امام سجاد علیه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمود: «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از
مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتى یك تازیانه به او نزدهام!»
و در مورد علت این كار فرمود:
«قصاص در روز قیامتبه قدرى دامنگیر مجرمان مىشود كه من از ترس آن حتى به شترم تازیانه نزدهام.»
هنگامى كه حضرت از دنیا رفت و به خاك سپرده شد، آن شتر گردنش را روى قبر امام علیه السلام نهاد و نالههاى سوزناك سرداد. امام باقر علیه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولى نكشید كه بازگشت و در خاك غلطید و از دیدگان اشك ریخت و تا سه روز در آن حالتباقى ماند.
امام باقر علیه السلام وقتى این حالت عجیب آن حیوان را ملاحظه نمود، فرمود: شتر را رها كنید كه در حال وداع است.
مدتى نگذشت كه آن شتر در كنار قبر مطهر امام سجاد علیه السلام جان سپرد.» (1)
پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتى یك تازیانه به او نزدهام.
****
امام باقر علیه السلام فرمود: من و گروهى از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم كه ناگهان آهویى از صحرا آمد و در چند قدمى پدرم ایستاد و ناله كرد.
حاضران به پدرم گفتند: چه مىگوید؟
پدرم فرمود: مىگوید: بچهام را فلانى صید كرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش مىكنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم.
امام سجاد علیه السلام شخصى را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور. وقتى آورد، آهوى مادر تا بچهاش را دید، چند بار دستهایش را به زمین كوبید و آه جانكاه و غمانگیزى كشید و بچهاش را شیر داد.
سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش كرد كه بچه آهو را آزاد كند، صیاد قبول كرد. امام بچه آهو را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنى گفت و همراه بچهاش به سوى صحرا روان شد.
حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:
«براى شما در پیشگاه خدا دعا كرد و پاداش نیك طلبید». (2)