در این مقاله، مرحله دوم از نهضت كربلا كه دوره پیامرسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت، به رهبرى امام سجاد علیه السلام مىباشد، مورد بررسى قرار گرفته است. نویسنده، انتقاد شدید از موضع فریبكاران كوفى، مبارزه با حاكمان اموى، افشاگرى چهره بنىامیه، بیدارى افكار عمومى و معرفى اهلبیت عصمت و طهارت را از جمله سرفصلهاى تلاش سیاسى امام سجاد علیه السلام در نهضت عاشورا مىداند. و با اشاره به راهبرد سیاسى امام علیه السلام در زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان كربلا، برانگیختن نهضتهاى خونخواهى حسینى پس از قیام را یكى از دستاوردهاى تلاش آن حضرت مىشمارد.
امام على بنالحسین علیه السلام، مشهور به زینالعابدین و سجاد، بنا به نقل مشهور در سال 38 هجرى در مدینه به دنیا آمد.[1] در هنگام حادثه كربلا 22 یا 23 سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت علىاكبر، كوچكتر بوده است.[2]
حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد علیه السلام از زوایاى گوناگون قابل بررسى است. یكى از ابعاد زندگى امام سجاد علیه السلام همراهى او در قیام كربلا و پیامرسانى آن نهضت بزرگ است. این نوشته تنها از همین زاویه به زندگى امام ساجدان نگریسته و به مرور صحنههاى حضور و نقش سیاسى آن حضرت در حادثه كربلا پرداخته است.
امام زین العابدین علیه السلام در زمانی رسالت دشوار خود را آغاز كرد كه تنها سه تن پیرو واقعى داشت. ایشان حركت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیتها را در دستور كار خود قرار داد و با یك حركت عمیق و دامنهدار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت. این رویكرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر و امام صادق علیهم السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.
|
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است كه در محرم سال 61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شكلگیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از كرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده كه به رهبرى امام حسین علیه السلام از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمانهاى آن قیام مقدس بود كه به رهبرى امام علىبنالحسین علیه السلام تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبرى نهضت كربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت كه او به همراه نزدیكترین افراد خاندان على علیه السلام به اسارت مىرفتند. آل على علیه السلام آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنىامیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احكام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافهگرى رواج یافته، روحیه شهامت و شهادت طلبى در زیر شلاق و شكنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سختگیرىهاى بىحد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانههاى آلهاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هر گونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا كشاندن امام معصوم علیه السلام از مهمترین سیاستهاى حاكمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است.[3]
امام زینالعابدین علیه السلام در چنین عصر و جوى رسالت دشوار خود را آغاز كرد. در صورتى كه تنها سه تن پیرو واقعى داشت.[4] ایشان حركت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیتها را در دستور كار خود قرار داد و با یك حركت عمیق و دامنهدار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت. این رویكرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر و امام صادق علیهم السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.[5]
شاهد واقعه
در زمینه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. اما از صحنههاى اجتماعى و سیاسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازین نهضت، آگاهىهاى زیادى از تاریخ به دست نمىآید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت كربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین علیه السلام هیچگونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمىخورد؛ آنچه كه هست از این تاریخ به بعد است.[6]
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زینالعابدین علیه السلام در قیام حسینى، مربوط به شب عاشوراست. او خود مىگوید:
"شامگاه شب عاشورا، پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى كه بیمار بودم، خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش مىكنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مىگویم... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صلهرحم پاىبندتر از اهلبیتم نمىشناسم. خداوند شما را جزاى نیك عنایت كند. من مىدانم كه فردا كار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مىدهم و بیعت خود را از شما برمىدارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنید و هر یك از شما دست یك تن از اهلبیت مرا بگیرید و در شهرها پراكنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا مىخواهند و چون بر من دست یابند با شما كارى ندارند." [7]
امام علىبنالحسین علیه السلام در آن شب كه بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مىكرد و با چشمان خویش عظمت روح حسینبنعلىعلیه السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را می دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مىساخت.
در صحنه ای دیگر از آن شب مىخوانیم كه امام سجاد علیه السلام مىفرماید:
«شبى كه بامداد آن پدرم كشته شد، من بیمار بودم و عمهام زینب پرستار من بود. پدرم در حالى كه این بیتها را زمزمه مىكرد نزد من آمد:
یا دهر افٍّ لك من خلیل كَمْ لَكَ فى الاشراق و الأَصیل
من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل
و انّما الأمر الى الجلیل و كلُّ حىٍّ سالكُ سبیل[8]
من مقصود پدرم را از خواندن این بیتها دریافتم و بغض گلویم را گرفت اما گریه خود را باز داشتم و دانستم كه مصیبت فرود آمده است».[9]
از نكات مهم خطبه امام این است كه امام سجاد علیه السلام خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر اسلام(ص) نامید، در حالى كه امویان مىكوشیدند آنها را از ذریه على علیه السلام دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
|
رزم زینالعابدین در میدان كربلا
تقریباً همه مورخان بر این باورند كه امام سجاد علیه السلام در صحنه كربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حكمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول(ص) تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم كربلا حضور نیافت.[10]
او تنها مرد بازمانده از خاندان حسین علیه السلام بود كه از كربلا زنده بازگشت تا پرچمدار هدایت امت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان كربلا و مجروحیت و جانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیل بن زبیر اسدى كوفى، از یاران امام محمد باقرعلیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در كتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته و شیعته»[11] مىنویسد:
«كان على بنالحسین علیه السلام علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع الله عنه و اخذ معالنساء».[12]
امام على بنالحسین علیه السلام در حالى كه بیمار بود در برههاى از جنگ كربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیكر مجروح وى را از معركه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.
لغت شناسان مىگویند واژه «ارتث» بدان معنا است كه شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى كه جان داشت او را از معركه بیرون بردند.[13]
پس از واقعه
حادثه خونین كربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین علیه السلام و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام علىبنالحسین علیه السلام آغاز شد. حال وظیفه امام سجاد علیه السلام بود كه آرمان كربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پرورى امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد و على علیهماالسلام و اسلام قرآن رهنمون گردد.
مسؤولیت سترگ پیامرسانى
وقایع و وظایف عاشورا بر شانههاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مىكرد. او مىبایست در عصر نومیدى از پیروزى حركت مسلحانه، به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزوم شناخت امام عادل و نشانههاى امام عدل و نشانههاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد. و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاح جامعه بیدار سازد. تفكر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حكومت اسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعه كربلا بود و همت گمارد، تا یاد و خاطره حماسهسازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامى بارور سازد. دشمن نیز این نكته را دریافته بود كه مركز اصلى انقلابها و مبارزات عدالتخواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامه عبیدالله بن زیاد كه نوشته بود: «مردى از خاندان حسین علیه السلام را زنده مگذارید»روشن بود.[14] حتى نوشتهاند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زینالعابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد.[15]
حمید بن مسلم، گزارش نویس حادثه كربلا مىگوید: لشكریان به سراغ على بن الحسین رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بكشد، چون ابنزیاد دستور داده بود تا تمامى مردان خاندان حسین علیه السلام كشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان الله! شما كودك و بیمار را مىكشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت این بیمار را آسیب نرسانید.[16]
"یُریدونَ لِیُطفؤا نور اللهِ بأفواهِهِم و الله متُّم نوره و لوكره الكافرون"؛[17] مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آن كه خدا - گرچه كافران را ناخوش آید - نور خود را كامل خواهد گردانید.
نقش سیاسى امام سجاد علیه السلام در عصر اسارت
امام على بن الحسین علیه السلام تنها مرد بازمانده از خاندان حسین علیه السلام است كه بىشك تداوم و بقاى قیام حسینى مرهون تلاش و مجاهدت اوست. اكنون در این بخش به سرفصلهاى مهمترین عملكرد امام زین العابدین علیه السلام در زمینه حادثه كربلا مىپردازیم:
الف. انتقاد شدید از موضع فریبكاران كوفى
مورخان اسلامى نوشتهاند كه اسیران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد كوفه كردند. كوفه براى خاندان وحى، شهرى آشنا بود، برخى از بانوان كاروان اسیران همچون زینب(س) در روزگارى نه چندان دور، خود بانوى گرانقدر این شهر بود. این شهر مدتى مركز حكومت امام على علیه السلام بود و مردم این شهر خاندان على علیهالسلام را از یاد نبرده بودند. على بن الحسین را در حالى كه تنى رنجور و آهن و غُلى در گردن داشت وارد شهر نمودند.
على بن الحسین علیه السلام در سرزنش مردم كوفه چنین فرمود:
"مردم، آن كه مرا مىشناسد، مىشناسد. آن كه مرا نمىشناسد خود را به او مىشناسانم. من على، فرزند حسین، فرزند على بن ابىطالبم. من پسر آنم كه حرمتش را در هم شكستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وى را اسیر كردند. من پسر آنم كه در كنار نهر فرات سر بریدند، در حالى كه نه به كسى ستم كرده و نه با كسى مكرى به كار برده بود. من پسر آنم كه او را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است.
مردم، آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نكردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیكار او برنخاستید؟ چه زشت كارانید و چه بداندیشه و كردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را كشتید! و حرمت مرا در هم شكستید! شما از امت من نیستید، به چه رویى به او خواهید نگریست؟"
سخنان امام سجاد علیه السلام تحولى شگفت در كوفیان ایجاد كرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یكدیگر را سرزنش كردند. سپس على بن الحسین علیه السلام بر این نكته تأكید كرد كه سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد كه نیكوترین سیرت است. مردم كوفه كه مجذوب سخنان حماسى و مخلصانه سید ساجدان شده بودند، فریاد برآوردند كه ما فرمانبردار توایم و از تو نمىبُریم و با هر كس كه گویى پیكار مىكنیم و با آن كه خواهى در آشتى به سر مىبریم! یزید را مىگیریم و از ستمكاران بر تو بیزاریم .
امام على بن الحسین علیه السلام كه از موضع سست كوفیان آشنا بود، فرمود:
"هیهات! اى فریبكاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز. مىخواهید با من هم كارى كنید كه با پدرانم كردید؟ نه به خدا، هنوز زخمى كه زدهاید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان است. تلخى این غم ها گلوگیر و اندوه من تسكینناپذیر است. از شما مىخواهم نه با ما باشید نه بر ما.[18]
ب. مبارزه با حاكمان اموى
مبارزه با ستم و ستمپیشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصههاى رهبران آسمانى است. این ویژگى در سیره تمامى پیشوایان شیعه وجود داشته و آنان در این راه رنجهاى فراوانى را به جان خریدند.
امام على بن الحسین علیه السلام نیز همچون دیگر مصلحان آسمانى لحظهاى در راه مبارزه با ستم و گناه از پاى ننشست و در مقابل هیچ ستمگرى كرنش نكرد. او در عصر اسارت به خوبى ثابت كرد كه مىتوان در مقابل ستم پیشگانى چون ابنزیاد و یزید ( كه حتى از ریختن خون چون حسین، ریحانه رسول، ابایى ندارند)، ایستاد و حتى كلمهاى كه رنگ ذلت داشته باشد بر زبان نراند.
اولین رویارویى و برخورد امام زین العابدین علیه السلام با حاكمان اموى پس از واقعه كربلا، برخورد و گفتگوى امام با پسر زیاد حاكم خیره سر كوفه بود. وقتى اسیران آل محمد(ص) را وارد كاخ ابنزیاد نمودند، عبیدالله بن زیاد از نام او پرسید. فرمود من على فرزند حسینم. ابنزیاد گفت:
مگر خداوند على بن الحسین را نكشت؟ امام علىعلیه السلام فرمود: برادرى داشتم كه مردم او را كشتند. پس زیاد گفت خداوند او را كشت، امام علیه السلام فرمود: «الله یتوفى الانفس حین موتها».
استدلال امام علیه السلام اشاره به این بود كه آنها برادرش را كشتند و خداوند او را قبض روح كرد.
ابن زیاد كه مست غرور و كینه بود از این حركت استدلالى سیّد عارفان درمانده گشت و سخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بكشند. این منطق آنان بود كه هر كس در مقابل آنان با شجاعت به افكار و پندارهاى نارواى آنان پاسخ گوید و نقد كند، تهدید به مرگ شود. ولى پسر مرجانه مىبایست دریابد كه على بن الحسین علیه السلام چونان بزدلان كوفى نبود كه با یك خروش، خویش را ببازد. او با قاطعیت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زیاد فرمود:
"أ بالقتل تُهِدّدنى؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و كرامتنا الشَّهادة" ؛ آیا من را از مرگ مىترسانى؟ مگر نمىدانى شهادت میراث كرامت و افتخار ماست.[19]
نكته مهمى كه در این گفتگو به چشم مىخورد اولاً قاطعیت و شجاعت و روحیه شهادتطلبى امام سجاد علیه السلام است و دیگر آگاهى كامل امام به نوع پشتوانه فكرى حكومت امویان در جوامع بشرى حكومتها هر اندازه كه توانمند و مقتدر باشند، بىشك نیازمند پشتوانه فلسفى و عقیدتىاند تا تكیه گاه نظام سیاسى و اقتصادى آنان بوده و توجیه گر رفتار و مواضع آنها باشد. این پشتوانه فكرى بر حسب تفاوت جامعهها مختلف است.
بنىامیه نیز براى تخدیر افكار مردم و رام ساختن آنان شگردهاى زیادى داشتند كه یكى از راهكارهاى اساسى آنان جبرگرایى بود. در برابر هر كارى تلقین مىنمودند كه این كار خدا بود كه اینگونه شد و اگر مصلحت خدایى ایجاب نمىكرد این گونه نمىشد. و این خود یكى از حربههاى سیاسى آنان براى ظلم و جنایت بود.[20]
امام على بن الحسین علیه السلام با وقوف و آگاهى كامل به این نیرنگ سیاسى امویان، هم در كاخ ابن زیاد و هم در قصر یزید در شام، به مبارزه با این پندار فكرى امویان پرداخت و آن را نشانه رفت و با استدلال به آیات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
از هنگامى كه شام به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد علیه السلام، این شهر تنها حاكمان و فرمانروایان بنىامیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر(ص) را درك كرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر مىدانستند. در عصر حكومت و فرمانروایى چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نكته همت شده بود كه مردم شام را در جهل و بىخبرى نگاهدارند.
از این رو آنان بر خلاف كوفیان تنها همین را مىدانستند كه فردى خارجى به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسیده و خاندان وى به اسارت گرفته شده اند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
على بن الحسین علیه السلام را در حالى كه غُل بر گردن وى آویخته و دست او را با زنجیر بسته بودند وارد آن شهر كردند. امام محمد باقرعلیه السلام از پدرش روایت مىكند كه حضرت فرمود:
«من را بر شترى كه عریان بود و جهازى نداشت سوار كردند و سر مقدس پدرم حسین را بر نیزهاى نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم.»[21]
وظیفه خطیرى كه بر دوش امام سجاد علیه السلام بود آن بود كه در این شهر با چنین وضعى كه به خود گرفته بود، خاندان وحى و اهل بیت عصمت كه عدل قرآن بودند را به شامیان بىخبر بشناساند تا مردم رهبران حقیقى اسلام را در یابند. این وظیفه خطیری بود كه باید انجام مىشد، به ویژه كه رخدادهاى بعد از پیامبر(ص) سبب خاموش شدن خاندان رسول خدا(ص) در صحنه سیاست شده بود.
امام زین العابدین علیه السلام در شام به این امر همت گمارد و هم در برخوردهاى شخصى كه در بین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموى شام به معرفى اهل بیت علیهم السلام پرداخت. اكنون به خبرى كه در این زمینه نقل شده توجه مىكنیم:
خاندان پیامبر(ص) را از درى به نام تو ما وارد دمشق كرده و در آستانه در مسجد، محلى كه اسرا را نگه مىداشتند، متوقف نمودند. در آن هنگام پیرمردى نزدیك آنان آمد و گفت: سپاس خداى را كه شما را كشت و مردم را از شوكتتان راحت ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط كرد. امام سجاد علیه السلام به او گفت: اى پیر! آیا قرآن خواندهاى؟ گفت: آرى. فرمود: این آیه را خواندهاى كه خداوند از قول رسولش گفت: «قل لا أسئلكم علیه اجراً الاّ المودة فى القربى»؛[22] گفت آرى. فرمود: اى شیخ! قربى و نزدیكان ما هستیم. سپس فرمود آیا آیه «و آت ذى القربى حقه»[23] را خواندهاى؟ گفت آرى. فرمود: ما ذوى القربى هستیم. آنگاه فرمود: آیا آیه «واعْلَمُوا انمّا غَنِمتُم من شىءٍ فانّ لله خُمُسه و للرّسول و لِذِى القربى»[24] را خواندهاى؟ گفت: آرى.
فرمود: اى شیخ! ذوى القربى ما هستیم. فرمود آیا آیه تطهیر «انّما یُرید الله لیذهب عنكم الرجس اهلالبیت و یطهركم تطهیراً»[25] را خواندهاى؟ گفت آرى. فرمود: ما اهل بیتى هستیم كه خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده است. در این هنگام پیرمرد شامى خاموش و پشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه كه با او گفتم و از بغضى كه از اینان داشتم به تو پناه مىبرم. خدایا من از دشمن محمد و آل محمد بیزارم.[26]
پی نوشت ها:
1-الارشاد، ج 2، ص 138/ الطبقات، ج 5، ص 221/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628.
2-قاموس الرجال، ج 7، ص 420/ الطبقات، ج 5، ص 211/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 629 و 635/ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 487/ امالى شیخ مفید امام سجاد علیه السلام را بزرگتر از على شهید دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص 135).
3-نك: دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 77.
4-همان، ص 90.
5-همان، ص 77.
6-زندگانى على بن الحسین، شهیدى، ص 49.
7-الارشاد، ج 2، ص 91/ سیدنا زین العابدین، ص 52/ اعیان الشیعه، ج 1،ص 635/ الكامل، ج 4، ص 57 .
8-بحارالانوار، ج 45، ص 1/ اعیان الشیعه، ج 1 ص 601.
9-اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 .
10-الطبقات، ج 5، ص 221/ البدایة و النهایه، ج 9، ص 109/ سیراعلام النبلا، ج 4، ص 386/ تذكرة الخواص، ص 324/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 635.
11-سید محمد رضا حسینى جلالى در كتاب جهاد الامام السجاد علیه السلام پس از نقل فضیل بن زبیر اسدى مىنویسد: این كتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آلالبیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشار یافت. همچنین گفتنى است كه این اثر پیش از این در ضمن كتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیه محلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد علیه السلام، ص 51).
12-جهاد الامام السجاد علیه السلام، ص 50 .
13-القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج 1، ص 227/ النهایه، ابناثیر، ج 2، ص 195.
14-نفس المهموم، ص 279.
15-زندگانى على بن الحسین، 52 به نقل از انساب الاشراف، ج 3، ص 207 .
16-تاریخ طبرى، ج 4، ص 347/ الكامل، ج 4، ص 79/ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 38/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 636/ الطبقات، ج 5، ص 212 و 221/ منتهىالامال، ج 1، ص 733.
17-سوره صف، آیه 8 .
18-بحارالانوار، ج 45، ص 112/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 613/ حیاة الامام زین العابدین، ص 167 – 168/
نفس المهموم، ص 217.
19-مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 42/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 614/ الارشاد، ج 2، ص 116/ بحارالانوار، ج 45، ص 117/ سیدنا زین العابدین، ص 21/ حیاة الامام زین العابدین، ص 169/ زندگانى على بن الحسین، ص 52.
20-سیره پیشوایان، ص 208.
21-بحارالانوار، ج 45، ص 145.
22-سوره شورى، آیه 23.
23-سوره اسراء، آیه 26.
24-سوره انفال، آیه 41.
25-سوره احزاب، آیه 33.
26-مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 61/ حیات فكرى و سیاسى امامان شیعه، ص 278/ حیاة الامام زین العابدین، ص 172/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 615/ بحارالانوار، ج 45، ص 129.