ما از این مناسبت ها ـچه میلاد و چه شهادتـ یاری و تبرک می جوییم و با زنده نگه داشتن آنها، آموزه ها و دستورات دینی را می آموزیم تا پشتوانه برای زندگی دشوارمان باشد.
در این روزها به تبیین زندگی پیشوایانمان می پردازیم؛ همان کسانی که پیامبر(ص) در مورد آنها فرموده است:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا و إنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛ من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو تمسک بجویید، گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در نزد حوض بر من وارد شوند.
بنابراین، آنچه مانع گمراهی و انحراف می شود، تمسک جستن به قرآن و خاندان پیامبر(ص)، یعنی پیشوایان معصوم است. معنای تمسک جستن به آنها، دوست داشتن آنها و احترام گذاشتن به آنها و مقدس شمردن آنها نیست. به این نیست که قرآن را ببوسیم و روی تاقچه بگذاریم و یا امامان را دوست داشته باشیم و یادشان را در قلب و عکس ایشان را در خانه هایمان نصب کنیم.
تمسک جستن، یعنی عمل کردن، یعنی پیروی کردن. آنکه گمراه نشده و در راه مستقیم حرکت می کند، کسی است که دستورات قرآن را اجرا می کند و از نور قرآن کریم بهره می گیرد و همچنین سیره پیشوایان و زندگی آنها را بررسی می کند و الگوهایی برای پیروی کردن به دست می آورد.
برادران! بر ماست که امامان خود را بشناسیم و آشنایی با سیره آنان بسیار آسان است و هزینه زیادی ندارد، بر ما واجب است که نام آنها، تاریخ ولادت و شهادت آنها و خلاصهای از سیره و زندگی آنها را بدانیم. چرا؟ مگر پیامبر(ص) نفرموده است: من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم؟ همان گونه که واجب است قرآن را بشناسی تا گمراه نشوی، واجب است امامان را نیز بشناسی تا از آنان پیروی کنی و به وسیله آنان هدایت شوی.
امام موسی بن جعفر(ع) از جمله این امامان است، در زندگی ایشان ویژگی خاصی وجود داشته است که موجب شده است زندگی این امام از دیگر امامان متمایز و متفاوت باشد. این ویژگی این است که امام تحت ظلم و ستم شدیدی زندگی می کرده است که در زیارتنامه خاص ایشان نیز به آن اشاره شده است.
امام در زندان به سر می برد و از این زندان به آن زندان منتقل می شد. امام موسی بن جعفر بیشتر دوران نشاط زندگیاش را در زیر ظلم و ستمی پیوسته به سر می برد. کدام ظلم؟ظلم جدا کردن و دور نگه داشتن ایشان از مردم. امام را از مردم دور نگه می داشتند و ایشان و اصحابشان را تحت کنترل داشتند و برای اصحاب امام توطئه چینی می کردند.
ماجرای علی بن یقطین معروف است. او از اصحاب امام و از علمای زمانش بود و در عین حال در دستگاه حکومت هارون الرشید نیز مقام بالایی داشت و مشاور او بود. طبیعتاً تقسیمات اداری در آن زمان مانند اکنون نبود. می توان گفت او در مقام یک وزیر و رازدار هارون الرشید بود و توزیع اموال به دست او بود. او مرد بزرگی به شمار می رفت.
این مرد از اینکه مبتلا به نیرنگ ستمگران است نزد امام کاظم(ع) شکایت آورد و گفت: دوست دارم این کار را رها کنم ولی بر سر جانم می ترسم. می شنوید آنها چگونه بوده اند؟ از وضع خود گله می کرده اند و از همکاری با ظالمان راضی نبوده اند، هرچند در آن مال و ثروت و مقام بوده است. آنان نگران دین خود بودهاند، زیرا می دانسته اند که پیامبر(ص) و خاندان ایشان فرمودهاند کسی که ستمگر را کمک و یاری کند با او شریک است هرچند به این اندازه که قلمی به دست ستمگر بدهد تا بنویسد.
«صفوان» شتربان (رضوان الله علیه) یکی از اصحاب امام بود و شتران بسیاری داشت. روزی آنها را به حاکمان وقت کرایه داد. امام از او پرسید: آیا تو اسبها و شترانت را به حاکمان کرایه می دهی؟ گفت: آری، ولی تنها همین کار را برایشان انجام می دهم و آنان را دوست ندارم. کار می کنم و مزد می گیرم.
امام فرمود: وقتی شترها کالاهای خلیفه یا حاکمان را حمل می کنند و تو می خواهی مزد این کار را از خلیفه بگیری آیا در قلب خود دوست نداری که حاکم زنده بماند تا مزد تو را پرداخت کند؟ گفت: آری، امام فرمود: بنابراین، تو به بقای ستم راضی هستی و بقای ستمگر را دوست داری. امامان تا این درجه همراهی و سازش با ستمگران را در هر مقام و لباس و درجهای که باشند، نمی پذیرفته اند و آن را مشارکت با آنان می دانسته اند.
علی بن یقطین می گوید: از وضع خودم به امام گله کردم.
امام فرمود: تو برای حاکم ستمگر کار می کنی، ولی می توانی از این رهگذر به همکیشان و دوستان و مستضعفان خدمت کنی و از آنان دفاع کنی، و حقوقشان را پرداخت کنی. این کفاره کار توست. پس جایز است در این کار بمانی و بلکه رها کردن آن بر تو جایز نیست. باید آنجا باقی بمانی و کار کنی.
ولی امامان در عین حال اصحاب را به حال خود وا نمی گذاشتند، معروف است که روزی خلیفه هدایایی برای علی بن یقطین فرستاد که در میان آنها جبه ای زربافت و گرانقیمت بود. او نیز هدیه ها را برای امام ـکه عزیزترین مخلوقات خدا در نزد او بودـ فرستاد.
امام برخی از آن هدیه ها را پذیرفت و برخی دیگر از جمله آن جبه زربافت را برگرداند. و از قبول آن عذرخواهی کرد و فرمود: من آن جبه را پوشیدم و با آن نماز خواندم ولی آن را به تو برمیگردانم. علی بن یقطین وقتی دید آن جبه متبرک شده است به آن علاقه پیدا کرد و آن را در صندوقی قرار داد و برخی شبها آن را می پوشید تا به یاد امام از آن تبرک بجوید.
مدتی گذشت و شخصی در گزارشی به خلیفه گفت: علی بن یقطین دوستدار و پیرو موسی بن جعفر است و برای شما احترامی قایل نیست و شما را بر حق نمی داند و حقوق شرعی و زکات را به امام پرداخت می کند. دلیل درستی این گزارش نیز این است که او جبه ارزشمند و دیگر هدایا را برای امام فرستاده است.
خلیفه علی بن یقطین را احضار کرد و او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: آن جبه کجاست؟ علی بن یقطین گفت آن را در صندوقی گذاشته ام و گاه گاه از آن تبرک می جویم. این نیز کلید آن صندوق است. خلیفه او را نزد خود نگه داشت و کلید را به کسی داد تا برود و آن جبه را بیاورد. وقتی جبه را آورد، همه چیز روشن شد.
امام حیات اصحاب خود را حفظ می کرد و در بسیاری از امور آنها را نصیحت می کرد و مراقب بود تا در چنین دامهایی گرفتار نشوند. حاکمان آن زمان، امام را بسیار آزار می دادند. ایشان را زندانی می کردند و از یک زندان به زندان دیگر انتقال می دادند تا با مردم در ارتباط نباشد.
به ایشان ستم می کردند، از سخن گفتن ایشان جلوگیری می کردند، همواره مراقب ایشان بودند و بالاتر از همه، ایشان را در فقر و تنگدستی نگه می داشتند و مانع رسیدن اموال به ایشان می شدند. یعنی سیاست گرسنه و فقیر نگه داشتن.
نقل شده است که دختران امام لباسی [مناسب] نداشتند تا بپوشند و از خانه بیرون بیایند. حتی لباسی نداشتند تا همه بدن آنها را بپوشاند و بتوانند با آن نماز بخوانند و در یک لباس به نوبت نماز می خواندند. چه ستم و آزاری بیش از این می خواهید؟ «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ؛ تاریکی هایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است.»[نور، ۴۰].
این ظلم به تمام معناست، ولی آیا امام سکوت کرد؟ آیا امور را رها کرد؟ هرگز! به کتابهای فقهی بنگرید، روایات و دعاها و دستورات فراوانی از امام موسی بن جعفر نقل شده است ولی دارای جنبه خاصی است. در روایاتی که از سایر امامان نقل شده، نام امام ذکر شده است و مثلاً راوی گفته است: از امام صادق شنیدم… از اباعبدالله شنیدم… از ابی جعفر شنیدم
ولی در احادیثی که از امام موسی بن جعفر نقل شده چنین آمده است. از آن مرد شنیدم… از عالم شنیدم… از مرد صالح شنیدم. یعنی نام امام را به طور رمزی ذکر می کردند.
ما در این روز که احساس می کنیم دلهایمان به سوی امام موسی بن جعفر(ع) اشتیاق پیدا کرده است از زندگی و سیره او بهره ای می گیریم و اندکی درباره مسایل خود تأمل می کنیم. چرا انسان ضعیف و ناتوان باشد، ای برادران؟ اینکه در جلسه ای به احترام من یا شما بنشینیم و فلانی چنین و چنان بگوید… این کار حرام است! چرا ما تا این اندازه از ارزش خود می کاهیم؟ چرا برای خوشنودی مردم دروغ می گوییم و موجب خشم خداوند از خود می گردیم؟
بنابراین، امام کاظم ستمگران را به حال خود نگذاشت تا مانع رسیدن دستورات و ارشادات دینی به مردم شوند و سکوت نکرد، بلکه در زمان ها و مناسبت های گوناگون و حتی در زندان دستورات و سفارش های دینی خود را به مردم می رساند و این عملکرد امام، معروف است.
علت این آزار و ستم این بود که در زمان امام موسی بن جعفر حکومت عباسیان ثبات و استقرار پیدا کرد در حالی که در زمان امام صادق و امام باقر(ع) حکومت عباسی لرزان و ناپایدار بود و نمی توانستند امامان را تحت نظر بگیرند یا مشکلی برای آنها به وجود بیاورند.
اما در زمان امام کاظم حکومت آنان ثبات یافت و گسترش پیدا کرد و توانستند بر مردم مسلط شوند و امام را مورد ستم قرار دهند. ولی این ستم ها مانع راه امام نمی شد. امام در زندان بود، زیر ستم بود، تنگدست بود، ولی ساکت نمی شد و از راهنمایی مردم و کار و تلاش دست برنمی داشت.
راه و روشی بالاتر از این می خواهید، برادران؟ امامان ما با وجود آنکه از خانواده و خاندانی بودهاند که خداوند آنان را پاکیزه گردانده و پلیدی را از آنان زدوده است، ولی هیچ یک از آنان ساکت نبوده اند.
امام زین العابدین را نیز آزار می دادند و از هدایت و راهنمایی های ایشان جلوگیری می کردند، اما ایشان در مسجد می نشست و دعا می خواند و همه چیز را در قالب دعا بیان می کرد، بسیاری از مسایل اعتقادی و فقهی، آموزه های دینی و ارشادی و تربیتی را می توان در دعاهای امام زین العابدین یافت.
سخنان امام موسی بن جعفر نیز همین گونه است. گذشته از آنکه ایشان با غیر زبان مردم را به خدا فرا می خواند. چرا امام را زندان به زندان منتقل می کردند؟ زیرا رفتار امام در زندان و عبادت ها و نماز و روزه های همیشگی و همچنین دعاهایی که در زندان می خواند، در اطرافیان اثر می گذاشت و دلهای آنان را تغییر می داد و پس از مدت کوتاهی جلادان و نگهبانان زندان، خادم و شاگرد امام می شدند و از سخنان امام تأثیر می گرفتند، آنها این گونه بوده اند.
برادران! ما هیچ عذری برای ترک واجباتمان نداریم. آیا فقری سختتر از فقر موسی بن جعفر می خواهید؟ ظلم و ستمی بیش از آنچه بر ایشان روا رفته است می خواهید؟ امام با وجود همه این سختی ها برای اصلاح و تقویت دین و بالا بردن نام الله تلاش میکرد و در هر شرایطی حق را می گفت.
ما به محض اینکه احساس کردیم مردم پشت کرده اند و از دین رو گردانده اند می ترسیم سخن بگوییم، چرا که شاید فلانی یا فلانی رنجیده و دلخور شود! یا فلانی با ما بحث کند یا ما را آزار دهد و متهم کند یا… بگذارید چنین باشد!
اینکه من یا شمار را تحقیر می کنند به خاطر آن است که شما بر حق هستید و این برای شما مایه شرف و افتخار است، چون شما با خشم مخلوق، خوشنودی خداوند را به دست آورده اید. مخلوق کیست، چه کسی است آیا روزی دهنده شماست؟ آیا عامل جاودانگی شماست؟
هرگز! به مجرد اینکه دیدیدم مردم روگردانده اند می ترسیم و از حرکت می ایستیم. چرا می ایستیم؟ چون جریان مردم شدید و کوبنده است؟ اگر آنها چیزی بگویند و شما نیز چیزی بگویید چه می شود؟ اگر شما سخن حق را بگویید و درست رفتار کنید چه می شود؟ می گویند تو عقب مانده ای؟ به تو اتهام می زنند؟ بگذارید هر چه می خواهند بگویند. این برای انسان مایه افتخار است.
همین که خدا با شماست کافی است «وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا؛ و کارسازی [چون] خدا کفایت میکند.» [احزاب، ۴۸] و «إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ ءامَنوا؛ قطعا خدا از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع می کند.» [حج، ۳۸]. آیا ستم ها می تواند مانع تلاش شما شود؟ آیا سختی ها می تواند جلوی آغاز به کار شما را بگیرد؟ هرگز!…
ما در این روز که احساس می کنیم دلهایمان به سوی امام موسی بن جعفر(ع) اشتیاق پیدا کرده است از زندگی و سیره او بهره ای می گیریم و اندکی درباره مسایل خود تأمل می کنیم.
چرا از ناراحتی زید یا عمرو با دیگران می ترسیم؟ چرا وظیفه و واجب خود را رها می کنیم؟ انسان جانشین خداوند در زمین است، خط مشی انسان این است که همچون علی بن ابی طالب شود. خط انسان کامل این است.
چرا ناتوان باشد؟ چرا بیمار باشد؟ چرا بترسد و ساکت باشد؟ چنین زندگی که برای به دست آوردن خوشنودی مردمی باشدکه ناتوانتر از خود ما هستند و اختیار سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز خود را ندارند، چقدر بیارزش و پوچ است.
بخشی از سخنان امام موسی صدر درباره امام موسی کاظم(ع) برگرفته ازکتاب مسیرة الامام السید موسی الصدر صفحه ۲۳۷
منبع :مشرق