0

تاريخ اسلام حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام )

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

تاريخ اسلام حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام )

على زمانى قمشه‏اى
ولادت خجسته امام عسكرى عليه السلام در مدينه طيبه در ماه ربيع‏الثانى اتفاق افتاده و در تعيين روز آن اختلاف است. برخى دوشنبه چهارم، برخى جمعه هشتم و بعضى دهم آن ماه دانسته‏اند، همچنين در سال آن اختلاف است‏بين 230، 231، 232، در اين ميان اشهر آن است كه هشتم ربيع‏الثانى سال 232 هجرى واقع شده است تاريخ مزبور برابر است‏با هشتاد و يك هزار و نهصد و پنجاه و شش (81956) روز بعد از مبدا هجرت و به امر و بسط مطابق است‏با روز چهارشنبه چهاردهم آذر (14/9/225) سال دويست و بيست و پنج‏شمسى.
نام مادر بزرگوار او به اختلاف، سوسن، سليل، حريبه، حديثه و جده به نگارش آمده، و كنيه آن حضرت ابو محمد و ابن‏الرضا، و مشهورترين القاب ايشان عسكرى، هادى، زكى، سراج، صامت و رفيق است.
خلفاى معاصر
امام حسن عسكرى عليه السلام در دوران خلافت معتز، مهتدى و معتمد زيست و پس از گذشت پنج‏سال از خلافت معتمد عباسى و به دستور او مسموم و شهيد و در منزل خود دفن گرديد [1] .
ما در اين مقاله نيز به اقتضاى سخن به موضوع مناسب اختران خواهيم پرداخت و از ديگر جوانب چشم خواهيم پوشيد.
امام عسكرى عليه السلام بيدارگر «كندى‏» فيلسوف و اخترشناس معروف
امام عسكرى عليه السلام در جمله‏اى درخشنده، ژرف و جالب مى‏فرمايد: «و لولا محمد صلى الله عليه وآله والاوصياء من بعده لكنتم حيارى كالبهائم لا تعرفون فرضا من الفرائض و هل يدخل قرية الا من بابها» [2] .
«اگر محمد صلى الله عليه وآله و اوصياى بعد از او نبودند، شما [اى جهان بشريت] مانند چهارپايان حيران و سرگردان بوديد، هيچ وظيفه‏اى از وظائف را نمى‏دانستيد، و آيا مى‏توان وارد شهرى جز از در ورودى آن [محمد صلى الله عليه وآله و آل او عليهم السلام] گرديد؟ ! .
يعنى اگر پيامبر و جانشينان راستين او عليهم السلام نباشند، هيچ ارزش و معرفتى نتيجه مطلوب نخواهد داد و هيچ كردارى ثمره شايسته نخواهد بخشيد. سخن امام درباره همه آحاد بشر، صادق است و فرقى ميان دانشمند، دانش‏پژوه و عامى وجود ندارد.
امام عسكرى عليه السلام در اين زمينه با ايجاد شبهه در معلومات كندى توانست‏يك اختلال بزرگ در اندوخته‏هاى ذهنى و شبكه فكرى او به وجود آورد و او را از هلاك و سقوط نجات بخشد. ما پيش از آن كه به معرفى كندى بپردازيم نخست اشتباه اين اخترشناس و فيلسوف بزرگ را مى‏نگاريم:
ابن شهراشوب، اين محدث و تاريخ‏نگار نامى مى‏نويسد:
«اسحاق كندى‏» فيلسوف اسلام و عراق كتابى به نام «تناقضهاى قرآن‏» ! به نگارش آورد وى مدتى در منزل نشست، گوشه‏نشينى اختيار كرد و خود را به نوشتن آن مشغول داشت. روزى برخى از شاگردان او خدمت‏حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام شرفياب شدند. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد فرمود: آيا در ميان شما مردى رشيد وجود ندارد كه گفته‏هاى استادتان «كندى‏» را پاسخ گويد و او را از اين كار باز دارد؟ شاگرد گفت: ما همگى از شاگردان او هستيم، چگونه مى‏توانيم به اشتباه استاد در اين زمينه و يا زمينه ديگر اعتراض كنيم؟» .
امام عليه السلام فرمود: اگر مطلبى به تو تلقين و تفهيم كنم مى‏توانى به او برسانى و براى او نقل كنى؟ شاگرد گفت: آرى. امام فرمود: از اينجا كه برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار كن، او را كمك كن و هنگامى كه كاملا انس و آشنائى به عمل آمد، به او بگو: براى من مساله‏اى پيش آمده كه غير از شما كسى شايستگى پاسخ آن را ندارد و آن مساله اين است كه آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معانى و مقاصدى غير از آن معانى كه شما اراده و حس كرده‏ايد، اراده كرده باشد؟ كندى در پاسخ خواهد گفت: بلى ممكن است چنين منظورى داشته باشد، زيرا كندى مردى است كه هر سخنى را بشنود خوب مى‏فهمد، او مردى هوشمند است.
در اين هنگام به او القاء شبهه كن و بگو: چه مى‏دانى شايد گوينده قرآن معانى و مقاصدى غير از آنچه تو مى‏پندارى اراده كرده باشد و سخنان شما از جايگاه و موضوع اصلى خويش بيرون باشد؟
شاگرد به حضور استاد خود كندى رفت و طبق دستور امام رفتار كرد با او به ملاطفت و مهربانى عمل نمود تا اين كه زمينه براى طرح مطلب مساعد گشت، سپس سئوال امام را به همان شيوه مطرح ساخت و گفت: آيا ممكن است گوينده‏اى سخنى بگويد و از آن مطلبى اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ يعنى مقصود گوينده چيزى باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است، كندى به دقت‏به سئوال شاگرد گوش داد و گفت: سئوال خود را تكرار كن. شاگرد سئوال خويش را باز گفت استاد چون اهل تعقل، تفكر و تدبر بود، مدتى در خود فرو رفت، تامل كرد و گفت: هيچ بعيد نيست، امكان دارد چيزى در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزى بفهمد كه وى خلاف آن را اراده كرده باشد.
استاد كه مى‏دانست‏شاگرد او چنين سئوالى را نمى‏تواند از پيش خود مطرح كند و در حد انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را سوگند مى‏دهم كه حقيقت را به من بگويى چنين سئوالى از كجا به فكر تو خطور كرد؟
شاگرد گفت: چه ايرادى دارد كه چنين سئوالى به ذهن خود من آمده باشد؟
استاد گفت: نه، تو هنوز زود است كه به چنين مسائلى رسيده باشى، به من بگو اين سئوال را از كجا ياد گرفته‏اى؟
شاگرد گفت: حقيقت اين است كه حضرت «ابومحمد» (امام عسكرى عليه السلام) مرا بدين امر رهبرى فرمود.
كندى گفت: اكنون واقع امر را گفتى، سپس افزود: چنين سخنانى تنها زيبنده اين خاندان است. آنگاه با درك واقعيت و پى بردن به اشتباه خود دستور داد آتشى روشن كردند و آنچه را درباره تناقضهاى قرآن (به عقيده خود) به رشته تحرير آورده بود، سوزاند [3] .
اخترشناسى كندى
شايان ذكر است اشتباه فوق چيزى از شخصيت و بزرگى كندى نمى‏كاهد، گرچه همه دانشمندان و فرهيختگان اولين و آخرين در برابر دانش و علم لدنى پيامبران و پيشوايان دين عليهم السلام قابل سنجش نيستند، چنان كه فرموده‏اند: «لا يقاس بنا بشر، لا يقاس بنا احد» [4] . و امام حسن عسكرى عليه السلام در اين زمينه فرمود: جهان بشريت‏بدون وجود پيامبر و امام حيران و سرگردان است. ليكن با اين وجود دانشمندان در مقايسه با ساير مردم بسيار ارجمند، محترم و والامرتبه‏اند، از اينرو كندى از چند جهت‏شايسته احترام است:
1- امام عليه السلام در عين حالى كه اشتباه او را گوشزد فرمود، وى را ستود، يعنى كندى را اهل فكر، فهم، درايت، هوشمندى، تعقل، ژرف‏نگرى دانست. سوزاندن كندى تاليف خود را در اين زمينه مى‏توان نشانه انصاف و تسليم حق شدن او به حساب آورد.
2- تشيع كندى: يعقوب بن اسحاق كندى كه زاده شده حدود 185 هجرى است، درگذشت او به اختلاف بين سالهاى 252، 260، 265 به نگارش آمده و از نظر تاريخ‏نگاران به چند دليل شيعه است:
الف) كندى در زمان خلافت متوكل عباسى از دربار رانده شد و برخى مورخان سبب اين كار را روح تشيع او دانسته‏اند، چرا كه متوكل با شيعه دشمن سرسخت‏بوده است.
ب) سيد بن طاوس نام او را اسحاق بن يعقوب ضبط كرده و نوشته است او از دانشمندان اخترشناس شيعه است و در اين علم شهرت دارد، باز مى‏گويد: آنچه از تاليفات او به ما (سيد بن طاوس) رسيده و در دانش نجوم است، رساله او در اين علم در پنج جزء مى‏باشد، ابن نديم در فهرست گفته است: او كه از فرزندان محمد بن اشعث‏بن قيس به شمار مى‏رود، فاضل عصر در دانشها و يگانه عصر خويش در نجوم است [5] . تهرانى (آقا بزرگ) نيز او را در شمار مؤلفان شيعه قلمداد كرده است.
ج) چون كندى در پايتخت و مركز تشيع «كوفه‏» ولادت يافته و كوفه وطن پدران و اجداد او بوده، طبعا تحت تاثير روح محيط قرار گرفته است.
د) كندى رساله‏هاى خود را با عباراتى كه عادتا شيعيان به كار مى‏برند و از ويژگيهاى آنان به حساب مى‏رود، ختم كرده است. وى در پايان برخى از رساله‏ها چنين مى‏نگارد: «والحمد لله رب‏العالمين والصلاة على محمدالمصطفى و آله‏الطاهرين‏» و ذيل برخى ديگر نگاشته است «والحمد لله رب‏العالمين و صلواته على محمدالنبى و آله اجمعين‏» اين قبيل تعبيرات را مى‏توانيم قرينه محكمى بر شيعه بودن او قرار دهيم و نيازى به قرائن ديگر نداشته باشيم [6] .
3- آثار نجومى كندى
كندى در وقتى ظهور كرد كه سرو صداهاى بسيار گوش خراش جامعه اسلامى را فراگرفته بود دوره مامون عباسى فلسفه‏هاى گوناگون در محيط اسلامى رخنه كرد و كندى در دوره انتقال بزرگى در فرهنگ و معرفت زندگى مى‏كرد، او روزى ظهور كرد كه انديشه عربى بر واردات افكار يونانى، فارسى، پهلوى، هندى و سانسكريت تكيه كرده بود و كار ترجمه فرهنگهاى ملل اجنبى گسترش بسيارى داشت. مترجمان زيادى پديد آمدند و مقدم بر همه آنان كه در «بيت‏الحكمة‏» به كار اشتغال داشتند «حنين بن اسحاق‏» بود. مامون عباسى به وزن همه كتابهايى كه حنين ترجمه كرده بود، به او جايزه طلا داد، و به اندازه‏اى شد كه مى‏گفتند نزديك بود، خزانه كشور تهى شود.
رغبت و شوق مسلمانان به ترجمه، فوق‏العاده بود و از نمودارهاى اين رغبت و شوق است كه مامون در بغداد يك «مجمع علمى‏» و يك «رصدخانه فلكى‏» تاسيس كرد او يك «كتابخانه عمومى‏» به وجود آورد كه دويست هزار (200000) دينار طلا هزينه بناى آن گرديد و براى مترجمان مقررى معين كرد.
كندى كه در چنين فضايى نشو و نما كرده بود، از مترجمان زبردست دربار مامون و معتصم به شمار مى‏رفت و كتابهاى يونانى را به عربى ترجمه مى‏كرد، همچنين ترجمه ديگران را تصحيح مى‏كرد، افزون بر اين، به كار پزشكى و اخترشناسى نيز اشتغال داشت.
كندى همچون بسيارى از دانشمندان ديگر مجد و عظمت فكرى اسلام را پايه‏گذارى كرد، وى طبيبى حاذق، فيلسوفى بزرگ و اخترشناسى ماهر بود كه در رديف اول منجمان همچون بطليموس قرار دارد، او توانست 265 رساله و كتاب در فنون مختلف از جمله حساب، هندسه، فلسفه، جغرافى، طبيعيات، سياست، موسيقى، منطق، طب، قوانين سرعت، سقوط اجسام، اخلاق و فضايل، نجوم و ساير رشته‏هاى دانش به نگارش آورد كه از آن جمله 19 كتاب در نجوم و اخترشناسى، 16 تاليف در فلك و هيات، 8 تاليف در كرويات، و 10 رساله در احكاميات نجوم است. افزون بر اينها رساله‏هايى در جذر و مد درياها، در رنگ لاجوردى، هوا، در كيهان‏شناسى، در برخى ابزار و آلات فلكى و ستاره‏شناسى، در ساختن اسطرلاب، رساله‏هايى در اختلاف مناظر [پارالاكس سياره‏ها] در علل اوضاع نجومى، مقالاتى در تحويل سالها، كتابى در براهين مساحت، در مورد حسابهاى فلكى، رساله‏اى در استخراج خط نصف‏النهار (خط نيمروز، شمال و جنوب) و تعيين سمت قبله رساله‏اى در انتخاب و اختيار روزها و...
همه اينها نشان مى‏دهد كندى داراى قريحه‏اى سرشار و در عصر خود در علوم روز، يگانه، و به دانشهاى زمان خود احاطه داشت كه خود نشانگر وسعت دايره اطلاعات و قدرت عقلى و كوشش زياد او است [7]
شهادت امام عسكرى عليه السلام
به گفته تاريخ‏نگاران، امام عسكرى عليه السلام در روز اول ماه ربيع‏الاول سال 260 هجرى بيمار گرديد و در روز هشتم آن ماه به جوار رحمت الهى شتافت، علت‏شهادت او را مسموميت از طرف معتمد عباسى نگاشته‏اند، اين رخداد درحالى واقع شد كه 28 يا 29 سال از عمر شريفش گذشته بود، بنابراين 8 ربيع‏الاول 260 برابر است‏با روز پنجشنبه، چهاردهم دى ماه دويست و پنجاه و دوى شمسى و گذشت نود و يكهزار و هشتصد و چهل و هشت (91848) روز از مبدا هجرت.
به نوشته محدث قمى، ابوسهل نوبختى (شيخ متكلمان اماميه در بغداد) گفت داخل شدم بر امام حسن عسكرى عليه السلام در مرضى كه به همان بيمارى از دنيا رحلت فرمود و در نزد آن حضرت بودم كه امر فرمود خادم خود «عقيد» را [عقيد خادمى بوده است از اهل نوبه كه خدمت كرده بود حضرت امام على‏النقى عليه السلام و پروريده و بزرگ كرده بود امام حسن عسكرى عليه السلام را] اى عقيد بجوشان از براى من آب را با مصطكى [مصطكى يونانى است و در فرانسه آن را ماستيك نامند و آن صمغى است‏خوشبو شبيه به كندر آن را آرا، پلاجور، رماس، و رماست نيز گويند، درختش ريزتر از كندر و سپيد آن نافع است و براى ناراحتى‏هاى معده، روده، جگر، سرفه كهنه مفيد است] وى آب را جوشانيد و صيقل مادر حضرت حجة عليه السلام آن را براى امام حسن آورد و همين كه قدح را به دست آن جناب داد و خواست‏بياشامد، دست مباركش لرزيد و قدح به دندان‏هاى ثناياى نازنينش خورد، پس قدح را از دست نهاد و به عقيد فرمود: داخل اطاق مى‏شوى مى‏بينى كودكى را به حال سجده است، او را نزد من بياور، ابوسهل گويد: عقيد گفت: من داخل شدم ناگاه نظرم به كودكى كه در حال سجده بود و انگشت‏سبابه به سوى آسمان بلند كرده بود افتاد، بر آن جناب سلام كردم آن حضرت نماز را مختصر كرد و در اين هنگام مادرش صيقل آمد دستش را گرفت و به نزد پدرش برد، ابوسهل گويد: چون آن كودك به خدمت امام حسن عليه السلام رسيد، سلام كرد و بر او نگاه كردم ديدم رنگ مباركش تلالؤ دارد، موى سرش بهم پيچيده و مجعد است و ما بين دندانهايش گشاده مى‏باشد، همين كه امام حسن عليه السلام نگاهش به كودكش افتاد، فرمود: «يا سيد اهل بيته اسقنى الماء فانى ذاهب الى ربى‏» پس آن آقازاده او را سيراب كرد، چون امام آب را آشاميد فرمود: مرا براى نماز مهيا كنيد آن طفل پدر را به اقل واجب وضو داد، پس امام حسن عليه السلام با وى فرمود: بشارت باد تو را اى پسرك من تويى صاحب‏الزمان توئى مهدى و حجت‏خدا بر روى زمين، تويى پسر من و منم پدر تو، تويى «م، ح، م، د» بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن‏الحسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام و پدر تو است رسول خدا صلى الله عليه وآله تويى خاتم ائمه طاهرين و بشارت داد به تو رسول خدا صلى الله عليه وآله اين عهدى است از پدرم از پدرهاى طاهرين تو، «صلى‏الله على اهل البيت ربنا انه حميد مجيد» و در همان لحظه امام حسن عليه السلام وفات كرد [8] .
------------------------------------------------
[1] ) بحارالانوار: مجلسى، ج‏50، ص 235 تا 238 و ص 335، نشر مكتبه اسلاميه، تهرن‏1385ه.
[2] ) همان، ج‏50، ص‏320.
[3] ) همان، ج‏50، ص 311، منتهى الآمال، قمى، ص 266، پنجم از مكارم اخلاق آن حضرت، سيره پيشوايان، پيشوائى، ص 628، نشر مؤسسه امام صادق، قم، 1372ش.
[4] ) بحار، ج‏26/ص‏12 ج/22 ص‏406 و 407- ج‏26/ ص‏269- ج/46 ص‏278.
[5] ) فرج المهموم، سيد بن طاووس ص 128- نشر رضى، قم 1363، بحار، ج‏50، ص 311.
[6] ) فلاسفه شيعه، عبدالله نعمه، ترجمه غضبان، ص 607 و بعد، نشر كتابفروشى ايران، 1347ش.
[7] ) مدرك قبل.
[8] ) محدث قمى، همان مدرك، لغت‏نامه دهخدا و ياران، ماده مصطكى.

سه شنبه 1 اسفند 1391  12:52 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها