نقد ديدگاه جامعه شناسان در تحليل حادثه كربلا
طبق نظر جامعه شناسان، حادثه كربلا نتيجه طبيعى رقابت بين دو تيره يا دو قبيله است. گاهى نيز عواملى ضميمه رقابت آنها شده، به شدت گرفتن اين رقابت دامن مى زند. بنابراين مخالفت دو قبيله يا دو تيره با يكديگر، امرى طبيعى است كه گاهى نيز به جنگ مى انجامد. زمانى كه يكى از دو قبيله در جنگ پيروز شد و با طرف مقابل خشونت ورزيد، بايد منتظر باشد كه روزى نيز طرف مغلوب، غالب شود و انتقام بگيرد. (18)
بر اين اساس، از تحليل جامعه شناسان نيز - همچون روان شناسان - همين نتيجه حاصل مى آيد كه بايد تساهل و تسامح را رعايت كرد و خشونت را كنار گذاشت. خشونت در كربلا نتيجه خشونت در جنگ بدر بود. اگر نمى خواهيد حسين عليه السلام كشته شود، افراد تيره بنى اميه را نكشيد. بنابراين جنگ، خونريزى و خشونت را كنار بگذاريد تا چنين حوادثى رخ ندهد. به عبارت ديگر، بر اساس دو نظريه روان شناسانه و جامعه شناسانه، مى توان جهاد، دفاع و نيز حركت امام حسين عليه السلام، يعنى مقدس ترين پديده تاريخ بشر را تخطئه كرد.
اما آيا اين ديدگاه نظريه علمى صحيحى است كه چنين رقابتهاى لازمه زندگى قبلگى است؟ آيا اين رقابتها به طور طبيعى به خونريزى مى انجامد؟ آيا مى توان گفت چنين حوادثى در زندگى قبيلگى رايج است و واقعه كربلا نيز جنگى بين دو قبيله بوده است؟ آيا نتيجه اين تحليل آن است كه بايد خشونت و تعصب را به طور كلى كنار گذاشت، و با هر دين و مذهبى و با هر فكر و مرامى مدارا كرد؟ آيا بايد به روى همه لبخند زد و در هيچ حالى نبايد خشونت به خرج داد، وگرنه چنين حوادثى را به دنبال خواهد داشت؟
به اجمال مى توان گفت دفاع از ارزشهاى انسانى كه نخستين آنها حيات و پس از آن امورى است كه به حيات و زندگى باز مى گردد و در نهايت دفاع از ارزشهاى مقدس، همه از لوازم زندگى يك موجود زنده ذى شعور و آگاه اند. اگر قانون دفاع در طبيعت نباشد، هيچ موجودى نمى تواند از هستى خود حفاظت كند و هيچ گروه و جامعه اى نمى تواند از ارزشهاى خود حراست كند، دفاع، قانونى طبيعى است كه خدا به صورت طبيعى و تكوينى در حيوانات و انسانها نهاده است. همچنين تمام اديان، در مقام تشريع، قانون دفاع را بخشى از احكام دينى در نظر گرفته اند. حتى ملحدانى كه خدا و قانون الاهى را قبول ندارند، به طور طبيعى قانون دفاع را رعايت مى كنند. اما مسئله اين است كه اختلاف در بينشها موجب اختلاف در شرايط و ويژگيهاى دفاع مى شود. اگر ما انسان را تنها، موجودى مادى بدانيم كه مدتى در اين دنيا زندگى مى كند و بعد از مرگ نابود مى شود، دفاع نيز به همين زندگى مادى باز مى گردد؛ يعنى دفاع در حد همان قانون تكوينى كه هر موجود زنده اى به طور فطرى و طبيعى به آن مجهز است، منحصر مى شود. همه انسانها دفاع از حيات خود در برابر تجاوز ديگران و نيز ساير خطرها را مى پذيرند. نكته در اينجاست كه اگر كسى به زندگى اخروى معتقد بود و دنيا را مقدمه اى براى زندگى جاويدان پس از مرگ - كه حيات اصلى است - دانست، بايد از حيات ابدى و سعادتى كه در زندگى اخروى نصيب او خواهد شد نيز دفاع كند، و اين امر در سايه دين محقق مى شود. ما معتقديم آنچه حيات واقعى انسان را تاءمين مى كند، دين است و آنچه آن را به خطر مى اندازد، مبارزه با دين و تضعيف ارزشها و باورهاى دينى است. اگر كسانى چنين اعتقادى داشتند، آيا به زندگى اين دنيا بيشتر اهميت مى دهند يا در قبال زندگى ابدى خود اهتمام بيشترى خواهند ورزيد؟ در اين مقام نيز مسئله دفاع از حيات و سعادت انسان مطرح است، اما بين سعادت محدود اين دنيا و سعادت ابدى، كدام يك مهم تر است؟ اگر براى رسيدن به سعادت ابدى گاهى ضرورت اقتضا كند كه زندگى اين دنيا محدودتر و كوتاه تر گردد يا از بعضى لذات آن كاسته شود، كسى كه به زندگى ابدى ايمان دارد در فدا كردن زندگى و لذات اين دنيا در راه سعادت ابدى ترديدى به خود راه نمى دهد؛ چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:
إ ن زعمتم اءنكم اءولياءلله من دون الناس فتمنوا الموت إ ن كنتم صادقين؛ (19)
اگر گمان مى كنيد شما دوستان خدا هستيد نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوييد.
يعنى اگر باور داريد كه زندگى ابدى، ارتباط با خدا و قرب الاهى در عالم ديگر است، به هيچ روى نبايد پاى بند زندگى اين دنيا باشيد. اين دنيا مرحله اى است كه بايد از آن عبور كرد تا به آن رسيد. امام حسين عليه السلام شب عاشورا به اصحاب خود فرمود:
صبرا بنى الكرام فما الموت الا قنطرة؛ (20) اى بزرگ زادگان! اندكى صبر كنيد! مرگ جز پلى نيست [كه شما را از زندگى اين دنيا به زندگى سعادتمندانه ابدى در جوار قرب الاهى مى رساند].
كسى كه چنين بينشى دارد، دفاع از زندگى ابدى در حق خود مى داند. از اين روى، نمى تواند ببيند كسانى قصد دارند حيات ابدى او را به خطر اندازند. جامعه اى نيز كه چنين اعتقادى دارد هجوم ديگران به اعتقادات و ارزشهايش را درباره آخرت برنمى تابد. اين اعتقادات تنها شعار نيستند. انسان براى زندگى ابدى آفريده شده است. اگر كسانى به اين مسئله اعتقاد يقينى داشته، ايمان به آخرت در جان آنان رسوخ كرده باشد، نمى توانند در قبال خطرهايى كه زندگى ابدى شان را تهديد مى كند، بى اعتنا باشند و در برابر آنها با تساهل و تسامح رفتار كنند. انسان عاقل را برابر كسى كه شمشير به روى او كوشيده است بى اعتنا نمى ماند؛ چنان كه اگر نيمه شبى فردى از خواب برخيزد و ناگهان شخصى را در حال حمله، بالاى سر خود ببيند، سلاح را از او مى گيرد و از خود دفاع مى كند. چرا كه جان خود را در خطر مى بيند. بنابراين كسانى كه باور دارند قيامتى در كار است و دين موجب سعادت در آن دنياست، نمى توانند در قبال تهاجمهايى كه عليه دين صورت مى گيرد، بى اعتنا باشند. كسانى كه بى اعتنايى به دين را ترويج مى كنند، به آخرت ايمان ندارند و هيچ گاه دين را جدى نمى گيرند و آن را در حد آداب و رسومى چون چهارشنبه سورى فرو مى كاهند. آنان مى گويند گروهى از مردم معتقدند روز جمعه بايد در نماز جمعه شركت جست و شب عاشورا بايد عزادارى كرد، همچنان كه پاره اى معتقدند شب چهارشنبه آخر سال بايد از روى آتش پريد؛ اين يك اعتقاد است، آن نيز اعتقادى ديگر. بايد به عقايد يكديگر احترام گذاشت. اين عده بر اساس ديدگاه خود معتقدند اگر بين دو گروه رقابتى درگرفت و اين رقابت به اختلافات دينى و مذهبى انجاميد، هر چند يكى دين و عقيده ديگرى را با تبليغات، القاى شبهات، رفتارهاى ناهنجار اجتماعى و ضداخلاقى و اقدامهاى ديگر، از بين ببرد. اين بدان معناست كه دين در نظر آنان هيچ ارزشى ندارد و ميان اسلام و بت پرستى تفاوتى نيست! چنان كه برخى گفتند: «هيچ دينى بر اديان ديگر، و حتى اسلام بر بت پرستى ترجيحى ندارد! اسلام صراطى مستقيم و بت پرستى نيز صراط مستقيم ديگرى است!» معناى اين سخن آن است كه هيچ كدام را باور ندارند! هر چند ظاهر مى گويند مسلمانيم.
تحليل اين ديدگاه از منظر معارف اسلامى
اسلام، تحليل جامعه شناسان را بر خطا مى داند؛ همچنان كه نتيجه آن را نيز نادرست مى شمارد. از ديدگاه اسلام، انسانها تمايلات مختلفى دارند كه بسيارى از آنها اختيارى اند و بر اثر شرايط مختلف اجتماعى تقويت مى شوند. اين تمايلات گاه به حدى شدت مى يابند كه همه خواسته ها و ارزشهاى انسانى را تحت الشعاع قرار مى دهند. چه بسا كسانى براى رسيدن به شهرت از همه چيز، حتى دين خود بگذرند. رياست طلبى گاه مرز جنون مى رسد، و آدمى تمام ثروت و اهل و عيال و ارزشهاى مقدس را در راه آن نثار مى كند. البته چنين تعلقاتى يك باره ظهور نمى كند: ابتدا جوانه كوچكى در دل پديد مى آيد؛ سپس به تدريج در شرايط مختلف آبيارى مى شود و در فضاى مساعد رشد مى كند و رفته رفته فربه تر مى شود؛ تا جايى كه فرد همه چيز را فداى خواسته اش مى كند. چه بسا آدمى در مراحل نخست، متوجه اين علاقه نشود و نداند كه در زواياى قلبش چه مارهايى خوابيده اند. خوشحال شدن از احترام ديگران امرى طبيعى است، ولى اگر حس رياست طلبى، احترام طلبى و حب جاه در دل رشد كند، و در حوزه دين مطرح شود خطر بزرگى مى آفريند:
آخر ما يخرج من قلوب الصديقين حب الجاه؛ علاقه اى كه از قلب صديقان [كه هم نشين انبيا هستند] خارج مى شود، حب مقام است.
اگر كسى به پست و مقام عشق ورزد، براى او حق و باطل تفاوتى ندارند. اما گاه انسان شيفته خدمت به خلق است و مقام را براى اين هدف مى خواهد. اما به هر روى، همه مردم اين گونه نيستند و بعضى از مردم براى حفظ پست و مقام به هر كارى دست مى زنند؛ چنان كه عمر بن سعد از شب تا صبح راه مى رفت و درباره پذيرفتن فرماندهى لشكر ابن زياد و كشتن امام حسين عليه السلام با خود سخن مى گفت. اما سرانجام نتوانست از ملك رى چشم بپوشد. پيش از ورود شمر به كربلا و قطعى شدن مسئله جنگ، گفت وگويى بين امام حسين عليه السلام و عمر بن سعد صورت گرفت و حضرت، عمر سعد را نصيحت كرد و فرمود: تو مرا مى شناسى و مى دانى من چه كسى هستم؛ مى دانى پيغمبر صلى الله عليه و اله درباره من چه فرموده است؛ تو مى دانى كشتن من چه گناه بزرگى است و به سبب آن چه بلايى بر سر تو و خانواده ات نازل خواهد شد. دست از اين كار بردار! عمر بن سعد گفت: اگر نافرمانى كنم خانه ام را ويران مى سازند. امام عليه السلام فرمود: خانه ات را برايت مى سازم. عمر بن سعد گفت: من املاكى دارم كه آنها را از من مى گيرند. حضرت فرمود: من از املاك شخصى خودم در مدينه به تو مى دهم. (21) اما عمر سعد عاشق سلطنت رى بود و سرانجام به گفته يكى از ياران امام عليه السلام كه با او سخن گفته بود، ملك رى را به بهاى خون امام حسين عليه السلام خريد و حاضر نشد از آن دست بردارد. جاه طلبى ممكن است انسان را تا اين مرحله تنزل دهد. مشكل تمام انسانهايى كه به خطرهاى سخت مبتلا مى شوند و در دره هاى شيطانى سقوط مى كنند، تعلقاتى اند كه با ارزشهاى دينى و خداپرستى ناسازگارند. تعلقات مادى تا جايى قابل اغماض اند كه با دين در تضاد نباشند. البته اولياى خدا هرگز به اين تعلقات اعتنا نمى كنند.
پاسخ سيدالشهدا عليه السلام به تحليل جامعه شناسان
پس از آنكه وقوع جنگ شده، امام حسين عليه السلام شب و روز عاشورا درباره روحيه سپاه عمر سعد سخن گفتند. ايشان عامل اصلى انحراف آنان را دنياپرستى دانستند. دنياپرستى، دلبستگى به دنياست، به گونه اى كه انسان را از مسير حق باز داشته، به گناه وادارد.
حضرت فرمودند: همه آنچه در مشرق و مغرب زمين وجود دارد و خورشيد بر آن مى تابد، از درياها و خشكيها تا كوهستانها و بيابانها، در نظر شخص خداپرست مانند سايه اى است كه بر زمين مى افتد و پس از ساعتى از بين مى رود. آيا آزاد مردى نيست كه اين ذره نيم جويده غذا را جلو اهل آن بيندازد و به آن دل نبندد؟! [ياران من] بهاى جانهاى شما جز بهشت نيست. بهشت ابدى بالاترين قيمت براى جان شماست. [كالاى ارزشمندى را كه در اختيار داريد،] ارزان نفروشيد. (22) همچنين حضرت عليه السلام شب عاشورا در جمع يارانشاان فرمودند:
و اعلموا اءن الدنيا حلوها و مرها حلم؛ (23) بدانيد كه شيرينها و تلخيهاى دنيا، هر دو خواب است.
آنچه طى سالهاى گذشته در زندگى شما رخ داده است، با آنچه شبى در خواب ديده ايد چه تفاوتى دارد؟ از هر دو، چه چيزى در اختيار شماست؟ شيرينيها و تلخيهاى دنيا، هر دو خواب است.
و الانتباه فى الاخرة؛ انسان زمانى بيدار مى شود كه از اين عالم مى رود. آخرت، عالم بيدارى است، و آنجا در خواهيم يافت كه همه آنچه در اين دنيا گذشت، در قياس با حقايق آن عالم، همانند خواب بوده است. آنجاست كه انسان مى گويد: يا ليتنى قدمت لحياتى؛ (24) كاش براى حيات خود چاره اى انديشيده بودم. در آن دنياست كه انسان با خود مى گويد زندگى دنيا مرگ تدريجى بود؛ كاش براى حيات خود فكرى كرده بودم. حضرت سيدالشهدا عليه السلام، در شب عاشورا با بهترين سخن ياران خود را براى شهادت آماده مى كرد. ايشان در آخرين ساعات به ياران خود فرمود: عزيزان من! بدانيد كه تلخ و شيرين اين دنيا خوابى بيش نيست. بيدارى در آخرت است. خوشبخت كسى است كه آنجا سعادتمند باشد، و بدبخت كسى است كه در آنجا محروم باشد. (25)
همچنين امام حسين عليه السلام در روز عاشورا بارها براى نصيحت مردم به ميدان مى آمد و ايشان را نصيحت مى كرد. اما آنان همهمه و هلهله مى كردند تا صداى حضرت به گوش نرسد، ولى غالبا امام عليه السلام با اشاره اى سكوت را بر ميدان حاكم مى كردند. مى گويند اين امر كرامتى از امام عليه السلام بوده است كه با تصرف ولايى آنان را ساكت مى كردند. سزاوار است دقت شود كه امام عليه السلام، با آن همه عطش، براى سى هزار نفر لشگرى كه با همهمه مانع سخن گفتن او مى شوند، چه خواهد گفت. او مى فرمايد: بندگان خدا تقوا داشته باشيد، از دنيا برحذر باشيد. اگر قرار بود دنيا براى كسى باقى بماند يا كسى در دنيا باقى بماند، سزاوارترين مردم، انبيا بودند. (26)
اگر امام حسين عليه السلام در اين شرايط مى توانست براى مردم كوفه دارويى شفابخش تر از اين ارائه دهد، دريغ نمى ورزيد. اگر ممكن بود كلامى در مردم تاءثير گذارد و آنان را از مسير نادرست بازگرداند، همين كلام شفابخش بود. اما مراد امام عليه السلام از دنيا چيست؟ دنيا همين دلبستگيهاى انسان به خورن و خوابيدن، پست و مقام، شهوت و شهرت، و فزون طلبى در زندگى روزمره است. دلبستگى به اين امور شما را از انسانيت ساقط مى كند و از سعادت ابدى بازمى دارد. پس سزاوار است انسان مؤمن به قدر ضرورت و در حدى كه بتواند به سير معنوى نايل شود، از اين امور استفاده كند. اگر دنيا ارزشى داشت و ماندن در آن مطلوب بود، خدا آن را به انبيا و بندگان شايسته خود مى بخشيد. اينكه دنيا در اختيار انبيا و دوستان خدا قرار نگرفته و ايشان غالبا از آن محروم بوده اند، بدين دليل است كه دنيا ارزش ذاتى ندارد. ارزش اصيل و حقيقى به امر ديگرى باز مى گردد. هر چند آنان كار و تلاش مى كردند و درآمدى داشتند، اما به آن دل نمى بستند. امام عليه السلام در سخنرانى ديگرى فرمود: حمد خدايى را كه دنيا را دار فنا و زوال قرار داد. فريب خورده كسى است كه دنيا او را فريب داده باشد، و بدبخت كسى است كه فريفته دنيا شود. (27) سخنان نافذ و ملايم امام حسين عليه السلام در آن مردم هيچ اثر نكرد و آنان فرمايشهاى او را با حرفهاى زشت و بى ادبانه پاسخ دادند. گويا اين آخرين سخنرانى بوده است كه امام عليه السلام آنان را نفرين كرد و براى اتمام حجت فرمود: شما ما را براى فريادرسى و نجات از ظلم بنى اميه دعوت كرديد؛ گفتيد كه در معرض گم راهى هستيد و ما را براى نجات خود فرا خوانديد؛ شما در حالى كه متحير و سرگردان بوديد و راه حق و باطل را از هم تميز نمى داديد، فريادرس خواستيد و ما به فريادرسى شما آمديم. پاداش ما اين بود كه شمشيرهايى را كه ما به دست شما داده بوديم، به روى ما كشيديد. اين شمشيرهايى كه اكنون در دست شماست، به بركت اسلام به دست شما رسيده است. اما امروز شما همين شمشيرها را عليه ما به كار مى بريد. آيا اين پاداش كسى است كه به فريادرسى شما آمده است؟! امام مى فرمايد: اى مردم، شما با يكديگر متحد شديد، ائتلاف كرديد، گروهها و حزبهاى مختلف، همه براى دشمنى با ما متحد شديد؛ همه شما از شامى و كوفى، تا بصرى و اهل ديگر بلاد، با ما اهل بيت دشمنى مى ورزيد. آيا ما گناهى مرتكب شده ايم؟ آيا مالى از شما تصرف كرده ايم؟ آيا خونى از شما بر زمين ريخته ايم؟ كسانى كه به يارشان آمده ايد و به خاطر آنان با ما مى جنگيد در حق شما چه خدمتى كرده اند؟ آيا عدالتى بين شما حكم كرده اند و ظلمى از شما برطرف ساخته اند؟ شما مى دانيد كه بنى اميه اهل عدالت خواهى نيستند و جز ظلم بر شما روا نمى دارند. پس چه امرى موجب شده است كه از ظالمان حمايت كنيد و به كشتن ما كمر بنديد؟ علت اينكه به ارتكاب اين بدترين گناه تن داده ايد، چيزى نيست جز مال حرامى كه به شما داده اند. مال حرام موجب شده كه شما از آنان حمايت كنيد و ايشان را براى جنگ با ما يارى رسانيد. افزون بر اين، آرزو داريد كه بعد از كشته شدن ما و گسترش سلطنت آنان، زندگى شما رفاه بيشترى داشته باشد. اين طمعى است كه هرگز به آن نخواهيد رسيد. مال حرامى كه به شما داده اند، و آرزوى رسيدن به ما بيشتر، موجب شده است كه از حق دست برداريد و خون پسر پيغمبر صلى الله عليه و اله را بريزيد. اين موعظه ها ديگر در شما تاءثيرى نمى گذارد. (28)
پيام مهم امام حسين عليه السلام در شب و روز عاشورا
محور فرمايشهاى امام عليه السلام در تمام سخنانشان، تحذير از دنيا، مال حرام و لذتهاى حرام دنياست. هر كس كه بخواهد به سعادت برسد، مى بايد از اين كلام بهره گيرد. درد و درمان يا دشمنان امام حسين عليه السلام يكى است، و براى رسيدن به سعادت، همه بايد از اين درمان استفاده كنند و از عشق به دنيا و دلبستگى به لذتهاى آن بپرهيزند؛ به ويژه دوست داران امام حسين عليه السلام كه بايد بكوشند ايمان خود را به آخرت تقويت كنند، به دنيا دل نبندند و باور كنند كه زندگى واقعى در عالم آخرت صورت مى گيرد و اين دنيا همچون دوران جنينى است. همچنان كه جنين پس از مدتى با تولد قدم به اين دنيا مى گذارد، انسان نيز با مرگ از اين دنيا خارج مى شود و قدم در عالم ابدى مى گذارد؛ اما براى اينكه در عالم ابدى به سعادت جاودانى نايل شود، بايد به اين دنيا دل نبندد، تا به گناه كشيده نشود. ريشه همه گناهان و بدبختيها علاقه به دنياست، و علاقه به دنيا در تمام گناهان دخالت دارد. بنابراين اگر سيدالشهدا عليه السلام را امام خود مى دانيم و دوست مى داريم به ياران او ملحق شويم، و نگرانيم كه مبادا جزو مخالفان آن حضرت يا جزو كسانى باشيم كه از امام عليه السلام كناره گرفتند، و اگر در اين گفته خود صادق هستيم كه يا ليتنى كنت معكم فافوز معكم، ابتدا بايد بكوشيم ايمان به آخرت را در خود تقويت كنيم. البته اين امر نيازمند بحث و مطالعه است، تا شبهاتى كه در اين باره مطرح است، حل شود. مؤمنان كسانى هستند كه به آخرت يقين دارند: بلاخرة هم يوقنون. (29) رسيدن به يقين، آن هم در دورانى كه اكثريت انديشمندان و فيلسوفان عالم ادعا مى كنند كه هيچ امر يقينى در عالم وجود ندارد، امرى ساده نيست. اما قرآن مى گويد بايد به آخرت يقين داشته باشيد. بايد كوشيد تا با بحث، مطالعه، تشكيل جلسات مذهبى و پاسخ به شبهات، به يقين رسيد. در مرحله دوم بايد خودسازى كرده و از حرام دنيا و گناه بپرهيزيم، و نيز توجه داشته باشيم كه امام حسين عليه السلام فرمود: همه لذتهاى دنيا و ثروتهاى آن براى اولياى خدا به قدر سايه اى ارزش دارد. رسيدن به چنين مقامى بسيار دشوار است، اما دست كم بايد بكوشيم مرتكب حرام نشويم، كم كارى نكنيم، از بيت المال در جهت منافع شخصى خود استفاده نكنيم و به فكر خويشاوندان و همسايگان فقير خود باشيم.
آنچه عشق به دنيا را از دل انسان بيرون مى كند، انفاق است. خداى تعالى در قرآن مى فرمايد: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون؛ (30) چيزهايى را كه دوست داريد، انفاق كنيد تا عشق آن در دل شما نماند. اگر عشق به مال، مقام، حيثيت اجتماعى و امورى از اين قبيل در دل كسى رسوخ كرد، به طور قطع او در ورطه خطر خواهد افكند و روزى كه وى مى بايد بين لذت دنيا و انجام وظايف الاهى نظير جهاد كردن، زندان رفتن يا كشته شدن يكى را برگزيند، اين عشق مانع انجام وظيفه خواهد شد و فرد رفتار دنياپرستانه خود را به صورتهاى مختلف توجيه مى كند.(31)