اصول تربیت (1): نقطۀ آغز تربیت
نقطۀ آغاز تربیت، تربیت خویشتن است. کسی می تواند مربی باشد که پیش از دیگران به تربیت خود بپردازد. کسی می تواند مربی باشد که پیش از آن که از دیگران انتظار تغییر و اصلاح داشته باشد، از خود چنین توقع کند. انسان بدون تربیت مستمر خود نمی تواند یک مربی موفق باشد. برای این که بتوانیم تأثیر تربیتی بر روی فرزندان خویش داشته باشیم، لازم است پیوسته به تربیت خود بیندیشیم و در این راه قدم برداریم. اگر تربیت و تغییر مناسب خود را در دستور کار زندگی خویش نداریم، نه تنها تأثیر چندانی بر متربی خود نخواهیم داشت، که ممکن است او را ضایع نیز بگردانیم. مصادیق بارز گفتارهایی چون: «رطب خورده منع رطب کی کند» و ایاتی چون: «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفعَلُون» را در کار تربیت می توان یافت. انسانی که خود اهل مطالعه نیست، چگونه می تواند دیگران را به این کار دعوت کند؟ کسانی که خود به لحاظ اخلاقی منزّه نیستند، چگونه می توانند دیگران را به اخلاق پاک دعوت کنند؟
سه عامل مهم برای تربیت خود بر تربیت دیگران عبارت است از:
1. عمل مربی بیش از کلام او بر روی متربی اثر می کند.
انسان بیش و پیش از آن که از کلام دیگران تأثیر بگیرد، از عمل آنان اثر می پذیرد. ماف به خصوص در دورۀ کودکی، عمل افراد را زودتر از کلامشان درک می کنیم. وقتی کسی با عصبانیت یا خشونت به ما چیزی می گوید، قبل از هر چیز حالت و عمل او را به خوبی درک می کنیم، خواه کلام او را بفهمیم یا نه.
اگر فرزندمان را به مطالعه، نماز خواندن، صبور بودن، خوشرو بودن، اجتماعی بودن و سایر صفات مشابه توصیه کنیم، او هرگز این توصیه ها را، در مقایسه با مشاهدۀ ان ها در رفتار ما درک نمی کند.وقتی کتاب به دست می گیریم، حتی کودک یک سالۀ ما هم این کار را تقلید می کند، ولی اگر این مطلب را بخواهیم تنها با زبان منتقل کنیم، شاید با سادگی امکان پذیر نباشد.
2. مربی و معلم باید همیشه جلوتر از متربی خود حرکت کند.
انسان از طریق استمرار تربیت خود، ناگزیر می شود در تمامی عمر به آموزش بپردازد و از این طریق در جریان تغییرات جهان، بالأخص در عصر و زمانی که تغییرات به سرعت اتفاق می افتد، قرار گیرد. یادگیری مادام العمر موجب می شود مربی و معلمف پیوسته از متربی خود جلوتر باشند و همین امر نفوذ آنان را مستدام می سازد. کسی که در بخشی از عمر چیزهای می آموزد پس از فراغت از تحصیل خود را مستغنی از دانستن می داند، بسیار زود از غافلۀ علم و صنعت و هنر و اخلاق و دین باز می ماند و این در حالی است که فرزندان و شاگردان او به دلیل کنجکاوی ها و در معرض یادگیری قرار گرفتن ها از او پیشی گرفته، وی را پشت سر می گذارند.
3. برای درک مشکلات متربی، مربی خود باید بخشی از انتظاراتی را که از او دارد، در مورد خود عملی سازد.
کسانی که دست به کار تربیت می شوند، به خصوص تربیت خود، به دشواری های تغییر خویشتن بیشتر واقف شده، اندیشه ای واقع بینانه در مورد متربی خویش پیدا می کنند. ولی کسانی که تربیت خود را به کناری نهاده اند، تغییر رفتار را کاری بس سهل و ساده می انگارند و آن را با تحکّم و ساده اندیشی به متربیان خود توصیه می کنند؛ از این رو افراد خودساخته به رغم رسیدن به کمال اخلاقی و معنوی، در مقایسه با کسانی که از تربیت خویش غافلند، دیگران را کمتر مورد سرزنش قرار می دهند و برای توصیه های اخلاقی و تربیتی خویش، راه های علمی متربیان خود می گذارند.
این گونه افراد دیگران را زود تحت تأثیر قرار می دهند، متواضعند و هم حسّ خوبی با متربیان خود دارند. این ها همه موجب می شود متربی قلباً به سمت مربی خود سوق پیدا کند و در دل احترام عمیقی نسبت به وی احساس نماید.
منبع: اصول تربیت، علی اصغر احمدی