0

نجوا با اباالفضل(ع)

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

نجوا با اباالفضل(ع)


السلام عليك يابن رسول الله وابن اميرالمؤمنين(ع)

به ديار خاك نشينان خسته دل خوش آمدي!

اميرمؤمنان عليه عليه السلام منتظر قدومت بود تا بر دستان زيباي تو گل بوسه بنشاند.

حسن مجتبي(ع) مشتاق ديدارت بود و حسين(ع) مسرور از تماشاي قامت رعناي توست.

يا سيدنا و مولينا يا عباس بن علي!

مي داني كه ما در اين هنگامه ميلادت چه سان شادمانيم و سينة تنگمان تاب تپش هاي قلب بي قرار از ولادت فضيلت را ندارد.

نام تو كه بر زبان جاري مي شود دل به ناگاه از افق سرخ فرات بر مي آيد و طعم عطش به كام عاشقان مي ريزد.

بر ما ببخش: اشك بي اراده بر گونه هايمان مي تراود. چه كنيم؟ عرصه دل در اين روز خجسته، آوردگاه دنياي شادي و يك غم دير آشناست.

حكايت چشم و مشك و تير بر لوح فطرت ما از زمان بي آغاز ازل، نقش بسته و نيك مي داني كه نازدودني است.

عمو جان! نام تو درمان تمام دردهاي ناپيداي ماست. نام زيباي «عباس» از اسماء حسناي الهي است كه «آدم» آموخت و با زورق توسل از درياي غم به كرانه كرامت حق نائل شد.

از ساحت ادب دور است كه در هنگامة هلهلة قدسيان و خروش اهل خاك، زبان به گلايه بگشاييم و از ناخوديهاي عصر خويش ابراز دلتنگي كنيم.

جمعي از ما از تو نياموختيم مسلك ادب و مرام وفا را:

از تو نياموختيم حمايت از حقيقت و اطاعت از ولايت را:

تو دل را به دوست سپردي و دست و ديده وقف مولاي خويش كردي و جان، بذل يار.

برخي از ما به غير بسته و ديده به دست بيگانه دوخته ايم و وفاي به ولايت را نه فقط از عرصة قلب و انديشه، حتي از صحن زبان نيز به كناري نهاده ايم!

تو در تقابل با خصم و هنگامة رجز نيز كلام خويش به ناروا نيالودي و ما در مباحثمان هم زبان به ناسزا مي آلاييم.

تو را در شب عاشورا و بحبوحة خون و خطر، مخاصمان به سوي خود خواندند و تو با رادمردي و غيرت علوي، فريفتة لبخند زهرآگينشان نشدي و پشت به فضيلت و فتوت نكردي و وصي حقتعالي را تنها نگذاشتي:

و برخي از ما نيشخند بيگانه هم مدهوشمان مي كند و نخوانده بارة باور به سويشان مي رانيم و بر سلطه جويي سلطنت پروران و ترفند توطئه گران به ديدة اغماض و سمحه مي نگريم و قلب خوديهاي از خود گذشته ، مي آزاريم.

يا ابوفاضل، اي سالار ايثار و فخر جهاد و زينت شهادت!

تو آب روان را نيز براي خود نخواستي و قلب زيبا و عرش آسايت براي عطش تشنه كامان مي تپد و در راه سقايت نيكان، جان به جانان چنان آفرين تقديم نمودي:

و كساني از ما: دگر باوراني هستيم كه همه چيز را براي خود مي خواهيم و نالة اهل نياز مي شنويم و آن را فرياد اشتياق مي پنداريم و كومه ها مي بينيم و برج هاي توجيه مي افرازيم و تكاثر مي اندوزيم و بر مركب هاي رنگارنگ نسيان مي نشينيم و براي تكثر گرايي و قائلين آن كف مي زنيم و مطرودين ولايت را در ديده مي گذاريم و براي اهل حقيقت و عدالت، وااسفا مي گوييم و نداي وحدت و صحابي صداقت به سخره مي گيريم!

اي يگانه علمدار معركة عشق و اسقامت و جهد، عباس.

جمعه 3 آذر 1391  2:38 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها