0

حكمت عاليه خداوندى

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

حكمت عاليه خداوندى

براى خداوند سبحان ، حكمتى است فوق مشاعر و عقول محدود انسان ها
اين حكمت عظماست كه نفس آدمى را از مسير مواد بى جان و در مراحل آخر، از چند قطره نطفه ، به حركت در مى آورد و آن را به متعالى ترين درجه جمال و كمال نايل مى سازد.
به مقتضاى همين حكمت بالغه ربانى است كه سازنده ترين جريان ها به دنبال پليدترين حادثه ها به وجود مى آيد. شيطان به علت كبر و غرور به اصل خود، كه آتش بوده است ، به حضرت آدم ابوالبشر (عليه السلام) سجده نمى كند و با دستور خداوند مخالفت مى كند. در نتيجه به پست ترين پليدى ها سقوط مى كند و از پيشگاه خداوند رانده مى شود. در عين حال ، اين موجود پليد به دليل قرار گرفتن در موقعيت فريب دادن فرزندان آدم (عليه السلام) موجب مى شود كه آنان به وسيله رياضتى كه در نتيجه مخالفت با اغواهاى او محتمل مى گردند، به درجاتى عالى از كمال توفيق يابند.
به مقتضاى همين حكمت عاليه الهى است كه خداوند احياى اسلام و انسانيت و ارزش هاى والاى آن را، نتيجه بى رحمانه ترين و وقيحانه ترين جنايت يزيد و يزيديان به حسين و حسينيان قرار مى دهد.
توضيح اين كه ، شيطان با كمال اختيار به آدم (عليه السلام) سجده نكرد. براى اثبات اين اختيار، سه دليل وجود دارد:
دليل يكم - خداوند سبحان شيطان را مكلف به سجده نموده بود، و ما مى دانيم كه تكليف بدون اختيار، قبيح و از طرف خداوند محال است .
دليل دوم - سرزنش شديد خداوند متعال به شيطان كه : ((چرا از سجده به آدم (عليه السلام) امتناع ورزيد!))
دليل سوم - كيفرى كه خداوند در دنيا و آخرت براى شيطان مقرر فرموده است .
بر اين اساس ، مردمى كه فريب اغواهاى شيطانى را مى خورند، آنان نيز با اختيار خود مرتكب معصيت و نافرمانى مى شوند. زيرا اولا: اگر فريبكارى هاى شيطان موجب اجبار آنان بود، خداوند آنان را مكلف به هيچ تكليفى نمى فرمود. ثانيا: همان گونه كه شيطان در روز قيامت به گنهكاران خواهد گفت :
فلا تلومونى و لوموا انفسكم ...(1)
((شما مرا ملامت نكنيد، خودتان را ملامت كنيد؛ (زيرا من شما را مجبور نمى كردم ، بلكه تنها شما را اغوا مى نمودم و فريب مى دادم و شما عقل داشتيد و وجدان و از راهنمايى پيامبران برخوردار بوديد.))
هم چنين ، اقدام به وقيح ترين جنايت تاريخ كه يزيد و يزيديان مرتكب شدند، مستند به اختيار آنان بود، و هيچ عامل جبرى موجب صدور اين جنايت شرم آور نگشته است ، زيرا تاكنون ديده نشده است كه مردم دنيا، ديوارى را كه از روى جبر بر سر يك يا چند نفر خراب شده و آنان را تلف كرده باشد، مورد لعن و دشنام و نفرين قرار بدهند؛ در صورتى كه هر انسان آگاه و شريف كه از جنايت يزيد اطلاع پيدا كرد، او را مورد بدترين سب و ناسزا و لعن قرار داده است . وانگهى ، كدامين عامل و انگيزه طبيعى يا روانى و حتى قراردادى ، موجب اقدام به چنين جنايت وحشت انگيزى گشته است !؟ و اگر خودخواهى و شهوت پرستى و سلطه جويى و ديگر عوامل هوى و هوس به عنوان عامل جبرى ، كارهاى يزيد را توجيه كند، آيا در تمامى اول تاريخ مى توان يك مجرم و گنهكار پيدا كرد؟!
بنابراين ، يزيدبن معاويه با كمال اختيار مرتكب زشت ترين معصيت شده است ، يعنى كشتن فجيع امام حسين (عليه السلام) با آن وضع دلخراش كه تاريخ هرگز نظير آن را سراغ ندارد. نتيجه بسيار با اهميتى كه از اين حادثه به جوامع اسلامى رسيده است : سياست استفاده با عظمت در احياى اسلام و ارزش هاى انسانى ، مستند به شهادت آن بزرگوار است ، كه تا آخرين روز دنيا، به عنوان سرمشق حركات انسانى تلقى خواهد گشت . اين حادثه جانسوز به تنهايى به جهت عظمت بى نهايت آن قربانى كه به نام حسين بن على (عليه السلام) به عالم بشريت براى دفاع از حيثيت و شرف و كرامت انسانى او تقديم كرده است ، توانايى نجات دادن تاريخ انسان ها را كه از ظلم و بيدادگرى و حق كشى در رنج مى باشند دارد، مشروط به اين كه مغز مردم به وسيله يزيديان روزگاران ، از حق جويى و واقع گرايى شست و شو نشود و تخدير نگردد.
امام حسين (عليه السلام)شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت
حمد و سپاس بيكران خداوندى راست كه با فيض اعظم و لطف و حكمت ربانى خود، انسانى معنى دار در جهانى معنى دار بيافريد و او را در مسير انا لله و انا اليه راجعون (2)، ((ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم .)) به تكاپو درآورد، و براى به ثمر رساندن شخصيت آدمى در اين حركت بزرگ ، او را از دو نوع راهنما برخوردار فرمود:
1- راهنمايان درونى كه فطرت و عقل و قلب ناميده مى شوند.
2- راهنمايان برونى كه پيشوايان الهى هستند.
درود و سلام بى پايان به ارواح پاك همه انبيا و مرسلين و ائمه طيبين و طاهرين و پيروان راستين آنان باد كه با همه نيروها و استعدادهاى خود، براى هدايت و ارشاد انسان ها قيام نمودند، و عده اى فراوان از آنان حتى از جان خود در اين جهاد بزرگ گذشتند، تا جان هاى آدميان را از آلودگى هاى ماده و ماديات نجات دهند و به هدف اعلاى ((حيات معقول )) رهنمون شوند.
در رديف اول اين جهادگران انسان ساز، حسين بن على (عليه السلام) را مى بينيم كه با نظر به مجموع قضايا و حوادثى كه پيرامون شهادت او صورت گرفته است ، در مرتفع ترين قله فداكارى در راه حق و حقيقت با قامتى راست و با جدى ترين قيافه ايستاده و با رساترين صدا، همه افراد بشر را مخاطب قرار داده و فرياد مى زند:
((اى انسان ها! براى زندگى معنايى والاتر وجود دارد كه قرار گرفتن در شعاع جاذبيت كمال است . و براى مرگ نيز حقيقتى عالى تر وجود دارد كه ورود در حوزه جاذبيت كمال مى باشد.))
زندگى به اين معنى، همان ((حيات طيبه)) (حيات معقول) است كه آزادى و عزت و شرف و علم و عدل و صدق و صفا و كمال جويى، از مختصات آن است. و مرگ به آن معنى، شكوفايى همان ((حيات طيبه)) است كه شخصيت آدمى به وسيله آن در حوزه جاذبيت كمال، به ثمر جاودانى خود مى رسد. اين است زندگى حقيقى كه از ((انالله)) شروع و به ((انا اليه راجعون)) واصل مى گردد.
علت تأليف اين كتاب
تولد و زندگى اين جانب در سرزمين هايى (3) بوده است كه در طول سال ها، به مناسبت هايى، مخصوصا در روزهاى به {سوگ نشستن در عزاى} حسين (ع) در محرم الحرام، زمزمه ها و ناله ها و فريادهاى حيات بخش حسينى از اعماق جان هاى مردم طنين مى انداخت و توجه جدى همگان را به عظمت اصول ارزش هاى انسانى - كه حسين (ع) مدافع قهرمان آن بود - تجديد مى نمود. در آغاز جوانى ام، شنيدن سخنرانى هاى پر محتوايى كه به وسيله صاحب نظراتى آگاه و با اخلاص ‍ پيرامون تاريخ صدر اسلام، مخصوصا حادثه بى نظير دشت نينوا ايراد مى شد، بر كنجكاوى و حساسيت من درباره اين واقعه محيرالعقول مى افزود. سپس، آشنايى تدريجى با آن قسمت از ادبيات تركى آذرى، فارسى و عربى كه فاجعه بى نظير كربلا را {كه دو گروه سخت متضاد را روياروى هم قرار داده بود} مجسم مى نمود، توجه و تفكرم را با اهتمام بيشتر، به خود جلب كرد.
مى توانم بگويم در طول دوران تحصيلاتم، چه در ايران و چه در نجف اشرف، همواره بخشى از اوقات خود را صرف مطالعه و بررسى تدريجى پيرامون اين واقعه شگفت انگيز تاريخ بشرى و علل و نتايج آن مى نمودم. همزمان با اين تفكرات و تأثيرات درونى، انسان هايى بى شمار، از كوچك و بزرگ و از مردم عامى گرفته تا متفكران و شخصيت هاى بزرگ را مى ديدم كه با يادآورى حادثه خونين كربلا، مقدس ترين اشك ها را كه از اعماق جانشان سر مى كشيد، بر رخسار خود سرازير مى نمودند؛ اشك هايى كه حتى در فراق بسيار دردناك عزيزترين محبوبشان نثار نمى كردند. اين قطرات مقدس ‍ كه همواره از دل هاى پاك سر مى كشد و در چشمان حق بين آنان موج مى زند، به تنهايى مى تواند اصول ارزش ها و عظمت هاى انسان و انسانيت را براى ابد آبيارى كند. منبع جوشان جريان اين اشك هاى پاك و مقدس {كه از طراوت حيات گريه كنندگان حكايت مى كند} همان خون پاك و حيات بخش حسين (عليه السلام) و حسينيان است كه در دشت سوزان نينوا بر زمين ريخته شده است . طبيعى است كه تا آن منبع الهى در درون انسان هاى پاك به فوران خود ادامه مى دهد، چشمه سار اشك هاى حسينى نيز به جريان خود ادامه خواهد داد.


اين حالات و امواج روحى مستمر كه در طول ساليان متمادى، احساس ‍ عميقى را در درون من به خود اختصاص مى داد، اين آروزى بزرگ را براى من به وجود آورد كه اگر روزى عنايات خداوندى ياريم كند، تا آن جا كه بتوانم - اگرچه با بضاعتى اندك - تفسير و تحليلى درباره حادثه بى نظير كربلا انجام بدهم و تا آن جا كه مقدور است، علل و نتايج و ارزيابى اين واقعه عظيم را، كه كره زمين تاكنون مشابه آن را نديده است، به دست آورم و به حمايتگران كرامت و حيثيت انسانى و قربانيان ارزش هاى والاى آن تقديم نمايم .
طبيعى است كه اگر متفكران و صاحب نظران علوم و معارف انسانى ، از اين ديدگاه كه ما در اين تفسير و تحليل پيش روى خود قرار داده ايم ، به اين داستان كه جاودانگى رسالت انسانى را به خوبى ارائه داده است ، بنگرد، قطعى است كه در تعريف حقيقى اين ((نوع )) كه ((بشر)) ناميده مى شود، تجديدنظر به عمل مى آورند و بدون شك آن ها اين حقيقت را مطرح خواهند نمود كه همان گونه كه بدون درك و شناخت استعدادهاى طبيعى و روانى و مغزى انسان ، شناخت او امكان ناپذير است ، هم چنان، بدون آشنايى با استعدادهاى بسيار متنوع و گسترده معنوى او، حقايق ارزشى او به دست نخواهد آمد. باشد كه ديدگاه خود را درباره شناخت انسان ، از رفتارشناسى كه نمود معلولى محدود از اين موجود است ، تغيير دهند و به شناخت واقعى انسان كه مجموعه اى از استعدادها و نهادهاى متنوع است ، توفيق يابند. زيرا آن متفكر در علوم انسانى و يا فيلسوفى كه نمى داند انسانى را بايد بشناسد و بشناساند كه در حد كمال اعلا شخصيتى به نام حسين (عليه السلام) دارد و در قعر پستى ها فردى به نام يزيد مى شود، نبايد درباره ماهيت يا مختصات بشرى اظهار نظر نمايد.
اين آرزوى بزرگ با گذشت زمان نه تنها در درون من ضعيف نمى شد، بلكه با افزايش فعاليت هاى فكرى در علوم انسانى و مشاهده مسائل و مشكلات لاينحل آن ها {كه هيچ راهى براى تفسير و حل و فصل آن ها، جز به رسميت شناختن حقايق ارزشى انسانى وجود ندارد} شديدتر و جدى تر مى گشت. از طرف ديگر، ساليان عمر بدون لحظه اى توقف و با سرعتى حيرت انگيز، از آينده مى رسيد و به گذشته مى خزيد و اين جانب هم چنان سرگرم كارهايى بودم كه احساس تكليف، ضرورت انجام آن ها را بر من ايجاب مى نمود، تا اين كه در اين اواخر (اوايل قرن 15 هجرى قمرى و اواخر قرن 20 ميلادى) كه نغمه هاى روح بخش حيات از طنين افتاده و به جاى آن ها، بانگ شوم پوچى و بى هدفى زندگى از ناى اكثريت قريب به اتفاق مردم سر مى كشد و بيمارى (از خود بيگانگى) را اعلان مى نمايد، احساس كردم هيچ وظيفه اى مؤ كدتر و هيچ تكليفى ضرورى تر از اين نيست كه اگر چه با بضاعتى ناچيز، به يارى بيدارگران بشريت مست و از خود بيگانه در اين برهه از تاريخ بشتابيم. باشد كه در اعلان عظمت الهى حيات، و هدف اعلاى آن و وقاحت مرگ پست كه همان مرگ ارزش هاى انسانيت است، خدمتى انجام بدهيم.
شروع تاءليف اين كتاب ، همزمان با آغاز محرم الحرام سال 1415 هجرى قمرى ، مطابق با بيست و يكم خردادماه سال 1373 هجرى شمسى بود. نام آن را ((امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت)) نهادم .
انتخاب اين نام براى اين كتاب، به مناسبت پرمحتوا بودن اصطلاح ((فرهنگ))، مخصوصا با قيد ((پيشرو انسانيت)) است ، زيرا فرهنگ با قيد مزبور (پيشرو انسانيت) عبارت است از:
((شيوه حيات معقول در جاذبه كمال اعلا، بر مبناى آن اصول و ارزش هاى تكاملى، كه همه پيامبران الهى و اولياى عظام و حكما و وارستگان نوع بشر، در تفسير و تبليغ و تحكيم آن ها با جدى ترين تكاپو مجاهدت ورزيده، حتى گروهى از آنان در اين راه جان خود را باخته اند، كه بدون ترديد فرزند نازنين على بن ابى طالب (عليه السلام)، آن قهرمان تفسير كننده حيات تواءم با عزت و شرافت، يعنى حسين بن على (ع)، در صف اول آن جهادگران بزرگ بشريت قرار گرفته است. خون درخشان اين تفسير كننده حيات و اين اثبات كننده هدف اعلا براى وجود آدميان در اين دنيا، دومين علامت انسانيت و رسالت انسانيت است.))
كه به قول ابوالعلاء معرى ، در آغاز و پايان هر شب و روز نمايان مى گردد.
و على الدهر من دماء الشهيدين على و نجله شاهدان فهما فى اءواخر الليل فجران و فى اولياته شفقان ثبتا فى قميصه ليجى ء الحشر مستعد يا الى الرحمان
((و بر پيشانى روزگار، از خون هاى دو شهيد (على (عليه السلام) و فرزندش ‍ حسين (عليه السلام) دو شاهد است :
(شاهد اول ) - در پايان شب است كه آغاز بامداد است (از خون سر مبارك اميرالمؤمنين على (عليه السلام)).
(شاهد دوم ) - شفق خونين پايان روز و آغاز شب است (از خون فرزندش ‍ حسين (عليه السلام)). اين دو شاهد بزرگ در پيراهن روزگار نقش ثابت بسته اند كه در روز قيامت براى شكايت به خداوند رحمان در پيشگاه او حاضر شوند.))
پيش از ورود به مباحث كتاب، ده مقدمه اى را كه براى تحليل و تفسير چنين حادثه اى، ضرورى به نظر مى رسد، متذكر مى شويم:
مقدمه يكم - سه راه اساسى براى نجات بشريت از احساس پوچى ، و اثبات و اعلان عظمت الهى حيات انسان ها.
مقدمه دوم - شناخت و داورى صحيح درباره هر حادثه بزرگ تاريخ بر مبناى انگيزگى ارزش ها، به سه عامل مهم مربوط است .
مقدمه سوم - نمونه هايى از دو نوع نگرش درباره حوادث تاريخى .
مقدمه چهارم - اگر حيات انسانى به طور صحيح شناخته نشود و انسان به هدف اعلاى حيات خود توجيه نگردد، پست ترين پديده عالم طبيعت خواهد بود.
مقدمه پنجم - حيات انسانى و كرامت و شرف ذاتى آن ، از ديدگاه حقوق جهانى بشر در اسلام .
مقدمه ششم - حيات چيست كه دفاع از شرف و حيثيت آن از اصول اساسى اسلام است و موجب بروز حادثه خونبار كربلا گشته است ؟!
مقدمه هفتم - بحثى در اصول پنج گانه مربوط به قدرت و حق و باطل .
مقدمه هشتم - دو ركن اساسى شخصيت هاى سازنده فرهنگ پيشرو انسانيت ، كه هر دو در شخصيت حسين (عليه السلام) در حد اعلى وجود داشته است .
مقدمه نهم - اساسى ترين عامل بروز اين حادثه حيرت انگيز، كه عشق و ايمان راستين امام حسين (عليه السلام) به دين فطرى و منطقى و روشن ترين مذهب انسانى است ، اسلام حقيقى است ؛ اسلامى كه دفاع از حيات انسانى و شرف و حيثيت الهى آن ، از با اهميت ترين اصول آن است .
مقدمه دهم - انتظارى كه در درجه نخست از صاحب نظران مذاهب اسلامى و سپس از متفكران ساير مذاهب الهى ، براى اهتمام شديد به داستان فداكارى امام حسين (عليه السلام) در راه ارزش هاى انسانى وجود دارد.
مطالعه كنندگان ارجمند اگر بخواهند، مى توانند پس از مقدارى آشنايى با مطالب متن كتاب ، به بررسى مقدمات مزبور بپردازند؛ زيرا اين مقدمات ، از يك جهت جنبه هاى تحقيق علمى و فلسفى اين كتاب را بازگو مى كند.
---------------------------------------------
1-سوره ابراهيم ، آيه 22.
2-سوره بقره ، آيه 156
3-ايران و زمانى نسبتا طولانى در نجف اشرف كه عمده تحصيلاتم در آن سرزمين شريف بود.
--------------------------------------
علامه محمدتقى جعفرى

یک شنبه 10 دی 1391  11:14 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها