امریکا براى استمرار سلطه و هژمونى خود بر جهان نیازمند فتحِ جهان، همراه با آمریکایى سازى است و گستره ایمانى جهان اسلام مهمترین مانع در برابر دست یابى به این هدف محسوب مىگردد.
با پایان جنگ سرد و فقدان حضور کنشگرى قدرتمند در عرصه روابط بینالملل در برابر غرب، و نیز خروج نظام بینالملل از فضاى دو قطبى به سمت عصر تک قطبى، آمریکا در صدد برآمد تا با استفاده از مقدورات خود رویاى هژمونى خود بر جهان را واقعیت بخشیده و آرزوى خود، »عصر آمریکایى« را محقق نماید.پذیرش سیادت آمریکا از سوى کشورهاى قدرتمند غربى و کشورهاى سابقا کمونیست، نگاه آمریکا را به سمت حوزه پیرامونى غرب؛ یعنى جهان اسلام معطوف داشت. هر چند تقابل غرب با اسلام ریشه در حوادث تاریخى؛ یعنى از بدو ظهور اسلام تا کنون دارد، اما آغاز تقابل آمریکا (غرب) با جهان اسلام در دوران معاصر، ناشى از دو فرایند تعارضآمیز است:
الف: حرکت آمریکا براى تبدیل شدن به قدرت هژمون؛
ب: روند بیدارى و نوزایى در کشورهاى اسلامى(اسلام گرایى).
این دو فرایند در دوران جنگ سرد به دلیل دو قطبى بودن فضاى عملیاتى سیاست بینالملل اجازه بروز و ظهور نمىیافت و یا آنکه به علت فربه بودن تعارضات میان شرق و غرب و داغ بودن تنور جنگ سرد نمودى نداشت. فرایند تبدیل آمریکا به بازیگرى هژمون، ناشى از رسالت گرایى، برترى طلبى، هنجارسازى، جهانگرایى، دشمنسازى، و مذهب گرایى خاص آمریکایى در قرن 21 است.(متقى،1387، ص 145)
براساس این مولفههاى شش گانه، تعریف منافع و تهدیدات براى این کشور در گستره جهانى صورت گرفت و در نتیجه، مناطق ژئوپلتیک جهان؛ نظیر خاورمیانه در کانون توجه نظریه پردازان و سیاستمداران آمریکایى قرار گرفت. از سویى دیگر بیدارى جنبشهاى اسلامگرا در جهان اسلام و بخصوص در این منطقه، بر شدت تعارض میان آمریکا و اسلامگرایان خاورمیانه افزود .(سراج،1387)
به عبارت دیگر »تعارض ژئوپلتیکى« با »تعارض فعال ایدئولوژیکى« به یکدیگر پیوستند تا نشانههایى از آغاز جنگى صلیبى در عصر پست مدرن را آشکار سازند؛زیرا تحولات درونى جهان اسلام، که سالها قبل از فروپاشى نظام دو قطبى با حوادثى؛ همچون انقلاب اسلامى ایران و سایر جنبشهاى انقلابى در منطقه و بازتابهاى آن در عرصه بینالملل؛ نظیر موجودیت یافتن جنبشهاى اسلامى در جهان اسلام و افزایش روند اسلامگرایى در درون جوامع غربى، موسوم به سونامى اسلامى (انصارى، 1388) خود را نمایان ساخته بود، سبب شد تا غرب به رهبرى آمریکا در صدد چاره جویى براى مبارزه با روند نوزایى درونى در حوزه پیرامونى خود که سالها به دنبال خاموش نگه داشتن آن بوده، برآید.
بنابراین این بار پس از سالها فترت ناشى از خمودگى جهان اسلام و نیز وجود قدرتهاى رقیب دیگر در برابر غرب، دو رقیب دیرینه بار دیگر به صفآرایى در برابر هم پرداختهاند. بنابراین دو قطبى شدن دوباره فضاى عملیاتى سیاست بینالملل امرى اجتناب ناپذیر شد و بیدارى جهان اسلام، سبب شدت یافتن این تعارضات گردیده و امریکا تلاش نمود تا با ترفندهاى مختلف به نوعى روند این بیدارى را مهار نماید.
تقویت شدن جنبشهایى؛ نظیر حزب الله و حماس در منطقه خاورمیانه، تا جایى که توانستند ارتش مشهور اسراییل را در طى دو جنگ به زانو درآورند، و نیز ناکامىهاى آمریکا در عراق و افغانستان، جلوههایى از پیشرفت و رشد روند بیدارى اسلامى مىباشد. (سراج، همان) پیام مقام معظم رهبرى(حفظه الله) به حجاج بیت الله الحرام و اشاره ایشان به این فرایند، نشان دهنده اهمیت بیدارى اسلامى و نیز اهمیت پروژه اسلام هراسى مىباشد.
اسلام هراسى فرایندى است که در راستاى دو قطبى شدن جهان پس از جنگ سرد براى مقابله نرم با اسلام و مسلمانان آغاز شده و به عبارت دیگر، با نگاهى تاریخى به روابط اسلام و غرب از آغاز تاکنون این نتیجه قابل برداشت است، که نزاع، امرى دائمى و اجتناب ناپذیر بوده، هر چند شکل و نوع آن تغییر یافته و در هر دورهاى نوع خاصى از درگیرى با ابزارهاى خاص آن وجود داشته است. |
ایشان در فرازى از این پیام اینگونه مىفرمایند: »تبلیغات وسیع دشمن در جهت اسلامهراسى، تلاش شتابزدهاى که براى ایجاد اختلاف میان فرقههاى اسلامى و برانگیختن تعصبهاى فرقهاى مىکند، دشمن تراشىهاى کاذب از شیعه براى سنى و از سنى براى شیعه، تفرقهافکنى میان دولتهاى مسلمان و کوشش براىتشدید اختلافات و تبدیل آن به دشمنىها و معارضههاى لاینحل، استفاده از سازمانهاى اطلاعاتى و جاسوسى براى تزریق فساد و فحشاء میان جوانان، همه و همه واکنشهاى سرآسیمهگون و آشفته در برابر حرکت متین و گامهاى استوار امت اسلامى به سوى بیدارى و عزت و آزادگى است«.
جنگ نرم در فضاى گفتمانى
اگرچه فضاى عملیاتى بینالملل به سمت دو قطبى شدن حرکت نمود، اما از آنجایى که هر عصرى جنگ مخصوص به خود را نیز مىسازد، مولفههاى خاص عصر پست مدرن سبب شد تا جنگِ خاص این عصر با ابزارهایى نوین ظهور یابد. همانگونه که دوره پیشامدرن و مدرن، جنگهاى خاص خود را رقم زدند، در دوره پست مدرن نیز، گفتمانى شدن جهان، عاملى شد تا این جنگ صلیبى در حوزههاى معنایى آغاز گردد و پس از آن است که فاتح این حوزه مىتواند سربازهاى خود را براى فتح سرزمینى به میدان کارزار بفرستد.
به عبارت دیگر، هدف اصلىدر این نبرد تغییر گفتمان حاکم بر حوزه ایمانى است و کارکردهاى جنگ نرم مهمترین راهکار براى این پیروزى قلمداد مىشوند؛ یعنى پیروزى در جنگ نرم مقدمهاى است بر پیروزى در جنگ سخت که مىتواند هزینههاى جنگ کلان و سخت را به شدت کاهش دهد و به مراتب تاثیرپذیرى بیشترى داشته باشد.
پیروزى در جنگ نرم، عبارت است از ایجاد ایستارها و ادراکهایى در راستاى منافع کشورهاى برتر. این ایستارها مىتوانند از راههاى گوناگونى تغییر یابند، که مهمترین راهکار آن تبلیغ شاخصههاى فرهنگى است که از طریق محصولات و بستههاى فرهنگى مختلف به سایر نقاط جهان القا مىگردد. محتویات این بستهها مىتوانند شلوارهایِ جین غربی باشند و یا فیلمهاى هالیوودى و حتى مجلهها و کتابهاى علمى، تخیلى و.... که به نوعى تبلیغکننده آرمانهاى لیبرال در جهان غیر غربى باشند.
بنابراین در عصر پست مدرن، کشورها بایستى بر فضاى گفتمانى آن حاکمیت یابند تا بتوانند از این سلطه در راستاى شکلدهى به فضاى ادراکى موجود در درون جهان گفتمانى بهرهبردارى نمایند؛ زیرا سلطه بر جهان گفتمانى برابر است با فتح جهان بدون ریخته شدن قطره خونى. به عبارت دیگر؛ یعنى فتحى خاموش در شب ظلمانى بىبصیریّتى.
فرایند شکل گیرى اسلام هراسى
تجربه آمریکا پس از جنگ جهانى دوم در مبارزه با کمونیسم و هزینههاى هنگفت مادى و معنوى آن، که در برابر این کشور جلوهگر شد، سبب گردید تا در برابر دشمنى نوین که آفریده سیاستسازان آمریکایى است، به سبکى جدید نیروهایش را سازماندهى نماید. آمریکا با استفاده از امکانات سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، و... خود به منظور انسجام بخشیدن جهان غرب علیه جهانِ غیرمنسجمِ اسلام، پروژه دشمنسازى را در دستور کار خود قرار داد(متقى، همان، 86) و با استفاده از قدرت نرم توانست »اسلام هراسى« (ISLAMPHOBIA) را به عنوان کلیدى ترین دغدغه جهان غرب در قرن 21 معرفى کند.
وقوع حوادثى تروریستى، که مهمترین آن حادثه یازده سپتامبر بود، موجب تکمیل شدن فرایند اسلام هراسى در غرب شد. همانگونه که آمارها نشان مىدهند، پس از حوادث 11 سپتامبر و انفجارهاى لندن، اسلام هراسى رشدى چشمگیر داشته و نمود این اسلام هراسى را مىتوان در رفتار شهروندان اروپایى مشاهده نمود.
حمله به مراکز مسلمانان، درگیرى خیابانى با زنان محجبه، حمله به مردانى که چهره آنان به مسلمانان شبیه است، آزاررسانى به کودکان مسلمان در مدارس عمومى، (ابانلو، 1384) ترسیم کاریکاتورهاى موهن و نیز اخیرا قرآنسوزى کشیش آمریکایى، از جمله مواردى است که پس از شیوع پدیده اسلام هراسى به وقوع پیوسته است. طبق نظرسنجى اخیر نشریه »واشنگتن پست« نزدیک به 48 درصد از مردم آمریکا تصور خوبى نسبت به اسلام ندارند، که این رقم 10 درصد بیش از میزانى است که در نظرسنجى منتشر شده یک ماه پس از حملات 11 سپتامبر اعلام شده بود.(سراج، همان)
هر چند به بهانه مبارزه با تروریسم (اسلام) دو جنگ در منطقه خاور میانه به وقوع پیوست، اما آنچه که در این میان براى غرب از اهمیت برخوردار است، تغییر الگوها و ادراکات حاکم بر فضاى فکرى اسلام گرایان منطقه و جهان است. بنابراین، امریکا براى استمرار سلطه و هژمونى خود بر جهان نیازمند فتحِ جهان، همراه با آمریکایى سازى است و گستره ایمانى جهان اسلام مهمترین مانع در برابر دست یابى به این هدف محسوب مىگردد.
پس از آنکه غرب توانست »اسلام هراسى« را به عنوان دغدغه اصلى خود به افکار عمومى ساکنان نیم کره غربى القا کند -که تبلور عینى آن را مىتوان در انجام حرکات نژاد پرستانه شهروندان غربى علیه شهروندان مسلمانان مشاهده نمود- در مرحله بعد مىبایست بتواند با اقناع افکار عمومى جهان اسلام مبتنى بر غیرانسانى (تروریستى) بودن آموزههاى اسلامى، فرایند هژمونسازى و امپراتورى خود را تکمیل کند.
به عبارت دیگر، بایستى به انسانهایى که به وحدانیت خداوند و رسالت محمد(ص) به عنوان آخرین فرستاده او اقرار نمودهاند، بقبولانند که اسلام سیاسى با مفاهیم مدرن؛ نظیر تکثرگرایى، دموکراسى و حقوق زنان [غربى] ناسازگار است (کوهن،2008) و برایند پذیرش الهیات اسلامى چیزى جز خشونت بنیادین نخواهد بود. این فرایند، همان نبرد صلیبى در عصر پست مدرن است که در بُعد گفتمانى و معنایى در حال شکلگیرى است.
همانگونه که امریکا در تجربههایى؛ نظیر جنگ ویتنام، جنگ ایران و عراق، و... دریافت که با آتش افروزى نمىتوان باورها را تغییر داد، به جنگ نرم روى آورد. بنابراین، گام دومى که آمریکا براى حفظ منافع ملى خود در جهان اسلام بایستى برمىداشت، اقناع افکار عمومى جهان اسلام براى پذیرش اندیشهها و چارچوبههاى فکرى آمریکایى بود.
این مرحله خود داراى دو فاز سلبى و ایجابى است؛ یعنى در ابتدا بایستى با مخدوش سازى هنجارها و ارزش هاىپذیرفته شده جهان اسلام، این قلمرو ایمانى را دچار خلأ تئوریک نماید و سپس با ترویج همزمان هنجارها و آموزهها و ارزشهاى خود، به غربى سازى جهان اسلام اقدام کند. به عبارت دیگر، غرب پس از آنکه توانست »خود« »self« را تعریف نماید و در پرتو آن »دیگرى« »other« را خلق نماید، به سمت شکل دهى نوع مبارزه با دشمن خود حرکت نمود.
اما از آنجایى که هر چه »دیگرى« از انسجام و شفافیت بیشترى برخوردار باشد، »خود« مىتواند منظم تر و منسجم تر عمل نماید، آمریکا با مانعى به نام منسجم نبودن حوزه ایمانى جهان اسلام مواجه گردیده است. بنابراین آنچه که در این بین از اولویت برخوردار است، ارئه تعریفى مشخص و معین از دشمن است. فعالیتهاى آمریکا براى معادلسازى اسلام با تروریسم و اینکه آموزههاى قرانى مروج تروریسماند، و همچنین تعیین نمودن محور شرارت و اولویت بخشى به مبارزه با این محورها و... در همین راستا قابل ارزیابى مىباشد.
هرچند اسلام هراسى سبب دو نزاع نظامى در منطقه شده است، اما از آنجایى که طراحان اسلام هراسى مىدانند که رویارویى غرب معاصر با جهان اسلام نبردى است در حوزه جنگ نرم، لذا کارآمدترین ابزار در این نبرد، رسانهها هستند؛ رسانههایى؛ نظیر هالیوود که کارکرد اصلى آن پس از آغاز پروژه اسلام هراسى فعالیت در این عرصه بوده است (عباسى،1389) نقش مهمى را در شکل دهى به افکار عمومى غرب ایفا مىکنند.
هرچند اسلام هراسى سبب دو نزاع نظامى در منطقه شده است، اما از آنجایى که طراحان اسلام هراسى مىدانند که رویارویى غرب معاصر با جهان اسلام نبردى است در حوزه جنگ نرم، لذا کارآمدترین ابزار در این نبرد، رسانهها هستند؛ رسانههایى؛ نظیر هالیوود که کارکرد اصلى آن پس از آغاز پروژه اسلام هراسى فعالیت در این عرصه بوده است. |
بنابراین، در فرایند مخدوش سازى هنجارهاى اسلامى و نقطه مقابل آن ترویج هنجارهاى غربى به منظور جایگزینى با فرهنگ و آموزههاى اسلامى، رسانههاى غربى اصلى ترین نقش را برعهده دارند؛ زیرا ایجاد ترس از اسلام یک صنعت جهانى است، که در بستر جهل رشد مىکند(کوهن، همان) و وظیفه جاهل و غافل نمودن مسلمان را هالیوود و سایر رسانههاى غربى به دوش مىکشند.
به تعبیر »ادوارد سعید«: رسانهها و کارشناسان آمریکایى و غربى، تعیین مىکنند که ما نسبت به بقیه جهان (دیگران) چه اندیشهاى داشته باشیم. اینکه ما به جاى بحث آکادمیک در مورد اسلام، تنها روزنامه نگارانى را مشاهده مىکنیم که خبرى را دست چین کرده و آن را مجددا گزافه پردازى نموده و در رسانه خود منتشر مىکنند. سعید، اسلام رسانهها را کنشى یک جانبه مىداند که نشان مىدهد، آنچه اعراب و مسلمانان انجام مىدهند در بالاترین سطح عیوب ذاتىقرار دارد و آنها مردم را با ابزار رسانه، از اسلام مىترسانند.
در بسیارى از موارد، نه تنها اسلام با بى دقتى آشکار ترسیم شده است، بلکه تبیینهاى قوم گرایانه بى در و پیکر، نفرتهاى فرهنگى و حتى نژادى و دشمنىهاى ژرف و در همان حال متناقض، و دلخواه نیز در این اطلاع رسانىها مشاهده مىشود.(سعید،1379،ص 51). رسانهها، عصبیت اسلامى و خشونت طلبى مسلمانان را به تصویر مىکشند، بدون آنکه مبنایى تئوریک در پس این صحنهها باشد.
استناد به افراطىگرىهاى فرقههایى؛ نظیر القاعده که به اجماع شیعه و سنى از اسلام راستین به دوراند، با ادعاهاى علمگرایى غربى و آزاداندیشى فاصله بسیار زیادى دارد. شهروندان امریکایى بدون آنکه فرصتى براى مطالعه دین اسلام داشته باشند؛ تنها مسحور افسونهاى رسانههایى شدهاند که رفتار افراطى بخشى از به ظاهر پیروان محمد(ص) را جلوهگرى مىنمایند. اگر چه در برخى مواقع در این فیلمها سعى مىکنند تا به کلیت جامعه اسلامى احترام بگذارند و به همه آنها تروریست لقب ندهند اما به گونه اى کاملا زیرکانه تلاش مىکنند تا مسلمان بودن همه تروریستها را اثبات نمایند.
اهداف اسلام هراسى
اگرچه مىتوان اهداف کلى پروژه اسلام هراسى را در دو مساله تکمیل فرایند سلطه گرى آمریکا بر جهان اسلام و کنترل بیدارى نهضت اسلامى خلاصه نمود، اما بایستى خاطر نشان نمود که امریکا با تعقیب پروژه اسلام هراسى اکتساب اهداف دیگرى را نیز تعقیب مىنماید. مهمترین اهدافى که امریکا در پرتو پروژه اسلام هراسى تعقیب مىنماید عبارتند از:
1. ایجاد تقابل مسیحیت با اسلام: اگر امریکا موفق شود که در فرایند پروژه اسلامهراسى، مسلمانان و همپاى آنها مسیحیان را وارد میدان مبارزه نماید، شاهد وقوع جنگى صلیبى خواهیم بود که شاید کنترل آن به زمان و نیز انرژى بسیارى نیازمند باشد. بنابراین، هوشیارى رهبران امت اسلامى در این بین مىتواند نقش موثرى ایفا نماید.
به عنوان مثال، در بحث قرآن سوزى که تنها از سوى یک کشیش افراطى اتفاق افتاد، مسلمانان جهان این عمل را صرفا رفتارى شخصىتلقى نمودند و آنرا به تمام جامعه مسیحیت تعمیم ندادند و با پیروى از بیانیههاى رهبران اسلامى، خود را از ورود به عرصه مبارزهاى بىثمر رهانیدند. فراست مقام معظم رهبرى در مورد قرآن سوزى، از جمله مواردى است که قابل ذکر است و هوشیارى ایشان سبب شد تا آمریکا نتواند به اهداف مد نظر خود دست یابد.
2. مهار جمهورى اسلامى ایران: از آنجایى که تصمیم سازان آمریکایى به نقش کلیدى ایران در منطقه و جهان اسلام باور دارند و بازتابهاى انقلاب اسلامى در جهان اسلام را مشاهده نمودهاند، لذا اسلام هراسى را برابر با ایران هراسى در نظر گرفتهاند تا به نوعى ایران را به انزوایى سیاسى کشانده و اعراب منطقه را از ایران دور نمایند. نظامى جلوه دادن فعالیتهاى هستهاى ایران، محور شرارت قرار دادن ایران، تاثیرات ایران بر حزب الله لبنان و... سبب شده تا ایران هراسى در امتداد اسلامىهراسى، جزء اهداف سلطه طلبانه آمریکا گردد.
3. جلوگیرى از رویکرد مردم غرب به اسلام: زمانى که انتشار قرآن کریم در امریکا به سرعت رشد پیدا مىکند و بر اساس آمار، سالانه 25 هزار نفر در امریکا مسلمان مىشوند، مثنوى مولانا که تفسیرى از قرآن کریم است در لیست پرفروشترین کتابها در ایالات متحده قرار مىگیرد، براى رهبران کشور امریکا راهکارى باقى نمىماند، جز آنکه به فکر حفظ جامعه خود بر آیند.
وضعیت اروپا نیز به گونه اى پیچیده تر از امریکا است تاجایى که آمارها نشان مىدهند، ممکن است در دهههاى آتى شاهد اروپایى مسلمان باشیم. ایجاد سازوکارى براى ممانعت از مهاجرت مسلمانان به غرب و نیز فراهم سازى امکانات مهاجرت معکوس و نیز جلوگیرى از مسلمان شدن مسیحیان غرب، از جمله اهدافى است که در چارچوب اسلام هراسى مىگنجد و اسلام هراسى مىتواند شیوه مناسبى براى تعدیل نمودن این فرایند محسوب گردد.
4. ممانعت از روند واگرایى اروپا نسبت به آمریکا: آمریکا با بهرهگیرى از القاء خطر کمونیسم، موفق شده بود تا در طول جنگ سرد، غرب را به عنوان متحد استراتژیک در کنار خود حفظ نماید، که با فروپاشى شوروى سابق و منتفى شدن خطر کمونیزم، روند واگرایى اروپا نسبت به سیاستهاى آمریکا تدریجا آغاز گردید، که ادامه این روند، آمریکا را در مناسبات بینالملل و مهار چالشهاى پیش رو تنها مىساخت. بر اساس اسلام هراسى و اسلام ستیزى در واقع بازار بیگانه هراسى را به عنوان یک الزام براى حفظ وضع موجود و همراهى اروپا با سیاستهاى آمریکا فراهم مىسازد.(سراج همان).
اگرچه مىتوان براى اسلام هراسى اهداف دیگرى را نیز ذکر نمود، اما ذکر چند نمونه، صرفا جهت اهمیت اجراى این پروژه براى غرب کافى است. بنابراین، اسلام هراسى فرایندى است که در راستاى دو قطبى شدن جهان پس از جنگ سرد براى مقابله نرم با اسلام و مسلمانان آغاز شده و به عبارت دیگر، با نگاهى تاریخى به روابط اسلام و غرب از آغاز تاکنون این نتیجه قابل برداشت است، که نزاع، امرى دائمى و اجتناب ناپذیر بوده، هر چند شکل و نوع آن تغییر یافته و در هر دورهاى نوع خاصى از درگیرى با ابزارهاى خاص آن وجود داشته است.
در فرایند مبارزه غرب با جهان اسلام، موانعى وجود دارد، که مهمترین مانع در این مسیر براى غرب، غیرمنسجم بودن جهان اسلام به علت نامحدود بودن حیطه جغرافیایى- که حتى مىتواند کشورهاى غربى را نیز در بر گیرد- و نیز نامحدود بودن حوزه ایمانى آن است؛ به این معنا که طیفهاى وسیعى از مذاهب مختلف اسلامى را در بر مىگیرد.
هر چند اسلام گرایان رادیکالى، نظیر القاعده به عنوان خط مقدم این نبرد معرفى شدهاند، اما نوک پیکان این تهاجم به سمت تشیع و آموزههاى آن است؛ زیرا آمریکا توانسته است اکثر کشورهاى مسلمان نشین غیر شیعى را با اجراى سیاستهاى خاصى فتح نماید. به عبارت دیگر، آنچه که به طور مستقیم برایند پروژه اسلام هراسى مىباشد، مسئله ایران هراسى است، که امریکا در صدد است تا مستحکمترین سنگر ایمانى در جنگ صلیبى را در حوزه جنگ نرم فتح نماید.
منابع:
1. متقى، ابراهیم، رویارویى غرب معاصر با جهان اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1387.
2. انصارى، محمد مهدى، از اسلام هراسى تا سونامى اسلامى.باشگاه اندیشه، 1385.
3. عباسى، حسن، اسلام هراسى کارکرد اصلى هالیوود، به نقل از جوان آنلاین، 89/2/16.
4. ادوارد، سعید، اسلام رسانهها، ترجمه اکبر افسرى، تهران، نشر توس، 1379، ص 51.
5. کوهن، راجر،باشگاه اندیشه 1387/04/17 T، به نقل از نیویورک تایمز 26 ژوئن 2008.
6. ابانلو، مژگان، میراث شوم بن لادن، همشهرى، 1384/5/5.
7. سراج، رضا، موج سوم اسلام هراسى، خبر گزارى فارس، 87/12/14.
رسول نوروزی
منبع:ماهنامه پگاه حوزه،شماره297