روند سریع تحولات جهانی و تأثیر غیرقابل انکار امواج بیداری اسلامی بر جغرافیای سیاسی منطقه استراتژیک خاورمیانه، ایران و عربستان را همانند دو رقیب سنتی در برابر یکدیگر قرار داده است. تقریبا به صورت هرروزه شاهد انتشار اخبار و تحلیل هایی در این باره هستیم. روزنامه "الحیات" (ALHAYAT) چاپ لندن، روز گذشته یادداشتی را در همین زمینه منتشر نموده است که بخش هایی از آن را با هم مرور می کنیم:
««سیاست خارجی عربستان سعودی با دو تحول بسیار مهم مواجه است که هردو، به تغییرات منطقه و نظام بینالملل مربوط است. نخستین تحول، جدید نیست؛ اما با ورود سوریه به مرحله سرنوشتساز و اصرار ایران بر کسب دستاوردهای سیاسی خود پس از سقوط صدام حسین در عراق و همچنین موفقیتش در نفوذ در عراق از طریق همپیمانانش که توسط ارتش امریکا بر سر کار آمدند، مهم مینماید.
-نفوذ جمهوری اسلامی ایران
ایران دههها قبل از طریق همپیمانی با نظام سوریه و تأسیس حزبالله در لبنان به عنوان بازوی امنیتی خود، موفق شده بود جای پایی محکم برای خود در سرزمین شام ایجاد کند. نکته تعجبآور اینکه چنین جای پایی زیر چتر مقاومت و با تفاهم عربستان و سوریه در لبنان به دست آمد.
ایران به واقع چه میخواهد؟ ایران میخواهد تنها دولت منطقهای قوی در خاورمیانه باشد و از این طریق نفوذ خود را در تمامی مشرق عربی گسترش دهد. این موضوع آرزوی صدام حسین بود که از طریق حمله به کویت و اشغال این کشور در صدد دستیابی به آن بود.
ایران اکنون میخواهد به همان آرزو دست یابد؛ اما از راههایی دیگر، تا تنها کشور شیعی در منطقه بوده و از آن به عنوان اهرم فشاری سیاسی استفاده کند و همچنین با تکیه بر توانمندیهای نظامی خود -از جمله قدرت هستهای- و تفاهم با امریکاییها، به جایی برسد که واشنگتن نقش رویایی ایران در منطقه را به رسمیت بشناسد.
ایران به خوبی درک میکند که در این مرحله بسیار تنشآمیز در تاریخ منطقه، هرچند که موفق شده نفوذ خود در عراق و سوریه را گسترش دهد، نمیتواند از این جلوتر برود، مگر اینکه با دو چالش بزرگ پیش رویش یعنی عربستان و مصر به عنوان مهمترین کشورهای عربی به راهحلی برسد.
عربستان بزرگترین چالش ایران محسوب میشود چراکه از نظر قدرت و ثروت، همتراز ایران بوده و نزدیک به عراق است و همچنین اماکن مقدس مسلمانان در این کشور قرار دارد. تهران میداند که تلاش برای نفوذ به عربستان -با توجه به موانع زیاد قومیتی، مذهبی و تاریخی که وجود دارد- امری نزدیک به محال است و به همین دلیل سعی دارد از طریق توسل به همپیمانانش و ایجاد تنش در عراق، یمن، بحرین و کویت، عربستان را محاصره کند.
مصر نیز از این منظر دستکمی از عربستان ندارد؛ با این تفاوت که فاصله جغرافیایی بین دو کشور زیاد است و مصر با شرایط انقلاب و عدم استقرار سیاسی و بحران اقتصادی مواجه است. به همین دلیل ایران تلاش دارد تا با وعده کمکهای اقتصادی، مصر را به سمت خود کشانده و از کشورهای عربی دور کند تا در نهایت این کشور را به قبول راهحل سیاسی مورد نظر خود در سوریه راضی کند. اکنون شرط موفقیت ایران در تحقق رؤیاهایش مرهون ادامه بقای نظام سوریه است...
-تغییر استراتژی امریکا در منطقه
این تحول، چالش دومی است که سیاست خارجی عربستان با آن مواجه است. از بارزترین نشانههای تحول استراتژی امریکا این است که واشنگتن درک کرده به خاطر اقدامات نظامی و بحران اقتصادی، قدرتش رو به تضعیف است. در چنین شرایطی، دولت اوباما تصمیم گرفته که از نقش خود در خاورمیانه بکاهد.
امریکاییها به این باور رسیدهاند که خطر برای آن ها در خاورمیانه نیست، بلکه در جنوب شرق آسیاست. در خاورمیانه چیزی جز تروریسم و مشکلات اقتصادی روزافزون در کنار بحرانهای سیاسی پی در پی و جنگهای مذهبی نیست و امریکاییها بدون اینکه نتیجهای بگیرند، مدتهاست که نیرویشان را در این منطقه به تحلیل بردهاند.
در مقابل، در جنوب شرقی آسیا، رشد اقتصادی چشمگیری وجود داشته و تحولات تکنولوژیک این منطقه را به سطح رقابت با امریکا و اروپا رسانده است. نشاط سیاسی و بازار رو به گسترش در شرق آسیا باعث شده تا متخصصان به این باور برسند که وزنه تمدن جهانی از اروپا به سمت آسیا چرخیده است. این موضوع، بزرگترین تهدید برای امریکا و نقش جهانی آن است که در کنار رشد اقتصادی و نظامی چین، صدای زنگ خطر را بالاتر برده است.
گزارش سازمان همکاری اقتصادی در نوامبر گذشته حاکی از این است که تا سال 2016 چین جای امریکا را به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی جهان میگیرد. چین اکنون در رتبه دوم پس از امریکا قرار دارد و این رتبهای است که تا یک سال قبل از آنِ ژاپن بود.
بیشترین چیزی که باعث نگرانی امریکاییها شده، حجم سرمایهگذاری هنگفتی است که چینیها بر توسعه نظامی خود کردهاند. به همین دلیل دولت اوباما نگاه خود را از خاورمیانه متوجه شرق آسیا کرده است.
اما این موضوع چه ارتباطی به عربستان، خاورمیانه و مخصوصا ایران دارد؟ به موازات این تحول استراتژیک، تحولی سیاسی نیز در قبال خاورمیانه از طرف واشنگتن مشاهده میشود. بارزترین نشانه آن، تغییر موضع امریکا در قبال سوریه است.
در ورای این تغییر موضع، تحول در نگاه امریکا نسبت به ایران بسیار تأثیرگذار است. واشنگتن از ایده برخورد با ایران فاصله گرفته و به سمت تفاهم با تهران متمایل شده است؛ نکتهای که توسط بسیاری از مسؤولان سابق امریکایی بیان شده است.
"زبگینیو برژینسکی" مشاور جیمی کارتر، میگوید که با ایران هستهای میتوان به همزیستی رسید. وی حتی پا را فراتر نیز گذاشته و میگوید پیش از این نیز با کره شمالی و اتحاد جماهیر شوروی نیز همزیستی هستهای داشتیم و اگر ایران به سلاح هستهای دست پیدا کند، آنگاه امریکا میتواند چتر هستهای خود را تا خلیج فارس نیز گسترش دهد، کمااینکه در اروپا و جنوب شرق آسیا نیز چنین کرده است.
"هیلاری کلینتون" وزیر خارجه سابق امریکا نیز در دوره نخست ریاست جمهوری اوباما چنین نکتهای را مطرح کرده بود.
"چاک هیگل" نامزد کنونی وزارت دفاع نیز از طرفداران این ایده بوده و مواضع پیشین امریکا در قبال ایران را مورد انتقاد قرار داده بود.
روزنامه واشنگتنپست (WashingtonPost) این را که تعیین هیگل به عنوان وزیر دفاع به طول انجامیده، به عدم شفافیت در موضعگیری وی در قبال پرونده هستهای ایران مرتبط دانسته و به نقل از وی نوشته است: «امریکا باید با ایران وارد مذاکره بدون پیششرط شود.»
امریکاییها از سال 2009 به دنبال مذاکره با ایران با این پیششرط هستند که ایران غنیسازی اورانیوم بیش از پنج درصد را متوقف کند و این شرطی است که ظاهرا اکنون از دید سیاستمداران امریکایی لزومی ندارد.
به نظر میرسد که ضرورت چرخش نگاه امریکا از خاورمیانه به سمت جنوب شرق آسیا -در کنار بحرانهای روزافزون عربی و ناتوانی عربها در حل حتی یکی از این بحرانها- باعث شده امریکاییها به سمت گزینه تفاهم با ایران متمایل شوند. نکته عجیب این است که امریکاییها از تفاهم با ایران سخن میگویند ولی هیچ نقشی برای عربستان در آن قائل نیستند.
آیا ریاض در چنین شرایطی میتواند با واقعیتهای جدید منطقه به شیوههای گذشته تعامل کند؟ عدم موفقیت عربستان در این زمینه به تغییرات بزرگی بازمیگردد که نه تنها جامعه عربستان، بلکه تمامی منطقه و حتی جهان را عوض کرده است.
با سیاستها و اهرمهایی که "ملک سعود" و "ملک فیصل" نیم قرن پیش و در اوج جنگ سرد پایهریزی کردند، نمیتوان به موفقیت دست یافت. شاهد آن نیز شکست عربستان در عراق و سوریه و عدم توانایی در ایجاد همپیمانیهای مستقر و ثابت در منطقه و همچنین شکست نسبی در یمن و بحرین است.»»