دلیل راه حرم
به همراه جمعی از طلّاب بحرینی در «حوزۀ نجف»، در درس اخلاق مرحوم آیت الله سبزواری شرکت میکردم. روزی در میان درس، به مناسبتی، داستانی از زندگی خود، که در چهل سالگی برای ایشان رخ داده بود، این گونه تعریف کرد:
خدا را مددی ای دلیل راه حرم
که نیست بادیۀ عشق را کرانه پدید
حافظ
عبدالعظیم مهتدی بحرانی، از روحانیان و عالمان «بحرین»، حکایتی را که خود از زبان مرحوم آیت الله العظمی سیّد عبدالاعلی سبزواری، از مراجع تقلید نجف، شنیده و نقل میکند که تماماً بیانگر لطف، عنایت و دستگیری امام عصر(عج) نسبت به شیعیان، عالمان و حاجیان میباشد، میگوید:
به همراه جمعی از طلّاب بحرینی در «حوزۀ نجف»، در درس اخلاق مرحوم آیت الله سبزواری شرکت میکردم. روزی در میان درس، به مناسبتی، داستانی از زندگی خود، که در چهل سالگی برای ایشان رخ داده بود، این گونه تعریف کرد:
با کاروان حاج سیّد اسماعیل حبل المتین با اتوبوس، به قصد زیارت بیت الله الحرام و انجام مناسک حج، از ایران به راه افتادیم. هنگامی که اتوبوس به صحراهای پهناور عربستان وارد شد، راننده به خاطر ناآگاهی از منطقه، راه و جادّه را گم کرد و پس از سرگردانی و چپ و راست رفتنهای بیهدف، سرانجام با تمام شدن سوخت، در آن صحرای سوزان متوقّف شد. از اتوبوس پایین آمدیم، نگاهی به اطرافِ خود انداختیم تا چشم کار میکرد بیابان برهوت بود و صحرای خشک.
هیچ اثری از هیچ موجودی جاندار یا جادّه، پیدا نبود. حیران و سرگردان ایستاده بودیم، ساعتها به سرعت میگذشتند و با گذشتِ زمان، آب و غذای ما نیز به پایان رسید. با تمام شدن آب و غذا، کمکم شرارۀ امید نیز به خاموشی میگرایید و شبح مرگ با گامهای ترسناکش به ما نزدیک و نزدیکتر میشد.
برخی کار خود را به خدا واگذاشته و بعضی دیگر از زندگی ناامید شده و به زن، فرزند، مال و ثروت خود میاندیشیدند و گریه میکردند و جمعی هم ناامیدانه به مرگ میاندیشیدند و برای خود، قبری آماده میکردند.
امّا من در آن لحظات پر اضطراب و پر تب و تاب به دنبال روزنۀ نجاتی برای خود و دیگران بودم و آن روزنۀ رهایی، جز روی آوردن به خدای قاهر قادر نبود، همو که ما را آفریده و پروریده و مرگ و زندگی تنها در دستان نیرومند اوست. در این وقت توسّل کردن به وسیلۀ نماز «جعفر طیّار» در دلم افتاد. سجّادهام را برداشتم و آنقدر از دوستان و همراهانم دور شدم که هیچ چیز و هیچ کس مقابلم نبود که توجّه مرا به خود جلب کند.
به نماز ایستادم و خالصانه خدا را خواندم و به امام عصر(ع) متوسّل شدم. تقریباً در پایان نماز بودم که ناگهان صدای یکی از همراهان، مرا به خود آورد که فریاد میزد: بشتاب سیّد! ما فقط منتظر تو هستیم!
نگاهی به پشت سر انداختم، دیدم همۀ مسافران در اتوبوس نشسته و اتوبوس هم روشن و آمادۀ حرکت است.
جلوتر آمدم و پرسیدم: چه شده، چه اتّفاقی افتاده است؟
همگی گفتند: چندی بعد از رفتن تو، سواری آمد و غذا و آبی به ما داد و ما را سیر و سیراب کرد و به راننده فرمود که: «اتوبوس را روشن کن!»
راننده با یک حرکت آن را روشن کرد و آنگاه با دست خود اشارهای به آن جهت کرد و فرمود: «جادّۀ مکّۀ مکرّمه از آن طرف است!»
آن سوار به وقت رفتن فرمود:
«آن سیّد را نیز صدا بزنید و سلام مرا به او برسانید!»
اتوبوس از همان طرف که سوار فرموده بود، به راه افتاد و ما همگی صحیح و سالم، با عنایت و هدایتِ امام عصر(عج) به مکّه رسیدیم.1
مرحوم آیت الله سیّد عبدالاعلی سبزواری اعتقاد عمیقی به توسّل با نماز جعفر طیّار داشت و از آنجایی که اثرات عجیب و تأثیرات غریبی از این کیمیا دیده بود، به هنگام مشکلات و گرفتاریها به آن پناه میبرد. آن مرجعِ اعلای دینی در یکی دیگر از خاطراتِ خود، میفرمود:
در یکی از سالهایی که به حج مشرّف شده بودم، بعضی از وسایل خود از جمله گذرنامه، پول و چیزهای دیگر را که در یک پارچه پیچیده بودم، گم کردم. بلافاصله و مستقیماً به بیت الله الحرام رفتم و نماز جعفر طیّار را خواندم و به خدای بزرگ با این نماز توسّل جستم.
نماز که به پایان رسید، ناگهان جوانی نورانی و زیباروی نزد من آمد و مرا به نام خواند و فرمود: «سیّد عبدالاعلی! دنبال اینها میگردی؟!»
پارچهای که در آن وسایل من بود. به من داد و من با دیدن پارچه و بقچه به آن مشغول شدم و هنگامی که به خود آمدم. آن جوان را ندیدم.2
اسرار و آثار نماز جعفر طیّار
حال که سخن به اینجا رسید، خوب است که کیفیّت نماز جعفر طیّار را به نقل از «مفاتیح الجنان» برای دوستان بیاوریم:
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند در حقّ درویشان دعایی
جعفر بن ابی طالب، معروف به جعفر طیّار، برادر حضرت علی(ع) و پسرعموی پیامبر(ص) و از بزرگان اصحاب فداکار و با وفای آن حضرت بود. بنا به نقل بعضی از صاحبنظران دومین نفری است که اسلام آورده است. وی شباهت تامّی به پیامبر(ص) داشت و از آن حضرت روایت شده که به او فرمود: «تو در صورت و سیرت شبیه من هستی!» در سال پنجم بعثت، جعفر با جمعی از یاران پیامبر(ص) به «حبشه» هجرت کرد و در آنجا از مردمان آن دیار را به اسلام هدایت کرد و معارف بلند توحیدی را با بیانی شیوا و دلیلی گویا رواج داد و سرانجام پس از پانزده سال اقامت در حبشه، رهسپار مدینه شد و همزمان با فتح «خیبر» به محضر پیامبر(ص) شرفیاب گشت، پیامبر(ص) به گرمی از او استقبال کرد و پیشانیش را بوسید و فرمود: «به خدا سوگند، نمیدانم به کدام یک خوشحالترم، از آمدن جعفر یا از فتح خیبر!»
آنگاه به او فرمود: «آیا میخواهی هدیهای به تو ببخشم؟»
جعفر گفت: آری! مردم گردن کشیدند که پیامبر(ص) چه هدیۀ گرانبهایی را به او خواهد بخشید و بعضی پنداشتند زر و سیم به او خواهد داد.
امّا پیامبر(ص) به او فرمود: «به تو چیزی بخشم که اگر آن را هر روز به کار بری، برایت از همۀ دنیا و آنچه در آن است، بهتر خواهد بود و هرگاه دو روز یک بار انجام دهی، گناهان میان آن دو روز آمرزیده گردد و چنانچه هفتهای یک بار انجام دهی، گناهان آن هفته بخشوده شود و اگر ماهی یک بار انجام دهی، گناهان آن ماه ریخته شود و اگر سالی یک بار انجام دهی، گناهان سال تو بریزد.»3 آنگاه چهار رکعت نماز را با این کیفیّت به او آموخت:
این نماز چهار رکعت است و مثل نماز صبح دو رکعت، دو رکعت خوانده میشود. در رکعت اوّل پس از حمد، سورۀ «زلزال» و در رکعت دوم پس از حمد، سورۀ «عادیات» خوانده میشود.
در رکعت سوم پس از حمد، سورۀ «نصر» و در رکعت چهارم، پس از حمد، سورۀ «توحید»؛ در هر رکعت پس از حمد و سورۀ مخصوص 15 مرتبه تسبیحات اربعه (سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اکبر) گفته میشود. در رکوع، همین تسبیحات را ده مرتبه میگوید و چون سر از رکوع برمیدارد نیز، ده مرتبه. در سجدۀ اوّل، این تسبیحات 10 مرتبه گفته میشود و چون سر از سجده بردارد نیز 10 مرتبه در سجدۀ دوم دوباره این تسبیحات 10 مرتبه گفته میشود و چون سر از سجده بردارد نیز 10 مرتبه، در مجموع در هر رکعت این تسبیحات 75 مرتبه گفته میشود که در چهار رکعت، مجموعاً سیصد مرتبه میشود.
مرحوم محدّث قمی دربارۀ فضیلت این نماز مینویسد:
این نماز، اکسیر اعظم و کبریت احمر (بسیار کمیاب و گرانبها) است و بهترین وقت آن در ظهر روز جمعه است.4
دو حکایت از توسّلات این مرجع دینی را خواندیم. حال خوب است نگاهی گذرا به زندگی این عالم پارسا بیندازیم و او را با اینکه مرجعی نامآور بوده، امّا در ایران کمی ناشناخته است، بیشتر و بهتر بشناسیم.
حضرت آیت الله العظمی سبزواری کیست؟!
مرحوم حضرت آیت الله العظمی سیّد عبدالاعلی موسوی سبزواری در سال 1288 ش. در خاندانی روحانی در «سبزوار» به دنیا آمد، پدرش، آیت الله سیّد علیرضا افقهی سبزواری و جدّ بزرگوارش، آیت الله سیّد عبدالعلی سبزواری و عموی ارجمندش، مرحوم آیت الله سیّد عبدالله موسوی سبزواری همگی از فقیهان مشهور این سامان بودهاند.
مرحوم آیت الله العظمی سبزواری تا چهارده سالگی در زادگاه خود به تحصیل علوم دینی پرداخت و آنگاه برای تکمیل آموختههای خود به «مشهد مقدّس» رهسپار شد و پس از ده سال سکونت در جوار امام ثامن و ضامن(ع) به نجف اشرف کوچید. پشتکار و استعداد شگرف، به زودی او را از نامآوران حوزۀ نجف کرد و پس از چندی بر کرسی تدریس و تعلیم نشست و حدود پنجاه سال بر آن تکیه زد و طالبان دانش را از سرچشمۀ دانایی خود سیراب نمود. از استادان او میتوان از مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی، عارف معروف، مرحوم آیت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی، مرحوم آیت الله العظمی نائینی و تنی چند از بزرگان حوزۀ نجف نام برد.
آثار سیّد سبزواری
از این مرجع عالیقدر آثار فراوانی در ساحتهای مختلف دین برجای مانده که ما در اینجا تنها به دو اثر جاویدان او اشاره میکنیم:
1. «مواهب الرّحمان فی تفسیر القرآن» (در 25 جلد): دربارۀ این تفسیر، صاحبنظران آوردهاند که: تفسیری است اجتهادی و جامع میان منقول و معقول و از تفاسیر فراگیر و شمولنگر شیعه در قرن حاضر محسوب میگردد.5
از ایشان در علّت نامگذاری این تفسیر به «مواهب الرّحمان» نقل شده که فرمودند: چند سال پیش پیامبر اکرم(ص) را در رؤیایی راستین دیدم که به من قرآنی هدیه دادند و فرمودند: «خُذْ مواهبَ الرّحمان!؛ مواهب الرّحمان را بگیر!» به همین خاطر نام این تفسیر را مواهب الرّحمان نامیدم که در اصل نام آن را رسول خدا(ص) بر آن نهادند.6
2. «مهذّب الأحکام» (در 30 جلد) در فقه:
دکتر سیّد محمّد بحرالعلوم در بیان جایگاه والای این دانشور سبزواری در فقه مینویسد:
استاد سبزواری به فقهات معروف و شناخته شده و در این زمینه نگارشهایی از خود بر جای گذاشته که بارزترین و مهمترین آنها دانشنامۀ فقهی «مهذّب الاحکام» است. این دانشنامه به شرح کتاب «عروۀ الوثقی» آیت الله العظمی سیّد محمّدکاظم یزدی پرداخته است.7 در کتاب «جذوۀٌ مقتبسۀٌ من حیاۀ المرجع السبزواری: پرتوهایی برگرفته از زندگانی مرجع دینی آیت الله سبزواری(ره)» دربارۀ تألیف این کتاب آمده است:
ایشان در یکی از سالهای عمر شریف خود به ناراحتی قلبی مبتلا شد، پزشک مخصوص او، دکتر موسی سعید الاسدی از او خواست که در بیمارستان بستری شود؛ زیرا وضعیّت قلب او، خطرناک و نگرانکننده بود. امّا او بستری شدن در بیمارستان را نپذیرفت و از پزشک خویش خواست که به او مهلت بدهد، چنانچه خوب نشد، آنگاه بستری گردد.
او، راه بهبودی و شفای خود را در توسّل به امام صادق(ع) جست و نیمه شبی به رغم اصرار خانواده به ماندن، به «مسجد سهله» رفت و با توسّل به امام صادق(ع) نیّت کرد، چنانچه عافیت یابد یک دایر\المعارف گسترده و کامل پیرامون احکام دینی بنویسد. دعایش مستجاب شد و پس از بهبودی برای وفای به نذر، کتاب فقهی و استدلالی خود را در 30 جلد به پایان رسانید و آن را «مهذّب الاحکام فی بیان الحلال و الحرام» نامید.8
ویژگیهای اخلاقی سیّد سبزواری
دربارۀ ویژگیهای اخلاقی و سرّ توفیقات این فقیه اهل بیت(ع) و دانشور پارسای ربّانی آوردهاند که:
پنجاه سال تمام نماز جماعت او منظّم و مستمر برقرار بود. نوافل و مستحبّاتِ نمازهای روزانۀ او با اینکه اشتغال به تدریس، تعلیم و تألیف داشت، ترک نمیگردید و به نماز شب و تهجّد سحر دلبستگی و پایبندی خاصّی داشت. در پیوستگی، پیوند، انس و الفت او با قرآن همین بس که هر هفته یک ختم کامل قرآن را تلاوت میکرد و هر شب در ساعتی معیّن به «حرم امیرمؤمنان(ع)» مشرّف میشد. به زیارات ائمۀ معصومان(ع) به ویژه سالار شهیدان(ع) علاقۀ عجیب و عشق خاصّی داشته و بارها با پای پیاده ـ با کهولت سن ـ مسیر نجف تا «کربلا» را میپیمود و چنانچه اشاره رفت در میان اعمال عبادی و مستحبّات به نماز جعفر طیّار و زیارت عاشورا تعبّد شدیدی داشت. این است سرّ توفیقات و رمز و راز یک عمر با برکت. پیوند با قرآن و اهل بیت(ع)، به عنوان میراث گرانسنگ پیامبر(ص)، پیوستگی با اهل بیت(ع) به عنوان قرآنِ ناطق و پیوند با قرآن به عنوان ثقل اکبر.
و این است سرّ سلام امام عصر(ع) به این سیّد سبزواری: «سلام مرا به او برسانید!»
کوچ تا بیکرانگی
حضرت آیت الله العظمی سیّد عبدالاعلی سبزواری در روز دوشنبه 25/5/1372 ش. برابر با 27 صفر 1414 ق. (در شب رحلت پیامبر اکرم(ص) و شب شهادت امام حسن مجتبی(ع)) در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت و به دیدار دوست شتافت.
مرگ او به نحو مشکوکی بود و از روی قرائنی، گفته شده است که توسط سم به شهادت رسیده است. پس از درگذشت این مرجع اعلای دینی، حاکمان ضدّ دین و بشریّت، تمام ارتباطات تلفنی بیشتر شهرهای عراق با خارج را قطع کرده و در نجف اعلام حکومت نظامی نمودند.
پیکر پاک این پیشوای پارسا، در محاصرۀ مأموران امنیّتی بعثی، در خانه، غسل داده شد و با نظارت بعثیان، بیسر و صدا به حرم امیرمؤمنان(ع) برده شد و پس از طواف در مسجدی که در آن نزدیک نیم قرن نماز خوانده و درس داده بود، غریبانه و تنها با حضور 5 تن از نزدیکانش به خاک سپرده شد.
پس از آگاهی از درگذشتِ این فقیه فرزانه، مراسمهای زیادی در گوشه و کنار ایران و دیگر اماکن برگزار شد. مقام معظّم رهبری در پیامی از مقام منیع فقاهت ایشان تجلیل کرد و از وی به عنوان «فقیهی عالی مقام» و «عالمی بزرگ» یاد کردند. خدایش بیامرزاد و با موالیانش محشور کناد!»9
عبدالحسن بزرگمهرنیا
ماهنامه موعود شماره 121
پینوشتها:
1. عبدالعظیم المهتدی البحرانی، قصص و خواطر، صص 149 ـ 151.
2. همان.
3. دایرۀ المعارف تشیّع، ج 5، صص 377ـ378.
4. محدّث قمی، مفاتیح الجنان، صص 74ـ75.
5. سیّد محمّدعلی ایازی، شناختنامۀ تفاسیر، ص 272.
6. قصص و خواطر، ص 140.
7. گلشن ابرار، ج 5، ص 516.
8. قصص و خواطر، صص 140ـ141.
9. گلشن ابرار، ج 5، ص 517.