0

مارگير بغداد

 
mehdiasgari
mehdiasgari
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 121

مارگير بغداد

 

مارگير بغداد
 
 
 
 
مارگيري در زمستان به كوهستان رفت تا مار بگيرد. در ميان برف اژدهاي بزرگ
 
 
 
مردهاي ديد. خيلي ترسيد، اما تصميم گرفت آن را به شهر بغداد بياورد تا مردم تعجب
 
 
كنند، و بگويد كه اژدها را من با زحمت گرفتهام و خطر بزرگي را از سر راه مردم
 
برداشتهام و پول از مردم بگيرد. او اژدها را كشان كشان ، تا بغداد آورد. همه فكر
ميكردند كه اژدها مرده است. اما اژدها زنده بود ولي در سرما يخ زده بود و مانند
اژدهاي مرده بيحركت بود. دنيا هم مثل اژدها در ظاهر فسرده و بيجان است اما در
باطن زنده و داراي روح است.
مارگير به كنار رودخانة بغداد آمد تا اژدها را به نمايش بگذارد، مردم از هر طرف دور از
جمع شدند، او منتظر بود تا جمعيت بيشتري بيايند و او بتواند پول بيشتري بگيرد. اژدها
را زير فرش و پلاس پنهان كرده بود و براي احتياط آن را با طناب محكم بسته بود. هوا
گرم شد و آفتابِ عراق، اژدها را گرم كرد يخهاي تن اژدها باز شد، اژدها تكان خورد،
مردم ترسيدند، و فرار كردند، اژدها طنابها را پاره كرد و از زير پلاسها بيرون آمد، و به
مردم حمله برد. مردم زيادي در هنگام فرار زير دست و پا كشته شدند. مارگير از ترس
برجا خشك شد و از كار خود پشيمان گشت. ناگهان اژدها مارگير را يك لقمه كرد و
خورد. آنگاه دور درخت پيچيد تا استخوانهاي مرد در شكم اژدها خُرد شود. شهوتِ ما
مانند اژدهاست اگر فرصتي پيدا كند، زنده ميشود و ما را ميخورد.

 

سه شنبه 19 دی 1391  5:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها