پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم به نصّ قرآن كريم و همچنين امام عليه السلام (از عترت پاك او) بشرى است همانند ساير افراد بشر و اعمالى كه در مسير زندگى انجام مىدهد مانند اعمال ساير افراد بشر در مجراى اختيار و بر اساس علم عادى قرار دارد. امام عليه السلام نيز مانند ديگران خير و شرّ و نفع و ضرر كارها را از روى علم عادى تشخيص داده و آنچه را شايسته اقدام مىبيند اراده كرده، در انجام آن به تلاش و كوشش مىپردازد.
در جايى كه علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجى موافق مىباشد، به هدف اصابت مىكند و در جايى كه اسباب و شرايط مساعدت نكنند، از پيش نمىرود. (و اينكه امام عليه السلام به اذن خدا به جزئيات همه حوادث چنان كه شده و خواهد شد واقف است، تأثيرى در اين اعمال اختياريه وى ندارد، چنان كه گذشت.)
امام عليه السلام مانند ساير افراد انسانى، بنده خدا و به تكاليف و مقررات دينى مكلّف و موظّف مىباشد و طبق سرپرستى و پيشوايى كه از جانب خدا دارد با موازين عادى انسانى بايد انجام دهد و آخرين تلاش و كوشش را در احياى كلمه حق و سر پا نگهداشتن دين و آيين بنمايد.
اصل شجاعت و دليري:
حماسة حسيني حماسهاي برخاسته از پايگاه شجاعت انساني است. زندگي حسين(ع) در تمام مراحل لبريز از صحنههاي بروز شجاعت در جلوههاي مختلف آن است. ادامة صلح حسن(ع) و ايستادن در برابر معاويه پس از شهادت رساندن حجربن عدي و يارانش و افشاكردن ماهيت امويان در آن دوران سخت دهشتناك از نمونههاي والاي شجاعت حسيني است.
در روز عاشورا پس از آنكه همه ياران حسين(ع) به شهادت رسدند و كسي براي ياري او باقي نماند و آن همه مصيبت استوارترين انسانها را ميشكست و همه چيز در اطراف او موجب ضعف قلب وانكسار روح و تزلزل در اراده بود، اما اينها هيچ تأثيري در شجاعت و دليري حسين(ع) نكرده بود.
ابومخنف از قول عبدالله بن عمار در اين باره ميگويد:
به خدا سوگند هرگز شكست خورده و مغلوبي را نديدهام كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و او چنان استوار و بدون ترس و با آرامش خاطر و با جرأت و باشهامت باشد.[23]
اصل پرواپيشگي و خودنگهداري:
زندگي انسان به معناي دقيق كلمه، يعني دورنگهداشتن خود از مناسبات و روابط حيواني، و پرواداشتن از زشتي و پليدي و پايبندي به مناسبات و روابط عقلاني و ديني كه اين مهم، جز با تربيت نيروي دروني وحالتي معنوي و روحاني حاصل نميشود. بر اين مبنا امام حسين(ع) پيروان خود را بر رعايت تقوي دعوت و بر آن تاكيد مينمايد و ميفرمايد:
«اوصيكم بتقوي الله، فان الله قدضمن لمن اتقاه ان يحوله عما يكره الي ما يحب و يرزقه من حيث لايحتسب…».[24]
«شما را به تقواي الهي سفارش ميكنم زيرا خداوند ضمانت داده است كسي را كه تقواي الهي پيشه كند، از آنچه ناخوش باشدش به آنچه او را خوش ايد انتقال دهد و از جايي كه حسابش را نميكند به او روزي رساند…».
اصل كرامتمندي و عزتمندي:
مكتب حسين، مكتب كرامتمندي و عزتمندي است و حسين(ع) مظهر كامل كرامت انساني و عزت ايماني است. از اهداف مهم تربيت اين است كه انسان به گونهاي تربيت شود كه اعتلاي روحي بيابد و خود را از پستي و فرمايگي به دور دارد و حرمت و شرافت و شخصيت براي خود قائل شود و بزرگواري خود رادر همه حال حفظ نمايد و نيز به گونهاي تربيت شود كه در برابر حوادث شكستناپذير گردد و به صلابت و محكمي و استواري دست يابد. چنين انساني است كه هرگز به پستي و خواري، فرومايگي و زبوني تن نميدهد و در برابر سختترين سختيها و بزرگترين مصيبتها پايدار ميماند.
چنانكه حسين(ع) اين گونه بود، انساني كه به هيچ وجه به خواري و زبوني تن نسپرد و دارايياش برباد رفت، فرزندان و يارانش كشته شدند، خاندانش به اسارت درآمد، بدنش با شمشير قطعهقطعه شد، اما روحش استوار و محكم ماند. چنين سربلندي و عزتي، از آن خداوند است كه به دوستدارانش ميبخشد و آنان را ارجمند و شكستناپذير ميسازد خداي عزيز خود فرموده است:
«ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين»[25]
و عزت از آن خداو از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.
حسين(ع) بر حفظ كرامت مردمان بسيار تأكيد ميكرد و ميآموخت كه كرامت آدميان نبايد شكسته شود و راه حقارت بر آنان گشوده گردد. امام حسين(ع) وقتي از او مالي درخواست ميشد ضمن اجابت و اعطاي مال، تلويحاً به فرد ياداور ميشوند كه اگر آبرويت را نگهداري آن نفس بهتر است و به او ارائه طريق مينمودند تا با حفظ عزت و آبرو با زحمت خود نيازش را مرتفع نمايد. لذا مردم را دعوت به مكارم اخلاقي مينمايد و در خطبهاي ميفرمايد:
«ايها الناس نافسوا فيالمكارم»[26]
اي مردم در مكارم اخلاق بر يكديگر پيشي گيريد.
و يا امام حسين در برابر فشارهاي حكومت يزيد و يا تصميمات او، فرياد ميزند:
«لا أعطي الدنيه من نفسي ابداً»[27]
هرگز تن به پستي نخواهم داد.
«لاوالله لا اعطيهم بيدي اعطائ الذليل، ولااقر اقرار العبيد»[28]
نه، به خدا سوگند كه نه مانند ذليلان تسليم ميشوم، و نه مانند بردگان گردن مينهم.
بنابراين منطق و سلوك حسيني(ع) پرچمي است برافراشته بر قلة كرامتمندي و عزتمندي تا هميشه در اهتزاز باشد و همگان آن را ببينند و بدان تأسي كنند.
اصل پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري:
علي(ع) مي فرمايد:
«أصل الدين أداء الامانه، والوفاء بالعهود»[29]
بنياد دينداري، امانت را به جاي آوردن و پايبندي به عهد و پيمان است.
سلوك حسين(ع) در تمام احوال مبتني بر پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري و امانتداري بود؛ حتي بر پيمان برادر با معاويه و صلحنامة منعقد شده، پايدارماند و خلاف عهد و پيمان نكرد.
وفاداري در مكتب حسيني از درخشانترين ويژگيهاست، چنانكه ياران حسين(ع) در شب عاشورا عليرغم اينكه اجازه داد بروند اما آنان سخن از پايبندي به عهد و پيمان و وفاداري به ميان آوردند و تا آخر نيز به عهد و پيمان پاي فشردند و معتقد بودند پايبندي به مكتب حسيني، پايبندي به زيباترين اصول زندگي است.
اصل تنسّك و عبادتپيشگي:
نيايش حسين(ع) در عرفان و عرضة بندگي در دعاي عرفه، براساس معرفتي كامل به حق نشان ميدهد كه جايگاه عبادت پيشگي در مكتب حسين (ع) چگونه جايگاهي است.
روايت شده است كه در پسين روز عرفه در سرزمين عرفات حسين(ع) از خيمه خود بيرون آمد و با گروهي از خاندان و شيعيان خود در نهايت تذلل و خشوع در جانب چپ كوه ايستادند و روي به سوي كعبه گردانيدند و دستها را برابر ديدگان برداشتند و مانند مسكيني كه طعام طلبد، نيايش كردند و عبارات آن حضرت در دعاي عرفهاش، خود مدرسهاي است براي آموزش نيايش و پرستش.
حسين(ع) بندهاي تمام عيار بود و به عبادت پيشگي عشق ميورزيد چنانكه روايت شده است كه بيست و پنج بار پاي پياده براي مراسم حج ازمدينه به مكه رفت و در شبانهروز بسيار نماز ميگزارد و بسيار مناجات ميكرد و ميفرمود:
«البكاء من خشيه الله نجاه من النار»[30]
گريه از خشيت خدا ماية نجات از آتش است.
تنسك و عبادتپيشگي چنان با جان حسين(ع) آميخته بود كه وجود او مظهر بندگي خدا بود و او دلبستة نمازگزاردن و قرآن خواندن بود. در كربلا چون حسين و يارانش در محاصرة كامل قرار گرفتند و دشمن آماده حمله بود، حسين(ع) بوسيله عباس(ع) از انان خواست تا جنگ را به روز بعد موكول كنند و آن شب را فروگذارند تا او و يارانش آن شب را به نماز و نيايش و طلب آمرزش سپري سازند.
آخرين جلوه راز و نياز و نيايش و نماز حسين(ع) در ظهر عاشورا و در گرماگرم پيكار بود كه آن حضرت به نماز ايستاد.
[18]- فتوح ابن اعثم، ج5، ص145- ابن اثير الكامل في التاريخ، ج4،دار صادر، بيروت، ص48.
[19]- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگي، تهران، 1330ق.ص59.
[20]- بحارالانوار،ج78. ص128.
[21]- ابن ابيالحديد، شرح ابن ابيالحديد، ج3، چاپ اول، دار اخيائ الكتب العربيه، مصر، ص249.
[22]- تحف العقول، ص171.
[23]- تاريخ طبري، ج5، ص452.
[24]- تحف العقول، صص 170-171.
[25]- قرآن، فاطر/10.
[26]- ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربه اندلسي، العقد الفريد، ج3، چاپ اول، دارالاندلس، بيروت، ص366- ابوالحسن عليبن عيسي الاربلي، مكتبه بنيهاشم، تبريز، ج2، ص32.
[27]- ابن طاووس. چاپ اول، دارالاسوه، ص100.
[28]- تاريخ طبري، ج5، ص425- ابن كثير، البدايه و النهايه، ج8، چاپ اول، داراحياء اثرات العربي، بيروت، ص194.
[29]- فتوح ابن اعثم، ج5، ص41.
[30]- مناقب، اين شهر آشوب، ج4، ص69.