آخرین دولت
«ای مردم! خداوند، نبوّت را در میان ما قرار داد و ما را بر خلق خویش برگزید و مقدّم داشت و کتاب و وحی خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا قسم که هر کس چیزی از حقّ ما کم گذارد، خداوند در دنیا و آخرت از حقّ او بکاهد و هیچ دولتی ضدّ ما نباشد؛ مگر اینکه عاقبت از آنِ ما باشد».
مقدّمه
در اندیشۀ مهدوی مباحث متعدّد و متفاوتی مطرح میشود. یکی از مهمترین آنها، مسئلۀ دولت مهدوی است که دامنۀ گستردهای هم دارد و به همین جهت تعبیرهای مختلفی از این دولت در ادبیات دینی (به خصوص ادبیات شیعی) شده است. هر کدام از این تعبیرها به جنبهای از جنبههای متعدّد حکومت مهدوی اشاره دارد.
برخی از تعبیرهایی که در روایات در مورد دولت و حکومت امام مهدی(ع) آمده، به شرح زیر است:
1. دولت جهانی که اشاره به قلمرو حکومت دارد؛
2. دولت عدالت که اشاره به بسط عدالت در زمان حاکمیت این دولت دارد؛
3. دولت کریمه که اشاره به محوریّت کرامت انسان در این دولت دارد و به طور مشخّص بیان شده که کرامت مداری، یعنی عزّت اسلام و مسلمانان از یک سو و ذلّت، نفاق و منافقان از سوی دیگر؛
4. دولت صالحان که اشاره به صالح بودن زمامداران آن است؛
5. دولت حق که اشاره به حقمداری این دولت و نتیجۀ آن، یعنی بسط حق و رفع باطل است؛
6. دولت مستضعفان که اشاره به حاکمیت یافتن کسانی دارد که از سوی صاحبان زر و زور و تزویر به استضعاف کشیده شدهاند؛
7. دولت امنّیت که اشاره به امنّیت فراگیر در آن دولت است؛ امنّیتی که هم اجتماعی است و هم ایمانی؛
8. دولت رفاه که اشاره به فراگیری رفاه در پهنۀ زمین است و ...
یکی دیگر از تعبیرهایی که از دولت مهدوی شده، ولی کمتر مورد توجّه قرار گرفته، تعبیر آخرین دولت است. در این نوشتار برآنیم تا در این باره سخن بگوییم. در این بحث سه مسئله مطرح خواهد شد؛ یکی اینکه منشأ این تعبیر چیست؟ دیگری اینکه معنی آخرین دولت چیست؟ و سوم اینکه علّت آخر بودن دولت مهدوی کدام است؟
این تعبیر در کلمات نورانی معصومان(ع) وجود دارد. امام باقر(ع) میفرمایند:
«دولت ما آخرین دولت است.»
سپس در پایان کلام خویش میفرمایند:
و هو قولالله عزّوجلّ: «والعاقبۀ للمتقین» 1
و این همان سخن خداوند است که میفرماید: «عاقبت از آن پرهیزکاران است.»2
همچنین روایت شده که امام صادق(ع) در بسیاری از اوقات این شعر را زمزمه میکردند که:
لکلّ اناس دولۀٌ یَرقبونها و دولتنا فی آخر الدّهر تظهر؛3
هر مردمی را دولتی است که منتظر آن هستند و دولت ما در پایان روزگار آشکار میشود.»
در پارهای از روایات، این حقیقت با عبارت عاقبت از آن ما خواهد بود آمده و آیۀ شریف «والعاقبۀ للمتّقین» به همین حقیقت تفسیر شده است، این مسئله را در کلام امام باقر(ع)که در آغاز سخن نقل کردیم، به وضوح میبینیم.
امام حسن(ع) نیز این حقیقت را یاد کردهاند و امام علی(ع) آن را تأیید نمودهاند. ابن سیرین میگوید:
از تنی چند از بزرگان «بصره» شنیدم که گفتند: علیّبنابیطالب(ع) پس از جنگ جمل ناخوش گردید و نتوانست در نماز جمعه شرکت کند. بنابراین به فرزندش حسن(ع) فرمود: «تو برو و نمازجمعه را با مردم بخوان». حسن(ع) به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت. او ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آورد، شهادتین گفت، بر رسول خدا درود و صلوات فرستاد و فرمود:
«ای مردم! خداوند، نبوّت را در میان ما قرار داد و ما را بر خلق خویش برگزید و مقدّم داشت و کتاب و وحی خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا قسم که هر کس چیزی از حقّ ما کم گذارد، خداوند در دنیا و آخرت از حقّ او بکاهد و هیچ دولتی ضدّ ما نباشد؛ مگر اینکه عاقبت از آنِ ما باشد».
آنگاه این آیه را خواند که:«و لتعلمنّ نبأه بعد حین؛4 و قطعاً پس از چندی خبر آن را خواهید دانست.»
در این کلام، امام حسن(ع) با بیان این جمله که عاقبت از آن ما است، به این حقیقت توجّه میدهند که دولت اهلبیت(ع)، دولت آینده است. جالب اینکه امام علی(ع) سخنان فرزندشان را میشنیدند. پس از اتمام مراسم نماز و بازگشت امام حسن(ع)، امام علی(ع) به او نگاهی کرد و بیاختیار، اشکهایش بر گونههایش جاری شد و از فرزندش خواست که نزدیک آید و میان چشمانش را بوسید و این آیه را خواند که:
«ذریۀ بعضها من بعض والله سمیع علیم.» 5و6
فرزندانی بودند، برخی از نسل برخی دیگر پدید آمده و خدا شنوا و داناست.»
این برخورد امام علی(ع)، حکایت از تأیید سخن امام حسن(ع) دارد. همچنین نقل شده که در خطبۀ دیگری نیز امام حسن(ع) همین جملات را دربارۀ دولت اهل بیت(ع) بیان کردند.7
از امام باقر(ع) نیز نقل شده که ایشان دولتهای دیگر را دولت حال نامیدهاند و دولت اهل بیت(ع) را دولت آینده. ابوبکر حضرمی میگوید: وقتی امام باقر(ع) را نزد هشام در شام بردند، هشام اهل بیت(ع) را به تفرقهافکنی متهم ساخت و بدین وسیله امام را بسیار توبیخ کرد. به دنبال وی حاضران مجلس نیز به نکوهش امام(ع) پرداختند. وقتی آنان خاموش شدند، امام باقر(ع) برخاست و فرمود:
«أیّها الناس، أین تذهبون؟! و أین یراد بکم؟! بنا هدی الله أوّلکم و بنایختم آخرکم. فإن یکن لکم ملک معجّل فإنّ لنا ملکاً مؤجّلاً .
ای مردم به کجا میروید؟ و شما را به کجا میبرند؟ به وسیلۀ ما بود که خداوند پیشینیان شما را هدایت کرد و هدایت آیندگان شما نیز به وسیلۀ ما انجام میشود. اگر شما سلطنت اکنون را دارید، حکومت ما حکومت آینده است.»8
از آنچه تا کنون نقل کردیم، به خوبی روشن میشود که اهلبیت(ع) از دولت حضرت مهدی(ع) به عنوان آخرین دولت» یاد کردهاند. اکنون دو سؤال مطرح است: نخست، آخرین دولت بودن به چه معنا است؟ و دوم، علّت آخرین دولت بودن دولت حضرت مهدی(ع) چیست؟ پس با دو پرسش روبهرو هستیم؛ یکی تفسیر آخرین دولت و دیگری تعلیل آخرین بودن.
در پرسش اوّل میخواهیم بدانیم منظور از صفت آخرین بیان مفهوم زمانی است یا فکری و اندیشهای؛ در برخی روایات آمده است که دولت اهلبیت(ع) پس از حاکمیت همۀ اندیشههای بشری تحقّق مییابد و بنابراین این معنا به ذهن میرسد که شاید صفت آخرین برای بیان این واقعیّت است که دولت امام مهدی(ع) یا به تعبیر دیگر نظریۀ ولایت و امامت، آخرین و مترّقیترین اندیشه در زمینۀ حکومت است. البتّه امکان دارد که پس از ارائه و اجرای این نظریّه، بار دیگر حکومت به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.
در مراجعه به روایات و با استفاده از آیات قرآن، میتوان فهمید که هر دو مفهوم آن مراد است؛ یعنی وقتی میگوییم حکومت حضرت مهدی(ع) آخرین دولت است، هم به این معنی است که آخرین و مترّقیترین اندیشه دربارۀ حکومت و زمامداری است و هم به این معنی است که پس از آن، دولت دیگری حاکمیت نمییابد و تا پایان تاریخ ادامه مییابد. امام باقر(ع) به دنبال اینکه میفرمایند: «دولت ما آخرین دولت است»، چنین ادامه میدهند:
«ولم یبق أهل بیت لهم دول إلاّ ملکوا قبلنا؛9
هیچ خاندان دارای حکومتی باقی نمیماند، مگر اینکه قبل از ما به حکومت میرسند.»
امام صادق(ع) نیز در این باره میفرمایند:
«ما یکون هذا الامر حتّی لایبقی صنف منالنّاس إلاّ و قد ولّوا علیالناس... ثم یقوم القائم بالحقّ والعدل؛10 این امر (حکومت ما اهل بیت(ع)) فرا نرسد تا اینکه همۀ گروهها بر مردم حکومت کرده باشند... آنگاه قائم(ع) قیام میکند و حق و عدالت را برپا میدارد.»
کلام امام صادق(ع) وضوح بیشتری دارد. آنچه از این دو حدیث برمیآید این است که همۀ گروهها و صاحبنظرانی که دربارۀ حکومت، ایده و نظریّهای دارند، به حکومت میرسند و پس از همۀ آنها نظریّۀ امامت، حاکمیت مییابد. این بدین معنی است که اولاً هر نظریّهای که به اندیشۀ بشر برسد، حاکمیت مییابد و ثانیاً روزگاری فرا میرسد که فکر بشر، سخنی برای گفتن ندارد؛ آنگاه نظریّۀ امامت، حاکمیت مییابد. بنابراین، آخرین دولت، یعنی آخرین نظریّهای که حکومتی بر مبنای آن تشکیل میشود و پس از آن نظریّۀ دیگری وجود نخواهد داشت. این سخن، صفت آخرین را تفسیر میکند؛ امّا این امکان را نیز نفی نمیکند که شاید پس از این دولت، حکومت دیگری بر مبنای نظریّههای قبلی شکل بگیرد.
از برخی روایات دیگر، مفهوم زمانی را نیز میتوان فهمید و بر این اساس دولت اهل بیت(ع)، هم از نظر اندیشه آخرین است و هم از نظر زمانی، یعنی نه پس از آن اندیشۀ جدیدتر و مترقّیتری وجود خواهد داشت و نه پس از آن حکومت دیگری شکل خواهد گرفت. امام باقر(ع) پس از آنکه در دربار هشام فرمودند: «دولت شما دولت حال است و دولت ما دولت آینده»، تصریح میکنند که:
«ولیس بعد ملکنا ملک؛ لانّا أهل العاقبۀ، یقولالله عزّوجلّ: «والعاقبۀ للمتقین»11
و بعد از حکومت ما حکومتی نباشد؛ زیرا ما همان کسانی هستیم که عاقبت از آنان است، خداوند میفرماید: «سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است».
در این حدیث، دو نکتۀ قابل توجّه وجود دارد؛ اوّل: تصریح به اینکه پس از حکومت اهل بیت(ع)، حکومت دیگری وجود نخواهد داشت و دوم: مستند نمودن این ادّعا به آیۀ شریفۀ «والعاقبۀ للمتقین». از این استناد، تفسیر آیۀ شریف نیز به دست میآید و با تکیه بر آن، گذشته از حدیث، آیه نیز میتواند آخر بودنِ زمانی را گواهی دهد.
جالب اینکه این جمله از قرآن کریم، فراز پایانی آیهای است که در آغاز آن چنین آمده است:
«أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ؛ زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث میدهد.»
همانگونه که میدانید این فراز از آیه نیز مربوط به حکومت حضرت مهدی(ع) است و بنابراین تأییدی است بر اینکه فراز «والعاقبۀ للمتّقین» هم مربوط به حکومت حضرت مهدی(ع) است و با تفسیر معصوم(ع)، مفهوم آن این است که پس از دولت مهدوی، دولت دیگری وجود ندارد.
امام باقر(ع) میفرمایند:
«وجدنا فی کتاب علیّ علیهالسلام «إنّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبۀ للمتّقین» أنا و أهل بیتی الذین أورثنا الله الارض و نحن المتّقون والارض کلّها لنا.
در کتاب علی، که بر او درود باد، (در زیر آیۀ )«زمین از آنِ خداست و به هرکس از بندگانش که بخواهد آن را به میراث میدهد و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است» چنین یافتیم که:
«من و اهل بیتم همان کسانی هستیم که خداوند زمین را به ما ارث میدهد و مائیم پرهیزکاران و زمین تماماً از آن ما است».12
در حدیث دیگری از امام باقر(ع) که پیش از این فرازی از آن را نقل کردیم، باز استشهاد به آیۀ شریفه «والعاقبۀ للمتّقین» وجود دارد:
«دولتنا آخرالدّول، ولم یبق أهل بیت لهم دولۀ إلاّ ملکوا قبلنا... وهو قول الله عزوجل: والعاقبۀ للمتّقین؛
دولت ما آخرین دولت است و هیچ خاندان صاحب دولتی نیست؛ مگر اینکه پیش از ما به حکومت میرسد ] و پس از آن ما به حکومت میرسیم [ ... و این همان سخن خداوند است که میفرماید: «سرانجام نیک از آن پرهیزکاران است».
پیش از این گفتیم که فراز نخست حدیث اشاره دارد که هر صاحب ایده و نظریّهای، قبل از دولت اهلبیت(ع) به حکومت میرسد و سپس ایدۀ امامت به حکومت میرسد. حال اگر این را اضافه کنیم که مراد از عاقبت، مفهوم زمانی است، نتیجه میگیریم که دولت اهلبیت(ع) یا به بیان دیگر دولت امام مهدی(ع) هم از نظر اندیشهای و هم از نظر زمانی آخرین دولت است.
حال باید به این پرسش پرداخت که چرا این دولت، آخرین دولت است؟
در برخی از روایاتی که در آنها مسئلۀ آخرین دولت بودن حکومت امام مهدی(ع) مطرح شده، علّت آن نیز تبیین شده است. مثلاً امام باقر(ع) پس از آنکه میفرمایند: دولت ما آخرین دولت است و پیش از آن، همۀ صاحبان قدرت و اندیشه به حکومت میرسند، در بیان علّت آن میفرمایند:
«...لئلّا یقولوا إذا رأوا سیرتنا: إذا ملکنا سرنا مثل سیرۀ هؤلاء!؛ ...تا وقتی شیوۀ حکومت ما را دیدند، نگویند: اگر ما هم به حکومت میرسیدیم، به شیوۀ اینان رفتار میکردیم.13
همچنین امام صادق(ع) پس از آنکه میفرمایند: «پیش از برقراری دولت ما همۀ گروهها به حکومت میرسند»، علّت این تقدّم و تأخّر را چنین بیان میدارند:
«حتّی لایقول قائل: «إنّا لو ولّینا لعدلنا» ثمّ یقوم القائم بالحقّ و العدل؛
تا کسی نگوید: اگر ما هم به حکومت میرسیدیم به عدالت رفتار میکردیم. پس از آن برپا کنندۀ حق و عدل قیام میکند.»14
از مجموع این دو حدیث چنین برمیآید که علّت تأخّر دولت امامت، اتمام حجّت تاریخی و عملی است. باید بشر به تجربه دریابد که راه عدالت جز از طریق اهلبیت(ع) نمیگذرد و برقراری عدالت جز به دست مردان عدالتپیشه و امامان معصوم(ع) ممکن نیست. تبیین این حقیقت در گرو توجّه به این سه امر است:
نخست، عدالت مهمترین نیاز بشریت است و امور دیگر فرعی و غیر اصولی است. سامان جامعۀ بشری به برقراری عدل و داد است و بدون آن نظام زندگی اجتماعی از هم میپاشد.
دوم، اجرای عدالت نیاز به مردان عادل دارد. هر دستی توان عدالتگستری ندارد. عدالتگستری نیاز به مردانی دارد که معصوم و از هرگونه هوس به دور باشند. مردان آلودۀ هوس، به هوس رفتار میکنند نه به عدالت. آنکه به هوس رفتار میکند و پیرو هوای نفس خویش است، توان اجرای عدالت را ندارد. به همین جهت در اندیشۀ شیعی، یکی از شرایط امامت، عصمت است.
سوم، عدالت گستری نیاز به عدالتپذیری دارد. بدون عدالتپذیری، اجرای عدالت ممکن نیست. اگر امام عدالتگستر وجود داشته باشد، ولی امّت عدالتپذیر وجود نداشته باشد، عملیات عدالتگستری با شکست مواجه میشود.15
با توجّه به این سه امر، یک بار مسئله را مرور میکنیم: چون عدالت مهمترین نیاز بشریت است، خداوند هیچگاه زمین را بدون امام عدالتگستر نگذاشته است؛. ولی از آنجا که حاکمیت عدالت، گذشته از وجود امام عدالتگستر، به عدالتپذیری ملّت نیز نیاز دارد، سؤال این است که اگر پذیرش عدالت و تحمّل عدالت وجود نداشته باشد، چه باید کرد؟ اوّلین اقدام، احتجاج قولی است. در این مرحله باید به روشنگری پرداخت و موقعیّت پیش آمده را توضیح داد و عاقبت راهِ برگزیده شده را روشن ساخت تا حجّت وجود داشته باشد.
اگر این اقدام نتیجهای نبخشد و مردم عدالتپذیر نشوند، نوبت به گام دوم میرسد که حجّت عملی است. در این گام باید مردم آنچه را به آنها گفته شده است، ولی نپذیرفتهاند، در عمل مشاهده کنند، بنبستها را ببینند و به تجربه دریابند که هیچ راهی برای تحقّق عدالت، جز راه امامت وجود ندارد. به بیان دیگر اگر بشر راه خود را از راه امامت جدا ساخت و به هشدارها و اندرزهای امامان گوش نداد، به خود واگذار میشود تا آنچه را درست میپندارد، عمل کند و بپذیرد و در این راه دریابد که هیچکدام کلید عدالت نیست. اگر بشر به تجربه درنیابد که هیچ راهی به عدالت ختم نمیشود و هیچ حاکمی توان اجرای عدالت را ندارد، مدّعیانی پیدا خواهند شد که بگویند راه و روش و هدف ما هم همین است و بدین سان مردم را گمراه سازند؛ امّا اگر هرکس و هر صاحب عقیدهای و هر گروهی آنچه را دارد بیان کند و به اجرا درآورد و عملاً ثابت شود که توان اجرای عدالت را ندارد، آنگاه وقتی دولت امامت شکل میگیرد، هیچکس نمیگوید: اگر ما هم میبودیم چنین میکردیم و چنین ادّعایی از هیچکس پذیرفته نمیشود و خریداری نخواهد داشت.
برای عینی شدن بحث میتوان نگاهی به انواع حکومتهای بشری و انواع ایدههای بشری انداخت. روزگاری دورۀ حکومتهای سلطنتی مطلقه بود. سپس حکومتهای سلطنتی مشروطه مطرح شد. بعد از آن جمهوریّت و دمکراسی مطرح شد. گاهی حکومتهای دینی نیز تجربه شدهاند؛ مثل حاکمیت مسیحیّت و کلیسا در قرون وسطا و افراطیون یهودی (صهیونیستها) در اسرائیل. همچنین انواع ایدهها و نظریّههای بشری ارائه شدهاند مثل لیبرالیسم و کمونیسم. البتّه بررسی دقیق این بحث با زاویۀ نگاه مطرح شده، خود تحقیق مستقلّی را میطلبد؛ ولی نکتۀ مهم این است که هیچکدام از نظامها و ایدههای بشری توان ادارۀ عادلانه جوامع بشری و پاسخ قانع کننده به پرسشهای بشر را ندارند.
این واقعیت تلخ، پیش از این در کلمات معصومان(ع) اعلام شده بود؛ امّا بشر به این هشدارها و اندرزها اهمّیتی نداد و با خیرهسری، راه پر مخاطرۀ آزمون و خطا را انتخاب کرد و هزینههای سنگین بسیاری را پرداخت و هنوز هم میپردازد و خواهد پرداخت. همۀ ایدهها حاکمیت یافتند و در عمل به بشر ثابت شد که هیچکدام توان اجرای عدالت را ندارند. در نهایت پس از شکست همۀ ایدههای ممکن، بشر با سرخوردگی و سرافکندگی درخواهد یافت که سعادت دنیا و آخرت او، در اندیشههای آسمانی و نظام الهی است. این مفهوم همان سخن امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است که فرمودند: باید در عمل ثابت شود که هیچکس توان اجرای عدالت را ندارد تا پس از آن عدالتگستر واقعی ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد نماید، پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده است.
و البتّه این تأسّف و درد جانکاه بر سینۀ بشر خواهد ماند که میشد این آزمون و خطا انجام نشود و بسیار زودتر از این بشر به عدالت دست یابد. چه میشود کرد که خود کرده را تدبیر نیست. 16
شایان ذکر است که سخن بالا هرگز به معنای کنار گذاشتن هرگونه تلاش و کوشش برای برقراری عدالت در عصر غیبت نیست؛ که این خود اندیشهای انحرافی و در تعارض با خواستۀ ائمۀ اهل بیت(ع) است؛ بلکه به این معناست که هیچ دولتی، اگر چه دولتی دینی، نمیتواند و نباید ادّعا کند که توان برقراری عدالت کامل را به طور مستقل و منهای حاکمیت امام عصر(ع) دارد. بنابراین چنانکه از سیرۀ قولی و عملی امام راحل(ره) نیز برمیآید، مسلمانان باید در عصر غیبت هم خود عدالتگستری پیشه کنند و هم امیدوار به تحقّق کامل عدالت به دست توانای امام مهدی(ع) باشند.
ماهنامه موعود شماره 124-125
پینوشتها:
1. سورۀ اعراف(7) آیۀ 128.
2. الغیبۀ، طوسی، صص472، ح493؛ روضۀ الواعظین، ص291.
3. الامالی، صدوق، ص396، ح3؛ روضـۀ الواعظین، صص234 و 293.
4. سورۀ ص(38) آیۀ 88.
5. سورۀ العمران(3) آیۀ 34.
6. الامالی، طوسی، ص82، ح121 و ص104، ح159؛ بشارۀ المصطفی، ص263.
7. مروّجالذهب، ج3، ص9؛ نثرالدر، ج1، ص328.
8. الکافی، ج1، ص471، ح5.
9. الغیبـۀ، طوسی، ص472، ح493، روضـۀ الواعظین، ص291.
10. الغیبۀ، نعمانی، ص274، ح53.
11. الکافی، ج1، ص471، ح5.
12. سورۀ اعراف(7)، آیۀ 128.
13. الکافی، ج1، ص407، ح1.
14. الغیبـۀ، طوسی، ص472، ح493.
15. الغیبـۀ، نعمانی، ص274، ح53.
16. ر.ک: ماهنامه موعود، ش35، ص30.