0

ورود اهل بيت به مدينه

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

ورود اهل بيت به مدينه

چـون امـام سجاد و اهل بيت ابى عبدالله عليه السلام نزديك مدينه رسيدند دستور فرمود خـيمـه ها را سرپا نمايند و زنان و اهل بيت در خيمه ها جاى گرفتند و به بشير بن جذلم كه يكى از همـراهان بود فرمود: خدا پدرت را رحمت كند مرد شاعرى بود آيا تو هم از شعر بهره اى دارى؟ عرض كرد آرى يا بن رسول الله .
فـرمـود: بشير وارد مدينه شو و مردم را از شهادت ابى عبدالله و آمدن ما خبر كن؟ بشير وارد مـدينه شد هر كه او را مـى ديد و خـبر مـى پـرسيد جواب مى داد: خبر در كنار قبر رسول خدا است چون وارد مسجد شد صدايش ‍ به گريه بلند شد و گفت:
يا اهل يثـرب (1) لا مـقـام لكم بها

قتل الحسين فادمعى مدرارا

الجسم منه بكر بلا مضّرج

و الرّاءس منه على القّناة يدار

يثـربيان رخـت زين ديار ببنديد

زانكه حسين كشته گشت و گريه كنم زار

پـيكر پاكش به كربلا شده در خون

بر سر نى شد سرش بكوچه و بازار

كنيزى با گـريه و شيون بشير را خطاب كرد و گفت: اى مرد اندوه ما را در ماتم ابى عـبدالله تازه كردى زخمهائى را كه هنوز بهبود نيافته بود خراشيدى كيستى؟ خدا رحمتت كند گـفـتـم: مـن بشير بن جذلم فـرستاده امام سجاد، هان! على بن الحسين با عمه ها و خـواهرانش بيرون دروازه مدينه اند و مرا فرستاده تا مكانش را به شما معرفى نمايم . مـردم شتـابان به خارج مدينه هجوم آوردند، زنى در مدينه نماند كه بيرون نيامده باشد همـگـى صدايشان به ناله و شيون بلند بود، مدينه يكپارچه ضجه و ناله شد كه كسى تا آن روز اين چنين گريه و زارى را نديده بود. مردم مرا گذاشتند و از من پيشى گرفتند به اسبم ركاب زدم ديدم خيابان را جمعيت پر كرده و راه عبور ندارم از اسب پياده شدم از روى دوش مردم خود را به خيمه امام زين العابدين رساندم.(2)
سخنرانى امام سجاد عليه السلام در بيرون شهر مدينه
وقـتـى مردم شهر مدينه نزديك خيمه هاى اهل بيت رسيدند امام زين العابدين از خيمه بيرون آمـد در حاليكه گريان بود و دستمالى در دست داشت كه اشكهايش را پاك مى كرد، غلامى از پـشت سر صندلى با خـود حمل مى كرد تا جلو جمعيت رسيد صداى مردم به گريه و شيون بلند شد و حضرت را تعزيت و تسليت مى گفتند.
امام روى كرسى قرار گرفت سپس با دست اشاره كرد كه ساكت شويد، خروش مردم فرو نشست امام سجاد ضمن ايراد خطبه فرمود: خدا را حمد و سپاس مى گويم كه ما را با ابتلاء به مـصيبتهاى بزرگ در معرض ‍ امتحان و آزمايش قرار دارد، مصائبى كه در برگيرنده شكست بزرگ در اسلام بود: حسين و افراد اهل بيتش را كشتند و زنان و كودكانش را اسير كردند و سر بريده اش را شهر به شهر بالاى نيزه ها گردانيدند و اين مصيبتى است كه مثل و مانند ندارد.
مـردم! كدام يك از شما مى تواند پس از كشته شدن حسين شاد و خرم باشد و كدام قلبى است كه براى او اندوهگـين نباشد، با اينكه آسمانهاى هفتگانه براى كشته شدنش گـريستـند و درياها با امـواج و فـرشتـگـان خـدا و اهل آسمان همه و همه گريه كردند.
مـردم ! از شهر خـود رانده شديم و مـا را در بيابانها گـردانيدند كه گـويا اهل تـركستان و كابليم بدون آنكه جرمى مرتكب شده باشيم يا شكافى در اسلام پديده آورده باشيم . به خدا سوگند اگر پيغمبر به جاى سفارش به نيكى به اينان پيشنهاد جنگ با ما را مى داد بيشتر و بدتر از آنچه با ما رفتار كردند انجام نمى دادند، چه مصيبت بزرگ و جانسوز و رنج دهنده اى بود كه بما رسيد، و ما به حساب خدا مى گذاريم كه او عزيز است و انتقام گيرنده.(3)
ورود اهل بيت به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
طبيعتا اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از يك سفر طولانى و پر ماجرا هنگـام ورود به شهر قـبل از رفـتـن به مـنازلشان در كنار قـبر مـطهر رسول خـدا مـى روند تـا گـزارش سفـرشان را خـدمـت رسول خـدا بدهند و مـسلمـا جناب زينب و ساير زنان حرم با رسول خدا گفتگوهائى داشتند و درد دلها نمودند اما تاريخ از بيان همه آنها ساكت است و آنچه در تاريخ آمده اين است :
زينب سلام اللّه عـليها دستـها را به دو طرف درب مـسجد قـرار داد و سر را داخـل مـسجد و صدا زد:يا جداه انى ناعـية اليك اخـى الحسين . يا جداه خـبر قـتل برادرم حسين را آورده ام ! سكينه با صداى بلند فرياد كشيد:يا جداه اليك المشتكى بما جرى علينا. ((اى جد گرامى از آنچه بر ما گذشته است شكايت پيش تو آورده ام ، به خدا قسم سنگدل تر از يزيد نديدم و كافر و مشركى بدتر از او نشنيديم و خشن تر از او سراغ ندارم، با چـوب خـيزران بر لب و دندان پدرم حسين مى زد و مى گفت: كيف راءيت الضرب يا حسين؟ ((حسين چوبها را چگونه مى بينى؟))(4)
---------------------------------------------
1-يثرب نام اصلى مدينه است .
2-لهوف ص 197 بحار ج 45 ص 147 - نفس المهموم ص 467 حياة الحسين ج 3 ص 423 ينابيع الموده ص 353.
3-لهوف ص 197 - بحار ج 45 ص 147 - نفس المهموم ص 469 - حياة الحسين ج 3- ص ‍ 425.
4-مقتل مقرم ص 472 - نفس المهموم ص 471.
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى

یک شنبه 10 دی 1391  1:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها