0

شخصیت‏ شناسی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) 1

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

شخصیت‏ شناسی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) 1

سرگذشت ملّتها و اقوام گوناگون که در چهره «تمدّن» آن مرز و بوم نمایان می‏شود، بیانگر حقیقتی تلخ در باره وضعیّت زندگی زنان، حقوق، اختیارات و قوانین حاکم بر آنان است. که در این میان می‏توان به ظلم و ذلّت و تحقیر آنان در سالیان بسیار اشاره کرد؛ دورانی که نگاه نادرست سران حکومت و قبایل، زنان را از کمترین حقوق انسانی محروم می‏ساخت و فرصت ظهور و بروز استعدادها و خلاقیتها را از آنان می‏گرفت.
دوران جاهلیتِ پیش از اسلام، داستان غم‏انگیزی است که پایان آن، آغاز غم و اندوهی سنگین بر وجود انسانهای آزاده و روشن‏اندیش خواهد بود؛ ایّامی که زنان، کوچکترین احترام و ارزشی نداشتند و زنده به گور کردن دختران، نشان رشد و بالندگی برای زدودن لکه ننگ از دامن خانواده و قبیله محسوب می‏شد!
پروردگار حکیم و مهربان با ظهور دین اسلام والاترین هدیه را به این قشر ستمدیده عطا کرد؛ زنان را چون مردان دارای شأن و مقام و منزلت ارجمندی دانست که در اصل خلقت و ارزشهای انسانی هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند و از آن سو، دارای حقوقی همسان در اجتماع خواهند بود، راه رشد و تکامل را برای هر دو باز و روشن دانسته تا فرصت دستیابی به قلّه قداست و جاودانگی مهیّا گشته، هر کس دستاورد تلاشهای خود را نصیب خویش سازد با این تفاوت که «زنان طرائف حکمت را در ظرایف هنر ارائه می‏دهند» و «مردان ظرایف هنر را در طرائف حکمت تجلّی می‏بخشند».(1) زیرا جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او پدیدار می‏شود تا اندیشه‏های درست ظهور یابد و ستایشها و نکوهشها در گرو آرمانها و اراده‏ها شکل گیرد. این نگرش موجب گردید که آیات چندی در قرآن کریم در شأن و عظمت آنان بیان شود.(2) برتر از آن سوره‏ای به نام زنان (نساء) تخصیص داده شود تا در فضای تاریک جاهلیت، روشنی چشمگیری دلها و دیده‏ها را پرنور سازد و حتّی دختری از همان محیط، نام «کوثر» یابد و سرچشمه برکات و حسنات بی‏شماری شود تا در پرتو ریزش رحمت پیدا و ناپیدای خداوندی، بانوانی ارجمند، شایسته و خداجو به مقامی بس تابناک دست یابند، تمامی نگاههای مشتاق را به سوی خود خوانده، الگویی کم‏نظیر برای هر روز زندگی شیفتگان دانش و بینش و پویایی شوند و بیانگر حقیقتی شیرین و دلربا شوند که گرچه معصوم نبوده‏اند اما همراه و همدل معصوم به بلندای بزرگی و برتری رسیده‏اند.
... «امّ اَیْمَن»، مَحْرَم کوثر و برکه‏ای از چشمه فضایل آن پاک‏بانواست که در این بخش از سیره و سخن فاطمه زهرا(س) در باره او آگاهیهای گرانسنگی می‏یابیم.
10. اُمّ اَیْمَن
بَرَکَه دختر ثعلبة بن‏عمرو، معروف به امّ اَیْمَن، شخصیتی سرشار از عظمت و عزّت است که در بین بانوان صدر اسلام از موقعیتی بس ممتاز و برجسته برخوردار بوده است.(3) جلوه‏های جاودان زندگانی او لبریز از صحیفه‏های درس‏آموز برای امروز و هر روز زنان است؛ ایمان پر گستره، روشنای بصیرت و بیداری، عرصه‏های جهاد و جانبازی، هنگامه‏های هجرت و خداخواهی و طلایه‏داری در جبهه پیکار با دشمنان نبوت و ولایت، پرتوی از صفات پر عظمت این بانو است.
زندگانی چنین انسانی، سراسر از ستایش نسبت به گذشته و حال و آینده بوده که در گفتار تابناکِ اسوه‏هایی چون رسول خدا(ص)، امیر مؤمنان و فاطمه زهرا ـ علیهماالسلام ـ دیده می‏شود، به گونه‏ای که پیامبر اسلام(ص) او را «بانوی بهشتی»(4) نامید!
افتخار بزرگ ام‏ایمن حضانت و نگهداری حضرت محّمد(ص) از هفت سالگی(5) است؛ زمانی که آغوش پر مهر مادر از یتیم عبداللّه‏ گرفته شد و تنها خدمات دلسوزانه این زن نمونه، گرمی و صفای آن را جبران می‏نمود، به گونه‏ای که آن حضرت هیچ گاه زحمات خالصانه ام‏ایمن را فراموش نکرد و گاه می‏فرمود:
«ام‏ایمن امّی بعد امّی»؛(6) ام‏ایمن مادری بعد از مادر برای من بود!
او اهل حبشه بود(7) و شیفته زلال معارف الهی و کمالات قدسی؛ با شناخت و معرفت والای خود از فرزند عبدالمطلب مواظبت می‏نمود و رهنمودهای او را در سخنان آگاهانه و اندیشمندانه وی به جان می‏خرید.
از آنجا که اهل کتاب با استفاده از کتب آسمانی پیش از اسلام، «محمّد» را به عنوان آخرین رسول آسمانی دانسته و به مردم بشارت او را می‏دادند و در صحنه‏های مختلف گاه از آینده چنین طفلی سخنان تعجب‏آمیزی بیان می‏کردند، عبدالمطلب احساس نگرانی کرده، به ام‏ایمن می‏فرمود:
«بارکَة لا تَغْفُلی عن ابنی فانَّ اهلَ الکتاب یزعنونَ اِنَّ اِبْنی نبیُّ هذه الامّة»؛(8)
ای ام‏ایمن! مبادا از فرزندم غفلت کنی، چرا که اهل کتاب معتقدند که این فرزند همان پیامبر این امتّ است.»
سرپرستی ام‏ایمن هجده سال به طول انجامید و در این ایّام و پس از آن رسول اکرم(ص) او را «مادر» خطاب می‏کرد.(9) پس از رسالت، گاه که به ام‏ایمن می‏نگریست، می‏فرمود:
«هذه بقیّةُ اهل بیتی»؛(10)
این [بانو]، بازمانده خاندان من است.
پیامبر(ص) پس از ازدواج با خدیجه ام‏ایمن را آزاد کرد، زیرا او کنیزی بود که از آنِ عبداللّه‏ بن‏عبدالمطلب و به قولی کنیز آمنه مادر رسول خدا(ص) بوده و پس از مرگ مادر از دارایی حضرت محسوب می‏گشته است.(11)
در همان ایّام «عبید خزرجی» با برکه ازدواج کرد و حاصل وصلت آن دو، فرزند پسری به نام «اَیْمَن» بود.(12) با تولد این فرزند، کنیه ام‏ایمن برای برکه شهرت یافت. گویی دست تقدیر در آینه عظمت ام‏ایمن، جمله‏ای نانوشته می‏دید و با میلاد أیْمن زمینه زیباتر شدن افتخارات را فراهم می‏ساخت. زیرا پرورشهای روشنی‏بخش و آموزشهای هدایت‏آفرین ام‏ایمن فرزندی ساخت که رواق وجود او از نور نبّوت و ولایت موج می‏زد به گونه‏ای که در جنگ حنین افتخار همراهی و نبرد در رکاب رسول خدا را یافت و از ده نفری بود که لحظه‏ای آن حضرت را تنها نگذاشت و پس از رشادت و شهامت مردانه و دلیرانه، فیض شهادت نصیب او گردید.(13) از آن روز «مادر شهید» زرّین و نشان روشنگری در بین افتخارات ام‏ایمن به حساب می‏آمد.
پس از آنکه همسر ام‏ایمن در جنگ خیبر به شهادت رسید، رسول خدا(ص) ضمن «بانوی بهشتی»(14) خواندن او، این جمله را خطاب به اصحاب باوفای خود فرمود:
«مَنْ سرّه ان یتزوّج امرأةً من اهل الجنّة فلیتزوّج امّ‏ایمن؛(15)
هر کس می‏خواهد با ازدواج با زنی از اهل بهشت خوشحال شود، ام‏ایمن را تزویج کند.»
زید بن‏حارثه با ام‏ایمن ازدواج کرد و «اُسامه» از او متولد شد. اسامة بن‏زید همان جوان لایق و مورد اعتمادی است که پیامبر در واپسین روزهای عمر خویش او را به فرماندهی سپاه اسلام منصوب کرد!(16)
نگاهی دوباره به زندگانی درس‏آموز ام‏ایمن، گویای این حقیقت است که این بانوی بزرگ و بزرگوار، افتخار خدمتگزاری پنج معصوم(ع) را یافته و توفیق بی‏نظیری در حضور عاشقانه و خالصانه در کنار رسول اکرم(ص) را نصیب خود ساخته است به گونه‏ای که گاه رسول خدا(ص) به او سر زده،(17) زمانی از علت شادی یا غصه‏های او سؤال کرده،(18) موقعی ام‏ایمن چونان مَحْرمی قابل قبول در عرصه‏های مختلف حیات آن حضرت حضور داشته و به راحتی در خانه و اتاق پیامبر رفت و آمد داشته است.(19)
افزون بر چنین زحمات دلسوزانه، فعالیتهای ارزشمند آن بانو در عرصه‏های دیگری چونان آبرسانی به مجاهدان و مداوای مجروحان در جنگهای احد، حنین و خیبر(20) و تلاشهای علمی فرهنگی وی در نقل روایات رسول خدا(ص) و حضور آگاهانه و هوشمندانه در جبهه مخالفت با غاصبان خلافت و فدک، جلوه‏های دیگری از شخصیت ام‏ایمن را بازگو می‏کند؛(21) پایمردی و استقامت او بدان حد بود که وقتی در جنگ احد عده‏ای از مسلمانان سست‏ایمان فرار کردند، ام‏ایمن با ناراحتی بسیار، مشتی خاک از زمین برداشت و با فریادی رعدآسا به صورت آنان پاشید و گفت:
«وای بر شما! چرا فرار می‏کنید؟! شما زن هستید، بروید پشت چرخ نخ‏ریسی که مخصوص زنان است بنشینید!»(22)
و خود از میدان مبارزه لحظه‏ای جدا نشد.در حساس‏ترین و سرنوشت‏سازترین زمان ـ یعنی پس از رحلت رسول خدا(ص) که زر و زور و تزویر دهان بسیاری را بسته بود و آنان را وادار به انکار حقایق می‏نمود ـ
امّ‏ایمن جهاد فکری فرهنگی خود را با بیان احادیث رسول‏اللّه‏(ص) در «غدیر خم»(23) ـ برای دفاع از مولای متقیان علی علیه‏السلام ـ و در باره «فدک»(24) ـ برای بازستانی حق از دست‏رفته فاطمه(ع) ـ آغاز کرد و در این عرصه پر خطر، گرچه مورد توهین از سوی برخی سران قدرت قرار می‏گرفت(25) اما چونان فرماندهی مهیّا و شیردل، اندکی در راه روشن خویش درنگ نکرد و خود را از مبارزه دور نساخت.
فاطمه زهراء، امّ‏ایمن؛ روزها و رازهای بسیار
امّ‏ایمن برای زهرای عزیز چونان بانویی خدایی و مادری پرمهر بود که سالیان بسیار پیش از میلاد او در خدمت پدر و خانواده رسول خدا(ص) افتخار خدمتگزاری داشته و جلوه‏های صفا و صمیمیت و صداقت خود را بر همگان آشکار ساخته بود. از این‏رو بین او و فاطمه علاقه‏ای برتر از دو مسلمان دیده می‏شد و در هنگامه‏های گوناگون نوعی عشق و ارادت چشمگیری وجود داشت که از سوی هر یک به دیگری اظهار می‏شد.(26)
هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه بانویی که جدا از بقیه مسلمانان، همراه فاطمه زهرا(ع) راهی مدینه گردید، ام‏ایمن بود(27) و پس از مراسم خواستگاری امام علی علیه‏السلام از دخت رسول خدا(ص)، نخستین پولی که پیامبر(ص) برای خرید جهیزیه به اصحاب شایسته و مورد اطمینان خود پرداخت کرد، به آن زن والاگوهر بود تا لوازم خانه زندگی زهرا(س) را خریداری کند.(28)
اندیشه‏های خیرخواهانه این بانو از دیرباز در شیوه زندگی او وجود داشته، به گونه‏ای که گاه به دنبال کارهای شایسته و خداپسندانه روانه می‏شد تا آنچه در توان دارد به کار گیرد و دلهای اطرافیان را شاد و خرسند سازد:
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: یک ماه پس از خرید اثاثیه منزل و جهیزیه عروس با اینکه با رسول خدا(ص) نماز می‏خواندم و به منزل برمی‏گشتم، از امر ازدواج صحبتی به میان نمی‏آوردم. همسران رسول خدا(ص) به من گفتند: آیا میل داری در مورد ورود فاطمه به خانه‏ات با حضرت صحبتی بکنیم؟ گفتم انجام دهید!
آنان نزد رسول خدا رفته [ولی در بین زنان حاضر] ام‏ایمن رو به حضرت کرده گفت:
ای رسول خدا! اگر خدیجه(ع) زنده بود با عروسی فاطمه دیدگانش روشن می‏شد. علی دوست دارد که همسرش به خانه‏اش برود. دیدگان فاطمه را به شوهر او روشن بفرمایید و به زندگی او سر و سامانی دهید و چشم ما را نیز روشن کنید.
پیامبر(ص) فرمود: چرا علی خود نمی‏آید و همسرش را از من نمی‏خواهد. ما انتظار داریم خود او بیاید و از ما درخواست کند.
علی(ع) فرمود عرض کردم: ای رسول خدا(ص) حیا مانع من می‏شد.(29)
و بدین سان با پیشقدمی امّ‏ایمن قرار عروسی گذارده شد و دلهای تمامی شیفتگان با شادی این مراسم روشنی بیشری یافت. پیشتر اشاره‏ای به سلسله افتخارات و توفیقات کم‏نظیر آن انسان صالح و پرهیزگار داشتیم و خدمتگزاری پنج
معصوم(ع) را از جلوه‏های تابناک زندگانی او برشمردیم، اینک به رؤیای راستین و صادقه او اشاره‏ای می‏کنیم:
روزی همسایگان ام‏ایمن خدمت رسول اکرم(ص) رفته، از شب گذشته وی خبر دادند که تا صبح گریه می‏کرده است. پیامبر او را خواست و فرمود:
ام‏ایمن! خداوند چشمانت را نگریاند، دیشب برای چه گریه می‏کردی؟!
این بانوی بهشتی عرض کرد: یا رسول اللّه‏! خواب عجیبی دیدم که آسایش را از من گرفت. دلم راضی نیست بر زبان بیاورم. پیامبر(ص) فرمود: بگو تا برایت تعبیر کنم. ام‏ایمن گفت: در خواب دیدم برخی از اعضای پیکر شما به خانه من افتاد.
رسول اکرم(ص) فرمود: خوابت گوارا باد. فاطمه فرزندی می‏آورد که تو او را در دامن خود پرورش می‏دهی. پس از مدتی حسین(ع) متولد شد. روز هفتم امّ‏ایمن او را در بغل گرفت و خدمت پیامبر آورد. آن حضرت رو به وی کرد و فرمود: «این است تعبیر خوابی که دیده‏ای!»(30)
احترام و ارادت فاطمه(ع) نسبت به امّ‏ایمن چشمگیر بود، به گونه‏ای که گاه آن حضرت از غذای مخصوص خود و خانواده به امّ‏ایمن تقدیم می‏کرد، مبادا احساس بیگانگی با خود و فرزندان و شوهر خویش پیدا کند.(31)
شناخت بسیار و اطمینان فراوان زهرای مرضیه نسبت به امّ‏ایمن چنان بود که آن حضرت(ع) وی را به عنوان شاهدی راستگو، دلیر و شجاع در برابر غاصبان فدک حاضر ساخت(32) تا همراه با امام علی(ع) شهادت دهد. ماجرای آن روز را از امام صادق(ع) می‏شنویم:
پس از رحلت رسول خدا(ص)، ابوبکر بر جای آن حضرت نشست و دستور داد نماینده و وکیل فاطمه(ع) را از فدک اخراج کنند. آن حضرت نزد او رفته فرمود:
ای ابوبکر! تو ادعا می‏کنی جانشین پدرم می‏باشی و بر جای او نشسته‏ای با اینکه دستور داده‏ای کارگزار مرا از فدک خارج کنند و می‏دانی که رسول خدا(ص) آن را به من بخشیده و مرا نسبت به این مطلب شهود و گواهانی است ...
ابابکر در پاسخ گفت: شاهدت را بیاور! حضرت، ام‏ایمن و علی(ع) را به عنوان شاهد معرفی کرد. ابوبکر از امّ‏ایمن پرسید: آیا تو از رسول خدا چنین مطلبی را در باره فاطمه شنیده‏ای؟
او گفت: آری من خود از آن حضرت شنیدم که ... آیا می‏شود کسی که بانوی زنان جهان است چیزی را که از او نیست ادعا کند؟! و من نیز که از زنان اهل بهشتم، هیچ گاه جز آنچه از رسول خدا(ص) شنیده باشم گواهی نخواهم داد. عمر گفت: ای امّ‏ایمن دست از سر ما بردار و این داستانها را کنار بگذار! شما به چه چیزی گواهی می‏دهید؟ پاسخ داد: روزی در خانه فاطمه در حضور رسول خدا ـ صلی اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ نشسته بودم. در این هنگام جبرئیل نازل شده گفت: خداوند دستور داده با دو بالم حدود فدک را برایت مشخص سازم ... رسول خدا(ص) پس ازآن فدک را به فاطمه بخشید و رو به من کرده فرمود: ای امّ‏ایمن! بر این مطلب گواه باش و تو با علی نیز شاهد این موضوع باشید!
عمر پس از شنیدن سخنان آن بانوی راستگو، گفت:
«ای ام‏ایمن، تو یک زن می‏باشی و شهادت یک زن ارزشی ندارد اما علی نیز به نفع خود شهادت می‏دهد و چون در این گواهی دارای نفع است، شهادتش قبول نمی‏شود.»
در این هنگام ام‏ایمن با حالت خشم و غضب از جای برخاسته گفت:
«خدایا! این دو نفر به حق دختر محمد، پیامبرت ستم کردند. تو آنان را به شدت پایمال و نابودشان کن!» سپس از مجلس خارج شد.(33)
در صحنه‏ای دیگر زهرای مرضیه با استناد به سخن پدر عزیز خود رو به آن دو کرد و فرمود:
آیا از پدرم رسول اللّه‏ نشنیدید که فرمود ام‏ایمن اهل بهشت است؟
و آن دو در پاسخ گفتند: آری شنیدیم.
سپس حضرت فرمود: پس چرا با شهادت او و اسماء ـ که او نیز بهشتی است ـ فدک را تحویل من نمی‏دهید؟ آیا دو زن بهشتی به باطل شهادت داده‏اند؟(34)
دلدادگی و همراهی این بانوی وفادار با دخت رسول خدا(ص) هیچ گاه کاستی نیافت و در تمامی عرصه‏های مختلف، حضوری تأثیرگذار و بیدارگر برای غافلان و خواب‏آلودگان داشت، گرچه در این مسیر پرفراز و نشیب گاه مورد توهین یا استهزای سران ستم قرار می‏گرفت.(35)
در واپسین روزهای زندگانی فاطمه(ع)، ام‏ایمن از جمله بانوان همراه و مونس آن حضرت بود. هنگامی که اندوه رحلت پدر، غم محرومیت امام(ع) از خلافت و فشار روحی غصب فدک توان از زهرا(ع) ربود و او را غمگین، افسرده، محزون، پژمرده و گریان ساخت، آن حضرت ام‏ایمن و اسماء بنت‏عمیس را طلبید تا با آنان سخن گوید و پس از آن شوهر خود علی(ع) را خبر کنند.(36) هنگامی که امام(ع) بر بالین همسر مظلوم خود حاضر شد و آن پاک‏بانو وصایای خود را بیان می‏کرد، رو به شوهر خویش کرده فرمود:
«اذا توفیتُ لا تعلم احدا الاّ ام‏سلمة و ام‏ایمن و فضة و من الرّجال ...(37)؛
آن هنگام که از دنیا رفتم، هیچ کس را آگاه مکن مگر ام‏سلمه و ام‏ایمن و فضه را [از زنان] و از مردان ...»
اشتیاق و دلدادگی محبت و ولایت فاطمه زهرا(ع)، چنان تأثیری در وجود ام‏ایمن گذارده بود که پس از شهادت آن بانو، توان اقامت در مدینه و دیدن جای خالی محبوبه آسمانی خویش را در خود نمی‏دید، از این‏رو به سوی مکه حرکت کرد و گفت:
«پس از زهرای عزیز، نمی‏خواهم دیگر روی مدینه را ببینم.»
در مسیر خود چون به جحفه رسید دچار تشنگی شدیدی شد که بیم هلاکت او وجود داشت. در آن حال رو به آسمان کرد و گفت:
«پروردگارا! آیا مرا که خدمتگزار دختر پیامبرت بودم، در حال عطش و تشنگی می‏گذاری؟!» ناگاه ظرف آبی از بهشت نزد او آمد و ام‏ایمن از آن تحفه گوارای بهشتی نوشید.(38)
... سرانجام در اوایل خلافت عثمان، سال 24 هجری و در حالی که آن بانوی قدسی 85 سال داشت، تن خاکی را رها کرد و روح افلاکی او به سوی بهشت موعود رسول خدا(ص) پر کشید(39) تا برای همیشه در کنار خوبان خدایی و معصومان و پاکان آرام یابد و پاداش سرشار و جاودان خود را مشاهده نماید.(40)
طلوع طلایی آفتاب معارف، آسمان دلهای پاک و تابناک بی‏شماری از انسانهای صدر اسلام را از غبار تیرگیهای ظلم و ضلالت زدود و زمینه رشد و رویش استعدادهای افراد را فراهم ساخت. مسیر ناهموار و سنگلاخ کمال و تکامل به راهی پر امید و پرنوید انجامید و دلها و دیده‏های انبوه مشتاقان روشنای عرشی یافت. در این میان «بانوان بزرگ» و «زنان نام‏آوری»
چون خورشید و ماه، تمامی سیاهیهای ستم را کنار زده، جغرافیای قلبها و قرنهای بسیاری را پرنور ساختند و برای همیشه ایّام فرهنگ و تمدّن مدینة‏النّبی(ص) را زنده و پویا جلوه‏گر ساختند، تا در امروز و هر روز هستی اسوه‏هایی آسمانی و الگوهایی ماندگار برابر دیدگان پاکان و مشتاقان حضوری معرفت‏آفرین داشته، پاسخی برای «چگونه زیستن» باشند.
«ام‏ایمن» پاک‏بانوی بهشتی بود که با گذری بر زندگانی او و آگاهی از دیدگاه دخت آفتاب فاطمه زهرا(س) نسبت به وی، بخش قبلی این نوشتار را زینت بخشیدیم و در این فراز نمونه‏ای ناب از زنان شایسته ـ از نگاه اهل بیت رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(س) ـ معرفی می‏شود تا مشعلی شعله‏ور در رواق وجود تمامی شیفتگان، روشنای امید و ایمان و اطمینان در رسیدن به مرز عصمت بیافریند تا توان رویارویی با جاهلیت مدرنِ امروز چونان مجاهده با جاهلیت بدوی دیروز، عملی ممکن نمایان شود و دختران و بانوان والاگوهرِ ما، حرکت و هدایت در مسیر انسان‏ساز اسلام را در پرتو آموزه‏های زندگانی زهرای مرضیه(س) نصیب خود سازند. ان شاءاللّه‏.
11. اُمّ‏سَلَمه
«هند» دختر ابی‏امیه و عاتکه معروف به امّ‏سلمه، همسر والای رسول خدا(ص) پس از خدیجه کبرا و صاحب صفات برجسته و شایسته‏ای بوده است. خاندان او در بین مردم آن زمان دارای شرافت و عظمت ویژه‏ای بودند، به گونه‏ای که پدر وی ابوامیّه به «زادالرّاکب» یعنی صاحب عطا و بخشش به همراهان و همسفران شهرت داشته است.
ام‏سلمه از نخستین گروندگان به اسلام بوده که در راه حفظ آرمانهای الهی خویش دو هجرت به حبشه و یک هجرت به مدینه داشت. آیه تطهیر در خانه او بر رسول خدا(ص) نازل شد و نسبت به محبت، وفا و مهربانی در باره همسر خویش و اطرافیان زبانزد همگان بود. صاحب‏نظران وی را بانویی بزرگ، صاحب رأی و اهل نظر دانسته که در صحنه‏های مختلف، کارگشای مشکلات پدید آمده بوده است.
همسر نخست امّ‏سلمه، پسرخاله او ابوسلمة بن‏عبدالاسد بوده که پس از تشرف به اسلام، به خاطر ستمِ بسیار مشرکان، مجبور به هجرت به حبشه گردید و در آن دیار فرزند آن دو، سلمه به دنیا آمد و در پی او فرزند دیگری به نام عمر نصیب آنان شد؛ پسری بافراست و اندیشمند که پرورش پر نور در دامان مادر، وی را چنان کرده بود که در دوران جوانی همراه امیر مؤمنان(ع) در تمامی غزوات شرکت می‏کرد و پیش از آن مدتی والی بحرین شده بود.
ابوسلمه در جنگ احد شرکت کرد و در اثر پیکار با مشرکان پیکر او زخمی گردید و چندی بعد به خاطر آن به دیار ابدی سفر کرد. روشن‏اندیشی و پویایی فکر این مسلمان فرزانه، زمینه‏ساز سنّت‏شکنی‏های نادرست قبیله‏ها و خانواده‏های آن زمان گردید، از این‏رو چون امّ‏سلمه روزی به او می‏گوید بیا تا با هم عهدی کنیم که بعد از مرگ هر یک، دیگری ازدواج نکند، وی پاسخ می‏دهد: مبادا چنین عهدی نمایی! و پس از من خود را به زحمت اندازی.
سپس دستان خود را به آسمان دراز کرده، می‏گوید:
پروردگارا! امّ‏سلمه را بعد از من مردی بهتر از من روی بفرما!
پس از وفات ابوسلمه، رسول خدا(ص) برای تسلیت به خانه آنان رفت و در دعای خیر خود برای آرامش مصیبت امّ‏سلمه فرمود: «خدایا! اندوه او را تسکین ده، مصیبت وی را جبران کن و عوضی بهتر ـ از شوهر مرحومش ـ به او عطا کن».برجستگی صفات امّ‏سلمه و جمال و کمال صورت و سیرت او موجب گردید که خواستگارانی چشمگیر با شهرت اجتماعی و توانایی مالی بسیاری زبان به خواستگاری امّ‏سلمه بگشایند ـ که از آن میان ابوبکر و عمر را می‏توان نام برد اما بینش روشن و دانش روشنگر آن بانوی نیک‏اندیش موجب گردید که با مهریه‏ای اندک، همسری رسول خدا(ص) را بپذیرد و والاترین مقام را نزد آن حضرت، پس از خدیجه کبرا پیدا کند.
امّ‏سلمه زنی دانشمند، پرهیزکار، دارای فصاحت و بلاغت و صاحب کیمیای ولایت و محبت اهل بیت ـ علیهم‏السلام ـ بود، به گونه‏ای که برای به دست آوردن رضایت قلبی رسول اکرم(ص) و دور ساختن اندوه و ناراحتیهای آن حضرت از هیچ کوششی کوتاهی نمی‏کرد و همواره خود را همراه آن عزیز قرار می‏داد. از این‏رو در غزوه خیبر، فتح مکه، محاصره طائف، جنگ هوازن، ثقیف و سپس حجة‏الوداع همراه رسول خدا(ص) بود و در جاهلیت جزیرة‏العرب ـ که زنان را با نگاهی واژگون می‏نگریستند ـ به خوبی خواندن را می‏دانست!
ژرف‏اندیشی و تدبیر او چنان بود که چون در صلح حدیبیه، پیامبر اسلام(ص) بنا بر قرارداد صلح با مشرکان و به خاطر صلاحدید اسلام و مسلمانان دستور تراشیدن سرها و قربانی کردن و بازگشت از مکه به سوی مدینه را دادند و بسیاری از مسلمانان اطاعت نکردند، امّ‏سلمه که اندوه رسول خدا را دید، پیشنهادی از سر خردمندی بیان کرد و گفت: «ای رسول خدا! تحمل این صلح برای آنها که در آرزوی فتح و پیروزی بوده‏اند، دشوار است، شما برخیزید و بدون آنکه با کسی سخن بگویید، بیرون روید و قربانی کنید و سر خود را بتراشید تا آنان اطاعت کنند!»
لحظاتی بعد یکایک مسلمانان برخاسته، به دستور پیامبر خدا عمل کردند!
فداکاری و عشق شورانگیز امّ‏سلمه به یکایک دستورها و احکام الهی آنچنان بود که آرزوی انجام جهاد و حضور در میدان مبارزه و پیکار برای کسب فضیلت و عظمت این فریضه را می‏نمود، به طوری که یک بار اندیشه نهفته خود را با رسول خدا(ص) در میان گذارد و گفت:
ای رسول خدا! مردان به جنگ و جهاد می‏روند و ما نمی‏رویم تا به شهادت نایل آییم و این خود فیض عظیمی است که از دست ما می‏رود.
پیامبر(ص) جایگزین این توفیق والا را برای زنان بیان کرده، فرمود:
«جهادُ المرأة حسنُ آلتَّبَعُلْ»؛
جهاد زنان، شوهرداری شایسته است.
و پس از آن جبرئیل امین، آیه‏ای از سخنان خداوند را نازل کرد
«و لا تتمنوا ما فَضَّل اللّه‏ُ به بعضکم علی بعض، للرجال نصیبٌ مما اکتسبوا و للنساء نصیبٌ مما اکتسبن و اسئلوا اللّه‏ من فضله ان اللّه‏ کان بکل شی‏ء علیما»؛
زنهار، آنچه را خداوند به [سبب [آن، بعضی از شما را بر بعضی [دیگر [برتری داده آرزو مکنید، برای مردان از آنچه [به اختیار] کسب کرده‏اند بهره‏ای است و برای زنان [نیز] از آنچه [به اختیار [کسب کرده‏اند، بهره‏ای است و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزی داناست.
و به دنبال آن این آیه نیز نازل شد:
«اِنَّ المسلمین و المسلمت و المؤمنین و المؤمنات ...»؛
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان باایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه ‏دهنده و مردان و زنان روزه‏دار و مردان و زنان پاکدامن، و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد می‏کنند، خدا برای [همه [آنان آمرزش و پاداش بزرگ فراهم ساخته است.

امّ ‏سلمه با پذیرش اسلام، از چشمه زلال و شفاف معارف آن، عطش دیرباز خویش را تسکین می‏داد؛ هر روز به اخلاق والا آراسته می‏شد و همراه با همسر اول خود به علم و ایمان خویش می‏افزود. معیار راستین او در تمامی عرصه‏های زندگی ایمان و تقوا و رفتار شایسته بود، از این‏رو ابوسلمه را مردی مورد نظر و عالی می‏دانست که در بین افراد عادی، برتر از او وجود نخواهد داشت.
او احساس و آگاهی و ایمان را به عنوان سه عنصر راهگشای ارزشمند می‏دانست و با توجه به اندیشه روشن و تجربه‏های بسیار، دارای معرفت و حکمت فراوانی شده بود و با دستمایه‏هایی اینچنین از رسول خدا و آموزه‏های آسمانی او اطاعت می‏نمود.
پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، آنچه مایه برتری او نسبت به دیگر همسران حضرت گردیده بود، تلاش تمام‏عیار در راه به دست آوردن رضایت پیامبر(ص) بود؛ او به آنچه پیامبر دوست می‏داشت، اظهار علاقه می‏نمود و از تمامی افراد و اشیایی که آن حضرت بیزار بود، دوری می‏کرد، از این‏رو هماره از خدیجه(ع) به نیکی یاد می‏کرد، به علی(ع) ارادت می‏ورزید، نسبت به فاطمه(ع) محبت خاصی نشان می‏داد و افزون بر آن، نسبت به خوردنیهای مورد علاقه رسول خدا(ص)، در صدد تهیه آنها برای آن حضرت بود. بدین خاطر محبت خاصی در قلب پیامبر(ص) نسبت به امّ‏سلمه احساس می‏شد.
اشتیاق روزافزون آن بانوی بزرگ نسبت به سخنان رسول اکرم(ص) بدان گونه بود که تمامی کارهای خود را نیمه‏تمام رها می‏کرد تا توفیق استفاده از دُرّ واژه‏های تراویده از سخنان پیامبر(ص) را پیدا کند. آن معرفت و این اشتیاق بود که امّ‏سلمه را در زمره راویان صادق و قابل اعتماد، اوج بخشیده و تا آنجا عظمت داده که برخی «378» و عده‏ای «518» حدیث از امّ‏سلمه روایت کرده که تمامی آنها از پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) شنیده شده است.که از آن میان می‏توان به حدیث رسول اکرم(ص) در روزهای واپسین حیات در باره «خواندن برادر خود» یعنی علی(ع) اشاره کرد.
شایستگیهای درس‏آموز امّ‏سلمه موجب گردید که پنج معصوم(ع) و حجت خداوند، نسبت به وی اطمینان داشته، سخنان و یا اشیاء خویش را نزد او امانت گذارند؛ روزی رسول خدا(ص) پیشاپیش از ماجرای کربلا و شهادت فرزند عزیز خود، حسین(ع) او را خبر داد و مقداری از خاک کربلا را که درون شیشه‏ای نگهداری می‏شد به وی سپرد و فرمود:
«هرگاه دیدی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم حسین کشته شده است!»
بعدازظهر روز دهم محرم 61 که امّ‏سلمه در مدینه به خواب رفته بود، رسول خدا(ص) را با چهره‏ای غمگین و لباسی خاک‏آلود دید که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می‏آیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد و خاک را خونین دید. دانست که حسین(ع) شهید شده است، گریه و شیون سر داد، اطرافیان آگاه شدند و امّ‏سلمه ماجرا را باز گفت. این ماجرا در روایات به «حدیث قاروره» معروف است.

سه شنبه 6 فروردین 1392  2:26 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها