0

بادها مویه می‏کنند

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

بادها مویه می‏کنند

بهارها را در سبد پاییز و زمستان، به سمت غروب می‏برند. بادها، هم‏پای اشک‏های خداوند، مویه می‏کنند. همه سنگ‏ها از دلتنگی می‏ترکند؛ مثل بغض همه ابرهای این حوالی. کاش آن غروب، همه چشم‏ها دق می‏کردند و دست‏ها نفس کشیدن را فراموش می‏کردند! کاش چون برگ‏های خزانی، همه جهان در خود فرو می‏ریخت! صدای غربت پای کاروان که در دشت می‏پیچد، همه رودها لال می‏شوند.
یعقوب هم اگر بود...
زمان، هوای ایستادن دارد. دنیا در ابتدای فراموشی است؛ اما شما در ابتدای شکوفه شدنید.
دنیا با شما دوباره آغاز خواهد شد.
با این همه زخم، هنوز استوارتر از هر کوهی، بشکوه مانده‏اید.
همه بادها در راهند تا نفس‏های معطر شما را به بهانه تبرک، ببویند.
اگر ابرها از داغ شما بو می‏بردند، تا ابد بی‏وقفه می‏باریدند و جهان، رنگ آسایش نمی‏دید.
اگر سنگ صبورها کنار شما بودند، می‏ترکیدند و یعقوب هم اگر بود، دق می‏کرد سربریدن یوسف را.
با همین خطبه‏های آتشین
در این سفر چند هزار ساله، سنگ‏ها، پیشانی و زخم‏هایتان را با درد همراهی کردند. مهربانی با شما خداحافظی کرد و هیچ کس برای غربت شما آواز نخواند. بین شما و آرامش، چند هزار سال فاصله افتاد؛ اما صدای خطبه‏خوانی‏های حضرت سجاد علیه‏السلام ، هنوز تن نخل‏های سر به هوای کوفه را می‏لرزاند. هنوز از عطر کلام صبوری زینب علیهاالسلام ، ستون‏های کافر دارالخلافه می‏لرزد.
شب، با تمام وجود می‏خواهد تمام قد، در برابر شما قد بکشد، اما صدای خطبه‏خوانی‏های این دو پرنده، خورشیدی‏ست از حقیقت که شب را ذوب می‏کند، کفر را می‏شکند و روز را فراگیر می‏کند.
سال‏هاست که صدای شما، طبل رسوایی شامیان یزیدی را بر بلندترین بام‏ها می‏کوبد.
ذلت، همنشین عظمت ویران دارالخلافه شده است؛ اما هر روز که می‏گذرد، نام شما روشن‏تر از خورشید بر بلندای افق می‏درخشد تا همیشه.
کوچه‏های بارانی
موج اشک، مرا به ساحل حقیقت شما می‏سپارد تا غربت شما را از پس قرن‏ها گریه کنم.
چقدر روزهای دلتنگی محرم را دوست دارم؛ روزهایی که می‏توان بی‏بهانه در خیابان گریست!
کاش قاصدک‏ها، بوی محرم تو را با دلتنگی کوچه‏های بارانی گریه کنند! چقدر این کوچه‏های سیاه‏پوش، از بغض پرند!

جمعه 8 دی 1391  12:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها