0

لطف عمیم ................................. کفی خاک «

 
omidayandh
omidayandh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 7483
محل سکونت : تهران

لطف عمیم ................................. کفی خاک «

 

 

 

 

حكايتي از زبان مسيح نقل مي كنند كه بسيار شنيدني است . مي گويند

 

 او  اين حكايت را بسيار  دوست داشت و در موقعيت هاي مختلف آن را

 

 بيان مي كرد .

 

 

حكايت اين است :

 

 

مردي بود بسيار متمكن و پولدار روزي به كارگراني براي كار در

 

 

باغش نياز داشت.  بنابراين ،  پيشكارش را به ميدان شهر فرستاد تا

 

كارگراني را براي كار اجير كند . پيشكار رفت و همه ي كارگران موجود

 

 در ميدان شهر را اجير كرد و آورد و آن ها در باغ به  كار مشغول

 

شدند .

كارگراني كه آن روز در ميدان نبودند، اين موضوع را شنيدند و آنها نيز آمدند . روز بعد و

 

 

روزهاي بعد نيز تعدادي ديگر به جمع كارگران اضافه شدند . گرچه اين كارگران تازه ، غروب

 

بود كه رسيدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نيز استخدام كرد . شبانگاه ، هنگامي كه خورشيد فرو

 

نشسته بود، او همه ي كارگران را گرد آورد و به همه ي آنها دستمزدي يكسان داد. بديهي ست

 

آناني كه از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتنـد : « اين بي انصافي است . چه مي

 

كنيد ، آقا ؟ ما از صبح كار كرده ايم و اينان غروب رسيدند و بيش از دو ساعت نيست كه كار

 

كرده اند . بعضي ها هم كه چند دقيقه پيش به ما ملحق شدند . آن ها كه اصلاً كاري نكرده اند » .

 

مرد ثروتمند خنديد و گفت : « به ديگران كاري نداشته باشيد . آيا آنچه كه به خود شما داده ام

 

كم بوده است ؟ »  كارگران يكصدا گفتند : « نه ، آنچه كه شما به ما پرداخته ايد ، بيش تر از

 

دستمزد معمولي ما نيز بوده است . با وجود اين ، انصاف نيست كه ايناني كه دير رسيدند و

 

كاري نكردند ، همان دستمزدي را بگيرند كه ما گرفته ايم » .  مرد دارا گفت : « من به آنها

 

داده ام زيرا بسيار دارم . من اگر چند برابر اين نيز بپردازم ، چيزي از دارائي من كم نمي

 

شود . من از استغناي خويش مي بخشم . شما نگران اين موضوع نباشيد . شما بيش از توقع

 

تان مزد گرفته ايد پس مقايسه نكنيد . من در ازاي كارشان نيست كه به آنها دستمزد مي دهم ،

 

بلكه مي دهم چون براي دادن و بخشيدن ، بسيار دارم . من از سر بي نيازي ست كه مي

 

بخشم .»مسيح گفت : « بعضي ها براي رسيدن به خدا سخت مي كوشند . بعضي ها درست دم

 

غروب از راه مي رسند . بعضي ها هم وقتي كار تمام شده است ، پيدايشـان مي شـود . امـا همه

 

به يكسان زير چتر لطف و مرحمت الهي قرار مي گيرند .»  شما نمي دانيد كه خدا استحقاق بنده

 

 را نمي نگرد ، بلكه دارائي خويش را مي نگرد . او به غناي خود نگاه مي كند ، نه به كار ما .

 

 از غناي ذات الهي ، جز بهشت نمي شكفد . بايد هم اينگونه باشد . بهشت ، ظهور بي نيازي و

 

 غناي خداوند است . دوزخ را همين خشكه مقدس ها و تنگ نظـرها برپـا داشتـه اند . زيرا

 

اينان آنقدر بخيل و حسودند كه نمي توانند جز خود را مشمول لطف الهي ببينند .

 

 

پنج شنبه 22 مرداد 1388  1:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها