طبق نقل شیخ مفید و شیخ طبرسی و سید ابن طاووس، آن امام همام در پانزدهم ماه جمادی الاوّل، سال سی و شش هجری قمری دیده به جهان گشود.
مادر بزرگوار آن حضرت، طبق نقل شهور، شهربانو، دختر یزدجرد پسر شهریار، آخرین پادشاه ایران بوده است، که بعد از ولادت با سعادت امام سجاد (علیه السلام) از دنیای فانی به سرای باقی سفر نموده و روح پاکش به جوار رحمت الهی پیوست. از آن پس کنیز امام حسین (علیه السلام) امام سجاد (علیه السلام) را پرستاری می نمود و حضرت به او مادر می گفت.1
نقل شده در زمان عمر، وقتی دختر یزدجرد (آخرین پادشاه ایران) را جز اسرا به مدینه آوردند، تمام دختران مدینه برای تماشای جمال او از خانه بیرون آمدند. سپس او را وارد مسجد مدینه کردند. وقتی عمر خواست روی او را ببیند، مانع شد و گفت: سیاه باد روز هرمز که تو دست به روی فرزند او دراز می کنی.
عمر در جواب گفت: این گبرزاده به من دشنام می دهد، خواست او را آزار دهد که حضرت امیرالمؤمنین به عمر فرمود: ای عمر تو سخنی را که نفهمیدی چگونه دانستی که دشنام است؟! عمر دستور داد که در بین مردم ندا کنند که این دختر به فروش می رسد. امیرالمؤمنین فرمود: فروختن دختران پادشاهان جایز نیست ولکن به او بگو که خود یکی از مسلمانان را (به عنوان شوهر) اختیار کند و مهریه اش را از بیت المال او حساب کن. عمر قبول کرد و به آن دختر گفت: یکی از اهل مجلس را انتخاب کن. شهربانو جلو آمده و دستش را به سمت امام حسین (علیه السلام) دراز کرد.
امیرالمؤمنین از شهربانو به زبان فارسی سؤال فرمود که نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه، حضرت فرمود: من تو را شهربانو نام گذاشتم. او گفت: این نام خواهر من است. حضرت فرمود: راست گفتی. سپس حضرت به جناب امام حسین (علیه السلام) روی نمود و فرمود: این همسر با سعادت را به خوبی محافظت نما و به او احسان و نیکی کن که فرزندی از او متولد خواهد شد که بعد از تو، بهترین اهل روی زمین خواهد بود و او مادر اوصیاء و ذرّیه طیّبه من است.2
بنابر نظر بیشتر مورخان، مادر امام سجاد(ع) دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی است. اما در اسم و نحوه ازدواج این بانو با امام حسین(ع) اختلاف بسیار است. چنانكه برای وی تا چهارده 3 و حتی هفده اسم شمرده شده است. با تمام تلاشهایی كه بعضی از محققان و نویسندگان در این زمینه انجام دادهاند، نظر دقیق وقانع كنندهای در این باره ارائه نشده است.
امیرالمؤمنین از شهربانو به زبان فارسی سؤال فرمود که نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه، حضرت فرمود: من تو را شهربانو نام گذاشتم. او گفت: این نام خواهر من است. حضرت فرمود: راست گفتی. سپس حضرت به جناب امام حسین (علیه السلام) روی نمود و فرمود: این همسر با سعادت را به خوبی محافظت نما و به او احسان و نیکی کن که فرزندی از او متولد خواهد شد که بعد از تو، بهترین اهل روی زمین خواهد بود و او مادر اوصیاء و ذرّیه طیّبه من است
باید توجه داشت كه هر چند اصل ماجرا شهرت دارد و در كهنترین متون تاریخی شیعه چون وقعة الصفین4، تاریخ یعقوبی5، الارشاد شیخ مفید6 و بصائر الدرجات 7 نقل شده است، اما اختلاف میان این روایات و عدم سازگاری پارهای از آنها با روایات فتوحات، آن قدر چشمگیر است كه محققان معاصر، اصل داستان را مشكوك دانستهاند.8
دلیل دیگری كه اصل داستان را خدشه پذیر میكند سندی است كه نشان میدهد تا آغاز سده دوم هجری، این شاهزاده ایرانی در خاندان هاشمی ناشناخته بوده است. این سند نامه منصور دوانیقی در پاسخ به محمدبن عبدالله (نفس زكیه) كه خود را «مهدی امت» خوانده بود، میباشد كه در ضمن آن میگوید: «پس از رحلت رسول خدا (ص) برتر از علی بن الحسین (ع) در خاندان شما متولد نشده؛ مادر او هم ام ولد (کنیز) بود.»9
منصور، واژه «ام ولد» را برای تحقیر محمدبن عبدالله به کار برده است. این نامه نیم قرن پس از رحلت امام سجاد (ع) نوشته شده است كه در آن زمان، بسیاری از هاشمیان زنده بودهاند. اگر داستان شهربانو واقعیت داشت منصور چنان تعبیری به كار نمیبرد و اگر دروغ نوشته بود محمد با قاطعیت جواب میداد كه مادر امام سجاد (ع) شاهزاده بوده است نه كنیز. 10
نكته دیگر اینكه مورخان هنگام شرح جنگهای ایران و اعراب مسلمان، داستان عقبنشینی یزدگرد از نقطهای به نقطه دیگر و در نهایت به مرو را به تفصیل نوشتهاند. 11 او در این عقبنشینیها نه تنها زنان، خویشاوندان و خزانه بلكه آشپزان و رامشگران و خدمه خود را همراه خود برده بود.12
اما اخباری حاكی از این است كه در جنگ مسلمانان با ایرانیان كنیزهائی در مدائن اسیر شدند و نیز در فتح خراسان و شرق ایران، دخترانی اسیر شدند كه احتمال دارد امام حسین (ع) یكی از این زنان را به همسری گرفته و امام علی بن الحسین از او متولد شده باشد. 13
روایاتی دیگری نیز در مورد شهربانو نقل كردهاند كه بیشتر شبیه به افسانه است تا واقعیت تاریخی از قبیل اینكه گفته شده، آن بانو در كربلا حضور داشت، و یا اینكه از كربلا فرار كرد و به ایران آمد، یا غایب شدن او در كوه، آمدنش به ایران به دستور امام حسین (ع) جهت جمعآوری نیرو 14 و ... كه میتوان ساخته ذهن داستان نویسان و افسانه نویسان دانست.