يكى از بزرگان شيعه به نام احمد بن مُنذر حكايت كند:
روزى يكى از افراد واقفى مذهب را كه ادريس بن زياد نام داشت، جهت مناظره پيرامون مسئله امامت، احضار كردم و هر چه با او صحبت كردم قانع نمى شد و امامت حضرت علىّ بن موسى الرّضا و فرزندانش عليهم السلام را نمى پذيرفت.
و چون او را شخصى فقيه و با معرفت مى شناختم، پيشنهاد دادم تا به سامراء برود و با حضرت ابومحمّد، امام حسن بن عسكرى عليه السلام مذاكره كند.
او نيز پيشنهاد مرا پذيرفت و بار سفر بست و رهسپار آن ديار شد، پس از گذشت مدّتى اطّلاع يافتم كه از مسافرت بازگشته است، خواستم كه به ديدارش بروم، ولى او زودتر نزد من آمد و روى دست و پاى من افتاد و گريان شد، من نيز از گريه او گريستم.
سپس خطاب به من كرد و اظهار داشت: اى شخصيّت عظيم القدرى كه نزد حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام محبوب و عزيز هستى! تو مرا از آتش جهنّم نجات دادى و با نور ولايت و امامتى كه در درونم به وجود آوردى، هدايت يافتم.
بعد از آن، داستان برخورد خود را با حضرت بيان كرد و گفت: مسئله اى را در فكر و ذهن خود گذراندم كه آيا با حالت جنابت، مى توان با لباسى كه در آن جُنب شده نماز خواند؟
و بدون آن كه اين مسئله و موضوع را با كسى مطرح كنم، عازم شهر سامراء شدم و چون به سامراء رسيدم به طرف منزل حضرت رفتم، همين كه نزديك منزل رسيدم، ديدم مردم نشسته اند و مشغول صحبت درباره ورود حضرت مى باشند؛ و من با خود پيرامون همان مسئله مى انديشيدم و چون بسيار خسته بودم، خوابم بُرد.
مدّتى كوتاه به همين منوال گذشت، ناگهان متوجّه شدم كه دستى بر شانه ام قرار گرفت، چشم هاى خود را گشودم و نگاه كردم، ديدم كه حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام كنارم ايستاده است.
پس حضرت فرمود: اى ادريس بن زياد! تو در أمان هستى؛ و سپس افزود: اگر از راه حلال انجام گرفته است اشكالى ندارد و صحيح است؛ ولى چنانچه از راه حرام باشد، بدان كه حرام و خلاف است.
تعجّب كردم و با خود گفتم: مطلبى را كه با كسى مطرح نكرده ام، بلكه فقط در فكر و ذهن خود گذرانده ام، چگونه حضرت كاملاً از آن آگاه بوده است و بدون آن كه سؤالى بنمايد، جواب مرا مطرح فرمود!
پس به حقانيّت حضرت پِى بردم و با اعتقاد بر امامت آن حضرت هدايت يافتم و از گمراهى نجات يافتم. (1)
------------------------------
1-هداية الكبرى حضينى: ص 344.
-----------------------
عبدالله صالحی