0

سر حسين در كوچه هاى كوفه

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

سر حسين در كوچه هاى كوفه

ابن زياد به مـنظور پـياده كردن قدرت خود و خوار و زبون ساختن شيعيان امام حسين و پـيشگـيرى از حركت احتمالى مردم عليه حكومت دستور داد سر حسين عليه السلام و ساير شهدا را در كوچه هاى كوفه بگردانند، منادى هم اعلان مى كرد:
قتل الكذّاب بن الكذّاب .
دعبل خزاعى در اين زمينه چنين سروده است:
راءس بن بنت محمّد و وصيّه

للنّاظرين على قناة يرفع

والمسلمون بمنظر و بمسمع

لا منكر منهم و لا متفجّع

كحلت بمنظرك العيون عماية

و اصمّ رزؤ ك كلّ اذن تسمع

ما روضة الاّ تمنّت انّها

لك حفرة و لخطّ قبرك مضجع

ايقظت اءجفانا و كنت لها كرى

و انمت عينا لم يكن بك تهجع

1 ـ ((سر پـسر دخـتـر مـحمـد و وصى او براى ديدن بينندگان بر سر نى بلند مى شود.))
2 ـ ((مـسلمـانان مـى بينند و مـى شنوند نه كسى ايراد مى كند و نه شيون و زارى مى نمايد.))
3 ـ (((پـسر پـيغـمـبر) با ديدن سر تو چشمها سرمه كورى كشيدند و مصيبت تو همه گوشها را كر كرده.))
4 ـ ((هيچ نقـطه اى از زمـين نيست كه آرزو مـى كند كاش محل قبر و خوابگاه تو بود.))
5 ـ ((خـواب بر چـشمـهائيكه با وجود تو بخواب ناز مى رفتند حرام شد و آنانكه از ترس تو بخواب نمى رفتند آرام گرفتند.))
نكتـه : البته تا يك زمان كوتاهى اين حالت در مردم حكمفرما بود ولى طولى نكشيد كه به خود آمدند و ريشه ظلم يزيدى را كندند.
زيد بن ارقم گويد: در غرفه خود نشسته بودم ديدم سر حسين بالاى نيزه در كوچه ها مى گـردانند، همينكه محاذى غرفه ام رسيدند شنيدم كه مى خواند: ام حسبت انّ اصحاب الكهف و الرّقيم كانوا من اياتنا عجبا.(1)
((آيا گـمان مى كنى كه داستان اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما است))
از شنيدن اين آيه از سر بريده ابى عبدالله موى بر تنم راست شد و بى اختيار صدا زدم:
راءسك يابن رسول اللّه اعجب و اعجب .آرى سر تو از زنده شدن اصحاب كهف عجيب و عجيبتر است.))
انّا للّه و انّا اليه راجعون.(2)
آنجا كه مجرمين پشيمان مى شوند
پـس از آنكه اسراى كربلا وارد كوفـه شدند از سوى مـردم كوفـه كه مـدت پـنج سال عـلى بن ابى طالب با آن عـدالت بى نظير در اين شهر بر آنها حكومت كرده و فـضائل اهل بيت پيغمبر را زياد شنيده بودند از هر طرف صداى طعن و لعن بر كشندگان فـرزند پيغمبر بلند شد و به گوش دشمنانشان مى رسيد، دشمنان ابى عبدالله بدتر از سگـان پشيمان شدند چنانكه عمر سعد پس از مراجعت از كربلا آنچنان پشيمان بود كه يكى از بستگانش از او احوالپرسى كرد پاسخ داد: هيچكس نزد خانواده اش برنگشته كه بدتـر باشد از وضعى كه من برگشته ام ، از مرد فاسق و فاجرى چون ابن زياد اطاعت كردم و خـداى حكيم را معصيت و مرتكب امر بزرگى شدم و رحم و خويشاوندى شريفى را قطع كردم.
اينجا است كه هر يك از مجرمين مى خواهد جرم قتل حسين را به گردن ديگرى بيندازد ابن زياد انديشيد كه نامـه اى را كه بوسيله شمر به عمر سعد نوشته است (در صفحات پـيشين گذشت) مدركى خواهد بود كه تمام جرائم را به گردن او مى افكند لذا عمر سعد را خواست و اظهار داشت: آن نامه را به من برگردان .
عمر سعد: از پى اطاعت دستور تو بودم نامه را گم كردم!
ابن زياد: باور نمى كنم بايد نامه را بياورى .
عـمـر سعد كه اصرار ابن زياد را مشاهده كرد خواست به او بفهماند كه نقشه او را خوانده است .
گـفـت: آنرا فـرستـادم تـا براى پـيرزنهاى قـريش بخـوانند تـا مـرا در قـتـل حسين مـعذور بدارند، من در زمينه كشتن حسين ترا چنان اطاعتى كردم كه اگر از پدرم سعدبن ابى وقاص اين چنين اطاعت مى كردم حق او را ادا كرده بودم.(3)
---------------------------------------------
1-سوره كهف آيه 9.
2-بحار ج 45/ص 119 - ارشاد مفيد ص 229.
3-حياة الحسين ج 3/ص 356 - بحار ج 45/ص 118 - طبرى ج 7/ص 385 - حجة السّعادة فى حجة الشّهادة ص 65.
--------------------------------------
آيت الله محمد على عالمى

یک شنبه 10 دی 1391  11:40 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها