در بررسى اساسىترین مظاهر زندگى امام سجاد (ع) به مواردى چون: ترك دنیا، كثرت عبادت، زهد نسبت به مال دنیا و خوشىهاى آنخواهیم رسید. ما از این مظاهر به «تعبد» و روى گردانى از دنیا، تعبیر مىكنیم. «تعبد» در حیات پر بركت امام (ع) به گونهاى است كه محتاج دلیل و نص تاریخى نیست. همین كافى است كه بدانیم آن حضرت را «زینالعابدین» و «سجاد» لقب دادند. در نظر علماى غیر شیعى، امام سجاد (ع) عابدترین و زاهدترین فرد زمانه خود است كه مانند خورشیدى بر تارك انسانیت مىدرخشد و تاریخ او را در اعلا مرتبه مىستاید. براى معرفى عبادت امام (ع) به صورت زنده و شناساندن كیفیت ومقدار آن و بررسى حالاتى مانند ترس از خدا، زهد و موعظه كه از لوازم عبادت امام بشمار مىآید، برخى از روایات را كه متضمن این معنایند، یادآور مىشویم:
1- از یكى از خدمتکاران امام (ع)، درباره عبادت آن جناب، سؤال كردند، او گفت: «آیا مختصر بگویم یا تفصیل بدهم» گفتند: «مختصر بگو» گفت: «هرگاه براى ایشان غذا مىبردم یا مىرفتم كه رختخوابشان را پهن كنم، ایشان درحال نماز وعبادت مىدیدم. هر روز و شب هزار ركعت نماز مىخواند. پیشانى حضرت از زیادى سجده پینه بسته بود و مانند پوست زانوى شتر شده بود.»
2- امام باقرعلیه السلام عبادت پدر بزرگوارشان را چنین توصیف مىكند: « پدرم شبها آن قدر نماز مىخواند كه هنگام رفتن به رختخواب، از ناتوانى بر روى زمین خود را مىكشاند.» روایاتى هم كیفیت عبادت امام را شرح دادهاند: گفتهاند: امام (ع) در حال نماز، مانند چوب خشكى بىحركت مىایستاد، مگر این كه باد لباسهاى ایشان را به حركت درمىآورد. چون به نماز قامت مىبست، رنگ چهرهاش متغیر مىشد و در حال سجده، آن قدر مىماند كه عرق از سر و روى مباركش جارى مىشد. هنگام وضو گرفتن، از خوف خدا، رنگش مىپرید و این چنین خود را براى دیدار پروردگار آماده مىساخت. بعضى از دوستداران امام، با دیدن آن همه عبادت و سختگیرى حضرت در تضرع و مناجات، خوف بر آنان را برمىداشت و از امام تقاضا مىكردند كه ازعبادت خود كم كند و اندكى مراعات حال خود را بنماید. دخترش فاطمه، روزى به صحابى جلیل القدر، جابربنعبدالله انصارى، گفت كه هر طور شده امام (ع) را قانع سازد ازعبادتش بكاهد، تا خداى ناكرده صدمهاى به ایشان نرسد و به مریضى گرفتار نیاید. زیرا او تنها فرزند به جا مانده حسین (ع) و تنها حجت خدا، بر روى زمین است. كیفیت عبادت امام، اختیار از كف حاضران مىربود و دل آنها را مىسوزاند. آنها مىگریستند و مىترسیدند كه ضعف و ناتوانى، كه بىسابقه نبود، كار دست امام بدهد. مىگوید، روزى امام باقر (ع) نزد پدر رفت و او را در نماز، به حالتى عجیب مشاهده كرد. حالتى كه كسى را یاراى رسیدن به مرتبه آن نبود. رخسار امام (ع) از شدت شب زنده دارى زرد شده بود و چشمانش از گریه بسیار سرخ. دراثر سجدههاى طولانى، پیشانى مباركش پینه بسته بود و بینى ایشان زخم شده بود و ساق پاها به كلى از كار افتاده بود. امام باقر(ع) گویند: وقتى پدرم را بدین حالت دیدم، نتوانستم تحمل كنم و گریستم. همه كسانى كه درباره امام سجاد(ع) كتابى نگاشتهاند و این حالات را متعرض شدهاند، كمتر به تفسیرى روشن و دقیق دراین باره دست زدهاند. توضیح ندادهاند كه چرا در زندگى ائمه دیگر، عبادت را بدین صورت مشاهده نمىكنیم. البته این نویسندگان بى میل نیستند كه عبادت را به گونهاى كه در زندگى امام سجاد (ع) بروز یافته، دلیل برترى ایشان بدانند و كثرت تضرع و شب زنده دارى آن حضرت را، گواه عظمت مرتبه و امامت به شمار آرند. بسنده كردن به این گونه تفاسیر نارس و عقیم، نشان از درك ناقصى دارد كه با شان و منزلت، و شخصیت امام (ع) سازگار نیست. عبادت را صرفا یك فضیلت و ارزش قلمداد كردن، یعنى بررسى حیات وشخصیت ائمه علیهم السلام به صورتى غیر دقیق و غیر شیعى و رسیدن به فهمى نادرست و غیر واقعى. اما معرفت شیعى كه مبتنى بر اصول اعتقادى ماست، مجال گسترده ترى را براى بررسى نقش ائمه علیهم السلام و پىگیرى هدفهاى مشترك ایشان و بحث در وسایلى كه براى رسیدن به این اهداف به كار گرفتهاند، پیش روى ما مىگذارد. این كه چنین پدیدهاى را بدین كیفیت در طول حیات ائمه پیش و بعداز امام سجاد (ع) نمىبینیم، ما را به این نتیجه مىرساند كه عبادت آن گونه امام، حركتى اصولى و وسیلهاى كارآمد بود، تا درپرتو آن، اهداف بزرگى را كه بر عهده داشت، تحقق ببخشد. نه امام حسن (ع) و نه امام صادق (ع) هیچ كدام، آنگونه كه امام سجاد (ع) به عبادت مىپرداخت، نپرداختند، و حال آن كه همه امامان علیهم السلام در رتبه و شان، برابر و یكسان بودهاند. كدام اوضاع و احوال، امام سجاد (ع) را به اتخاذ چنین رویهاى مجبورمىساخت و اهدافى كه این رویه متضمن تحقق بخشیدن بدانها بود، كدام است؟ براى این كه خواننده بتواند ما را در فهم هر چه بهتر این پدیده همراهى كند و از ابعاد و مفاهیم و مضامینى كه در آن پدیده هست، آگاهى یابد، ناچاریم كه آن را از دیدگاههاى مختلف بررسى كنیم و به همان نظرگاه معمول و واحد اكتفا نكنیم، زیرا به درك ناقص و نا استوار ما از جاى گاه حقیقى پدیده عبادت در حیات طیبه امام سجاد (ع) خواهد انجامید.
بررسى حالت تعبد همگام با مظاهر انسانى دیگر
تعبد، تنها جنبه قابل بررسى زندگى امام سجاد (ع) نیست. جنبههاى ارزشمندى چون، آزاد كردن بردگان، بخشش و انفاق نیز در كنار تعبد وجود داشتند. در بحث از زندگى امام (ع)، باید این جنبهها را كنار هم گذارد و از زاویهاى واحد بدانها نگریست. این روش، ما را به لمس زیبایى تناسب بین آنها و درك ضرورت ارتباطشان با یكدیگر مىرساند و فهم دقیق جوانب قدرت و تاثیرگذارى این پدیدهها را در فربهى و تكامل شخصیت، به ما ارزانى مىكند. آن وقت است كه به چگونگى به كارگیرى این ابزار توسط امام (ع) وشیوه جمع كردن بین آنها، به عنوان یك صفت واحد پى خواهیم برد. در بررسى مشترك این پدیدهها، به خاطر وحدت انگیزه و هدف، نقش هر یك از این پدیدهها در تحقق بخشیدن به هدفهاى جزیى مختص به خود، انكارناپذیر است، اما مجموع این اهداف جزیى است كه هدف عام و گسترده امام (ع) را شكل مىدهد و متبلور مىسازد.
بررسى حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمانامام (ع)
اوضاع سیاسى زمان امام سجاد (ع) مختص آن حضرت بود و با اوضاع سیاسى روزگار ائمه دیگر، تفاوت داشت. امام (ع) فرزند یك انقلابى بود كه بر ضد حكومت اموى قیام كرده بود و در راه تصحیح افكار انحرافى آن زمان، شهادت را برگزیده بود. سرزمینهاى اسلامى، در زمان امام (ع)، خاصه در دوره اول امامت، در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامنى مىسوخت. دولت اموى درحال نابودى و فروپاشى بود و دولت زبیرى در حال شكل گیرى وسامان یافتن. البته دوره دوم امامت حضرت (ع) بهتر از دوره اول نبود. جامعه اسلامى در چنگال كابوس وحشتناك و خفه كننده، و ظلم فاجعه آفرینى گرفتار شده بود كه علم آن را عبد الملك و والیان قسىالقلب او یعنى حجاج، خالد قسرى و بشیر بن مروان بر دوش مىكشیدند. هم چنین آن دوران، دوران تحولات اجتماعى بود كه در پى فتوحات گسترده مسلمانان پدید آمد؛ فتوحاتى كه حكام را، بىآن كه به مخاطرات كشورگشایى و آمیخته شدن مسلمین با كفار بیندیشند، به غنائم و خوشىهاى فتح سرگرم مىكرد. در آن دوران، هم چنین سردمداران فكرى و شخصیتهاى دینى، پا به عرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعیت از خویش فراخواندند؛ كارى كه در دوران زندگى امام حسن و امام حسین علیهما السلام هیچ كسى جرات انجام آن را نداشت. در كنار همه این امور، اعمال تبلیغاتى امویان، ضد اهل بیت وبنىهاشم، هم چنین كوشش حكومت در مسخ كردن چهره نورانى فرزندانرسول (ص)، كم كم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود. در این زمان بود كه كار تحریف آغاز گشت و دستگاه اموى با خریدن فحاشان و اجیر كردن راویان دروغگو، به نیرنگ بازى و دسیسه با مسلمانان پرداخت. همه این امور بود كه دست به دست هم داد و چهره واقعى دوران حیات امام (ع) را شكل بخشید، لذا در بررسى پدیده تعبد ناچاریم اسباب، اهداف و نتایج آن را مورد توجه و دقت قرار دهیم.
بررسى پدیده تعبد، با توجه به نقش امام (ع) و عمل هر یك ازائمه علیهم السلام در هر مرحله
نقش و عملكرد امام سجاد(ع) نشان دهنده نوعى انعطاف در سیره وعمل ائمه (ع) بود. دوره ائمه پیش از ایشان دوره جنگ سیاسى و مطالبه حكومت بود، اما دوره دوم؛ یعنى دوره امام سجاد(ع) و بعد از او، دوره رهبرى فكرى و جدال بر محور این موضوع بود. حیات حضرت در ابتداى این دوره، ظهور یافت و طبیعتا پدیدهها وتجلیات جدید و رفتار هم شان آن را طلب مىكرد. رنگ و كیفیت این پدیدهها به فهم شیعه آن زمان، مقدارآگاهى و سطح فرهنگ آنها و نوع ارتباطشان با هم بستگى داشت، چرا كه شیعه، مجموعهاى بود از تمایلات عاطفى و جمعیتى كه داراى اصول و مبانى است. وظیفه ماست كه به بررسى اهداف واقعى و برنامههاى تبلیغى امام بپردازیم: اهدافى چون؛ پاسدارى از احكام اسلام و تبعیت امت از آن احكام، روشنگرى مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن یك شخصیت نمونه و كامل. هم چنین باید به مقدار عنایت مردم و شیعیان بهامام علیه السلام براى به عهده گرفتن رهبرى و ادامه رهبرى، توجه داشته باشیم. در این مجال به بررسى پدیده تعبد در زندگى امام زین العابدین علیه السلام مىپردازیم تا به تفسیرى درست و روشن ازآن و انگیزههایى كه امام را به انتخاب این روش، واداشت، برسیم.
عزلت امام و حالت تعبد
معروف است كه امام سجاد (ع) به دور از كارهاى اجتماعى، اندیشهاى جز عبادت و روى گردانى از امور دنیا نداشته است. دراین باره گفتهاند: ایشان بیرون از مدینه، اتاقكى از مو براى خود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگارمىپرداخت. در بعضى از روایات علت انزوا و روى گردانى امام (ع) ازفعالیتهاى اجتماعى، فرمان و امر الهى و خط مشى غیبى، ذكر شده است. به امام صادق (ع) نسبت دادهاند كه فرمود: على بن حسین (ع) بعد از شهادت پدرش، مهر چهارم وصیت فرود آمده از جانب خدا را گشود. در آن نوشته بود: «سكوت كن و خاموش بنشین.» جاى آن است كه بپرسیم: به كدامین علت و انگیزه، امام سجاد (ع) به انزوا روى آورد و براى چه خداوند او را به سكوت و خاموشى فرمان داد و این كه در امور اجتماعى و عامه و رهبرى آنها وارد نشود؟! در پاسخ به این سؤال، به دو عامل مهم برمىخوریم كه امام را به گزینش چنین زندگىاى آن هم در میان مردم واداركرد: اول: اوضاع و احوال سیاسى. دوم: شفاف شدن عمل مرحلهاى امام (ع).
منظور از وضع سیاسى، سیاستى است كه در زمان حیات امام سجاد (ع) جریان داشت و دو دوره داشت: دوره اول كه با حكومت یزید آغاز شد و ستیزه جویى و سختگیرى را به نمایش گذارد. این دوره نه سال اضطراب و جنگ بین امویان و زبیرىها را بر سرحكومت، در پى داشت و انقلابهاى شیعى متعددى را در عراق شاهد بود. دوره دوم هم بعد از سیطره عبد الملك بر حكومت و ظلم و ستم او، و به كار گماردن والیان قسى القلب و خونریز بر امت مسلمان شروع شد. امام (ع) فرزند مرد انقلابىاى چون حسین (ع) بود. همین امر او را از رهبران بنى هاشم و در صف دشمنان شماره یك امویان و داعیه داران حكومت، قرار مىداد. علاوه بر این، شورشهاى شیعى كه درگوشه و كنار به وقوع مىپیوست، امام را به رهبرى خویش فرا مىخواندند. همه اینها عرصه را بر امام (ع) تنگ مىكرد و ازخطرهاى بسیارى كه در كمین او بود، برحذر مىداشت. اما شفاف شدن عملكرد مرحلهاى امام (ع): انتقال از مرحله جنگ با دولت حاكم كه روش ائمه پیشین بود به مرحله آتشبس و فرصتیابى براى نشر علم و تربیت شیعیان و بالابردن سطح فرهنگ آنها و رسوخ دادن مفاهیم اندیشه امامت در ذهن و زبانها، همه نشان از انعطاف و نرمش بسیار در شیوه عمل ائمه داشت. این انعطاف به یك شخصیت بزرگ و عمل عمیق و ریشهداراحتیاج داشت تا مرز بین آثار مرحله اول را به وجود آورد و لوازم و مقدمات فعالیت مرحله دوم را سازمان دهد. قصد امام (ع) از روى كار آوردن مرحله دوم این بود كه مردم و شیعیان نوع برخورد با ائمه خود را، كه بدان خو كرده بودند، كنار بگذارند و آن گونه با ایشان برخورد كنند كه برخاسته از یك فهم و شعوراصولى باشد و نه عاطفى صرف. انزواى حضرت، همان عملكرد فاصل بین دو مرحله و مرز ممیز آن بود. مرحله دوم از آن جا آغاز شد كه با روى كار آمدن روشهاى نو و وسایل جدید، ته ماندههاى مرحله دوم تمامى پذیرفت و راه براى ائمه بعدى باز و هموار گردید. بنابراین، مىتوان ادعا كرد كه امام سجاد (ع) به تدریج، دامن خود را برچید و انزوا را به گوشهاى نهاد و بعد از به ثمر نشستن آن روش و تحقق یافتن هدفها، آرام آرام به كارهاى اجتماعى و فعالیتهاى هدفمند در بین صفوف جامعه اسلامى، روى خوش نشان داد. پس خانهاى كه امام (ره) در بیرون مدینه، براى عبادت خود ساخته بود، به دوره اول زندگى حضرت تعلق داشت؛ یعنى به زمانى كه از كربلا به مدینه مراجعت فرمود. این كه امام (ع) تمام عمر خود را در آن خانه به عبادت صرف، پرداخته باشد سخنى ناصواب است. بىشك این كار، با توجه به این كه امام، هادى مردم و حجت خداوند است،از ایشان بعید و با هدف امامت ناسازگار مىنماید. گرچه امام (ع) از انزواى خود كاست و تدریجا آن را به كنارى نهاد، اما هیچ گاه با تمام وجود وارد جامعه نشد و خود را با فعالیتهاى اجتماعى آشتى نداد. او مانند انسانى زاهد و عابد، به دور از مسائل و مشغولیات دنیا، زندگى كرد و وقت خود را صرف موعظه مردم، رسیدگى به فقرا و برآوردن نیازهاى مردم نمود. این كه روش امام سجاد (ع) با دیگر ائمه (ع) سر از تناقض درآورد،غیر ممكن است. بنابراین بین دوره اول از زندگى امام و دوره دوم فاصلهاى كه آن دو دوره را در برابر هم قرار دهد، وجود ندارد. آن اوضاع و احوال و به تبعش آن انگیزههاى خاص، امام (ع) را احاطه كرد و انزوا و نپرداختن به فعالیتهاى اجتماعى را پیش روى ایشان گذارد و طبیعى است كه در چنین موقعیتى، شخص به آن چه محبوب و مرغوب اوست، روى مىآورد. امام (ع) نیز عبادت پروردگار و مناجات و تضرع با او را انتخاب نمود و خود را با نماز و روزه مشغول داشت. این حالت امام (ع)، با وضع ظاهرى و روحى امام كاظم (ع) و ائمه دیگرى كه به زندان مىافتادند شباهت كامل دارد. آنها به پاس این فرصت ناب، خدا را شاكر بودند و از موقعیت فراهم آمده، نهایت سود معنوى را مىبردند.
رهبرى امام و حالت تعبد
جنبه روحى مردم عابد و زاهد را به دو گونه مىتوان تفسیر نمود: گونه اول، رویكرد روحى صحیح و اسلامى، كه مورد توجه اسلام و اولیاى الهى است. كسى كه در عبادت خود چنین سمت و سویى دارد، نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامى و روح جهادگرى در راه خدا، در او آشكار و نمایان است و زندگى دنیایى بین خصلتهاى او جدایى نمىاندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد. هر كه با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آن كه میل همنشینى هنوز در آن شخص باقى است و این همه از اثر بشاشت یقین و ایمان و گریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است. اما رویكرد دوم كه از آن به روى كرد روحى منحرف (صوفیانه) یاد مىكنیم آن كه چنین جهتگیرى را برمىگزیند، در فهم اسلام ومفاهیم آن، و درك شریعت محمدى، به كژ راهه خواهد رفت. او گرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او كارگرنیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین كه زنگارهاى جاهلیت و ارزشهاى آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیت ایمان و طهارت روح در آنها اثرى نیست. این گروه از مدعیان، اسلام را در همین حد فهمیدهاند و آن را كافى دانستهاند. پس زندگى را رها كرده به عبادت سرگرم شدهاند. و این همان انحراف و صوفیانه عبادت كردن است. جهتگیرى اول - كه اسلام نیزبه آن سفارش كرده- فاصل عملكرد ائمه (ع) و وجه تمایز آنها ازدیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعى و عامه است. به گونهاى كه همنشینى با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم كه جذب ایشان مىشوند مخالفان نیز نوعى میل و كشش به آن حضرت، احساس مىكنند. لب مطلب این كه، زهد و عبادت امامان (ع) هیچ تاثیر سوء و ناگوارى براى مردم به بارنمىآورد. هرانسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صنف اول از زاهدان و عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل مىگیرد وبزرگشان مىدارد. چرا كه این گروه، نمونهاى صد درصد اسلامى، ازیقین استوار و ایمان پابرجایند. حتى كسانى كه از مسلمانى والتزامات روحى و عملى آن بویى نبردهاند، به انسان عابد، به این اعتبار كه او شخصیتى قدرتمند و میل و رغبتى دیگرگون نسبت به دنیاى مادى دارد، احترام عمیق مىگذارند و از او تجلیل مىكنند. از آن جا كه خداوند در ذات بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبىها را به ودیعت نهاده، هر انسانى، انسان زاهد و سالك الى الله را به دیده تكریم مىنگرد و از این احترام، به حب و تقرب و رابطه تعبیر مىكند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشكار نمىسازد، ولى از رهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوك مىكند. این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافتهایم. اگر در باره یك انسان زاهد و عابد، مطالبى بشنویم كه بوى بدگویى و ناسزا مىدهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحى ما به سرعت تغییر مىكند، و ما چارهاى جز دفاع از آبروى آن انسان و تكذیب شنیدههاى خود نخواهیم داشت. براى نمونه، از سرگذشت حضرت كاظم (ع) و زندانبان او حكایتى بشنویم. روزى كه امام (ع) را به زندان بردند، زندانبانى برایشان گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبت بهامام (ع) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعى بلیغ مىكرد. روزها گذشت و زندانبان جز عبادت و نیك رفتارى امام (ع) چیزى مشاهده نكرد، دانست كه آن چه درباره امام (ع) شنیده و نسبتهاى زشت و ناروایى كه به ایشان دادهاند، یكسره دروغ و بىاساساست. پس از كار خود كناره گرفت. این اندك ثمرهاى بود كه بر زهد و عبادت بىپرده امام كاظم (ع) مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلى ایشان. پیش ازاو، امام سجاد (ع) عینا، همین روش را درباره عبادت خود، پىگرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شكل خاص، مردم را برآن مىداشت كه او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم دردى و هم فكرى كنند. امام (ع) این گونه، قلب بسیارى از مردم و شیعیان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان یك صفت بارز در امام، نظر مردم را جلب كرده بود و در نگاه آنها امام شخصى بود، زاهد، روى گردان ازمتاع دنیا و لذات آن، كه هم خود را به عبادت و تضرع صرف مىكرد. در آن زمان، فرد دیگرى را نمىشد سراغ گرفت كه مانند امام سجاد (ع) عمل كند و سخن بگوید. مردم این را مىدانستند واحترام و تكریمشان، رنگ تقدیس به خود مىگرفت و با گذشت روزها، ماهها و سالها، افزون هم مىشد. امام (ع) منحصر به فرد بود. مدام ذكر خدا مىگفت و پیوسته مىگریست. چنان از قیامت بیم داشت، گویى آن را پیش روى خود مىبیند. سلوك عبادى حضرت، همواره با پدیدههاى دیگرى چون انفاق، دستگیرى از بیچارگان، انجام اعمال نیك و دوستى با مردم، توام بود. اهل مدینه، به فضل و برترى امام (ع) بر دیگران معترف بودند و او را بر بسیارى از اطرافیانش كه گاه مانند او عمل مىكردند و از بزرگان بنى هاشم بودند، ترجیح مىدادند. در روایت است كه شخصى به سعید بن مسیب گفت: «با تقواتر از فلانى ندیدم.» سعید گفت: «آیا، تا به حال على بن حسین را دیدهاى؟» گفت: «نه.» گفت: «كسى را ندیدم كه از او پرهیزگارتر و عابدتر باشد.» زهرى، همصدا با بزرگان عصر خود، گفته است: «در میان بنى هاشم، كسى را برتر از على بن حسین (ع) نیافتم.» این سخن هم از اوست كه: «كسى از اهل این خاندان را نمىشناسم كه شایستهتر از على بن حسین (ع) باشد.» «حرب صحاف»از سعید، غلام حسن بن صالح نقل كرده است كه گفت:«كسى را سراغ نداشتم كه در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح رسیده باشد، تا این كه به مدینه رفتم و با على بن حسین (ع) آشنا شدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناك بود كه گویى جهنم را تجربه كرده و چشیده است.» خلاصه سخن این كه تعبد، آنگونه كه درزندگى امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبرى و زعامت حضرت را پایدار ساخت و امامت و قدسى بودن او را، به همگان ثابت نمود.
حكومت و تعبد امام
از جمله فوایدى كه بر تعبد و انزواى امام سجاد (ع) مترتب بود، این بود كه خیال حاكمان وقت را از جانب ایشان آسوده مىگذاشت و امام را آن گونه جلوه مىداد كه گویى هیچ به فكر حكومت نیست و مشغولیتى جز عبادت و زهد ورزى ندارد. عبادتها و حالتهاى روحى امام، بیشتر، پیش چشم مردم، واقع مىشد و البته، امام را از این كار مقصود و غرضى مورد نظر بوده است. از جمله آن كه دست حكومت را از خود كوتاه بدارد و از فعالیتها و موضع گیرىهاى خطرناك، دورى گزیند. خاصه كه ایشان، شیعه، مخالف حكومت وقت، و فرزند انقلابگرعصر، حسین بن على علیهماالسلام بود و این همه امام را در مركز حساسیت قرار مىداد. امام، با پیش گرفتن این روش بى خطر، حاكمان را مطمئن ساخت و آنها را به دور از خویش نگه مىداشت و موفق شد بسیارى از مشكلات و گرفتارى هایى كه مىتوانست دامن گیر ایشان شود، برطرف سازد. گفتهاند: چون عبدالملك تصمیم به قتل امام سجاد(ع) گرفت، تا هراحتمال خطرى را از جانب آن حضرت، عقیم بگذارد، «زهرى» برپاخاست و به او گفت: «على بن حسین، آن گونه نیست كه تو فكرمىكنى. او به خود مشغول است.»عبدالملك شادمان گشت و دانست كه امام خیال منازعه و درافتادن با او را ندارد، لذا به زهرى گفت: «به! امام، چه كار خوبى مىكند.» روزى امام به عبدالملك، كه نظاره گر عبادت ایشان بود، گفت: «اگر نبود كه خانوادهام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشمهایم را به آسمان مىدوختم و قلبم را براى همیشه متوجه خدا مىساختم، تا آن لحظه كه جانم را بستاند، كه او بهترین حاكم است.» دراین هنگام امام به گریه افتاد و عبدالملك نیز گریست. این سخن، عبدالملك را متوجه مىكرد كه امام كسى نیست كه به گمان او، حكومت خواه باشد، بلكه جز عبادت و تهجد، اندیشهاى ندارد. این تاكید امام البته ضرورت داشت تا بسیارى از خطرهاى گردا گرد او را دفع نماید و نقشههاى حكومتیان را ناكام سازد. حجاج به عبدالملك مىنویسد كه امام را بكشد و بدین وسیله پایههاى حكومت خود را محكم نماید. زبیر، جاسوسانش را به مراقبت امام مىگمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ایشان شوند و آن حضرت را از روى آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابیون كوفه (توابین و یاران مختار) خواستند با او تماس بگیرند، نگذارند. همه این امور، حكومت را پیوسته، هوشیار و ترسان مىداشت. اما امام كه سرد و گرم روزگار را چشیده بود و بصیرت كافى داشت، سختگیرىها و خطرهاى حكومتیان را خنثى مىساخت و ناكام مىگذاشت. سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشكر اموى در واقعه «حره» درباره امام مىگوید: «با این كه فرزند رسول الله است، جز خیر وخوبى، هیچ از او صادر نشود.» البته منظور سفاح از «خیر»این است كه امام با حكومت كارى ندارد و در پى آن نیست كه خطر و آشوبى براى دستگاه حكومتى دست و پا كند. این سخن كه از شخصى چون سفاح بروز مىكند، بهترین دلیل است بر این كه امام، در تحقق هدف خود، كه همان مطمئن ساختن حكومت اموى بود، موفق بوده است.
تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد
وقتى كه دین اسلام بر طهارت مظاهر حكومت و تقواى حاكمان و التزام آنها بر امور دین و دنیاى مردم، تكیه مىكند، نشان از تاثیر به سزاى این عوامل در بدنه جامعه اسلامى، مىدهد، چرا كه انحراف و كجروى حكومت، تدریجا به از هم پاشیدگى اجتماع و شایع شدن محارم خواهد انجامید. آن جا كه حكومت به دست حاكمان بىقید و لاابالى سپرده شود، بذر معصیت آرام آرام رشد كرده، مظاهر جرم و تباهى در اجتماع اسلامى آشكار مىگردد و به دلیل ناتوانى حاكمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقید جامعه به شئون دینى، گسترش مىیابد؛ چه رسد به جایى كه خود حاكمان قدرت تشخیص موارد حرام و قدرت جلوگیرى از رشد آن را نداشته باشند. دورانى كه بنىامیه حكومت را به چنگ آورد و والیان فاسق آن،امور جامعه اسلامى را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستىها و انحرافات فرو رفتند و بىحیایى و گستاخى را مباح كردند، واموال مردم را به پاى لهو و لعب خویش، قربانى نمودند، حال و روز جامعه به جایى رسید كه آثار تلاش و انهدام، تضعیف روابط و مناسبات دینى و تعهدات روحى، نمایان گردید و فساد و فراوانى مجالس باطل و حرام، همهگیر و همه جایى شد. آثار تخریبى به جا مانده از فتوحات مسلمین، یعنى درآمیختن با جامعه كفر و برخورد با اموال و ثروتهاى انباشته، كه البته به چنگ حكام و رجال حكومتى مىافتاد، باعث به وجود آمدن طبقهاى ممتاز و اسراف كار شد كه آثار غیرقابل انكارى در شیوع اسراف كارى و گسترش فساد داشت. این روند تخریبى تا آن جا پیش رفت كه جامعه اسلامى، در زمان امام سجاد(ع)، به خصوص در مكه و مدینه، دچار فروپاشى، و ضعف و رخوت مسلمانى مردم و روحیه آنها گردید. جانهاى مردم، لانه پستىها و فسادهاى اخلاقى بود و ارزشهاى اسلامى دست خوش تحول و دگرگونى مىشد. و این همه، دو علت اساسى بیش نداشت: 1- انحراف حكومت و زیاده خواهى طبقه حاكم . 2- آثار تخریبى فتوحات حكومت در این وضعیت ناگوار، چارهاى جز عملیات بازدارنده و درمانگر، كه جامعه مریض آن وقت را رو به بهبودى ببرد، وجود نداشت. ضرورت وجود یك جریان مانع، كه در برابر همه گیر شدن این«وبا» در میان فرزندان جامعه اسلامى، بایستد، به شدت احساس مىشد. پس حیات روحى امام و روش عبادى آن حضرت، و زهد نسبت به دنیا و فریبندگىهاى آن، چیزى بود كه براى پایدارى و مانع تراشى درمقابل همه گیر شدن زشتىها و فسادهاى اخلاقى كه جامعه را رو به تلاشى و نابودى مىبرد، پیش بینى شده بود. قصد امام از آن همه عبادت كه با كیفیتى خاص انجام مىشد، این بود كه جامعه اسلامى را به روى كردى عكس جریان مادیگرى بىقید و بند، وا دارد و سطح معنویت و مصونیت فرزندان آن جامعه را بالا ببرد و نمونهاى كامل و اسوهاى بىنظیر را پیش روى آنها بگذارد، تا نه تنها اصحاب و شیعیان، بلكه تمام مسلمین از آن خط بگیرند و به دنبال آن حركت كنند. جهتگیرى روحى امام، به مثابه طبیبى حاذق، در میان جامعه اسلامى، نقش بسیار مهم و ارزنده خود را به اجرا مىگذاشت. هرگاه كه مریضى عمق پیدا مىكرد و گسترش مىیافت، نصیحتهاى مهربانانه طبیب بود كه درد و رنج را مىكاست و نجات بعضى جانهاى بیمار را در پى داشت. همان گونه كه وجود یك عالم روشن فكر، سطح علمى و فرهنگى مردم را ارتقا مىدهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فواید بیشترى به دیگران خواهد رساند. همین گونه بود، آثارى كه عبادت امام سجاد(ع) در جامعه اسلامى و زندگى مردم بر جاى مىگذارد. به خصوص كه مردم، پیوسته بروز آن حالات روحانى را كه با اخلاص و ایمان واخلاق همراه بود، طى ربع قرن ، یا بیشتر مشاهده مىكردند.
تربیت و مظاهر تعبد
بشریت در راه رسیدن به خدا، نمونهها و اسوههایى را مىطلبد كه نشان دهنده صورت علمى حیات دینى و حالات ربانى، باشند. تربیت، نتیجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظریهها به عمل تبدیل نشوند و افكار و مفاهیم، در زندگى مربیان، صورت تحقق نپذیرد. حیات ائمه بزرگوار ما، نمونهاى مثال زدنى در تربیت و تزكیه است. نمونهاى كه گروههاى مختلف انسانى، مىتوانند دنباله رو آثار آن باشند و به روش آن عمل نمایند. زندگى ائمه به خود ایشان پایان نمىپذیرد، بلكه حیات مردم زمانه آنها را نیزمتاثر مىسازد. بالاتر، حیات ایشان، درسى است براى همه مردم در همه زمانها. حیات ائمه، اسلام مجسم و نورى است كه ظلمات زندگى بشر را به نور تبدیل مىنماید. امامان ما، نمونهها و الگوهایىعالى به فرهنگ اسلامى، پیش كش نمودند. و مؤمنان و پیشوایان، در طى سلوك الهى خویش، بدان نیازمند و به یارى آن نمونهها، درفهم طریق و التزام به آن محتاجند. همان گونه كه انقلاب امام حسین (ع)، تنها یك نهضت ضد یزیدى نبود، بلكه یك درس و پیام روشن و یك رسالت ماندگار تاریخى براى امت مسلمان، در طول مدت حیات آن بود؛ تعبد امام زینالعابدین (ع) نیز، در حقیقت، یك نظریه تاریخى ماندگار براى جامعه اسلامى بود. یك الگوى دینى و نمونه اسلامى بود كه مؤمنان خود را در مسیرآموختن از آن قرار مىدادند و آثار آن را دنبال مىكردند. امام حسین (ع) نظریه انقلاب بر علیه ظلم و فساد را بنیان نهاد و امام سجاد (ع) نظریه عمل عبادى، در برابر انحرافات اخلاقى را. و این گونه بود كه روح عبادت او، در دلهاى مردم رسوخ پیدا مىكرد و آنان را متاثر مىساخت. بسیارى از اهالى تصوف، عبادت و زهد حضرت را الگوى خود قرار دادند و براساس آن به عمل پرداختند. پس سكوت امام على، صلح امام حسن، انقلاب امام حسین وعبادت امام سجاد - علیهم السلام- همه، درسهاى عملى براى تربیت مردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود. بنابراین باید گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، این بود كه نمونه و الگویى دینى و مثال زدنى، در رویكرد روحانى و تربیت ایمانى، به جامعه اسلامى تقدیم كند. پس امام ناچار بود، عبادت خود را در برابر چشم مردم و پیش روى آنها انجام دهد تا اثرگذار باشد و درسآموز. شاید بتوان بدین وسیله انگیزه امام را در جلوه دادن عبادتها و راز و نیازهاى خود، درك كرد و علت یابى نمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمىشد. عبادت امام درسى تربیتى، روحى و اخلاقى بود. فرصتى كه امام در برابر خود مىدید، بسیار قیمتى و غنیمت بود و بعید بود از او كه آن فرصت طلایى را از دست بنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضى روایات، شرح عبادتهاى امام آمده است و این كه آن حضرت چگونه تجربههاى عبادتى خود را علنى و پیش چشم مردم انجام مىداد، امام باقر(ع) در توصیف عبادت پدر بزرگوار خود مىگوید: «هرگاه نعمتى از نعمتهاى الهى را به یاد مىآورد، سجده مىكرد. با شنیدن آیات سجده دار، هر كجا كه بود، به سجده مىافتاد. اگر بلا و شرى از او برداشته مىشد، به شكرانه آن، فورا سجده مىكرد. هرگاه از نمازهاى واجب فارغ مىگشت به سجده مىرفت، هرگاه بین دو شخص را اصلاح مىكرد، سجده را فراموش نمىنمود.» این اعمال به گونهاى نبود كه مردم از آن بى خبر بمانند. بلكه مىدیدند و مىآموختند. مردم، صداى قرآن خواندن امام را بسیار مىشنیدند. گفتهاند كه:«امام، قرآن را از همه زیباتر مىخواند. سقاها، وقتى به كنار خانه امام مىرسیدند، با شنیدن صداى قرائت قرآن، مىایستادند و گوش مىسپردند.» در بسیارى از روایات این معنا ذكر شده كه: هرگاه امام همراه با جمعیتى از مردم به سوى مكه به راه مىافتاد، در بعضى از منازل میان راه، مىایستاد، به سجده مىافتاد و در سجده تسبیح مىگفت و بسیار دعا مىخواند و گریه مىكرد. و مردم با مشاهده این كارها، به معارفى دست مىیافتند كه بصیرت و آگاهى شان را نورانى و خدایى مىساخت. بسیارى از آن چه درباره عبادت امام گفته شد، در ملا انجام مىیافت. مردم كه كوشش امام را در عبادت و ناله و زارى، مشاهده مىكردند، به گریه مىافتادند و بر ایشان دل مىسوزاندند. یك روز شخصى از امام پرسید: «اى فرزند رسول خدا! این بىتابى و گریههاى پى درپى براى چیست؟ ما كه گناه كار و جنایت پیشه هستیم، نمىتوانیم مثل شما عمل كنیم. پدر شما حسین و مادرتان فاطمه است و جدى چون رسول خدا دارى» این اعتراف صریح، ازجمله فواید تربیتى عبادت امام بود، كه جز با جلوه دادن آن به دست نمىآمد. دعاهاى امام سجاد، بلند مرتبه ترین معارف الهى و ارزش مندترین مفاهیم دینى را پیش روى خوانندگان قرار مىدهد. امام از رهگذر این دعاها شیوه سلوك فردى و اجتماعى، طرز دعا كردن و روش اندیشیدن را آموزش مىدهد؛ هم چنین، مسائل اعتقادى صحیح و بایدها و نبایدها را توضیح مىدهد و به ما مىگوید كه چرا باید دعا كنیم، چگونه باید دعا كنیم و دعاها چگونه مستجاب مىشوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه باید بكنیم. دعاهاى حضرت اصول دین را یاد مىدهد و مسائل مختلف حیاتى براى بشر را یادآور مىشود و دیدگاه صحیح اسلامى را بیان مىكند. هر وقت كه به زمزمه دعاهاى زین العابدین مىنشینیم، در آن واحد، هم دعا مىخوانیم و هم چیزها مىآموزیم. كافى است كه اشتیاق امام را به این درسها و تبلیغ آنها به دیگران، درك كنیم. امام، صحیفه را نزد اولاد خود به امانت مىگذارد و آنها نیز در حفظ صحیفه نهایت كوشش خود را به كار مىبندند. بعد از بیان همه این مطالب، دو اشكال اساسى و عمده را باید طرح كنیم و بدانها پاسخ بگوییم.
اشكال اول
سخن ما این است كه عبادت امام سجاد (ع)، با آن كمیت زیاد، نمونهاى بزرگ بلكه بزرگترین الگویى است كه ائمه ما براى انسانهاى عابد و زاهد، به ثبت رساندهاند. دیگر این كه: رویكرد معنوى امام و توجه خاص ایشان به دعا، راز و نیاز و تعبد طاقت فرسا، عكس العملى است در قبال اوضاع و احوال اجتماعى آن دوران، كه امام را به انزوا و كناره گیرى از امور دنیایى و اجتماعى مجبور مىساخت. و این امر، سبب مباشر براى پدید آمدن تعبد بود، كه حیات امام را از زندگى دیگر امامان، متمایز مىساخت. اگر چنین است كه گفتیم، پس آن چه از خود امام به ما رسیده، كه در باره عبادت امیرالمومنین (ع) سخن مىگوید، چه توجیهى دارد. امام اعتراف كرده كه عبادت او به پایه عبادت على بن ابى طالب نمىرسد و تنها به اندكى از عبادت آن حضرت توانایى و قدرت دارد. ظاهرا این سخنان خلاف چیزى است كه ما بر آن اصرار داریم و با تعبیرى كه از تعبد ارائه نمودیم همخوانى ندارد.
براى یافتن پاسخى دقیق و قانع كننده، ناگزیر از توضیح دو مطلب مهم هستیم؛ الف: اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است: اول معناى خاص كه همان نماز و روزه و حج و.. . و امورى مانند دعا، گریه و شب زنده دارى است. دوم، معناى عام كه عبارت است از همه كارهاى خوب و مورد پسند شارع مقدس كه شرط قبول آنها قصد قربت است. مانند صدقه دادن به فقیران همراه با قصد قربت. یا آشتى دادن دو نفر و حكم كردن بین مردم به قصد قربت. حتى آب خوردن به قصد قربت نیز داخل در معناى عام عبادت است.
ب: در بررسى تاریخ شیعه، كسانى را مىبینیم كه به جرم شیعه بودن و پیروى ازعلى بن ابى طالب، مورد تعقیب بودهاند و مدام عذاب دیدهاند و شكنجه شدهاند. آن هم به دست بدترین و پست ترین دشمنان اسلام، یعنى امویان. حاكمان اموى، با اجیركردن راویان دغل و نیرنگ باز، و جعل احادیث دروغین، براى خلفا و صحابه شان و مرتبه جعل مىكردند و قصدشان از این كار، كم رنگ جلوه دادن فضایل اهل بیت، به خصوص على(ع) بود، و در صورت توانایى، محو و نابود كردن آن فضایل. دسیسهها و نیرنگ بازىهاى حكام اموى و روش حكومتى آنها، همه انگیزهاى بود براى مسخ فضایل و مناقب امام على(ع) و از میان برداشتن شان و منزلت ایشان «جابر جعفى» به امام سجاد(ع)، شكایت مىكند كه بنىامیه و پیروان آنها، شیعیان را مىكشند و مولایشان على را دشنام مىدهند و بر بالاى منبرها و در بازارها ومیان راهها و حتى در مسجد رسول خدا(ص)، برعلى لعن مىفرستند و كسى آنها را منع نمىكند. و اگر كسى به قصد بازداشتن مردم، چیزى بگوید، او را دستگیر مىكنند و به او «رافضى» و«ترابى» خطاب مىكنند، و بعد او را نزد امیر خود مىبرند. در مقابله با این اعمال خشونتآمیز و اهانت بار، روش ائمه(ع) برعكس است. آنها، قدسى بودن شخصیت على (ع) و فضایل و برترىهاى او را، بیان مىكردند و بر آن اصرار داشتند. و بدین وسیله الگویى بىمانند و عنوانى چشمگیر را پیش روى مردم قرارمىدادند تا به اهل بیت توجه كنند و به آنها گرایش یابند. حال، بعد از توضیح این دو امر، مىتوان اشكال مطرح شده را اینگونه پاسخ گفت كه: اگر امام سجاد، عبادت على بن ابى طالب (ع) را آن گونه بزرگ مىشمارد و عبادت خود را در برابر آن ذرهاى بیش نمىبیند، معناى عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آن است كه امام على به كارهایى پرداخت و امورى را سامان داد، كه من هنوز به آنها نپرداختهام. او حكومت و زمامدارى مردم را بر عهده گرفت؛ در میان مردم قضاوت مىكرد و به كارهاى اجتماعى و عمومى سرگرم بود و اینها امورى است كه نزد خداوند بیشترین ثواب را نسبت به روزه و نماز، خمس... دارد. آن چه این معنى را تاكید مىكند، روایتى است از امام باقر(ع) كه در گفتگو با اصحاب و یاران خود، ازعظمت پدرش یاد مىكند و سعى بلیغ او را در عبادت خدا یادآور مىشود، و درعین حال، از برترى امام على سخن مىگوید و به این روش حكیمانه، درس مهمى را به یاران خود مىآموزد. شاید این عمل ائمه، كه برترین فضایل را به حضرت على(ع)، نسبت مىدادند، كارى بوده است در جهت حفظ تاریخ از دسیسههاى بدكاران و بیمه كردن آن در برابر دشمنى و كینه دشمنان و معاندان خاندان اهل بیت.
اشكال دوم
پیش از این دانستیم كه عبادت امام، امرى هدف دار بوده است و دانستیم كه آن حضرت بعضى تجربههاى عبادتى خود را، در برابر مردم انجام مىداده و ایشان را به انصراف خود از دنیا و مشغول بودن به امور معنوى توجه مىداده است و بدین وسیله هم اسباب اطمینان حكومتیان را فراهم مىآورده و هم با تعلیم مردم،الگویى مناسب و بىنظیر را پیش چشم آنها قرار مىداده است. سؤال این جاست كه، آیا عبادت امام، صفتى عارضى براى ایشان بود و آن چه انجام مىداد فقط در جهت رسیدن به اهدافى بود كه ذكركردیم؟ آیا عبادت امام از جنبه اسلامى و بعد روحى خالى و تهى بود؟! و آیا سزاوار است كه عبادتهاى عمیق و معرفتآموز امام را این چنین سطحى تفسیر كنیم و پدیدهاى بدین شگفتى را فقط وسیلهاى براى محقق كردن اهدافى چند بدانیم؟! جواب این اشكال با توضیح چند امر، آشكار مىگردد: اولا: پیش از این گفته شد كه سبب مباشر پدیده تعبد، كه در زندگى امام سجاد مجال بروز یافت، ظرف زمانى خاصى بود كه امام را احاطه كرده بود. آرى، همان گونه كه روزگارى، امام حسن (ع)، بنا به مقتضاى زمان، مجبور به صلح گردید و امام حسین (ع) چارهاى جز انقلاب و براندازى حكومت وقت، نداشت، امام سجاد(ع) نیز ناگزیر به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خویش مشغول گردید. ثانیا: در صورتى كه امام مىتوانست با تمسك به انزوا و یارى جستن از پدیده تعبد، اهداف معینى را در جهت مصالح عامه مسلمین تحقق بخشد، از دست دادن این فرصت شایسته امام نبود،چون او مقامى الهى داشت و امام و هادى مردم بود و مىبایست آنها را تعلیم مىداد و ارشاد مىنمود. ثالثا: براى انسانى كه به كارى عادت كرده، مثلا به عبادت، جمع كردن بین عبادت خالص براى پروردگار، و توجه كردن به تاثیرگذارى این عبادت در مردم، بسیار سخت و مشكل است، زیرا دراین صورت، خلوص نیت كه شرط اساسى است، به آسانى تحصیل نمىشود.اما آن كسى كه ایمانى عمیق و مخلصانه دارد، قادر است بى آن كه شائبهاى از شرك و ریا در عبادتش پدید آید، با عبادت خود مردم را تعلیم دهد. از این رو است كه عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زینالعابدین، صفت مختص به اوست. پس مىتوان تصور نمود كه عبادت امام هم خالص براى خدا بود و هم وسیلهاى براى تعلیم و ارشاد مردم و توجه دادن آنها به امور معنوى خدایى.
منبع:
این مقاله، ترجمه یك فصل از این كتاب است: الامام السجاد،(محاوله لاكتشاف دور الامام الرابع فى الامة من خلال تشخیصالمرحلة والاهداف والوسائل التى كان یعتمد علیها فى قیادة المسیرة الاسلامیة المظفرة)، حسین باقر، شماره 9 از سلسله«كتاب قضایا الاسلامیة معاصرة» حسین باقر از شاگردان شهید صدرمىباشد كه در باره زندگانى امام سجاد(ع) فعالیتهاى فكرى و قلمى بسیار جالبى كرده است/ ترجمه محمد مهدى رضایى .