سرگذشت ملّتها و اقوام گوناگون که در چهره «تمدّن» آن مرز و بوم نمایان میشود، بیانگر حقیقتی تلخ در باره وضعیّت زندگی زنان، حقوق، اختیارات و قوانین حاکم بر آنان است. که در این میان میتوان به ظلم و ذلّت و تحقیر آنان در سالیان بسیار اشاره کرد؛ دورانی که نگاه نادرست سران حکومت و قبایل، زنان را از کمترین حقوق انسانی محروم میساخت و فرصت ظهور و بروز استعدادها و خلاقیتها را از آنان میگرفت.
دوران جاهلیتِ پیش از اسلام، داستان غمانگیزی است که پایان آن، آغاز غم و اندوهی سنگین بر وجود انسانهای آزاده و روشناندیش خواهد بود؛ ایّامی که زنان، کوچکترین احترام و ارزشی نداشتند و زنده به گور کردن دختران، نشان رشد و بالندگی برای زدودن لکه ننگ از دامن خانواده و قبیله محسوب میشد!
پروردگار حکیم و مهربان با ظهور دین اسلام والاترین هدیه را به این قشر ستمدیده عطا کرد؛ زنان را چون مردان دارای شأن و مقام و منزلت ارجمندی دانست که در اصل خلقت و ارزشهای انسانی هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند و از آن سو، دارای حقوقی همسان در اجتماع خواهند بود، راه رشد و تکامل را برای هر دو باز و روشن دانسته تا فرصت دستیابی به قلّه قداست و جاودانگی مهیّا گشته، هر کس دستاورد تلاشهای خود را نصیب خویش سازد با این تفاوت که «زنان طرائف حکمت را در ظرایف هنر ارائه میدهند» و «مردان ظرایف هنر را در طرائف حکمت تجلّی میبخشند».(1) زیرا جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او پدیدار میشود تا اندیشههای درست ظهور یابد و ستایشها و نکوهشها در گرو آرمانها و ارادهها شکل گیرد. این نگرش موجب گردید که آیات چندی در قرآن کریم در شأن و عظمت آنان بیان شود.(2) برتر از آن سورهای به نام زنان (نساء) تخصیص داده شود تا در فضای تاریک جاهلیت، روشنی چشمگیری دلها و دیدهها را پرنور سازد و حتّی دختری از همان محیط، نام «کوثر» یابد و سرچشمه برکات و حسنات بیشماری شود تا در پرتو ریزش رحمت پیدا و ناپیدای خداوندی، بانوانی ارجمند، شایسته و خداجو به مقامی بس تابناک دست یابند، تمامی نگاههای مشتاق را به سوی خود خوانده، الگویی کمنظیر برای هر روز زندگی شیفتگان دانش و بینش و پویایی شوند و بیانگر حقیقتی شیرین و دلربا شوند که گرچه معصوم نبودهاند اما همراه و همدل معصوم به بلندای بزرگی و برتری رسیدهاند.
... «امّ اَیْمَن»، مَحْرَم کوثر و برکهای از چشمه فضایل آن پاکبانواست که در این بخش از سیره و سخن فاطمه زهرا(س) در باره او آگاهیهای گرانسنگی مییابیم.
10. اُمّ اَیْمَن
بَرَکَه دختر ثعلبة بنعمرو، معروف به امّ اَیْمَن، شخصیتی سرشار از عظمت و عزّت است که در بین بانوان صدر اسلام از موقعیتی بس ممتاز و برجسته برخوردار بوده است.(3) جلوههای جاودان زندگانی او لبریز از صحیفههای درسآموز برای امروز و هر روز زنان است؛ ایمان پر گستره، روشنای بصیرت و بیداری، عرصههای جهاد و جانبازی، هنگامههای هجرت و خداخواهی و طلایهداری در جبهه پیکار با دشمنان نبوت و ولایت، پرتوی از صفات پر عظمت این بانو است.
زندگانی چنین انسانی، سراسر از ستایش نسبت به گذشته و حال و آینده بوده که در گفتار تابناکِ اسوههایی چون رسول خدا(ص)، امیر مؤمنان و فاطمه زهرا ـ علیهماالسلام ـ دیده میشود، به گونهای که پیامبر اسلام(ص) او را «بانوی بهشتی»(4) نامید!
افتخار بزرگ امایمن حضانت و نگهداری حضرت محّمد(ص) از هفت سالگی(5) است؛ زمانی که آغوش پر مهر مادر از یتیم عبداللّه گرفته شد و تنها خدمات دلسوزانه این زن نمونه، گرمی و صفای آن را جبران مینمود، به گونهای که آن حضرت هیچ گاه زحمات خالصانه امایمن را فراموش نکرد و گاه میفرمود:
«امایمن امّی بعد امّی»؛(6) امایمن مادری بعد از مادر برای من بود!
او اهل حبشه بود(7) و شیفته زلال معارف الهی و کمالات قدسی؛ با شناخت و معرفت والای خود از فرزند عبدالمطلب مواظبت مینمود و رهنمودهای او را در سخنان آگاهانه و اندیشمندانه وی به جان میخرید.
از آنجا که اهل کتاب با استفاده از کتب آسمانی پیش از اسلام، «محمّد» را به عنوان آخرین رسول آسمانی دانسته و به مردم بشارت او را میدادند و در صحنههای مختلف گاه از آینده چنین طفلی سخنان تعجبآمیزی بیان میکردند، عبدالمطلب احساس نگرانی کرده، به امایمن میفرمود:
«بارکَة لا تَغْفُلی عن ابنی فانَّ اهلَ الکتاب یزعنونَ اِنَّ اِبْنی نبیُّ هذه الامّة»؛(8)
ای امایمن! مبادا از فرزندم غفلت کنی، چرا که اهل کتاب معتقدند که این فرزند همان پیامبر این امتّ است.»
سرپرستی امایمن هجده سال به طول انجامید و در این ایّام و پس از آن رسول اکرم(ص) او را «مادر» خطاب میکرد.(9) پس از رسالت، گاه که به امایمن مینگریست، میفرمود:
«هذه بقیّةُ اهل بیتی»؛(10)
این [بانو]، بازمانده خاندان من است.
پیامبر(ص) پس از ازدواج با خدیجه امایمن را آزاد کرد، زیرا او کنیزی بود که از آنِ عبداللّه بنعبدالمطلب و به قولی کنیز آمنه مادر رسول خدا(ص) بوده و پس از مرگ مادر از دارایی حضرت محسوب میگشته است.(11)
در همان ایّام «عبید خزرجی» با برکه ازدواج کرد و حاصل وصلت آن دو، فرزند پسری به نام «اَیْمَن» بود.(12) با تولد این فرزند، کنیه امایمن برای برکه شهرت یافت. گویی دست تقدیر در آینه عظمت امایمن، جملهای نانوشته میدید و با میلاد أیْمن زمینه زیباتر شدن افتخارات را فراهم میساخت. زیرا پرورشهای روشنیبخش و آموزشهای هدایتآفرین امایمن فرزندی ساخت که رواق وجود او از نور نبّوت و ولایت موج میزد به گونهای که در جنگ حنین افتخار همراهی و نبرد در رکاب رسول خدا را یافت و از ده نفری بود که لحظهای آن حضرت را تنها نگذاشت و پس از رشادت و شهامت مردانه و دلیرانه، فیض شهادت نصیب او گردید.(13) از آن روز «مادر شهید» زرّین و نشان روشنگری در بین افتخارات امایمن به حساب میآمد.
پس از آنکه همسر امایمن در جنگ خیبر به شهادت رسید، رسول خدا(ص) ضمن «بانوی بهشتی»(14) خواندن او، این جمله را خطاب به اصحاب باوفای خود فرمود:
«مَنْ سرّه ان یتزوّج امرأةً من اهل الجنّة فلیتزوّج امّایمن؛(15)
هر کس میخواهد با ازدواج با زنی از اهل بهشت خوشحال شود، امایمن را تزویج کند.»
زید بنحارثه با امایمن ازدواج کرد و «اُسامه» از او متولد شد. اسامة بنزید همان جوان لایق و مورد اعتمادی است که پیامبر در واپسین روزهای عمر خویش او را به فرماندهی سپاه اسلام منصوب کرد!(16)
نگاهی دوباره به زندگانی درسآموز امایمن، گویای این حقیقت است که این بانوی بزرگ و بزرگوار، افتخار خدمتگزاری پنج معصوم(ع) را یافته و توفیق بینظیری در حضور عاشقانه و خالصانه در کنار رسول اکرم(ص) را نصیب خود ساخته است به گونهای که گاه رسول خدا(ص) به او سر زده،(17) زمانی از علت شادی یا غصههای او سؤال کرده،(18) موقعی امایمن چونان مَحْرمی قابل قبول در عرصههای مختلف حیات آن حضرت حضور داشته و به راحتی در خانه و اتاق پیامبر رفت و آمد داشته است.(19)
افزون بر چنین زحمات دلسوزانه، فعالیتهای ارزشمند آن بانو در عرصههای دیگری چونان آبرسانی به مجاهدان و مداوای مجروحان در جنگهای احد، حنین و خیبر(20) و تلاشهای علمی فرهنگی وی در نقل روایات رسول خدا(ص) و حضور آگاهانه و هوشمندانه در جبهه مخالفت با غاصبان خلافت و فدک، جلوههای دیگری از شخصیت امایمن را بازگو میکند؛(21) پایمردی و استقامت او بدان حد بود که وقتی در جنگ احد عدهای از مسلمانان سستایمان فرار کردند، امایمن با ناراحتی بسیار، مشتی خاک از زمین برداشت و با فریادی رعدآسا به صورت آنان پاشید و گفت:
«وای بر شما! چرا فرار میکنید؟! شما زن هستید، بروید پشت چرخ نخریسی که مخصوص زنان است بنشینید!»(22)
و خود از میدان مبارزه لحظهای جدا نشد.در حساسترین و سرنوشتسازترین زمان ـ یعنی پس از رحلت رسول خدا(ص) که زر و زور و تزویر دهان بسیاری را بسته بود و آنان را وادار به انکار حقایق مینمود ـ
امّایمن جهاد فکری فرهنگی خود را با بیان احادیث رسولاللّه(ص) در «غدیر خم»(23) ـ برای دفاع از مولای متقیان علی علیهالسلام ـ و در باره «فدک»(24) ـ برای بازستانی حق از دسترفته فاطمه(ع) ـ آغاز کرد و در این عرصه پر خطر، گرچه مورد توهین از سوی برخی سران قدرت قرار میگرفت(25) اما چونان فرماندهی مهیّا و شیردل، اندکی در راه روشن خویش درنگ نکرد و خود را از مبارزه دور نساخت.
فاطمه زهراء، امّایمن؛ روزها و رازهای بسیار
امّایمن برای زهرای عزیز چونان بانویی خدایی و مادری پرمهر بود که سالیان بسیار پیش از میلاد او در خدمت پدر و خانواده رسول خدا(ص) افتخار خدمتگزاری داشته و جلوههای صفا و صمیمیت و صداقت خود را بر همگان آشکار ساخته بود. از اینرو بین او و فاطمه علاقهای برتر از دو مسلمان دیده میشد و در هنگامههای گوناگون نوعی عشق و ارادت چشمگیری وجود داشت که از سوی هر یک به دیگری اظهار میشد.(26)
هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه بانویی که جدا از بقیه مسلمانان، همراه فاطمه زهرا(ع) راهی مدینه گردید، امایمن بود(27) و پس از مراسم خواستگاری امام علی علیهالسلام از دخت رسول خدا(ص)، نخستین پولی که پیامبر(ص) برای خرید جهیزیه به اصحاب شایسته و مورد اطمینان خود پرداخت کرد، به آن زن والاگوهر بود تا لوازم خانه زندگی زهرا(س) را خریداری کند.(28)
اندیشههای خیرخواهانه این بانو از دیرباز در شیوه زندگی او وجود داشته، به گونهای که گاه به دنبال کارهای شایسته و خداپسندانه روانه میشد تا آنچه در توان دارد به کار گیرد و دلهای اطرافیان را شاد و خرسند سازد:
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: یک ماه پس از خرید اثاثیه منزل و جهیزیه عروس با اینکه با رسول خدا(ص) نماز میخواندم و به منزل برمیگشتم، از امر ازدواج صحبتی به میان نمیآوردم. همسران رسول خدا(ص) به من گفتند: آیا میل داری در مورد ورود فاطمه به خانهات با حضرت صحبتی بکنیم؟ گفتم انجام دهید!
آنان نزد رسول خدا رفته [ولی در بین زنان حاضر] امایمن رو به حضرت کرده گفت:
ای رسول خدا! اگر خدیجه(ع) زنده بود با عروسی فاطمه دیدگانش روشن میشد. علی دوست دارد که همسرش به خانهاش برود. دیدگان فاطمه را به شوهر او روشن بفرمایید و به زندگی او سر و سامانی دهید و چشم ما را نیز روشن کنید.
پیامبر(ص) فرمود: چرا علی خود نمیآید و همسرش را از من نمیخواهد. ما انتظار داریم خود او بیاید و از ما درخواست کند.
علی(ع) فرمود عرض کردم: ای رسول خدا(ص) حیا مانع من میشد.(29)
و بدین سان با پیشقدمی امّایمن قرار عروسی گذارده شد و دلهای تمامی شیفتگان با شادی این مراسم روشنی بیشری یافت. پیشتر اشارهای به سلسله افتخارات و توفیقات کمنظیر آن انسان صالح و پرهیزگار داشتیم و خدمتگزاری پنج
معصوم(ع) را از جلوههای تابناک زندگانی او برشمردیم، اینک به رؤیای راستین و صادقه او اشارهای میکنیم:
روزی همسایگان امایمن خدمت رسول اکرم(ص) رفته، از شب گذشته وی خبر دادند که تا صبح گریه میکرده است. پیامبر او را خواست و فرمود:
امایمن! خداوند چشمانت را نگریاند، دیشب برای چه گریه میکردی؟!
این بانوی بهشتی عرض کرد: یا رسول اللّه! خواب عجیبی دیدم که آسایش را از من گرفت. دلم راضی نیست بر زبان بیاورم. پیامبر(ص) فرمود: بگو تا برایت تعبیر کنم. امایمن گفت: در خواب دیدم برخی از اعضای پیکر شما به خانه من افتاد.
رسول اکرم(ص) فرمود: خوابت گوارا باد. فاطمه فرزندی میآورد که تو او را در دامن خود پرورش میدهی. پس از مدتی حسین(ع) متولد شد. روز هفتم امّایمن او را در بغل گرفت و خدمت پیامبر آورد. آن حضرت رو به وی کرد و فرمود: «این است تعبیر خوابی که دیدهای!»(30)
احترام و ارادت فاطمه(ع) نسبت به امّایمن چشمگیر بود، به گونهای که گاه آن حضرت از غذای مخصوص خود و خانواده به امّایمن تقدیم میکرد، مبادا احساس بیگانگی با خود و فرزندان و شوهر خویش پیدا کند.(31)
شناخت بسیار و اطمینان فراوان زهرای مرضیه نسبت به امّایمن چنان بود که آن حضرت(ع) وی را به عنوان شاهدی راستگو، دلیر و شجاع در برابر غاصبان فدک حاضر ساخت(32) تا همراه با امام علی(ع) شهادت دهد. ماجرای آن روز را از امام صادق(ع) میشنویم:
پس از رحلت رسول خدا(ص)، ابوبکر بر جای آن حضرت نشست و دستور داد نماینده و وکیل فاطمه(ع) را از فدک اخراج کنند. آن حضرت نزد او رفته فرمود:
ای ابوبکر! تو ادعا میکنی جانشین پدرم میباشی و بر جای او نشستهای با اینکه دستور دادهای کارگزار مرا از فدک خارج کنند و میدانی که رسول خدا(ص) آن را به من بخشیده و مرا نسبت به این مطلب شهود و گواهانی است ...
ابابکر در پاسخ گفت: شاهدت را بیاور! حضرت، امایمن و علی(ع) را به عنوان شاهد معرفی کرد. ابوبکر از امّایمن پرسید: آیا تو از رسول خدا چنین مطلبی را در باره فاطمه شنیدهای؟
او گفت: آری من خود از آن حضرت شنیدم که ... آیا میشود کسی که بانوی زنان جهان است چیزی را که از او نیست ادعا کند؟! و من نیز که از زنان اهل بهشتم، هیچ گاه جز آنچه از رسول خدا(ص) شنیده باشم گواهی نخواهم داد. عمر گفت: ای امّایمن دست از سر ما بردار و این داستانها را کنار بگذار! شما به چه چیزی گواهی میدهید؟ پاسخ داد: روزی در خانه فاطمه در حضور رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ نشسته بودم. در این هنگام جبرئیل نازل شده گفت: خداوند دستور داده با دو بالم حدود فدک را برایت مشخص سازم ... رسول خدا(ص) پس ازآن فدک را به فاطمه بخشید و رو به من کرده فرمود: ای امّایمن! بر این مطلب گواه باش و تو با علی نیز شاهد این موضوع باشید!
عمر پس از شنیدن سخنان آن بانوی راستگو، گفت:
«ای امایمن، تو یک زن میباشی و شهادت یک زن ارزشی ندارد اما علی نیز به نفع خود شهادت میدهد و چون در این گواهی دارای نفع است، شهادتش قبول نمیشود.»
در این هنگام امایمن با حالت خشم و غضب از جای برخاسته گفت:
«خدایا! این دو نفر به حق دختر محمد، پیامبرت ستم کردند. تو آنان را به شدت پایمال و نابودشان کن!» سپس از مجلس خارج شد.(33)
در صحنهای دیگر زهرای مرضیه با استناد به سخن پدر عزیز خود رو به آن دو کرد و فرمود:
آیا از پدرم رسول اللّه نشنیدید که فرمود امایمن اهل بهشت است؟
و آن دو در پاسخ گفتند: آری شنیدیم.
سپس حضرت فرمود: پس چرا با شهادت او و اسماء ـ که او نیز بهشتی است ـ فدک را تحویل من نمیدهید؟ آیا دو زن بهشتی به باطل شهادت دادهاند؟(34)
دلدادگی و همراهی این بانوی وفادار با دخت رسول خدا(ص) هیچ گاه کاستی نیافت و در تمامی عرصههای مختلف، حضوری تأثیرگذار و بیدارگر برای غافلان و خوابآلودگان داشت، گرچه در این مسیر پرفراز و نشیب گاه مورد توهین یا استهزای سران ستم قرار میگرفت.(35)
در واپسین روزهای زندگانی فاطمه(ع)، امایمن از جمله بانوان همراه و مونس آن حضرت بود. هنگامی که اندوه رحلت پدر، غم محرومیت امام(ع) از خلافت و فشار روحی غصب فدک توان از زهرا(ع) ربود و او را غمگین، افسرده، محزون، پژمرده و گریان ساخت، آن حضرت امایمن و اسماء بنتعمیس را طلبید تا با آنان سخن گوید و پس از آن شوهر خود علی(ع) را خبر کنند.(36) هنگامی که امام(ع) بر بالین همسر مظلوم خود حاضر شد و آن پاکبانو وصایای خود را بیان میکرد، رو به شوهر خویش کرده فرمود:
«اذا توفیتُ لا تعلم احدا الاّ امسلمة و امایمن و فضة و من الرّجال ...(37)؛
آن هنگام که از دنیا رفتم، هیچ کس را آگاه مکن مگر امسلمه و امایمن و فضه را [از زنان] و از مردان ...»
اشتیاق و دلدادگی محبت و ولایت فاطمه زهرا(ع)، چنان تأثیری در وجود امایمن گذارده بود که پس از شهادت آن بانو، توان اقامت در مدینه و دیدن جای خالی محبوبه آسمانی خویش را در خود نمیدید، از اینرو به سوی مکه حرکت کرد و گفت:
«پس از زهرای عزیز، نمیخواهم دیگر روی مدینه را ببینم.»
در مسیر خود چون به جحفه رسید دچار تشنگی شدیدی شد که بیم هلاکت او وجود داشت. در آن حال رو به آسمان کرد و گفت:
«پروردگارا! آیا مرا که خدمتگزار دختر پیامبرت بودم، در حال عطش و تشنگی میگذاری؟!» ناگاه ظرف آبی از بهشت نزد او آمد و امایمن از آن تحفه گوارای بهشتی نوشید.(38)
... سرانجام در اوایل خلافت عثمان، سال 24 هجری و در حالی که آن بانوی قدسی 85 سال داشت، تن خاکی را رها کرد و روح افلاکی او به سوی بهشت موعود رسول خدا(ص) پر کشید(39) تا برای همیشه در کنار خوبان خدایی و معصومان و پاکان آرام یابد و پاداش سرشار و جاودان خود را مشاهده نماید.(40)
طلوع طلایی آفتاب معارف، آسمان دلهای پاک و تابناک بیشماری از انسانهای صدر اسلام را از غبار تیرگیهای ظلم و ضلالت زدود و زمینه رشد و رویش استعدادهای افراد را فراهم ساخت. مسیر ناهموار و سنگلاخ کمال و تکامل به راهی پر امید و پرنوید انجامید و دلها و دیدههای انبوه مشتاقان روشنای عرشی یافت. در این میان «بانوان بزرگ» و «زنان نامآوری»
چون خورشید و ماه، تمامی سیاهیهای ستم را کنار زده، جغرافیای قلبها و قرنهای بسیاری را پرنور ساختند و برای همیشه ایّام فرهنگ و تمدّن مدینةالنّبی(ص) را زنده و پویا جلوهگر ساختند، تا در امروز و هر روز هستی اسوههایی آسمانی و الگوهایی ماندگار برابر دیدگان پاکان و مشتاقان حضوری معرفتآفرین داشته، پاسخی برای «چگونه زیستن» باشند.
«امایمن» پاکبانوی بهشتی بود که با گذری بر زندگانی او و آگاهی از دیدگاه دخت آفتاب فاطمه زهرا(س) نسبت به وی، بخش قبلی این نوشتار را زینت بخشیدیم و در این فراز نمونهای ناب از زنان شایسته ـ از نگاه اهل بیت رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(س) ـ معرفی میشود تا مشعلی شعلهور در رواق وجود تمامی شیفتگان، روشنای امید و ایمان و اطمینان در رسیدن به مرز عصمت بیافریند تا توان رویارویی با جاهلیت مدرنِ امروز چونان مجاهده با جاهلیت بدوی دیروز، عملی ممکن نمایان شود و دختران و بانوان والاگوهرِ ما، حرکت و هدایت در مسیر انسانساز اسلام را در پرتو آموزههای زندگانی زهرای مرضیه(س) نصیب خود سازند. ان شاءاللّه.
11. اُمّسَلَمه
«هند» دختر ابیامیه و عاتکه معروف به امّسلمه، همسر والای رسول خدا(ص) پس از خدیجه کبرا و صاحب صفات برجسته و شایستهای بوده است. خاندان او در بین مردم آن زمان دارای شرافت و عظمت ویژهای بودند، به گونهای که پدر وی ابوامیّه به «زادالرّاکب» یعنی صاحب عطا و بخشش به همراهان و همسفران شهرت داشته است.
امسلمه از نخستین گروندگان به اسلام بوده که در راه حفظ آرمانهای الهی خویش دو هجرت به حبشه و یک هجرت به مدینه داشت. آیه تطهیر در خانه او بر رسول خدا(ص) نازل شد و نسبت به محبت، وفا و مهربانی در باره همسر خویش و اطرافیان زبانزد همگان بود. صاحبنظران وی را بانویی بزرگ، صاحب رأی و اهل نظر دانسته که در صحنههای مختلف، کارگشای مشکلات پدید آمده بوده است.
همسر نخست امّسلمه، پسرخاله او ابوسلمة بنعبدالاسد بوده که پس از تشرف به اسلام، به خاطر ستمِ بسیار مشرکان، مجبور به هجرت به حبشه گردید و در آن دیار فرزند آن دو، سلمه به دنیا آمد و در پی او فرزند دیگری به نام عمر نصیب آنان شد؛ پسری بافراست و اندیشمند که پرورش پر نور در دامان مادر، وی را چنان کرده بود که در دوران جوانی همراه امیر مؤمنان(ع) در تمامی غزوات شرکت میکرد و پیش از آن مدتی والی بحرین شده بود.
ابوسلمه در جنگ احد شرکت کرد و در اثر پیکار با مشرکان پیکر او زخمی گردید و چندی بعد به خاطر آن به دیار ابدی سفر کرد. روشناندیشی و پویایی فکر این مسلمان فرزانه، زمینهساز سنّتشکنیهای نادرست قبیلهها و خانوادههای آن زمان گردید، از اینرو چون امّسلمه روزی به او میگوید بیا تا با هم عهدی کنیم که بعد از مرگ هر یک، دیگری ازدواج نکند، وی پاسخ میدهد: مبادا چنین عهدی نمایی! و پس از من خود را به زحمت اندازی.
سپس دستان خود را به آسمان دراز کرده، میگوید:
پروردگارا! امّسلمه را بعد از من مردی بهتر از من روی بفرما!
پس از وفات ابوسلمه، رسول خدا(ص) برای تسلیت به خانه آنان رفت و در دعای خیر خود برای آرامش مصیبت امّسلمه فرمود: «خدایا! اندوه او را تسکین ده، مصیبت وی را جبران کن و عوضی بهتر ـ از شوهر مرحومش ـ به او عطا کن».برجستگی صفات امّسلمه و جمال و کمال صورت و سیرت او موجب گردید که خواستگارانی چشمگیر با شهرت اجتماعی و توانایی مالی بسیاری زبان به خواستگاری امّسلمه بگشایند ـ که از آن میان ابوبکر و عمر را میتوان نام برد اما بینش روشن و دانش روشنگر آن بانوی نیکاندیش موجب گردید که با مهریهای اندک، همسری رسول خدا(ص) را بپذیرد و والاترین مقام را نزد آن حضرت، پس از خدیجه کبرا پیدا کند.
امّسلمه زنی دانشمند، پرهیزکار، دارای فصاحت و بلاغت و صاحب کیمیای ولایت و محبت اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ بود، به گونهای که برای به دست آوردن رضایت قلبی رسول اکرم(ص) و دور ساختن اندوه و ناراحتیهای آن حضرت از هیچ کوششی کوتاهی نمیکرد و همواره خود را همراه آن عزیز قرار میداد. از اینرو در غزوه خیبر، فتح مکه، محاصره طائف، جنگ هوازن، ثقیف و سپس حجةالوداع همراه رسول خدا(ص) بود و در جاهلیت جزیرةالعرب ـ که زنان را با نگاهی واژگون مینگریستند ـ به خوبی خواندن را میدانست!
ژرفاندیشی و تدبیر او چنان بود که چون در صلح حدیبیه، پیامبر اسلام(ص) بنا بر قرارداد صلح با مشرکان و به خاطر صلاحدید اسلام و مسلمانان دستور تراشیدن سرها و قربانی کردن و بازگشت از مکه به سوی مدینه را دادند و بسیاری از مسلمانان اطاعت نکردند، امّسلمه که اندوه رسول خدا را دید، پیشنهادی از سر خردمندی بیان کرد و گفت: «ای رسول خدا! تحمل این صلح برای آنها که در آرزوی فتح و پیروزی بودهاند، دشوار است، شما برخیزید و بدون آنکه با کسی سخن بگویید، بیرون روید و قربانی کنید و سر خود را بتراشید تا آنان اطاعت کنند!»
لحظاتی بعد یکایک مسلمانان برخاسته، به دستور پیامبر خدا عمل کردند!
فداکاری و عشق شورانگیز امّسلمه به یکایک دستورها و احکام الهی آنچنان بود که آرزوی انجام جهاد و حضور در میدان مبارزه و پیکار برای کسب فضیلت و عظمت این فریضه را مینمود، به طوری که یک بار اندیشه نهفته خود را با رسول خدا(ص) در میان گذارد و گفت:
ای رسول خدا! مردان به جنگ و جهاد میروند و ما نمیرویم تا به شهادت نایل آییم و این خود فیض عظیمی است که از دست ما میرود.
پیامبر(ص) جایگزین این توفیق والا را برای زنان بیان کرده، فرمود:
«جهادُ المرأة حسنُ آلتَّبَعُلْ»؛
جهاد زنان، شوهرداری شایسته است.
و پس از آن جبرئیل امین، آیهای از سخنان خداوند را نازل کرد
«و لا تتمنوا ما فَضَّل اللّهُ به بعضکم علی بعض، للرجال نصیبٌ مما اکتسبوا و للنساء نصیبٌ مما اکتسبن و اسئلوا اللّه من فضله ان اللّه کان بکل شیء علیما»؛
زنهار، آنچه را خداوند به [سبب [آن، بعضی از شما را بر بعضی [دیگر [برتری داده آرزو مکنید، برای مردان از آنچه [به اختیار] کسب کردهاند بهرهای است و برای زنان [نیز] از آنچه [به اختیار [کسب کردهاند، بهرهای است و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزی داناست.
و به دنبال آن این آیه نیز نازل شد:
«اِنَّ المسلمین و المسلمت و المؤمنین و المؤمنات ...»؛
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان باایمان و مردان و زنان عبادتپیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن، و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند، خدا برای [همه [آنان آمرزش و پاداش بزرگ فراهم ساخته است.
امّ سلمه با پذیرش اسلام، از چشمه زلال و شفاف معارف آن، عطش دیرباز خویش را تسکین میداد؛ هر روز به اخلاق والا آراسته میشد و همراه با همسر اول خود به علم و ایمان خویش میافزود. معیار راستین او در تمامی عرصههای زندگی ایمان و تقوا و رفتار شایسته بود، از اینرو ابوسلمه را مردی مورد نظر و عالی میدانست که در بین افراد عادی، برتر از او وجود نخواهد داشت.
او احساس و آگاهی و ایمان را به عنوان سه عنصر راهگشای ارزشمند میدانست و با توجه به اندیشه روشن و تجربههای بسیار، دارای معرفت و حکمت فراوانی شده بود و با دستمایههایی اینچنین از رسول خدا و آموزههای آسمانی او اطاعت مینمود.
پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، آنچه مایه برتری او نسبت به دیگر همسران حضرت گردیده بود، تلاش تمامعیار در راه به دست آوردن رضایت پیامبر(ص) بود؛ او به آنچه پیامبر دوست میداشت، اظهار علاقه مینمود و از تمامی افراد و اشیایی که آن حضرت بیزار بود، دوری میکرد، از اینرو هماره از خدیجه(ع) به نیکی یاد میکرد، به علی(ع) ارادت میورزید، نسبت به فاطمه(ع) محبت خاصی نشان میداد و افزون بر آن، نسبت به خوردنیهای مورد علاقه رسول خدا(ص)، در صدد تهیه آنها برای آن حضرت بود. بدین خاطر محبت خاصی در قلب پیامبر(ص) نسبت به امّسلمه احساس میشد.
اشتیاق روزافزون آن بانوی بزرگ نسبت به سخنان رسول اکرم(ص) بدان گونه بود که تمامی کارهای خود را نیمهتمام رها میکرد تا توفیق استفاده از دُرّ واژههای تراویده از سخنان پیامبر(ص) را پیدا کند. آن معرفت و این اشتیاق بود که امّسلمه را در زمره راویان صادق و قابل اعتماد، اوج بخشیده و تا آنجا عظمت داده که برخی «378» و عدهای «518» حدیث از امّسلمه روایت کرده که تمامی آنها از پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) شنیده شده است.که از آن میان میتوان به حدیث رسول اکرم(ص) در روزهای واپسین حیات در باره «خواندن برادر خود» یعنی علی(ع) اشاره کرد.
شایستگیهای درسآموز امّسلمه موجب گردید که پنج معصوم(ع) و حجت خداوند، نسبت به وی اطمینان داشته، سخنان و یا اشیاء خویش را نزد او امانت گذارند؛ روزی رسول خدا(ص) پیشاپیش از ماجرای کربلا و شهادت فرزند عزیز خود، حسین(ع) او را خبر داد و مقداری از خاک کربلا را که درون شیشهای نگهداری میشد به وی سپرد و فرمود:
«هرگاه دیدی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم حسین کشته شده است!»
بعدازظهر روز دهم محرم 61 که امّسلمه در مدینه به خواب رفته بود، رسول خدا(ص) را با چهرهای غمگین و لباسی خاکآلود دید که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا میآیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد و خاک را خونین دید. دانست که حسین(ع) شهید شده است، گریه و شیون سر داد، اطرافیان آگاه شدند و امّسلمه ماجرا را باز گفت. این ماجرا در روایات به «حدیث قاروره» معروف است.