تمام کلمات، به دنیا میآیند تا بیبهانه بر لبهای تو جاری شوند. حتی این همه کلمه در مقابل لبهای همیشه ستایشگر تو کم میآورند.
تو آمدهای تا امام ماندگارترین دعاهای جاودانگی باشی. آمدهای تا همیشه با دعاهای تو به خداوند نزدیک شویم.
انگار دعای همه پیامبران را از آدم تا خاتم صلیاللهعلیهوآله ، ذکر گفتهای و اشک ریختهای! امروز آمدهای تا راز شگفت کلمات را به کائنات بیاموزی.
آمدهای تا رسول کلمات شگفتی باشی که همه نشانههای خداوندند؛ کلماتی که واژه به واژه، بوی صبر و عشق و مهربانی میدهند، کلماتی از جنس مهربانی خداوند در اولین روزهای آغاز آفرینش، کلماتی از جنس رستگاری، کلماتی که بوی خالصانه تو را میدهند. لب که میگشایی، کاینات، با تو به تسبیح میایستند و کلمات، آغاز رسیدن میشوند. زیباترین راه رسیدن به خداوند را آموختهای. میدانی که کلمات کلید رسیدن به ابدیتند. باغهای ازل در کلمات مهربان تو جریان دارند.
زیباتر از آوازهای بیبهانه داوود، کلماتیاند که برای حرف زدن با خداوند استفاده میکنی. زیباتر از پرواز، قطرههای اشک تواند که بر گونههای مقدست جریان میگیرند.
تو آمدهای تا بوسههای ما، پیشانی گرامی تو را برای آرام گرفتن داشته باشد.
هزار جان گرامی فدای هر قدمت.
خاک امروز لبریز خوشبختی است؛ چرا که قدمهای تو بیدریغ بر پیشانی خاک فرود خواهد آمد، چون بارانی که مهربانیاش را از هیچکس دریغ نمیکند.
نسیم از سوز عارفانهای سرمست است. بهشتی در دامان «شهربانو» میشکوفد که تمام پروانههای دنیا را، به رهایی فرا میخواند از پیله تنهایی و رکود
آمدی چون نسیم. آمدی؛ چون بادهایی که مهربانی نرمشان را از تن جوانههای آرام، دریغ نمیکنند.
آمدی تا خواب آرام درختان، تا ابدیت جریان بگیرد و روزها همیشه در روشنایی جریان بگیرند و آفتاب، پشت ابرها پنهان نماند و راه توبه، با دعاهای گرامی تو برای همیشه باز بماند.
حقیقت محض
پردههای دقایق کنار میروند و «حقیقت محض» متولد میشود.
از باغهای فرا دست، بوی تازهای میآید؛ بوی مطبوعی آسمانی.
نسیم از سوز عارفانهای سرمست است. بهشتی در دامان «شهربانو» میشکوفد که تمام پروانههای دنیا را، به رهایی فرا میخواند از پیله تنهایی و رکود.
سلام، مهربانیات همهگیر!
سلام، اندوه همیشگیات در دل زمان جاری!
سلام، جاری نیایش در عمیق لحظات!
پلک میزنی، در زلالیِ یکدست و شهودی سیّال، در ذهن جهان تهنشین میشود.
پلک میزنی و بر حاشیه نگاهت، شکوفهها میشکفند.
پلک میزنی و صدها یاکریم، از بلندای مهربانیات، اوج میگیرند.
هنوز مرثیه سی سالهات، گدازندهتر است از هرم آفتاب ظهر تابستان. ای اقتدار کربلا در جریان لحظهها! دیری است زمین چشم انتظار آهنگ عاشورایی قدمهای توست. خوش آمدی!
به محض ورودت، گلهای شیپوری، مژده آمدنت را تا دوردستها اعلام میکنند.
به محض ورودت، قلب غزلها میتپد.
آمدهای تا در پنبهزار گوش جهان، فریاد کنی شعله شعله صحیفهات را.
شانههایت، استواری کوههای زلزلهخیز را به تصویر میکشد و خطابههای سوزندهات، گدازههای جاری آتشفشانهای در حال فوران را.
امروز روز توست؛ روز نیایش مطلق در سکوت دقایق خفته تاریخ.
امروز روز توست؛ روز مهربانی ممتد در بارش یکریز کینهها و نفرتها.
امروز روز توست؛ روز فریاد مظلومیت در بیخیالی و بیقیدی اهالی.
آمدهای تا عاشورا بیمفسّر نماند.
ادامه اشکهایت، اندوه همیشگیِ نینواست.
ادامه اشکهایت، تصویر مظلومیت، هفتاد و دو پروانه است.
تو زیبایی پنج بهار هستی؛ وارث تمامیّت آل کسا!
هنوز مرثیه سی سالهات، گدازندهتر است از هرم آفتاب ظهر تابستان. ای اقتدار کربلا در جریان لحظهها! دیری است زمین چشم انتظار آهنگ عاشورایی قدمهای توست. خوش آمدی!