0

عنایت شهید

 
javad696
javad696
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1391 
تعداد پست ها : 513
محل سکونت : مرکزی

عنایت شهید

برف شدیدی می بارید . سوز سرما هم آدم رو کلافه می کرد . توی جاده برا انجام کاری پیاده شدیم.

یادم رفت سوئیچ رو بردارم . یهو درهای ماشین قفل شد .

به خانومم گفتم سوئیچ یدک کجاست؟ گفت اونم توی ماشینه ...

نمی دونستیم چیکار کنیم . توی اون سرما کسی هم نبود ازش کمک بگیریم .

هر کاری کردم درب ماشین باز نشد .

شیشه ی پر از برف ماشین رو پاک کردم .

یهو چشمم افتاد به عکس شهید ابراهیم هادی که به سوئیچ ماشین آویزون بود .

به دلم افتاد از ایشون کمک بگیرم .

به شهید گفتم : شما بلدی چیکار کنی . خودت کمکمون کن از این سرما نجات پیدا

کنیم .

همینجور که با شهید حرف میزدم ٬ ناخودآگاه دسته کلید منزلم رو در آوردم .

اولین کلید رو انداختم روی قفل ماشین .

تا کلید رو چرخوندم ، درب ماشین باز شد .

خانومم گفت: چطور بازش کردی؟

گفتم با دسته کلید منزل !!!!!!!

خانومم پرسید : کدومش ؟ مگه میشه؟

شروع کردم کلیدای منزل رو روی قفل امتحان کردن تا ببینم کدومش قفل رو باز کرده

با کمال تعجب دیدم هیچ کدوم از کلیدها توی قفل نمیره .

اونجا بود که فهمیدم عنایت شهید ابراهیم هادی شامل حالمون شده .

سه شنبه 12 دی 1391  1:40 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها