در اينجا در بيان اهداف نهضت عاشورا و حركت امام(ع)، دو
نمونه از سخنان و نامههاى آنحضرت را مىآوريم كه خود،
همسو با مباحث قبلى و نشاندهنده آرمانها و راهبرد آن
بزرگواراست:
الف. وصيتنامه آن حضرت در مدينه.
ب. سخنان آن حضرت در ملاقات با لشكريان حر.
امام(ع) در وصيتنامه خود فرمود:
«و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت
لطلب الاصلاح فيامة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن
المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بنابىطالب...»[32]
اين وصيتنامه، به خوبى اهداف قيام آن حضرت را تبيين
مىكند و موضوع اصلاحات عميق و ريشه دار در نظام اسلامى
رامطرح مىسازد و مسأله امر به معروف و نهى از منكر را
توضيحمىدهد.
در منزل بيضه، امام(ع) در ملاقات با حربنيزيد رياحى و
يارانش - كه براى مقابله با آن حضرت آمده بودند و دستور داشتند
كه مانع از حركت امام(ع) بشوند و آن حضرت را تحت نظر به
|242|
كوفه ببرند - پس از حمد و ثناى الهى، خطبه معروفى را از قول رسول اكرم(ص) بيان فرمود و
آنرا با شرايط آن روز دنياى اسلام و دستگاه اموى منطبق دانسته و قيام در برابر آنرا وظيفه
خود و امت اسلامى اعلام مىكند:
ايها الناس! ان رسول اللَّه قال: من رأي سلطاناً جائراً مستحلا لحرم اللَّه، ناكثاً لعهد اللَّه، مخالفاً
لسنة رسول اللَّه يعمل في عباد اللَّه بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقاً على
اللَّه ان يدخله مدخله الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا
الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفيئي و احلوا حرام اللَّه و حرموا حلال اللَّه و انا احق
منغير.[33]
هان اى مردم! رسول خدا فرمود: هر كس سلطان ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال
مىكند، عهد و پيمان خدا را مىشكند، با سنت رسول اللَّه مخالفت مىورزد، در ميان بندگان
خدا با گناه و تجاوز رفتار مىكند آنگاه در برابر او با عمل و گفتار مخالفت نكند، بر خدا سزاوار
است كه او را در جايگاهى كه براى آن ستمگر منظور شده، قرار و جاى دهد. آگاه باشيد كه اينان
ملازم طاعت شيطانند و طاعت خداى رحمان را ترك كردند و فساد را در زمين آشكار ساخته و
حدود الهى را تعطيل و بيتالمال مسلمانان را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و
حلال خدا را حرام ساختهاند و من از هر كس سزاوارترم.
كه اين شرايط را دگرگون كنم و جامعه اسلامى را در مسير اصلى و صحيح خود قرار دهم
و با دستگاه جبار و غاصب بنىاميه به مبارزه برخيزم و از اسلام و آرمانهاى اسلام دفاع كنم و
در راه احياى آن بكوشم و با جباران به مخالفت و ستيز برخيزم و دست آنان را از سر امت
اسلامى و اسلام كوتاه سازم و حيات و عزت اسلام و قرآن را تضمين كنم و درس آزادى و
آزادگى و مرگ سرخ بياموزم كه مرگ سرخ، بهتر از زندگى ننگين است.
ط . شيوههاى مبارزاتى امامحسين(ع)
اين مطلب روشن است كه در زمان حضرت اباعبداللّه(ع) دو جريان اصلى و ريشهدار، در
جهان اسلام حضور داشتند كه در زمان اميرالمؤمنين(ع) نيز اين دو جريان وجود داشته و با
يكديگر در تعارض بودند، كه سرانجام، جريان اموى غالب شد و توانست جريان مقابل را از
صحنه سياسى و اقتدار امت اسلامى كنار بزند و عناصر وابسته و بىهويت را جايگزين سازد.
جريان بنىاميه، در بيست سال پس از شهادت حضرت على(ع) سنگر به سنگر جلو آمده بود
و خاكريزها را تصرف كرده بود و تقريباً جريان حاكم و غالب و بىمنازع دنياى اسلام بود و
كسى را ياراى مخالفت و جرأت مبارزه با آنان نبود.
بديهى است كه بنىاميه و معاويه (با گمان غلط و خوى قدرتطلبانه خود) براى خارج
|243|
ساختن رقيب ديرينه خود از صحنه سياسى و اجتماعى دنياى اسلام، از همه شيوهها و
شگردهاى ممكن استفاده مىكردند و به هر وسيلهاى متوسل مىشدند و هدف براى آنان
وسيله را توجيه مىكرد.
در چنين شرايط اسفبار و تلخى، كه ابرار شكنجه مىشدند و اشرار اكرام، ابرار زندانى
بودند و اشرار حاكم، ابرار خانهنشين بودند و اشرار مشغول فساد و فتنهگرى، امام حسين(ع)
راه جد بزرگوار و پدر عالىمقدار و برادر ارجمند خود را ادامه مىدهد و در اين راه،
كوچكترين ترديدى به خود راه نمىدهد و براى حاكميت اسلام، جانفشانى مىكند.
بنابراين، توجه به اين ظرافتها خود بهترين سرمايه براى نظام اسلامى و چراغ راهنما
براى تجزيه و تحليل نهضت كربلا و قيام عاشورا و سير حركت آن امام، در طول دوران
امامت است:
1. افشاگرى: پاسخ استيضاحگونه به نامه معاويه و انتقاد شديد از عملكرد و رفتار زشت
و ناپسند او و نيز توضيح خواستن درباره جنايتهاى بىشمارى كه به نام اسلام و قرآن و
خلافت اسلامى انجام مىگرفت و طرح پرسشهاى اساسى در اين زمينه، بخشى از اين
مبارزه و موضعگيرى و افشاگرى قاطع امام(ع) را در برابر جنايات وحشيانه باند اموى نشان
مىدهد؛ مانند: «ا ولست قاتل حجر».
2. فعاليت نيمهعلنى و نيمه مخفى: دعوت امام(ع) در سرزمين منا از اين نوع
فعاليت حكيمانه و مدبرانه و هدايتگرانه امام(ع) بود و به نظر مىرسد كه حضرت در
پىگيرى آرمانها و اهداف، انتخاب راهبرد و نيز شيوهها و روشهاى رفتارى، از حداكثر
عقل و حكمت و تدبير و توكل بهره برده، با هوشيارى و دلسوزى لازم و تيزبينى عميق، كه
ويژه رهبران الهى است، برنامه خود را تنظيم كرده و در راه تحقق اهداف الهى، امور را
تمشيتمىفرمود.
در اين بخش، امام با تأكيد بر استفاده از اصول مربوط به تقيه، استتار، حفظ نيروها، حفظ
سرمايهها و ضرورت پاسدارى از ارزشها، در راه اضمحلال و سقوط نظام طاغوتى و
افشاى ماهيت شيطانى و اموى حركت مىكرد.
موضوع تقيه، كه همواره يك مسأله زنده و پويا در فرهنگ اسلام و فقاهت اهلبيت و
پيروان آن بزرگواران است، در سيره و مكاتبات اباعبداللّه(ع) نيز در همان مسير حقيقى خود،
رخ مىنمايد و چهره و نمودها و نمادها و مظاهر آن آشكار مىگردد و اين ذهنيت منفى و
|244|
غلط، كه احياناً بهانهاى مىشود براى فرار از مسؤوليت و فدا كردن دين و ارزشهاى دينى، به
بهانه عمل به اصل استوار قرآنى و برهانى در زمينه تقيه، از بين مىرود. تقيه در حقيقت،
انجامدادن خردمندانه و حكيمانه مسؤوليت است، نه فرار از مسؤوليت. تقيه براى صيانت از
اسلام و نيروهاى وفادار و مؤمن است، نه براى فدا كردن اسلام و يا مؤمنان راستين. تقيه سپر
مؤمن است و ابزار دفاعى و پدافندى. تقيه روش و شيوه مبارزاتى معقول و آگاهانه است.
قرآن كريم در سوره مباركه انفال، آيات 14 و 15 مىفرمايد:
(يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولوهم الأدبار و من يولهم يؤمئذ دبره الا
متحرفا لقتال او متحيزا الي فئة فَقَد باء بغضب من اللَّه و مأويه جهنم و بئس المصير).
اى كسانىكه ايمان آوردهايد! هنگامى كه با انبوه كافران، در ميدان نبرد روبه رو شويد، به آنان
پشت نكنيد و هر كس در آن هنگام به آنان پشت كند، مگر آنكه هدفش كنارهگيرى از ميدان،
براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى ديگر باشد، به غضب خدا گرفتار خواهد شد و
جايگاه او جهنم است و چه بد سرانجامى است.
درس كلى اين آيات كريمه، در مبارزه با كفر و شرك و نفاق، درس مبارزه، پايدارى،
مقاومت، جهاد و مجاهدت است؛ اما شيوههاى، مبارزه، با توجه به شرايط، ضرورتها،
نيازها، امكانات و خطرها تابع آن شرايط است. هدف و راهبرد يكى است؛ اما روشها با
توجه به شرايط زمان و مكان متغير است. در هيچ حالى پشت كردن به دشمن جايز نيست،
بلكه روش مبارزه، دگرگون خواهد شد.
تسليم شدن در برابر دشمن، پشت كردن به جبهه جهاد فى سبيل اللَّه، ارتداد از دين،
انحرافمحورى، هضم و جذب در بيگانگان، خودباختن و يا عقبنشينى از مبانى، اصول،
اهداف و آرمانها هرگز نه پسنديده است و نه پذيرفته.
اما تغيير جبههها و خاكريزها، معبرها و پايگاهها، روشها و سياستهاى مبارزه، در بستر
زمين و زمان، همواره تغيير و تحول و انعطافپذير است و در اين راه، جنگ و صلح، دو روى
يك سكهاند و هر دو، وسيلهاى براى رسيدن به يك هدف.
سخنان نورانى حضرت اباعبداللّه(ع) تبلور اين موضوع، اين پاسدارى از اركان و جوهره
اسلام را به خوبى نشان مىدهد و مراحل يك مبارزه و جهاد همهجانبه، آگاهانه و مستمر را
ترسيم مىكند و ابعاد و حوزههاى گوناگون يك نهضت را ارائه مىكند.
امام(ع) در جلسه منا به سياستهاى پنهانكارى و رازدارى و فعاليتهاى هشيارانه و
حسابشده و استوار اشاره و بر آن تأكيد مىفرمايد. سخن از ترك وظيفه يا سستى در انجام
|245|
وظايف محوله يا فرار از مسؤوليت نيست، بلكه سخن از ايجاد يك جريان سالم، سازنده،
ريشهدار، وفادار و متعهد و ارتباط عناصر اصلى اين جريان با يكديگر است. البته تا چنين
جريان هدايت شده و مؤثرى به رهبرى امام(ع) در پيكره دنياى اسلام به وجود نيايد و
مديريت و رهبرى نشود، امكان پيروزى حق و نابودى باطل وجود ندارد. دربار خلافت
اموى، با همه ابزارهاى روا و ناروا و همه وسايل قدرت و ثروت و زور و تزوير، كوشيد تا
اسلام را آنچنان كه خود مىخواهد، معرفى كند، چهره اهلبيت و اميرالمؤمنين(ع) را
تخريب كند، راه اسلام را منحرف و سنتها را از بين ببرد و بميراند و بدعتها را زنده كند.
در برابر اين جريان فاسد و طغيانگر و بدعتگذار، بايد برنامهريزى و سياستگذارى كرد،
تدبير كرد، سازماندهى كرد، مردم را بسيج كرد، به مردم آگاهى داد، افكار عمومى را بيدار
ساخت، خطر دشمن را برشمرد، راه را نشان داد و روشنگرى و افشاگرى كرد. البته از سپر
تقيه و روش رازدارى و كتمان اسرار و اطلاعات نيز بايد استفاده كرد و از اصل غافلگيرى
بهره برد و حتىالمقدور نيروها را حفظ كرد تا توفيق بيشترى به دست آيد و خطر كمترى
عناصر اصلى نهضت را تهديد كند.
3. دعوت علنى: در مرحله بعد، امام(ع) دعوت خود را علنى و مخالفت و مبارزه خود را
آشكار ساخت، با قاطعيت در برابر خواست دستگاه جبار بنىاميه ايستاد و با صلابت به آنان
نه گفت و حكومت فاسد و غاصب آنان را به رسميت نشناخت، كه اين بخش، بيشتر پس از
مرگ معاويه ظهور كرد. پيش از مرگ او نيز امام(ع) هرگز تن به ذلت بيعت با يزيد نداد و اين
ننگ را بر دامان اسلام نپذيرفت. پس از فوت او نيز با قاطعيت وصفناپذيرى در برابر
خواستهاى نا حق و استبداد دستگاه حاكمه ايستاد.
در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا امام(ع) در اين مقطع نيز از اصل تقيه
و پنهانكارى استفاده نكرد. پاسخ آن است كه:
اولاً مسائل، ديگر علنى شده بود.
ثانياً امام در برابر تجاوز وحشيانه آنان به حريم اسلام، تنها راه را مبارزه و مقابله مىديد.
ثالثاً تكليف امام با مردم عادى، به نوعى متفاوت است. همانگونه كه حفظ جان امام با
جان مردم عادى فرق مىكند و همه بايد فدايى امام باشند، در مقام تقيه نيز حساب افراد عادى
با امام متفاوت است و تسليم شدن امام، به معناى انحراف كلى جامعه از مسير صحيح است. بر
خلاف تسليم شدن افراد معمولى، كه چه بسا كار غلطى باشد؛ اما آثار تخريبى و سياسى بيعت
|246|
امام را هرگز ندارد.
4. به كارگيرى روشهاى مناسب: در هر صورت، در برابر شگردهاى دشمن بايد از
شيوهها و شگردهاى مناسب استفاده كرد تا هر چه بيشتر خطر را دفع و دشمن را خلع سلاح
كرد. بايد از همه ابزار و ادوات و شيوههاى اصيل اسلامى و حكيمانه، در راه اهداف بلند
قرآنى استفاده كرد و حركت سازندگى و روشنگرى دوستان و افشاگرى دشمنان را با جديت
و در عين حال، در كمال مراقبت و هشيارى دنبال كرد. اين رسالت ائمه اطهار(ع) و همه
اولياى خداوند متعال و علماى ربانى تا قيامت است. در روايت بسيار ارزندهاى آمده است:
المؤمن علوي، الى ان قال: المؤمن مجاهد، لانه يجاهد اعداء اللَّه في دولة الباطل بالتقية و في
دولة الحق بالسيف.[34]
مؤمن على گونه است و صفات علوى دارد. مؤمن اهل جهاد در راه خدا است؛ زيرا او عليه
دشمنان خدا، در دولت حق با شمشير و در دولت باطل با تقيه جهاد مىكند.
5. مبارزه با ريشهها: در اينجا دو مطلب و دو اصل مهم ديگر وجود دارد كه توجه به
آنها بسيار مفيد و لازم است:
الف. اصل تقدم پيشگيرى بر درمان
ب. اصل مبارزه با ريشهها و علل، به جاى مبارزه با معلولها.
[1]. نساء، آيه 69.
[2]. بحار الانوار، ج 44، ص 212.
[3]. موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص 253.
[4]. الغدير، ج1، ص398 به بعد.
[5]. موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص271.
[6]. تحفالعقول، ص 237.
[7]. مائده، آيه 63.
[8]. همان، آيه 78 و 79.
[9]. همان، آيه 44.
[10]. نهجالبلاغه، خ 147.
[11]. بحارالانوار، ج2، ص226، ح3.
[12]. كافى، ج1، باب صفة العلم و فضله.
[13]. تاريخ سياسى تشيع، ص 35 و 37.
[14]. نهج البلاغه، نامه 27.
|247|
[15]. همان، نامه 16.
[16]. توبه، آيه 71 - 73.
[17]. وسائلالشيعه، ج27، باب وجوب العمل باحاديث النبى(ص).
[18]. نهجالبلاغه، خطبه 3، ط3.
[19]. توبه، آيه 122.
[20]. مائده، آيه 78.
[21]. نهجالبلاغه، صبحى صالح، ص229.
[22]. همان، ص422.
[23]. اصول كافى، ج1، ص 34.
[24]. ارشاد القلوب، ص194.
[25]. توبه، آيه 9.
[26]. نهج البلاغه، نامه 5.
[27]. دعاى ندبه.
[28]. نهج البلاغه، نامه 45.
[29]. همان، خ192.
[30]. احزاب، آيه 33.
[31]. نهج البلاغه، خطبه 147.
[32]. بحارالانوار، ج 44، ص 329 و 330.
[33]. موسوعة كلمات الحسين(ع)، ص360 و 361.
[34]. علل الشرائع، ج2، ص467.