اصول ماندگاري وجاودانگي انديشه امام حسين(ع) در قلوب و تاريخ انديشهها
مكتب حسيني عنواني است براي رويكردي تربيتي به بزرگترين حماسة انساني، حماسهاي فراتاريخي و فراجغرافيايي، براي دميدن روح حقيقت انساني در همگان، و راهنمودن مردمان به سوي تعالي. راهي كه حسين(ع) در تعريف زندگي نشان داد، حريّت و عزت است؛ و پرچمي كه برافراشت فرا راه همة آزاديخواهان و عزتجويان تا قيام قيامت است.
فرامندي اين مكتب هر عقل منصف و آزاديخواه را متحير و متأثر از خود ساخته و فراراه نجات هر نهضت از يوغبردگي و بندگي قرار داده است. گاندي، رهبر بزرگ هند، به تأسي از اين مكتب است كه گفته است:«من مبارزه را از شهيدان عاشورا آموختم»[1]
حسين(ع) با برافراشتن پرچم حماسة كربلا و عاشورا، مكتبي را بنيان گذاشت كه مردمان در آن نيكوترين و والاترين تربيت (تربيت نبوي و تربيت علوي) دست يابند. چنانكه خود هنگام حركت ازمدينه به سوي مكه در آغاز نهضت خويش در وصيتنامهاش نوشت:
«اريد ان آمر بالمعروف وأنهي عن المنكر و اسير بسيره جدي محمد، و سيره أبي علي بن ابيطالب».[2]
من ميخواهم به خوبيها سفارش و از زشتيها جلوگيري كنم، و به سيرة جدّم محمد(ص) و سيرة پدرم علي(ع) رفتار كنم.
مكتب حسيني. مكتب احياي اسلام نبوي و اسلام علوي است، مكتبي كه اسلام حقيقي در آن جلوهدارد و تربيتشدگانش بينا و دانا،كريم و عزيز، آزاد از دنيا و مطيع خدا، و اهل شجاعت و استقامتند. چنانكه بزرگ مربي اين مكتب، حسن(ع) جلوة تام اين ويژگيهاست.
آن هنگام كه حربن يزيد رياحي راه را براي او وكاروانش بست و آن حضرت را از مرگ بيم داد، حسين(ع) خطاب به او سخني فرمود كه بيانگر فرهنگ مكتب حسيني است:
«ليس شذني من يخاف الموت ما أهون الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق. ليس الموت في سبيل العز الا حياه خالده، وليست الحياه مع الذل الاالموت الذي لاحياه معه. افبالموت تخوفني؟
هيات، طال سهمك و خاب ظنك! لَستُه أخاف الموت…»[3]
شأن من كسي نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق سبك و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگي جاويد نيست و زندگي با لذت جز مرگي فاقد حيات نيست. آيا مرا از مرگ ميترساني؟ تيرت به خطا رفته است و گمانت تباه است. من كسي نيستم كه از مرگ بهراسم…
امام حسين(ع) با بنيان گذاشتن چنين مكتبي اسلام را زنده كرد، اين مكتب برخاسته از مكتب تربيتي پيامبر اكرم(ص) و امير مؤمنان(ع) بود، مكتبي كه به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسين(ع) روي آن را به تمامه برپا كرد و پرچمي برافراشت كه هميشة تاريخ در اهتزاز باشد. گويا سخن مشهور پيامبر اكرم(ص) بيانگر همين حقيقت بود، كه فرموده است:
«حسين مني و انا من حسين»[4]
حسين از من است و من از حسينم.
اين بدان معني است كه او و حسين(ع) از نظر وجوب محبت و حرمت شخص واحدند، زيرا محبت حسين، محبت رسول خدا و محبت رسول خدا، محبت خداست. اين يگانگي و اين سخن كه «من از حسينم»،مؤيد بقاي دين و آيين رسولالله به وسيله حسين(ع) و احياء و ماندگاري آن مكتب بوسيله اوست. زيرا اگر كربلا وعاشورا برپا نميشد و مكتب حسيني شكل نميگرفت، چنان اسلام وارونه ميگرديد كه هيچ از آن نميماند. امام خميني(ره) در اين باره فرموده است:
«در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمي مرتبت پايهگذار عدالت و آزادي، ميرفت كه با كجرويهاي بنياميه، اسلام در حلقوم ستمكاران فرود رود و عدالت در زير پاي تبهكاران نابود شود كه سيدالشهدا عليهالسلام نهضت عظيم عاشورا را برپا نمود و با فداكاري و خون خود و عزيزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنياميه را محكوم و پايههاي آن را فرو ريخت.»[5]
پس از پيامبر اكرم(ص) در پي تحولاتي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي دگرگونيهاي اساسي شكل گرفت و اين دگرگونيها در حكومت معاويه به نقطة اوج خود رسيد: بيعت اجباري، برهم خوردن مساوات اجتماعي و شكلگيري نظام طبقاتي، منسوخ شدن عدالت، حاكم شدن جاهليت در لباس اسلام، تبديل بيتالمال مسلمانان به خزانة شخصي زمامداران، شكنجه و آزار و…
اين گونه بود كه حسين(ع) به پا خاست و با خون خود اين ننگها را از دامن اسلام و مسلماني شست؛ و مكتب حسيني را بنيان گذاشت؛ تا اين مكتب و آفرينندة آن هماره در تاريخ و تاريخ انديشهها و قلوب ماندگار و جاويد بماند.
در اين مقاله اهتمام بر اين است كه با توجه به عظمت شخصيت امام حسين(ع) و انديشة فرامند او در گسترة زمان و تاريخ، مهمترين اصول و عواملي كه با وجود شخصيتهاي زياد علمي، سياسي، مذهبي و… در طول تاريخ حيات بشري، موجب ماندگاري اين شخصيت برجسته در تاريخ انديشهها و قلوب انسانهاي آزاديخواه و حريتطلب و عدالت جو شده است، مورد بررس و مطالعه قرار گيرد. در مطالعه موضوع از روش كتابخانهاي و تحليل محتوي استفاده ميگردد.
تعريف واژگان:
الف) اصول: در لغت به معاني: ريشهها، بيخها، پايهها، بنيادها و قواعد و قوانين آمده است.[6]
در اصطلاح به پايهها و ريشههاي يك چيز گفته ميشود كه: موجب قوام و حفظ موجوديت و تداوم بقاي آن چيز است. به عبارت ديگر، اركاني كه عامل پيوستگي و پايداري امري باشد، به آن اصول گفته ميشود.
ب) ماندگاري: در اينجا به هر امري كه بواسطة كيفيت وجود و عمل و ميزان اثرگذاري و اثربخشي آن همواره در يادها و خاطرهها و انديشهها زنده و تداوم داشته باشد.
ج) انديشه: انديشه در لغت به معناي فكر، گمان و ترس و بيم است.
در اصطلاح مجموعة تراوش فكري و ذهني انسان كه بر اثر تفكر و تعقل دربارة خود و جهان و محيط پيرامون و خدا حاصل ميگردد.
د) امام حسين(ع): پيشواي سوم شيعيان داراي كمالات عاليه انساني و الهي و صاحب نهضتي كه بعلت متمايز بودن علت و انگيزه وشيوه و هدف نهضتش از ساير نهضتها و جنبشهاي آزدايخواهانه، همواره مورد توجه انديشمندان و نهضتهاي آزاديبخش بوده است.
اهداف:
از جمله اهداف مقاله بررسي و شناخت علل و عوامل جاودانگي انديشه امام حسين(ع) در افكارو انديشهها و ديگر صفاتي كه موجب پيوند و قرابت مسلمانان و انسانهاي عدالتخواه و آزاديخواه با آن شخصيت آسماني بوده است، ميباشد.
سؤال اساسي:
چه عواملي باعث ماندگاري انديشة امام حسين(ع) در طول تاريخ در ميان افكار و انديشههاي انسانهاي آزادانديش بوده است؟
علل و عوامل ماندگاري و جاودانگي انديشة امام حسين(ع):
در اين بخش به مهمترين اصول و عواملي كه در ماندگاري انديشة حضرت امام حسين(ع) در جريان تاريخ اثرمند بودهاند با استناد به شواهد تاريخي اشاره ميگردد:
1- اصل خداترسي و ترسناپذيري از غيرخدا:
اگر عظمت الهي در دل آدمي جلوه كند، انسان به معرفتي ميرسد كه به صورت خداترسي و ترسناپذيري از غيرخدا جلوه ميكند، از اين رو جز در برابر خدا سر تسليم فرود نميآيد و در ناملايمات و ملايمات، و در سختيها و راحتيها استوار و شكرگزار خواهد بود. در مكتب امام حسين(ع) بالاترين معرفت دريافت عظمت حق و خداترسي است. چنانكه امام حسين(ع) از پدرش روايت كرده است:
«حسبك من العلم ان تخشي الله».[7]
از دانش تو را همان بس كه از عظمت خدا بترسي.
سر خم كردن در برابر غيرخدا و تندادن به پستيها از آنجاست كه: عظمت الهي ادراك نشده است و اگر آدمي بپذيرد كه همه چيز از اوست و جز او هيچ قدرتي وجود ندارد، ديگر تسليم امر باطلي نميشود.
امام حسين(ع) خود برترين نمونة اين منطق است. چنانكه وقتي حربن يزيد رياحي راه وي را به سوي كوفه سد كرد و او را از كشتهشدن بيم داد، شأن خود را اين گونه بيان فرمود:
ليس شذني شأن من يخاف الموت ما اهون الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق.
يعني شأن من شأن كس نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق سبك و راحت است.
مواضع امام حسين(ع) در قيام شكوهمندش گوياي اين حقيقت است. چنانكه وقتي عبدالله بن جعفر پسر عموي حضرت، وي را از حركت به سوي عراق نهي نموده و از ايشان ميخواهند كه از اين سفر منصرف گردند و امان نامهاي را براي وي ارسال ميدارند، لكن امام در جواب نامه و امان نامة پسر عمو، چنين پاسخ مي دهند، كه اين گواه روشن و صادق بر منطق خداترسي و ترسناپذيري از غيرخداست:
«اما بعد فانه لم يشاقق الله و رسوله من دعا الي الله وعمل صالحا و قال انني من المسلمين و قد دعوت الي الامان و البر والصله، فخير الامان، أمان الله…»[8]
«اما بعد، آن كه به سوي خداي عزوجل دعوت نمايد عمل صالح انجام دهد و گويد من از تسليم شدگانم، با خدا و رسولش مخالفت نكرده است و اينكه به من وعدة امان و نيكي و پاداش دادهاي، پس بدان كه بهترين امان، امان خداست و آن كه در دنيا از خدا نميترسد هرگز در قيامت امان نيابد، از خداوند ميخواهم ترسي از خود در دنيا عنايت فرمايد كه موجب امان ما در روز قيامت گردد…»
بنابراين چون خداترسي در وجود آدمي جاي گيرد، ترس از غيرخدا بيمعنا ميشود و خداترسي حريمي است كه حافظ حرمت آدمي و موجب استقامت و شكستناپذيري در انسان ميگردد، راه كمال به سوي حق، با خداترسي و ترسناپذيري هموار ميشود و حسين(ع) اين راه را چنان تصوير نموده است كه هركس بتواند ببيند و هر عدالتخواه و آزادهاي آن را سير كند.
عاشورا
[1]- مجله الغري، چاپ نجف، شماره ماه ربيعالاول، 1381 ق، به نقل از محمدرضا حكيمي، قيام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373ش، ص87.
[2]- ابومحمد احمد بن أعثم الكوفي، الفتوح، دارالندوه الجديده، بيروت، ج5، ص33- ابوجعفرمحمدبن علي بن شهر آشوب، مناقب ال ابيطالب، دارالاضواء، بيروت، ج4، 2ص89.
[3]- القاضي نورالله الشوشتري، احقاق الحق وازهاق الباطل، مع التعليقات السيد شهابالدين المرعشي النجفي، مكتبه المرعشي النجفي، قم، ج11،ص601.
[4]- جلالالدين عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي، الجامع الصغير في احاديث البشير النذير، الطبعه الاولي، دارالفكر، بيروت، 1401 ق، ص575.
[5]- امام خميني، روح الله، صحيفه نور. چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361-1371ش، ج4، ص100.
[6]- عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج1، چاپ اول 363، چاپخانه سپهر، ذيل ماده اصول.
[7]- ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسي، الاعالي،المطبقه الحيدريه، النجف، ج1،ص55.
[8]- ابوجعفر محمدبن جرير الطبري، تاريخ الطبري، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، 1379م،ج5،ص38-389.