امام على بن الحسین (علیه السلام ) در مدت اقامت خویش در كوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ؛ یك بار روى سخنش با مردم پیمان شكن كوفه بود، و بار دیگر در «دارالاماره» و در برابر عبیدالله بن زیاد.
با توجه به این كه امام سجاد (علیه السلام ) در جمع كاروانیان شهادت ، متمایز از دیگران بود، با ورود آنان به مجلس عبیدالله - والى كوفه - نخستین چیزى كه نظر عبیدالله را جلب كرد وجود مرد جوانى در میان آن كاروان بود.
عبیدالله كه گمان مى كرد در كاروان حسین (علیه السلام ) مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد (علیه السلام ) توضیح خواست .
كینه و ناپاكى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمى داد كه شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین (علیه السلام ) باشد، چنین مى نمود كه تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (علیه السلام ) را نیز به شهادت رساند.
كینه و ناپاكى او عمیق عبیدالله به او اجازه نمى داد كه شاهد زنده بودن جوانى از نسل حسین (علیه السلام ) باشد، چنین مى نمود كه تصمیم گرفته است تا على بن الحسین (علیه السلام ) را نیز به شهادت رساند. امام سجاد (علیه السلام ) كه نیت و عزم عبیدالله را دریافته بود، به عبیدالله فرمود: اگر به راستى عزم كشتن مرا دارید، شخص امینى را ماءمور كنید تا از زنان و كودكان سرپرستى كند. عبیدالله با شنیدن این سخن ، از تصمیم خویش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهى بود.(1)
پی نوشت
1- امام سجاد (علیه السلام) جمال نیایش گران، احمد ترابی
ن- رادفر