بود:
1.كليّه بدهيهاي دولت عثماني را كه معادل 33 ميليون ليره طلاي انگليسي بود،بپردازند.
2.ناوگاني با هزينهاي معادل 120 ميليون فرانك طلا به منظور حمايت از امپراتوري اهدا كنند.
3.وامي بدون بهره به مبلغ 35 ميليون ليره طلا در اختيار دولت عثماني بگذارند تا امورماليّه خود را رونق بخشد. (5)
در عوض اين كمكها و حاتم بخشيها،صهيونيستها چند درخواست از «عبد الحميد» داشتند:
1.آزادي ورود يهوديان به «فلسطين» در هر يك از روزهاي سال،به قصد زيارت.
2.مجاز ساختن صهيونيستها براي احداث مستعمرههايي در «اورشليم» تا همكيشان آنها به هنگام زيارت در آن اقامت كنند.»(6)
سلطان «عبد الحميد» چنين پاسخ داد: «تحسين» به اين يهوديان وقيح بگو:
1.بدهكار بودن براي كشور ننگ نيست،زيرا كشورهاي ديگر از جمله «فرانسه» نيز بدهي دارند.
2.بيت المقدس شريف را اولين بار سرورمان «عمر بن خطاب» براي اسلام فتح كرد و من حاضر نيستم داغ ننگ فروختن آن به يهوديان و خيانت به امانتي را كه مسلمانان به من سپردهاند،در تاريخ بر پيشاني داشته باشم.
3.بهتر است يهوديان پولهايشان را براي خودشان نگه دارند.دولت عليّه عثماني ممكن نيست در دژهايي كه با پول دشمنان اسلام ساخته ميشود از خودش محافظت كند.
4.در پايان،به آنان دستور بده از قلمرو عثماني خارج شوند و از اين پس به هيچ وجه سعي نكنند با من ملاقات كنند يا به اين جا وارد شوند.»(7)
در فرجام، «عبد الحميد» گفت: «به آقاي دكتر هرتصل نصيحت كنيد كه در اين مورد گام ديگري بر ندارد.من نميتوانم حتّي يك وجب از اين سرزمين را بفروشم. اين سرزمين به من تعلّق ندارد،بلكه از آن مردم ترك است.مردم من،در طول مبارزه،اين امپراتوري را با خون خود آبياري كردهاند.قبل از آنكه اجازه بدهيم اين سرزمين از ما گرفته شود،خون ما آن را خواهد پوشاند.من نميتوانم سرزمين مردم ترك يا حتّي بخشي از آن را به ديگران تسليم كنم.بهتر است يهوديان ميليونها پول خود را پس اندازكنند.هنگامي كه امپراتوري من تقسيم شد،آنها ميتوانند آن را بدون بها به دست آورند.امّا درآن صورت،اجساد ما نيز تقسيم خواهد شد.من اجازه نميدهم موجود زنده را كالبد شكافي كنند.»(8)
پيداست كه اگر «عبد الحميد» به پيشنهاد يهوديان جواب مثبت ميداد،بخش مهمّي ازمشكلات امپراتوري حل ميشد ولي او دريافته بود كه حلّ مشكلات عثماني به چه بهايي تمام خواهد شد،چرا كه از يكايك فعّاليّتهاي صهيونيستها براي فروپاشي امپراتوري باخبر بود.از اين رو،وي هرگز اجازه نميداد كه آنها دامنه نفوذ خود در امپراتوري را بيشتر افزايش دهند.
در ادامه حركتهاي صهيونيستي و درست پس از اين شكست صهيونيستها،ديگر بار «جمعيّت اتّحاد و ترقّي» در خارج از كشور فعّال گشت. ««جنبش تركهاي جوان» در سال 1901 احيا شد،يعني زماني كه داماد «محمود پاشا» نوه «محمود دوم» و شوهر خواهر سلطان،از سلطان ضربهخورد.»(9)
آن گاه،وي به خارج رفت و فعّاليّت مخالفان را احيا و تقويت كرد.در همين حال، صهيونيست هاي شكست خورده،خشم خود را نسبت به «عبد الحميد» شدّت دادند، زيرا اينك چارهاي نداشتند جز آنكه اين بزرگترين مانع تحقّق و آرمانشان را از سر راه خود بر دارند.از اين هنگام بود كه برنامههاي صهيونيستي با هدف سرنگوني «عبد الحميد» طرح ريزي و اجرا شد.
«عبد الحميد»:مشكل اصلي با يك راه حل!
يهوديان در مسير تحقّق برنامههاي خود جهت دستيابي به «سرزمين موعود»، امپراتوري عثماني را همچون سدّي عظيم ميديدند كه به هر شيوه ممكن بايد شكسته ميشد. فعّاليّتهاي «هرتصل» تا آن زمان نتيجه يأس آوري داشت - گفتني است كه اين فعّاليّتها در واپسين سالهاي زندگي او انجام شد و او به سال 1903(يا 1904) فنا يافت.- به اين ترتيب،يهوديان به تلاشهاي خود افزودند و سلسله فعّاليّتهاي تازهاي را آغاز كردند.
«تاريخ اين جريان به سال 1902 بازميگردد.در آن سال، «انجمن فراماسونري» مقدّر كرد كه «سلطان عبد الحميد» از خلافت خلع شود و رهبران تركيه را مكلّف به اجراي اين تصميم كرد.يهويان توانستند بر اين رهبران تسلّط يابند، بدين گونه كه جمعيّت «دونمه» كه محل خود را در «سالونيك» قرار داده بودند-به فعّاليّت خود در «جمعيّت اتّحاد و ترقّي» شدّت بخشيدند.»(10)
گردانندگان اصلي « اين جمعيّت متشكل كه عمدتا نيزيهودي به شمار ميرفتند،عبارت بودند از:«امانوئل قاراصو» «محمد جاويد دونمه» «طلعت زاده» «مدحت شكري» «حفظي» «فاضل» «اسماعيل ماهر» «حافظ سليمان» «البكباشي» «اسماعيل حقي» و همچنين سران زرهي«جمال پاشا»،«انور»،«مصطفي كمال».(11)
به اين ترتيب،شهر «سالونيك» اهمّيّت ويژهاي پيدا كرد،زيرا به شكل پايگاه مهمّي براي مخالفان درآمد. «اين شهر در 520 كيلومتري«استانبول»قراردارد و اكنون يكي از مراكز مهمّ تجاري «يونان» محسوب ميشود.
تركهاي عثماني در زمان «سلطان مراد دوم» در سال 1431 آن را فتح نمودند.اين شهر مهمترين منطقه تجاري بازرگاني تركيه بعد از «استانبول» محسوب ميشد.گفتنی است پس از قدرت یافتن پان تورکها بر ترکیه کنونی یکا یک نشانه های اسلامی در یک حرکت یهودیزه پاک شد به عنوان نمونه اسلام بول (بندر اسلام) به استانبول تغییر نام داد.اكثر ساكنان «سالونيك»، اسپانيايي هايي هستند كه در زمان «فرديناند ايزابلا» رانده شده بودند.اهالي «سالونيك» توانستند تمام مخالفتها بر ضدّ «سلطان عبد الحميد» را پشتيباني مالي كنند،به ويژه درسالهاي 1908 و 1909.»(12)
كه انقلاب تحت فرماندهي دونمهها به پيروزي رسيد. «جمعيّت «سالونيك» در سال 1909،سال خلع «عبد الحميد» بالغ بر 140 هزار نفر بود كه 80 هزار نفر از آنهارا يهوديان دونمه تشكيل ميدادند.به عبارت ديگر،يهوديان در اين شهر اكثريّت داشتند.»(13)
بعضي از تاريخنگاران بر آنند كه «سلطان عبد الحميد مايل بود كه دونمهها در «سالونيك» متمركزشوند و به آنها اجازه داده نشود تا به آستانه بيايند تا از حركتهاي ايشان جلوگيري نمايد.به اين ترتيب،دونمهها با سلطان به شدّت دشمني ميورزيدند و تبليغات زيادي به زيان او در ميان مردم و ارتش مينمودند.»(14)
چنين بود كه اين شهر مركز فرماندهي مخالفان سلطان شد،به طوري كه تشكّلي به نام «انجمن سالونيك» در آن شكل گرفت كه زير نظر ماسونرها و با كمك يهوديان ودونمهها فعّاليّت ميكرد.
در اين انجمن،يهودياني همچون «قاراصو»، «سالم»، «ساسون»، «فارحي»، «مازلياح» و دونمههايي مانند «جاويد» و «خانواده بالجي» نيز عضو بودند.»(15)
با گسترش دامنه فعّاليّت اين انجمن،اعضاي آن در ميان مردم و ارتش رخنه كردند و توانستند براي خود جايگاه مناسبي بيابند. «جواد رفعت تلخان»، يكي از پژوهشگران در اين باره ميگويد: «در ارتش عثماني، عدهّاي از افسران دونمه بودند كه با لباسهاي سربازي به ميان سربازان ميرفتند و آنها را تحريك مينمودند تا بر ضدّ سلطان عبد الحميد انقلاب كنند.دو يهودي به نامهاي «نسيم روسو» و «مازلياح» نيز از عناصر فعّالّ در اين راه بودند.»(16)
وجود زمينه مناسب در «سالونيك» و فراهم شدن مقدّمات انقلاب، «شوكت پاشا» را نيز به تلاش واداشت.وي پس از فراغت يافتن از جنگهاي متعدد در مرزهاي عثماني، سرانجام «در 24ژوئيه 1908،نيروي تحت فرماندهي خود را به «استانبول» گسيل داشت.در نتيجه، «سلطان عبد الحميد» تسليم شد و قانون اساسي سال 1876 را پذيرفت.»(17)
بالاخره انقلاب پيروز شد،انقلابي كه نتيجه شورشها و درگيريها در ارتش و ناآراميهايي بود كه از «كميته اتحاد و ترقّي» و يهوديان و دونمه های «سالونيك» سرچشمه ميگرفت.حكومت انقلابي كه توسط «كميته اتّحاد و ترقّي» تشكيل شد،بطور غير مستقيم تحت نفوذ «محمود شوكت پاشا» اداره ميشد كه فرماندار حكومت نظامي «استانبول» و همچنين بازرس لشكرهاي اول و دوم و سوم شدهبود.»(18)
بسياري از تاريخنگاران اذعان دارند كه در كنار «شوكت پاشا» سردمداران اصلي اين انقلاب 3 نفر بودند كه تاريخ تركيه پيش از جنگ جهاني اول به دست آنها رقم زده شد.هم آنان بودند كه انقلاب 1908 را طراحي كردند و به انجام رساندند.عجیب اینجاست اينان هر سه از اقوام غير ترك بودند ويهودي الاصل به شمار ميرفتند.
نخستين فرد «انور» بود كه مردم عكسهايش را هزار هزارميخريدند.وي رهبر اصلي بود كه لشكر حمله كننده به باب عالي را فرماندهي ميكرد.»(19)
ديگري «طلعت» بود كه بيشباهت به كوليها نبود و گفته ميشد كه مغز متفكر حزب است.»(20)
در مورد او اين نكته گفتني است كه «در دسامبر 1908،در مقام يكي از نمايندگان «كميته ادرنه» در مجلس به «استانبول» رفت.هم او بود كه پس از خلع «عبد الحميد» فعّالانه درگير حكومت بود و طي سالهاي باقي مانده دوره تركهاي جوان،بيشتر در مقام وزير كشور فعّاليّت ميكرد.»(21)
سومين فرد «جمال پاشا» بود كه «در ارتش،اقتدار خود را آشكار كرده بود.وي درجايگاه خود به عنوان بازرس راه آهن در«مقدونيّه» بسيار شبيه به «طلعت» در پست و تلگراف عمل ميكرد و حامل پيامهاي «كميته اتّحاد و ترقّي» بود.در لشكر حملهور به «استانبول» ،او فرماندهي چند واحد نظامي را بر عهده داشت.پس از اين عمليّات،به دليل نقشي كه او در سالهاي 1909 و1910 در مقام حكمران نظامي «استانبول» در سركوب شورش ضد انقلابي و سپس در سال 1912 پس از حمله به باب عالي و قتل «محمود شوكت پاشا» ايفا كرده بود،به مقامهاي بالا ارتقاء يافت.»(22)
و امّا «سلطان عبد الحميد» يك سال پس از پذيرفتن قانون اساسي،عنصري نامطلوب براي خلافت شناخته شد. «مجلس ملّي با كسب فتوايي،سلطان را به همدستي در برپايي و شورش ضدانقلابي و راه انداختن كشتار متعاقب آن و همچنين چپاول ذخاير كشور متهم ساخت و خلع وي را اعلام كرد و حكومت برادرش «محمد پنجم» (رشاد) را قانوني دانست.»(23)
پس از تسليم حكم خلع «وي و خانوادهاش را شبانه با قطاري ويژه به «سالونيك» اعزام كردند.»(24)
چرا كه آنجا مناسبترين مكاني بود كه ميتوانستند سلطان را تحت نظر داشته باشند.«نقش سه جانبه وكيل دادگستري: «منير سالم»، «قاراصو» و «جاويد» در حادثه خلع «سلطان عبد الحميد» كاملا مبرز و مشخّص بود.»(25)
و عجیبتر اینکه اينان هر سه يهودي و دونمه بودند.سلطان چند صباحي در «سالونيك» به سر برد و سپس به «استانبول» آمد و در سال 1918 از دنيا رفت.تبعات انقلاب 1908 و خلع «عبد الحميد» در سال 1909 براي امپراتوري عثماني بسياروخيم و ناگوار بود،زيرا بنيادهاي اساسي امپراتوري را به لرزه در آورد و تجزيه آن را شتاب بخشيد.
اين تبعات بر روابط تركها و عربها نيز اثر گذاشت،چرا كه «در واقع،رهبران مسلمان عرب به چند دليل در صداقت «كميته اتّحاد و ترقّي» ترديد داشتند:اولا رهبران كميته بدون استثناء فراماسون بودند و تعصّب مذهبي عربها با اصول و مرام جامعه ماسوني تضاد داشت.ثانيا «اتّحاد و ترقّي» اصولا ماهيّتي غير تركي و غير عربي داشت،زيرا كمتر كسي از رهبران واقعي آن،اصالتا ترك بود.ثالثا مماشات رهبران «اتّحاد و ترقّي» با صهيونيستها و تلاش براي برقراري ارتباط با آنها به اميد كسب كمكهاي مالي و نيز دادن اجازه اقامت به رهبران صهيونيست و يهوديان در «فلسطين»، ملي گراهاي عرب را نسبت به ماهيّت واقعي تركهاي جوان بيش از پيش مشكوك كرد.»(26)
در اين ميان،ملي گرايي افراطي سران «اتّحاد و ترقّي» نتيجهاي جز شتاب بخشيدن به سير تجزيه امپراتوري در بر نداشت.چراکه دیگر دلیلی برای اتحاد اعراب با افرادی که بر طبل برتری نژادی ترکها می کوبیدند وجود نداشت و البته فراموش نکنید که در نقاط عرب نشین نیز تمایلات پان عربیستی در حال اوج گیری بود.
اكنون بجاست كه به حكومتهاي تشكيل يافته پس از انقلاب 1908 نظري افكنيم تا با ماهيّت صهيونيستي آنها بيشتر آشنا شويم.در اين ميان از «شوكت پاشا» به عنوان يك نمونه ياد ميكنيم.
در اين دولت، «صهيونيستها زير نقاب ملي گرايي تركي از 13 مقام وزارتي به 3 مقام دست يافتند. «بساريا افندي» وزير كار و امور اجتماعي، «اوسقان افندي» وزير پست و تلگراف و «نسيم مازلياح» وزير بازرگاني و كشاورزي گشتند.»(27)
علاوه بر اينها، «پست مهم وزارت دارايي نيز به دست «جاويد» افتاد كه از دونمهها بود.»(28)
اسم يهودي اين فرد «طبق قاعده رايج در ميان دونمهها «ديويد» بود كه به «جاويد» تغيير يافت.»(29)
گفتنی است در میان یهودیان مخفی (مارانوس/آنوسی) داشتن دو نام معمول بود و سعی بر این بود دو نام تا حد ممکن به هم شباهت داشته باشند تا احتمال لو رفتن آن کاهش یابد .مانند دیوید و جاوید. «وي با جاذبههاي شخصي خود به عنوان يك مغزمتفكّر مالي مطرح بود.»(30)
گفتني است «وقتي كه نمايندگان پارلمان عثماني،يهوديان را به مشاركت در حكومت تركهاي جوان متهم ساخته بودند،اين مطلب را خاطرنشان ساختند كه «جاويد بيك» وزير دارايي عضو دونمه از «بانك يهودي در پاريس» وام گرفته و در عوض به صهيونيستها اجازه داده است كه در «فلسطين» رخنه كنند.پس از در گرفتن اين بحث در پارلمان، «جاويد بيك» و طرفدارانش از كابينه «شوكت پاشا» كناره گيري كردند.»(31)
البتّه اين كناره گيري،ساختگي و مقطعي بود.