بیوگرافی و زندگینامه
ابوالحسن قزوينی ، اقبال السلطان (1350 _ 1243 ش ) ، تعزيه خوان پرتوانی که تا سنين ميانسالی ، بين "ميرعزا " های قزوين و تبريز شهرت داشت و خواننده مخصوص محمدعلی ميرزای وليعهد در تبريز بود ، در سال های ميانی چهارمين دهه از عمر پر خروشش ، انقلاب مشروطه را ديد ، جواب بسياری از خلجان های درون ساده و فکورش را يافت و مفهوم وطن و مليت ، برايش در حفاظت عاشقانه از دو چيز ، متجلی شد : موسيقی رديف دستگاهی و زبان فارسی . يعنی در حوزه اصلی فرهنگ رسمی ايرانی ، متعلق به تمدن های شهرنشينی و آميخته با مراتبی از خودآگاهی : آن خودآگاهی انسان ايرانی ای که در شهر زندگی می کند ، با مرکز قدرت ، همنشينی و همجواری دارد و روابطی برايش مطرح است که به جای پيوند با طبيعت و مختصات زندگی روستايی ، با مبانی عقلی و مفاهيم مجرد سروکار دارد . مسلما" اقبال آذر در مرتبه والايی از اين تعريف قرار نداشت و هيچ موسيقيدان ايرانی ای قرار نداشته است. امتياز اقبال ، اين بود که با صداقت و فروتنی ، معنی و اندازه هر چيز را در حدود خودش نگهداشت و در هيچ زمينه ای از مبانی غافل نبود . امتياز او در اين است که به شدت ايرانی است و بسيار آذربايجاني، و به شدت آذربايجانی است در عين ايرانی بودن . جهره ای ملی بود که کاملا" بومی هم باقی ماند و بين اين دو تناقص نيست ، و اين را نه با حرف ، بلمه با عمل و تعهد ژرفيش ، طی صدوچند سال زندگی ، به انجام رساند ، حال مائيم و ميراث او .
اقبال السلطان ، دومين خواننده موسيقيدان ايرانی در قرن گذشته است که فعاليت سياسی و موضع آشکار دارد ، البته بدون وابستگی به هيچ حزب و تشکيلاتی . در شرايطی که موسيقيدان ، از هر طبقه و قشر ، ادامه حيات خود را تنها با وابستگی به مراکز قدرت می ديد و به هيچ وجه نمی خواست خلوت آرام خود را به هم زند ، اقبال ، به مشروطه خواهان پيوست ، قفس طلايی ارباب محبوبش محمد علی شاه را رها کرد ، پيشنهاد سفر به اودسا و ايتاليا را رد کرد ، هيچ پولی را به خاطر کنسرت ها و صفحاتش قبول نکرد و يک لحظه هم از اصول مورد احترامش رو برنگرداند . مقصود اين نيست که شخصيت سازی می کنيم . قصد ، توضيح واقعيات زندگی هنرمندی است که هم هنرمند باقی ماند و هم اجتماعی . اين ويژگی اقبال، ويژگی موسيقی او در تثبيت نقطه اوج تکامل مکتب هنری آواز تبريز در تاريخ جديد ايران بود . تفسير و تشريح موسيقی اقبال با توجه به آثاری که از او در دست داريم ، کار نسبتا" دشواری است که بيشتر به کار يک مجله تخصصی موسيقی می آيد . لهذا تا فرصتی بهتر به توضيح نکاتی کلی اکتفا می شود .
ابوالحسن قزوينی ، شاگرد برجسته محضر حاج ملا کريم جناب قزوينی ، هل سال تمام در مکتب استادان موسيقی رديف ، تعليم هنری ديد . او در مصاحبه با راديو تبريز به سال های 1340 ، از چهل سال تمرين و تعليم و تکرار خود حکايت کرده است،در سفری که همراه هنرمندان بزرگ عصر مظفرالدين شاه به تفليس داشت ، از همه مسن تر بود و قدرت اجرايش از همه بيشتر . فضای پرورش او ، فضای موسيقی مذهبی و مراسم آيينی بود (و دريغ که از او حتی دو ساعت تعزيه خوانی هم ضبط نشده است ) . در سن نسبتا" بالايی بود که با موسيقی رسمی ايران _ رديف هفت دستگاه و اشعار فارسی آن _ آشنا شد و در حساس ترين دوره تحول موسيقی که با ورود نسل درويش خان ( به جای نسل ميرزا عبدالله و ميرزا حسينقلی )به صحنه موسيقی آغاز می شد ، اقبال ، از درويش خان ، ارزش های مجرد را در موسيقی دريافت . ولی شور وطن پرستی در ترکيب بندی هنری اثر را از عارف قزوينی آموخت . عارف را قبل از اقبال ، اولين خواننده موسيقيدان می توان شناخت که دارای فعاليت اجتماعی و مواضع سياسی بود . عارب در تهران و اقبال در تبريز مستقر بودند . عارف ، در تصنيف خوانی تخصص داشت و اقبال در آواز . و در آن زمان ، اين دو رشته کاملا" از همديگر تفکيک شده بود و کمتر کسی در هر دوی اينها مهارت پيدا می کرد . مشخص است که دوره مشروطه ، بيشتر دوره رونق بازار تصنيف است تا آواز ، قالب ساده و موزونی که در هر حافظه ای می نشيند ، به مراتب رساننده تر از فرم های پيچيده ای است که هر خط آن ، اشاره به مفاهيم مجرد و ماورايی دارد . با اين حال ، اقبال که علنا از تصنيف خواندن احتراز می کرد ، هرگاه اقتضا داشت "چه شورها " ی عارف قزوينی و سرود "ايران ! هنگام کار است / برخيز و ببين ايران " ( در بيات اصفهان ) را می خواند .